هدف انبیا این بود که زمینه انتخاب و آزمایش را فراهم کنند، آن‌ها خواستند انسانی تربیت بشود که با انتخاب خودش راه صحیح را برود، نخواست هم نرود؛ انسان یعنی این. هدف انبیا این بود که زمینه انتخاب و آزمایش را فراهم کنند، آن‌ها خواستند انسانی تربیت بشود که با انتخاب خودش راه صحیح را برود، نخواست هم نرود؛ انسان یعنی این.

به گزارش «سدید»؛  بهترین راه برای شناختن پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) بیانات امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله) را از دیدگاه امیرالمؤمنین (علیه السلام) و در آینه نهج‌البلاغه بررسی کردیم. آن چه پیش رو دارید گزیده‌ای از سخنان آیت اللّه مصباح یزدی در دفتر مقام معظم رهبری است. بر همین اساس بخش نخست سخنان ایشان را می‌خوانیم:

هدف بعثت انبیا و از جمله پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) یکی از مسائل اساسی اسلام و مورد حاجت امروز جوان هاست. به خاطر شبهات گوناگونی که در اطراف این مسئله مطرح شده یا خواهد شد بعضی‌ها گمان می‌کنند وجود انبیا صرفاً یک برکتی است از طرف خدای متعال برای بشر، مفید بوده، اما ضرورتی نداشته است در حالی که بر خدای متعال واجب است که انبیا را مبعوث کند، دلیل چیست؟ مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان در ذیل آیه «کانَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ ۱»؛ می‌گویند: زندگی اجتماعی انسان مستلزم اختلافات و درگیری‌هایی است و به کانونی احتیاج دارد که این نزاع‌ها را برطرف کند و قانونی که سعادت انسان را تضمین کند و عقل انسان به تنهایی کافی نیست. این مقدمه بیانات مختلفی دارد؛ تجربه نشان می‌دهد با این که در طول تاریخ این همه عقلای عالم مجالس قانونگذاری تشکیل دادند مشکلات بشر حل نشد؛ معلوم می‌شود عقل انسان به تنهایی کافی نیست.

به صورت برهانی می‌توان گفت عقل عادی انسان‌ها خودش منشأ اختلاف می‌شود، آن وقت چگونه موجب رفع اختلاف شود. پس زندگی اجتماعی انسان در این عالم احتیاج به یک راهنمایی ورای عقل دارد و آن چیزی نخواهد بود جز وحی و نبوت. اما نهج‌البلاغه و روایات آهنگ دیگری دارد آن‌ها روی زندگی اجتماعی انسان در همین دنیا تکیه نمی‌کنند، بلکه مجموع زندگی انسان را از آغاز تا انجامش که زندگی ابدی است در نظر می‌گیرند.

باید ببینیم انسان برای چه آفریده شده و سرانجامش چه خواهد بود آیا برای سعادت ابدی می‌تواند به عقل خودش اقتدا و اکتفا کند؟ هدف از آفرینش، تکامل است؛ اما این مبهم است. یعنی چه انسان آفریده شده تا تکامل پیدا کند؟ چرا از اول کامل آفریده نشد؟ خدای متعال همه جور موجودی از موجودات مجرد و چیز‌هایی که ما عقلمان نمی‌رسد خلق کرد. چه بسا هزاران نوع دیگری در کرات دیگری هستند که ما هیچ خبر نداریم. در میان همه این موجودات جای مخلوقی خالی بود که حرکت و سرنوشتش را با اختیار خودش تعیین کند.

ملائکه این گونه نیستند از اول یک سرنوشتی برایشان تعیین شده. اما موجودی که بتواند از ملائکه مقامش بالاتر برود و بتواند از پست‌ترین حیوانات هم پست‌تر باشد خیلی عجیب و فوق العاده است. این موجود اگر بخواهد آفریده شود باید مجهز شود به قدرت انتخاب، باید بتواند هم ترقی کند هم تنزل، آنوقت یک ویژگی‌هایی دارد. در نهج‌البلاغه می‌فرماید: در تمام آسمان‌ها جای خوابیدن گوسفندی نیست مگر اینکه خدا در آنجا فرشتگانی آفریده که یا در حال رکوع‌اند یا سجود، خلأی وجود ندارد.

اما آن موجودی که بتواند سرنوشت خودش را خودش رقم بزند باید در عالمی آفریده شود که عالم تغییرات و تحولات است لذا فرمود: «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً ۲»؛ جای یک هم، چون موجودی در زمین است، آسمان‌ها پر از ملائکه ایست که همه مقامشان معلوم است انسان باید انتخابش آگاهانه باشد. اگر کورکورانه انتخاب کند، کمالی نیست. باید بداند راه خوب و بد کدام است و راه‌ها به کجا منتهی می‌شود. این عقلی که ما داریم این‌ها را به ما نشان نمی‌دهد اگر انبیا نیامده بودند و صحبت از بهشت و جهنم نکرده بودند، ما هیچ اطلاعی نداشتیم که بعد چه خواهد شد و انتخاب ما انتخاب آگاهانه‌ای نبود. وقتی انتخاب آگاهانه هست که بدانیم اگر از این راه برویم تا آخر به کجا منتهی می‌شود.

حکمت الهی اقتضا می‌کند که این موجود با انتخاب خودش سرنوشتش را تعیین کند عقل را خدا به او داده، ولی ناقص است. بُردی ندارد همچنان که در کیفیت رفتار هم بُردی ندارد همین اندازه می‌داند که آدم نسبت به، ولی نعمتش باید قدردان و شکرگزار باشد؛ کم و بیش یعنی پرستش کند. اما چگونه پرستش کند؟ با چه حرکاتی؟ با چه کلماتی؟ ما دو گونه علم لازم داریم که عقل به آن نمی‌رسد. یکی علم به نامحسوسات که شامل بعد از مرگ خودمان هم می‌شود، عالم برزخ، قیامت و…، این عقل مایه‌اش از ادراکات حسی و تجربی است. آن جایی که پای حس و تجربه نباشد عقل هم کارآیی ندارد. دیگری مسائل اعتقادی و نظری و مسائل عملی است. چه باید بکنیم؟ چگونه باید رفتار کنیم؟ در عبارت‌های نهج‌البلاغه خواهید دید که انبیا فرستاده شدند که این چیز‌ها را به بشر یاد دهند. قرآن هم می‌فرماید: «وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ ۳»؛ پس حاصل چه شد؟ ما احتیاج به پیغمبر داریم برای این که اگر نباشد آن هدف خدا که انسان راه کمال خودش را با انتخاب آگاهانه بپیماید تحقق پیدا نمی‌کند.

معنای اینکه بر خدا واجب است بندگان را هدایت کند، چیست؟ وقتی می‌گوئیم بر خدا واجب است که انبیا را مبعوث کند یعنی رساله عملیه برای خدا می‌نویسیم؟ برای خدا تعیین تکلیف می‌کنیم؟ اگر کسی این گونه تصور کند بسیار جاهلانه فکر کرده است. این یک تکلیف اخلاقی است که اختصاص به انسان ندارد شامل غیر انسان هم می‌شود. این واجب است، غیر از آن واجبی است که ما در مقام تعیین تکلیف می‌گوئیم. اگر این جا چراغ‌ها خاموش بود برای اینکه روشن شود باید کلید برق را بزنید، واجب است کلید برق را بزنید این باید و واجب، معنایش تعیین تکلیف نیست یعنی اگر می‌خواهید روشن بشود لازمه اش این است که کلید را بزنید. این را در علوم عقلی می‌گویند وجوب بالقیاس.

یعنی اگر خدا بخواهد آن هدفش تحقق پیدا کند باید انبیا را بفرستد. باید بفرستد، چون می‌خواهد که این هدف تحقق پیدا کند. یعنی رابطه بین مقدمه و ذی المقدمه ضروری است؛ بین این کار و آن نتیجه اش. این روز‌ها بعضی ارباب شبهات می‌گویند: شما معتقدید راه سعادت بشر را دین تعیین می‌کند آن هم نه تنها سعادت آخرت را، و خدا انبیا را فرستاده تا جامعه صالحی بوجود بیاید عدالت برقرار و ظلم برطرف شود، حدود الهی اجرا شود، خب پس چرا نشد؟ ۱۲۴ هزار پیغمبر آمدند.

بسیاری از این پیغمبر‌ها را کشتند و نگذاشتند به تکلیفشان درست عمل کنند «وَ قَتْلَهُمُ الْأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقّ» ۴ آن‌هایی شأن هم که موفق می‌شدند یک عده قلیلی دور انبیا را می‌گرفتند و ایمان می‌آوردند، «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ»؛ بیشتر این‌ها به عذاب مبتلا شدند و از بین رفتند. اگر راه سعادت دست انبیا است، چرا موفق نبودند؟ نشانه صحت یک برنامه این است که عملاً نتیجه اش ظاهر شود. اگر قانونی بهتر توانست جلوی جرم و جنایت را بگیرد، می‌گوئیم آن قانون بهتر است. خب اگر بخواهیم درباره قوانین دینی بگوییم بهتر از سایر قوانین است باید آثارش بیشتر باشد در صورتی که پیروان انبیا همیشه کم بودند. آن‌هایی هم که هستند بسیارشان اسماً پیرو هستند. پس دین برای بشر چه کار توانست بکند؟ این شبهه‌ای است که شیاطین امروز مطرح می‌کنند. پاسخ این است که اگر هدف انبیا این بود که هم بشر را، هم جامعه‌ها را با هر قیمتی به راه صلاح بکشانند؛ باید بگوییم موفق نبودند. اما آیا مقتضای آن دلیلی که عرض کردیم و آن چه هدف آفرینش بود همین بود که به هر قیمتی شده آدم‌ها خوب بشوند؟ یعنی در ظاهر، گناه و جنایت از آن‌ها سر نزند ولو به زور باشد؟ یا نه، هدف آفرینش این است که انسانی تربیت شود که با اراده و انتخاب خودش راه صحیح را طی کند. اصلاً ویژگی انسان این بود که انتخاب آگاهانه داشته باشد بتواند هم از ملائکه بالاتر برود هم از شیاطین پست‌تر شود. اصلاً خدا یک همچنین موجودی می‌خواست خلق کند والا موجوداتی که همیشه راه خوب می‌روند آن قدر آفریده بود که جای خالی‌ای دیگر نداشت انبیا را هم که فرستاد برای چه فرستاد؟ که راه را نشان بدهند نه به زور بکشند. هدف از انبیا این نبود که با افسار، انسان‌ها را به طرف راه خوب بکشند.

اختیار انسان

آن‌ها خواستند انسانی تربیت بشود که با انتخاب خودش راه صحیح را برود، نخواست هم نرود؛ انسان یعنی این. «إِنّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمّا شاکِراً وَ إِمّا کَفُور ۵»؛ هدف انبیا این بود که زمینه انتخاب و آزمایش را فراهم کنند. البته در این دایره بعد از این که در اجتماع یک عده‌ای راه خوب را انتخاب کردند و یک عده هم بد، تکلیف جدیدی برای انبیا پیش می‌آید که چگونه این جامعه را باید اداره کنند؟ آن جاست که احکام اجتماعی دین مطرح می‌شود و در یک چارچوبه خاص حکومتی تشکیل؛ و احکام الزامی دین در آن جا اجرا می‌شود. آری بعد از اینکه جامعه دینی تشکیل شد الزامات و مجازات‌هایی هم خواهد بود، اما این منافات ندارد با اینکه آن یک تربیتی است برای اختیار و انتخاب صحیح انسان‌ها. دیگران مانع می‌شدند از اینکه افرادی با اختیار راه خودشان را بروند. این که قرآن می‌فرماید: ما انبیا را فرستادیم برای اینکه عدالت را در جامعه برقرار کنند اهل شبهه می‌گویند: پس چرا عدالت در جامعه برقرار نشده؟ پس چرا عدالت در کشور‌های اسلامی که پیغمبر و اسلام را قبول دارند اجرا نشده است؟ معلوم می‌شود یا برنامه ضعف داشته یا مجری برنامه. اگر ما در یک جامعه‌ای دیدیم صلاح برقرار نشد و فساد و فحشاء رواج پیدا کرد؛ از دو حال خارج نیست یا قانون خوبی در این جامعه نیست یا مجریان خوبی ندارد.

خب بعضی مجریان را گفتید غاصب بودند و اجرا نکردند؛ خود پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) و ائمه اطهار (علیهم السلام) چه طور؟ آن‌ها که مجریان خوبی بودند چرا نتوانستند جامعه را اصلاح کنند؟ شما که می‌گوئید اسلام کامل‌ترین است مجریانش هم که معصومند پس چرا تحقق پیدا نکرد؟ جوابش همین است که «لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ»؛ مردم خودشان عدالت را اجرا کنند بالاختیار. آن‌ها فقط زمینه فراهم شدن یک جامعه عادلانه را برقرار می‌کنند مردم خواستند راه خوب می‌روند نخواستند راه بد، بلند می‌شوند انبیا را هم می‌کُشند، ائمه را هم به شهادت می‌رسانند همان طور که رساندند. این معنایش این نیست که قانون بد است یا مجری ضعیف است.

نه قانونی کامل‌تر از قانون اسلام است نه مجری‌ای بهتر از پیغمبر و علی. ولی بالاخره سر و کار این قانون و این مجریان با انسان مختار است. می‌خواهند عصیان کنند، چه کارشان می‌شود کرد؟ اینجا عالم ابتلاء و امتحان است. آن مسئله دیگری است که اگر یک عده‌ای راه خوب را انتخاب کردند و عده دیگر مانعشان بودند؛ آن جا قوانین اجتماعی با الزام اجرا می‌شود. این به نفع آن کسانی است که راه خوب را انتخاب کردند، ولی این جور نیست که جبر مطلق بشود. شاید از مصادیق تزکیه هم همین باشد؛ انبیا بعد از اینکه جهل مردم را برطرف کردند زمینه رشدشان را هم فراهم می‌کنند. تعلیم و تزکیه برای همه انبیا است، اما اصلاح و مدیریت جامعه برای همه انبیا نیست، از آنِ انبیایی است که به قدر کافی انسان‌هایی به آن‌ها گرویده اند که بتوانند جامعه صالحی تشکیل دهند و قوانین اجتماعی الهی را اجرا کنند. آن وقت یک مسئولیت دیگری به عهده انبیا می‌آید و آن رهبری جامعه است.

شاید عنوان امام که اختصاص داده شده به بعضی از انبیا، برای چنین انبیایی باشد «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِن ۶» مقام امامت یعنی رهبری جامعه. پیشوایی و رهبری اجتماعی آن وقتی است که آن قدر پیروانی داشته باشند که بتوانند این احکام الهی را به وسیله آنان اجرا کنند و آن وقتی است که حجت بر نبی و بر امام تمام می‌شود؛ با چی؟ با وجود ناصر. امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‌فرمایند: «لولا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر ۷»؛ تا آنقدر دور من را نگرفته بودید که من بتوانم احکام اسلام را اجرا بکنم حکومت صحیح اسلامی تشکیل بدهم؛ وظیفه‌ای نداشتم. اما حالا که حاضر شدید و قول دادید من را یاری کنید، حجت بر من تمام می‌شود. پس جواب این شبهه این است که سر و کار انبیا و ائمه با انسان‌های مختار است. بنا نیست به زور انسان‌ها را به راه صلاح بکشند. باید زمینه اختیار فراهم باشد. جبر مطلق اگر شد دیگر جایی برای دعوت انبیا باقی نمی‌ماند.

آن وقت ارسال انبیا عبث می‌شود. همان طور که از امیرالمؤمنین (علیه السلام) برای شما نقل کردم در مقابل سوال پیرمرد که «أ کان بقضاء من الله و قدر»؛ فرمود: اگر منظورت قضا و قدر جبری است پس لازمه اش این است که دین بازیچه باشد، اگر افراد مجبورند کاری کنند، در صورتی که پیغمبران بگویند نه، نکنید، این گناه است؛ خب می‌گوئید مجبور هستند برای چی می‌گوئید نکنند؟ امر و نهی می‌شود یک بازیچه، کار لغوی است. فرض این است که باید زمینه انتخاب و اختیار برای انسان‌ها فراهم باشد تا امر و نهی کنند تا اختیار و انتخاب نباشد، نه جای امر و نهی است نه جای ثواب و عقاب. یک نفر کنار آبشار نیاگارا ایستاده بود می‌خواست تماشا کند یکی هُلِش داد افتاد پایین.

بعد آمدند او را گرفتند و با او مصاحبه کردند؛ که شما چقدر تمرین شنا کرده بودید که این موفقیت نصیبتان شد. گفت: من خودم نمی‌خواستم من را هُل دادند افتادم. کسی که هلش داده اند دیگر جایزه به او نمی‌دهند که حالا چرا این همه همت و جرأت داشتی. همه این حرف‌ها برای این است که زمینه اختیار در کار باشد پس هدف اصلی انبیا این نبود که بشر را به هر قیمتی که شده ولو به زور وادار کنند که راه درست برود. این که راه رفتن نیست. کشاندن افسار یک موجود بی اختیار است. انبیا سر و کارشان با انسان‌های مختار و آگاه است. آمدند زمینه انتخاب صحیح را برایشان فراهم کنند. هم آگاهی لازم را به آن‌ها بدهند هم تشویقشان کنند به کار‌های خوب و ترک کار‌های بد «رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ لِئَلاّ یَکُونَ لِلنّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ ۸»

۱. بقره، ۲۱۴.

۲. بقره، ۳۰.

۳. بقره، ۱۵۲.

۴. آل عمران، ۱۸۱.

۵. انسان، ۳.

۶. سجده، ۲۴.

۷. نهج‌البلاغه، نسخه صبحی صالح، خطبه ۳، ص ۴۹.

۸. نساء، ۱۶۵.

 

انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha