بررسی مسئله مشروعیت در سیره امیرالمومنین از دیدگاه داود فیرحی/ بخش سوم؛
حضرت امیر، همه جا به حق ولایت خود تاکید می‌کند، اما هرگز توسل به زور و غلبه را روا نمی‌دارد. در گزارشی که طبری نقل می‌کند، علی (ع) خطاب به ابوبکر خلیفه اول، می‌گوید: «بازماندن ما از بیعت تو از این‌رو نیست که فضل تو را انکار می‌کنیم یا خیری را که خدا به سوی تو رانده به دیده حسد می‌نگریم، ولی ما را در این کار حقی بود که نادیده گرفتید...»

گروه آیین و اندیشه «سدید»؛ سعیده بهرامی: پیش‌تر در مطلبی با عنوان «علی بیعتِ مخفی و بدون مردم را نمی‌پذیرفت!» درباره مسئله مشروعیت در سیره امیرالمومنین طرح بحث شد. گفته شد که از نظر «داود فیرحی» مشروعیت توجیهی از حاکمیت، حق فرمان دادن و لزوم اطاعت، است؛ زیرا قدرت سیاسی در ذات خود متضمن نابرابری است؛ و در میان نابرابری‌های انسانی، هیچ یک به اندازه نابرابری ناشی از قدرت و حاکمیت نیازمند توجیه خود نمی‌باشد. مشروعیت، قدرت و حاکمیت را اخلاقی و تلطیف می‌کند. در تاریخ اندیشه‌های سیاسی، نظریه‌ها و نظام‌های مختلف مشروعیت تولید و تجربه شده‌اند، اما اندیشه در «اعمال» و «نصوص» به جای مانده از امام علی (ع)، اهمیت بسیاری برای فرهنگ و عمل سیاسی ما، به ویژه در شرایط کنونی دارد. سوال مهمی که در اینجا مطرح می‌شود، چگونگی مشروعیت در سیره امیرالمومنین است. مسئله «مشروعیت» در کردار و گفتار امیرالمومنین (ع) چگونه بود؟


هژمونی نظریه نصب و فهم روایات

چنین می‌نماید ادعای جدل در نصوص بیعت از امام علی (ع)، بر دو پایه تحلیلی مهم استوار است: نخست آنکه مدعیان جدل، ظاهرا «هدف اسکات خصم» را در سخنان علی (ع) مفروض گرفته‌اند. درحالیکه چنین هدفی آشکارا در بیان حضرت ذکر نشده است؛ بنابراین احراز چنین هدفی صرفا ناشی از اعتبارات تحلیلی ـ نظری است که مقدم بر برنامه پژوهش فقیهانه، و به صورت امر پیشینی، مفروض تلقی شده و بر ذهن محقق سایه افکنده است.

دوم آنکه ادعای جدل، آشکارا مبتنی بر برداشت کلامی خاصی از اندیشه نصب در نظریه‌های رایج و سنتی شیعه است. به عبارت دیگر، مدعیان جدل، با مفروض گرفتن تحلیل سنتی شیعه از اندیشه امامت، و نهایی و غیرقابل بررسی دانستن این تعبیر، آشکارا بین این نظریه و روایات انتخاب تناقض می‌بینند و برای حل این تناقض / تزاحم، به احتمال جدل استناد می‌کنند که نه یک فهم درونی از درون روایات، بلکه برداشتی بالذات بیرونی و معطوف به دیگر اجزای نظریه سنتی شیعه است.

درباره هژمونی نظریه نصب، بر فهم و تحلیل روایات انتخاب، اندکی بعد از این، اشاراتی خواهد آمد. اما آنچه در اینجا قابل ذکر است، تامل در این نکته مهم است که عبارات هیچ یک از روایات ذکر شده نه تنها موهم احتمال جدل نیست، بلکه سیاق عبارات به گونه‌ای هستند که خلاف احتمال جدل را تقویت می‌کنند.

 این وظیفه اوصیا نیست که مردم را به سوی خود فراخوانند، بلکه انبیا چنین وظیفه‌ای دارند. درحالیکه وصی (توسط پیامبر) نشانه‌گذاری و معرفی شده است و بی‌نیاز از دعوت خویشتن است



به عنوان مثال، در روایت نخست، عبارت «شاید من شنواترین و مطیع‌ترین شما نسبت به خلیفه انتخابی آینده شما باشم.» عبارتی است که هرگز نمی‌تواند موهم جدل باشد. زیرا حضرت از آینده سخن می‌گوید و اگر بپذیریم که تاکید بر انتخاب و قرارداد از سوی امام علی (ع) مجادله به امر باطل است، در این صورت با معمای مهم احتمال یا عدم احتمال کذب و تعهد دروغین بر باطل مواجه می‌شویم. آشکار است که امام هرگز دروغ نمی‌گوید و تعهدی را بر خود نمی‌پذیرد که می‌داند ملتزم به آن خواهد بود.

در روایت سوم، هرچند در نامه‌ای خطاب به معاویه آمده است، اما صورتبندی عبارت بگونه‌ای است که «اطلاق» دارد و شرایط خطاب، زمان و مکان را در هم می‌شکند. این عبارت که شوری را از آن مهاجرین و انصار می‌داند و انتخاب آنان را انتخاب و رضایت خاص خداوند معرفی می‌کند، هرگز محدود به خطاب خاص و مخاطب خاص نیست. اگر در اطلاق چنین عباراتی تردید شود، آنگاه چه دلیل وجود دارد که مثلا در اطلاق عبارتی از روایات عمربن‌حنظله یا ابی‌خدیجه درباره ولایت فقیه تردید نباشد. زیرا صورتبندی هر سه به گونه‌ای است که در پاسخ به سوال، نیاز، تردید یا اعتراض مخاطب یا مخاطبین خاص صادر می‌شوند و آنگاه باتوجه به ریخت عمومی عبارت روایات، فقیهان نسبت به تعمیم آن‌ها خطر می‌کنند.

حضرت امیر، همه جا به حق ولایت خود تاکید می‌کند، اما هرگز توسل به زور و غلبه را روا نمی‌دارد. در گزارشی که طبری نقل می‌کند، علی (ع) خطاب به ابوبکر خلیفه اول، می‌گوید: «بازماندن ما از بیعت تو از این‌رو نیست که فضل تو را انکار می‌کنیم یا خیری را که خدا به سوی تو رانده به دیده حسد می‌نگریم، ولی ما را در این کار حقی بود که نادیده گرفتید.» امام در یک جمع‌بندی اشاره می‌کند که احدی از این امت با آل محمد (ص) مقایسه نمی‌شود و «لهم خصائص حق الولایة، و فیهم الوصیة و الوراثة».

درجای دیگر می‌افزاید:

«... با ما هدایت آمد و به ما چشم‌ها بینا شدند. به راستی که رهبران از قریش هستند که در این نسل از هاشم غرس شده‌اند؛ (امامت) جز بر آنان سزاوار نیست و امیران غیر از آنان نباشند».

امام علی (ع) با همه این اظهارات، هرگز توسل به زور را مشروع نمی‌داند چنانکه در روایتی از ابن شهر آشوب آمده است، خطاب به عبدالرحمن بن عوف در روز شورا می‌فرماید: ما را حقی است که هرگاه داده شود می‌گیریم و اگر از ما دریغ نمایند بر کوهان شتر سوار گشته و دور می‌شویم، هرچند این دوری ما طولانی باشد».

خداوند انسان‌ها را آزاد آفرید

به هرحال چنین می‌نماید که این نصوص و روایات آشکارا جایگاه مشروعیت فاعلی، یا مشروعیت مبتنی بر قرارداد اجتماعی را در اندیشه و عمل امام علی (ع) نشان می‌دهند.

- نظریه امامت و مشروعیت فاعلی

کلام سیاسی شیعه مبتنی بر نظریه امامت است و اساس این نظریه نیز بر عقیده نصب و نص از جانب پیامبر (ص) استوار است. اما این اندیشه هیچ مغایرتی با مشروعیت فاعلی (مشروعیت مبتنی بر قرارداد اجتماعی) ندارد. فرضیه مشروعیت فاعلی (قراردادی) بر آزادی و اختیار انسان‌ها استوار است و نظریه امامت شیعه نیز همچنین. علامه حلی، امامت را لطفی می‌دانند که بنا به ضرورت عقل و به منظور تضمین آزادی و اختیار انسان‌ها مقرر شده است.

به نظر علامه، خداوند انسان‌ها را آزاد آفریده و است و نه مجبور؛ اما در برابر این آزادی و اختیار، تعهدات و تکالیفی را نیز مقرر نموده و توسط پیامبر (ص) ثواب و عقاب آن‌ها را خبر داده است اکنون برای کاستن احتمال هرگونه خطا و فراموشی و عصیان از طرف انسان‌ها، بر خداوند واجب بود که رهبران و راهنمایان معصوم را در بین آنان قرار بدهد، تا مومنان خالص و علاقمند خداوند با مراجعه به آن‌ها هدایت شوند. روایات نصب عموما چنین جهتی دارند. اما نصب امام معصوم (ع) به معنای تحمیل حکومت او در مردم نبوده، و بلکه صرفا حجتی است که در صورت تمایل و مراجعه مردم در دست آنان باشد و مردم عذری برای تقصیر احتمالی خود نداشته باشند.

خواجه نصیر طوسی توضیح بیشتری می‌دهد. به نظر او، انسان‌ها در مواجهه با تکالیف (سیاسی و اجتماعی) خداوند به دو گروه تقسیم می‌شوند؛ گروهی همانند هر واجب دیگری عصیان می‌کنند و گروهی دیگر، قصد انجام تکالیف شرعی سیاسی و اطاعت از دستورات خداوند را دارند. اما همین گروه دوم، ممکن است بعضی مسائل را با عقل خود ادراک می‌نمایند؛ ولی در برخی دیگر دچار حیرت و تردید می‌شوند. بنابراین، بر خداوند حکیم واجب است که با نصب امام، چنین کسانی را که با آزادی، اختیار و اراده خود به دنبال راهنمایی هستند، از حیرت و تردید خارج کند. نصب بر عهده خدا است، اما اطاعت از امام (ع) جزء اختیارات مردم است می‌توانند اطاعت کنند و هدایت شوند و می‌توانند مخالفت کنند و بر اثر گمراهی مؤاخذه شوند. در هر صورت، هرچند نصب امام بر خداوند واجب است، اما تحقق و فعلیت «حکومت» امام به اراده و تصمیم مردمان وابسته است. خواجه نصیر طوسی در پاسخ به این پرسش که اگر نصب امام (ع) را لطف و واجب بدانیم، اما مردمان از او اطاعت نکنند و به حکومت او تن در ندهند، چنین نصبی چه فایده‌ای خواهد داشت؟ می‌نویسد؟

«تمکین به امام (ع) از افعال خداوند سبحان نیست. نصب بر خداوند واجب است و تمکین به امام بر مردم؛ بنابراین مخالفت و عصیان مردم در تمکین به امام هرگز مخل واجبی را که به عهده خداوند است، نخواهد بود. اطاعت مردم یا عدم اطاعت آنان از امام، به لحاظ زمانی مترتب بر واجبی است که به عهده خداوند است. یعنی اول خداوند باید حجت خود را معرفی کند، آنگاه اطاعت یا عدم اطاعت مردم معلوم می‌شود».

خوارج و تکفیرِ علی (ع)!

خوارج امیرالمومنین را متهم به تضییع وصیت پیامبر (ص) درباره حکومت می‌کردند و از این حیث امام (ع) را تکفیر می‌کردند. علی (ع) در پاسخ به شبهه آنان فرمود:

«این وظیفه اوصیا نیست که مردم را به سوی خود فراخوانند، بلکه انبیا چنین وظیفه‌ای دارند. درحالیکه وصی (توسط پیامبر) نشانه‌گذاری و معرفی شده است و بی‌نیاز از دعوت خویشتن است. زیرا وصی [برخلاف نبی]برای کسان و امتی است که به خدا و رسول او ایمان آورده‌اند. خداوند می‌فرماید: «بر مردم است که در صورت استطاعت به حج خانه خدا بروند». پس هرگاه مردم فریضه حج را ترک نمایند این خانه خدا نیست که به خاطر ترک آنان کافر می‌شود، بلکه مردمان به خاطر ترک خانه خدا کافر می‌گردند. زیرا خداوند خانه خدا نشان راهنمای مردم قرار داده و مرا نیز چنین نموده است که نشان راهنمای مردم باشم. همچنان‌که پیامبر فرمود: یاعلی تو به منزله کعبه هستی، به سوی کعبه گرد می‌آیند نه آنکه کعبه سوی کسی رود.»

احتجاج امیرالمومنین حاوی نکات بسیار مهمی از دیدگاه فرضیه مشروعیت فاعلی و قرارداد اجتماعی است. اولا؛ به جایگاه امامت و وصایت آن‌گونه که در اندیشه کلامی شیعه آمده است، تاکید می‌کند. ثانیا؛ امام علی را چونان کعبه به مرکز حیات سیاسی مسلمانان همانند می‌کند که لازم است از هرسو به جانب او گرد آیند. سوم آنکه؛ بین امامت و وصیت از یک سوی، و حکومت و خلافت از سوی دیگر، ملازمه دائمی را قطع می‌کند. چهارم آنکه؛ هرگونه حکومت یا انتقال قدرت به وصی را تنها به اراده و خواست مردم منحصر می‌کند و هرگونه راه حل احتمالی دیگر از طرف امام و به منظور استقرار در قدرت سیاسی را نفی و انکار می‌کند. امیرالمومنین در تبیین دیدگاه خود، البته بر «تفکیک و تمایز بین نبی و وصی» به مثابه یک مبنای تحلیلی مهم انگشت می‌فشارد؛ به نظر امام علی (ع) انبیا در یک جامعه فاقد ایمان دینی مبعوث می‌شوند و به همین دلیل برای گسترش عقاید توحیدی خود قابل تصور نیست که منتظر استقبال و اقبال مردم باشند. بدین‌سان انبیا همواره به تبلیغ و مجاهده و جهاد به عنوان ابزار‌های گسترش ایمان دینی تمسک می‌کنند و اقدام می‌نمایند. اما وصی بنا به تعریف در یک جامعه دینی قرار دارد که توسط پیامبر برای مومنان به خدا و رسول او معرفی و شناسایی شده است. درست به همین دلیل است که وصی بی‌نیاز در دعوت مردم به خویشتن بوده و چنان کعبه‌ای می‌ماند که مردمان آشنا به دین خدا و پیام‌ها و وصایت پیامبر (ص)، مختارند که به او مراجعت بکنند یا از پیرامون او دور شوند. فرضیه مشروعیت فاعلی یا مشروعیت مبتنی بر قرارداد اجتماعی، دقیقا در راستای همین دیدگاه از امیرالمومنین قابل طرح و تحلیل است.

/انتهای پیام/