تحول کارکرد نهاد روحانیت در دهه‌های اخیر با حضور حسن محدثی و مهراب صادق‌نیا/ بخش اول؛
چیزی که شیعیان را از باقی گروه‌های مسلمان جدا می‌کند، تمایزات فقهی، کلامی، علمی و اخلاقی نیست بلکه به چگونگی نسبت آن‌ها با حکومت سبب تمایز آن‌ها با دیگر گروه‌هاست. لذا قدیمی‌ترین مؤلفه نهاد دین در میان شیعیان، مؤلفه سیاسی است؛ یعنی موضع‌گیری در برابر حکومت یا همان نسبت شیعیان با حکومت است. هر زمان این نسبت و موضع‌گیری نسبت به حکومت (قدرت) تغییر کرده، کارکرد نهاد روحانیت نیز تغییر کرده است.

گروه آیین و اندیشه «سدید»؛ وضعیت‌سنجی نهاد روحانیت به عنوان یکی از مهم‌ترین گروه‌های مرجع در جامعه ایرانی، یکی از مهم‌ترین موضوعات در فضای فرهنگ و اجتماع جامعه ایرانی است. برخی پژوهش‌ها از افت این جایگاه در طی سالیان اخیر و کمتر شدن میل مردم به این نهاد سخن می‌گویند و برخی دیگر به این یافته‌ها انتقاداتی دارند. در این نشست دکتر مهراب صادق‌نیا، دانش‌آموخته حوزه و دانشگاه و عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب و دکتر حسن محدثی، دانش‌آموخته جامعه‌شناسی و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی از آخرین وضعیت اجتماعی روحانیت می‌گویند.


همانطور که پیش از این و در مشورت با شما بزرگواران موضوع این نشست تبیین شد، ما درصدد بررسی جایگاه و کارکرد یکی از مهم‌ترین گروه‌های مرجع اجتماعی به نام روحانیت هستیم. گروهی که در طی سالیان طولانی همواره در جامعه ما حضور پویا و مهمی داشته، در صدر ارجاع و مراجعه مردم بوده است. بنظر شما این سیر تاریخی در سالیان اخیر که جامعه ایرانی، چه از لحاظ فرهنگی و اجتماعی و چه حوزه‌های دیگر، دستخوش تحولات گوناگونی شده، از کدام سمت‌وسو آمده و به کدامین سو می‌رود؟ در یک کلام آخرین نمای وضعیت این قشر مرجع در میان ایرانیان را چطور ارزیابی می‌کنید؟

صادق‌نیا: بعد از فوت مرحوم آیت‌الله بروجردی رابطه سیستمی یکپارچه میان مردم و مرجعیت بهم ریخت و جامعه در خلأ یک مرجعیت مقتدر قرار گرفت. همچنین مردم هم برروی شخص خاصی به‌عنوان مرجع تقلید اجماع نداشتند. در چنین شرایطی با مطرح‌شدن نظریه ولایت‌فقیه از سوی امام‌خمینی (ره) رابطه اجتهاد-تقلید جای خود را به رابطه ولی-متولی علیه داد که به‌نوعی سبب شد تا تغییرات اساسی در نظام اجتهاد-تقلید به وجود بیاید

صادق‌نیا: دلیل بقای نهاد مرجعیت در طول تاریخ به انعطافی که داشته بازمی‌گردد؛ چه به لحاظ ماهوی و چه به لحاظ کارکردی. مرجعیت تا قرنها به مثابه یک نهاد فتوا محسوب می‌شد. یعنی مرجعی که مردم را از سرگردانی در عمل و کنش‌های مذهبی نجات دهد با این ویژگی که فاقد اقتدار (آتوریته) بوده است. لذا مجبور بود تا برای بیان نظرات و فتاوی خویش به قرآن یا حدیث استناد کند. روابط میان جامعه و مرجعیت را می‌توان یک رابطه فقهی-محلی (استفتاء) بدون اقتدار تعریف کرد.

از زمان صفویه تقریباً این کارکرد تغییر کرد و به رابطه اجتهاد-تقلید تبدیل شد. یعنی نوعی سرسپردگی میان مقلدین و مرجعیت بوجود آمد که دایره روابط را از موضوعات فقهی و مذهبی خارج کرده و حتی وارد مسائل شخصی و اجتماعی نیز نمود. علت اصلی این تغییر رویکرد به جایگاه علماء در جامعه (اجتهاد-تقلید) و رابطه آنها با حکومت باز می‌گردد که به سبب مشروعیت گرفتن آنها از کانون قدرت می‌شد. این شرایط تا اواخر دوره پهلوی ادامه داشت. اما بعد از فوت مرحوم آیت الله بروجردی رابطه سیستمی یکپارچه میان مردم و مرجعیت بهم ریخت و جامعه در خلاء یک مرجعیت مقتدر قرار گرفت. همچنین مردم هم بر روی شخص خاصی بعنوان مرجع تقلید اجماع نداشتند. در چنین شرایطی با مطرح شدن نظریه ولایت فقیه از سوی امام خمینی (ره) رابطه اجتهاد-تقلید جای خود را به رابطه ولی-متولی علیه داد که به نوعی سبب شد تا تغییرات اساسی در نظام اجتهاد-تقلید بوجود آید. لذا موضوعاتی مثل مرجعیت، اعلمیت و درستی فتاوا را به چالش کشید و تا امروز نیز این تغییرات و تحولات به شدت ادامه دارد. لذا امروزه با توجه تحولات مرجعیت نهاد دین، به نظر می‌رسد که به سوی حذف مرجعیت و شکل گیری نهادی بنام ولایت پیش می‌رود. این همان مقدمه‌ایست که می‌توان بعد از آن به بحث ورود کرد.

 

روحانیت و منبع چهارم اقتدار یا اقتدار اجماع

محدثی: من تعبیر نهاد روحانیت را مناسب نمی‌بینم چون وقتی از نهاد دین صحبت می‌کنیم، این نهاد متشکل از نیروها و کارگزاران و سازمان‌هایی است. لذا مناسب می‌بینم تا از اصطلاح "سازمان روحانیت" استفاده کنم.

محدثی: من تعبیر نهاد روحانیت را مناسب نمی‌بینم؛ چون وقتی از نهاد دین صحبت می‌کنیم، این نهاد متشکل از نیروها و کارگزاران و سازمان‌هایی است؛ لذا مناسب می‌بینم تا از اصطلاح "سازمان روحانیت" استفاده کنم

در ابتدا باید به این موضوع پرداخت که سازمان روحانیت چگونه سازمانی است؟ در برخی کشورها سازمان روحانیت از نظر نوع اداره به شکل متمرکز دیده می‌شود. مانند الازهر در مصر و یا سازمان روحانیت در مالزی. یکی از مزیت‌های این نوع سازمانهای متمرکز، این است که اگر تحولات سیاسی در حکومت روی دهد، حکومت کاملا واقف است که با یک سازمان یکپارچه بنام سازمان روحانیت طرف است و نحوه ارتباط حکومت با این سازمان کاملا مشخص و تعریف شده است. اما سازمان روحانیت در ایران از نگاه اداری سازمانی غیر متمرکز (منتشر) است. بعبارت دیگر نوعی انعطاف پذیری سازمانی در آن وجود دارد که فاقد یک بروکراسی متمرکز و سیستماتیک می‌باشد. معمولا در راس مرجع تقلیدی وجود دارد که از طریق نمایندگان و رابطین خود در سایر نقاط با مقلدین شان در ارتباط هستند. این شعبات و حلقات به حدی متکثر، پراکنده و پیچیده اند که به راحتی نمی‌توان مسیرهای مشخصی را برای آن متصور شد. بعبارت بهتر از ویژگی های این نوع سازمان غیر متمرکز این است که حکومت دقیقا نمی‌داند که با کدام کارگزار دینی طرف است. یعنی یک نوع بروکراسی منظم و سیستماتیک در این سازمان دیده نمی‌شود و آراء و نظریات هر کدام از مراجع می‌تواند متفاوت با یکدیگر باشد. بخصوص این مشکل و اختلافات در روابط میان نظام سیاسی و سازمان روحانیت نیز دیده می‌شود که نظام سیاسی را در راستای اجرای تصمیماتش دچار مشکل می‌کند. این کلیتی است که من درباره نهاد یا سازمان روحانیت می‌پندارم و به عنوان مقدمه باید به آن اشاره می‌کردم.

در تعریف شخص روحانی، من از بحث های وبر استفاده می‌کنم. وبر روحانی را با شخص پیامبر مقایسه می‌کند. او معتقد است که پیامبر یک شخصیت فرهمند و کاریزماتیکی است که در مقابل سنت‌های خرافی می‌ایستد و هنجارهای ارزشمند جدیدی ایجاد می‌نماید. پیامبر هنجارهای موجود را زیر سوال برده و خواستار ایجاد یک نظم اجتماعی جدیدی در جامعه است. بعبارتی او در مقابل سنت می‌ایستد و در انجام کارش نیز به دنبال هیچ اجر و پست و مقام و موقعیتی نبوده و در سلسله مراتب هم کار نمی‌کند. اما روحانی برعکس در درون سنت دینی کار می‌کند، در یک سلسله مراتبی قرار دارد، دارای موقعیت سازمانی است و اجر هم دریافت می‌کند. این ویژگی یک کارگزار دینی بنام روحانی است. روحانی کارگزار دینی است که علاوه بر کار سازمانی، خود را حافظ قلمرو دینی نیز می‌داند. روحانی به دلیل داشتن نوعی اقتدار اجتماعی، در مقابل هر نیرو و عاملی که درصدد وارد کردن نگاه و تعریف جدیدی از دین یا نقض قلمرو دینی برآید، به شدت مقابله می‌کند. در این راه آنها از سازوکارهای طرد کننده‌ای برخوردار هستند. مثلا در جهان اسلام چهار نوع سازوکار طرد کننده وجود داشته که روحانیون در سطوح مختلف از آنها استفاده کردند. بطور مثال در سطوح عالی بحث ارتداد، و تکفیر، را داریم. در سطوح پایین تر هم تفسیق و تضلیل را داریم. روحانیون (مفتی یا فقیه) در طول تاریخ به دو دلیل نیز به نیرومندترین نیروی فرهنگی در جوامع اسلامی تبدیل شدند: یکی اینکه حکومت‌ها در تنظیم قواعد و قوانین همیشه به اینها متوسل می‌شدند و دیگری اینکه خود مردم سعی می‌کردند تا عمل و رفتار و دینداری خویش را به روحانیون نزدیک کنند. بعبارت دیگر تقاضا از سطح بالای جامعه (حکومت‌ها) و سطوح پایین اجتماع (مردم)، سبب شد تا روحانیون به جایگاه قدرتمندی در جوامع اسلامی دست پیدا کنند که بتوانند سرنوشت سایر معرفت های انسانی مانند معرفت عرفانی و فلسفی را تعیین کنند. لذا در منازعه میان سه معرفت دینی، عرفانی و فلسفی، معرفت دینی همیشه دست بالا را داشته است. لذا در بسیاری مواقع سبب می‌شد تا زندگی کارگزاران سایر معرفت‌ها منجمله عارفان و فیلسوفان از سوی کارگزاران معرفت دینی (فقها و مراجع) به خطر افتاده یا حتی از بین بروند.

محدثی: اقتدار روحانیون بااقتداری که وبر از آن‌ها تعریف می‌کند متفاوت است. وبر اقتدارهای زمان خویش را به سه دسته تقسیم می‌کرد: اقتدار سنتی، اقتدار کاریزماتیک و اقتدار قانونی-عقلایی. اما شکل چهارمی هم از اقتدار وجود داشته که وبر از آن یاد نکرده است که مربوط به هیچ‌یک از اقتدارهای سه‌گانه وبر نیست و آن عبارت است از اقتدار مبتنی بر اجماع!

اقتدار روحانیون با اقتداری که وبر از آنها تعریف می‌کند متفاوت است. وبر اقتدارها زمان خویش را به سه دسته تقسیم می‌کرد: اقتدار سنتی، اقتدار کاریزماتیک و اقتدار قانونی-عقلایی. اما شکل چهارمی هم از اقتدار وجود داشته که وبر از آن یاد نکرده است که مربوط به هیچ یک از اقتدارهای سه گانه وبر نیست و آن عبارت است از اقتدار مبتنی بر اجماع؛ یعنی بزرگان یک قلمرو از روحانیت بر روی مسئله ای اتفاق نظر داشته باشند و این اجماع قدرتی را شکل می‌دهد که هر کسی بر خلاف این اجماع قرار گیرد، در مقابل آن می ایستند. هر چند گاهی مواقع این اجماع خلاف عقلانیت باشد، اما حتی خود فقهایی که باور بر غیر عقلانی بودن این اجماع دارند نیز موقعیت را برای ایستادگی در برابر آن، به دلایل مختلف مناسب نمی‌دانستند و شاید به عبارتی مجبور به تبعیت از آن می باشند. مثلا فقیهی بر این باور است که امروز دفاع عقلانی از لزوم اذن شوهر برای خروج از منزل ممکن نیست، اما به آن دلیل که اغلب مراجع پیش از او یا هم‌عصرش از این لزوم دفاع کرده‌اند، او نیز احتیاط را بر این اصل قرار داده و به روشنی آن را زیر سوال نمی‌برد.

 

روحانیت همیشه خواستار حفظ وضع موجود نبوده است!

صادق‌نیا: بنظر من نمی‌توان روحانیت را با مدل مفهومی که وبر ارائه داده است جای داد. روحانیت همیشه خواستار حفظ وضع موجود نبوده و چه بسا روحانیونی بودند که در داخل سیستم ولی خواستار بهم زدن وضع موجود بودند که گاهی مواقع مرتد اعلام شدند و گاهی مواقع به شدت تحت فشار قرار گرفتند. آنها در برخی از مواقع نقش پیامبری را به خوبی عهده‌دار شده‌اند و پیام تازه‌ای برای جامعه خود آورده‌اند.

بر خلاف نظر شما من معتقد به نهاد روحانیت هستم چون آنقدر منتشر و غیر متمرکز است که شاید نتوان لقب سازمان به آن داد. نهاد روحانیت یا نهاد دین در جهان تشیع، غیر از فتوا کارکرد مهم دیگری هم داشته است. هویت شیعی تقریبا تا قرن سوم هنوز یک هویت علمی، کلامی، فقهی و اخلاقی نیست. یعنی آن چیزی که شیعیان را از باقی گروههای مسلمان جدا می‌کند، تمایزات فقهی، کلامی، علمی و اخلاقی نیست بلکه به چگونگی نسبت آنها با حکومت سبب تمایز آنها با دیگر گروههاست. لذا قدیمی ترین مولفه نهاد دین در میان شیعیان، مولفه سیاسی است یعنی موضع‌گیری در برابر حکومت یا همان نسبت شیعیان با حکومت است. هر زمان این نسبت و موضع‌گیری نسبت به حکومت (قدرت) تغییر کرده، کارکرد نهاد روحانیت نیز تغییر نموده است. در اهل سنت همیشه عالمان زیرمجموعه حکومت بوده، یعنی بخشی از حاکمیت بودند. دینداران اهل سنت تمام نیازمندی های خود را از طریق حکومت دنبال می‌کردند و توقعی از عالمان دینی نبوده که آنها را سرپرستی کند. اما شرایط برای شیعیان متفاوت است. از آنجایی که شیعیان همیشه در اقلیت و اپوزیسیون قرار داشتند، نهاد دین مسئولیت خویش می‌داند که به نحوی از شیعیان سرپرستی کند. لذا در این بین نهادی بنام خمس، نقابت و خاندان ها (آل ها) شکل می‌گیرد تا به نحوی شیعیان را سرپرستی کنند. لذا کارکرد نهاد دین چیزی فراتر از دغدعه‌های دینی و اعتقادی است. مثلا وقتی ما به دوره تاریخی فاطمیون در مصر یا آل بویه یا دوره صفویه توجه می‌کنیم می‌بینیم که چون قدرت به دست شیعیان می‌افتد، لذا دیگر نهاد دین کارکرد سابق را نداشته و به نحوی به حاشیه رانده شده و تحت الشعاع قرار می‌گیرد. نمونه دیگر آن را ما هم اکنون در نظام جمهوری اسلامی ایران تجربه می‌کنیم که با به قدرت رسیدن حکومت شیعی نهاد دین و انتظار از آنها کمتر شده و مسئولیت امور بر عهده حکومت خواهد بود.

صادق‌نیا: به نظر من نمی‌توان روحانیت را با مدل مفهومی که وبر ارائه داده است جای داد. روحانیت همیشه خواستار حفظ وضع موجود نبوده و چه‌بسا روحانیونی بودند که در داخل سیستم ولی خواستار به هم زدن وضع موجود بودند که گاهی مواقع مرتد اعلام شدند و گاهی مواقع به‌شدت تحت‌فشار قرار گرفتند

روحانیت، یک نهادِ منعطف و حساس به تحولاتِ روز است

نکته دیگر پیرامون عبارت "اقتدار اجماع" است که آقای دکتر محدثی از آن استفاده نمودند. به نظر من اگر از آن با نام "اقتدار تقدم" یاد کنیم، بهتر باشد. در "اقتدار اجماع" در واقع ممکن است همیشه اجماعی وجود نداشته باشد. او هرچه در ادله فقهی جستجو می‌کند، نکته‌ای را نمی‌یابد که قانعش کند. اما در تاریخ نزدیک به دوره حضور معصوم، ادله‌ای از فتاوای فقهای متقدم می‌یابد و همین نزدیکی به دوران حضور معصومین منجر به استفاده او از اقتدار تقدم می‌شود. موضوعاتی هست که فقها و روحانیون ممکن است در مورد آن فتوای خاصی نداشته باشند و بنابر احتیاط واجب، برخلاف نظر علمای سابق که در رابطه با موضوعی فتوایی داشتند و به دوره ائمه معصومین نیز نزدیکتر بودند هم مخالفت نکنند. مثلا فقها پیرامون حرمت طلای زرد بر مرد فتوای خاصی ندارند، زیرا اساساً حدیث، روایت یا آیه قرآنی که به این موضوع اشاره داشته باشد در منابع دینی نیافتند. پس قاعدتا باید فتوای حلال بودن طلا زرد را بر مرد صادر کنند ولی چون برخی علمای متقدم در این زمینه فتوای حرمت صادر کرده‌اند، علمای متاخر نیز با نوعی احتیاط با موضوع برخورد کرده و گمان می‌کنند که چون متقدمین به دوران معصوم (ع) نزدیکتر بوده، لذا محتمل است که منبعی در مورد فتوای خود یافته باشند که حکم بر حرمت طلا بر مرد صادر کرده‌اند. لذا علمای متاخر به دلیل احترام به نظر علمای متقدم، خلاف آن حکم نداده و از عبارت "احتیاط واجب" استفاده می‌کنند. پس اجماع به معنای واقعی در میان علماء وجود ندارد. لذا به این نوع اقتدار بهتر است که اقتدار تقدم گفته شود که اقتدار بسیار قدرتمندی است.

نهاد دین در ادیان ابراهیمی، عمیقا sensitive یا منعطف نسبت به واقعیات است. او می‌تواند با مهارت زیادی نسبت به موضوعات روز واکنش نشان بدهد. در این راستا لازم است که مثالی برای شما بزنم تا حرفم روشن‌تر شود. دوآلیسم دین و حکومت در تکوین یک هویت موثر بوده است. مردِ دین و مردِ خانواده یکی از این دوگانه‌ّهاست. مردانِ خانواده همان‌هایی‌اند که فرصت پردازش به مطالعه و مباحث دینی را نداشته‌ و ندارند و به همین دلیل در این امور دخالت نمی‌کردند. آنها با پشتیبانی مالی از مردانِ دین، به آنان کمک می‌کردند که روند مطالعات و پژوهش خود را ساده‌تر طی کنند و از سوی دیگر نتایج این مطالعات را به مردانِ خانواده نیز عرضه کنند تا آنها رویه راحت‌تری در دین‌داری داشته باشند. نکته‌ای که در اینجا باید مورد توجه قرار داد این است، نهاد حکومت در این دوران از زندگی اجتماعی ادیان ابراهیمی و مثلا تشیع، وظیفه آموزش دین را به مردم بر عهده نداشته است. پس تمام این وظیفه بر عهده عالمان دینی بوده و این تقسیم کار نیز نتیجه این اوضاع است.

/انتهای بخش اول/ ادامه دارد...

ارسال نظر
captcha