چگونه مسئله آموزش در ایالات‌متحده به‌عنوان موضوع «امنیت ملی» آینده این کشور را به خطر انداخته است؟
فرسایش سطح آموزشی آمریکا درنهایت جایگاه جهانی این کشور را تضعیف خواهد کرد و آمریکا وزن اقتصادی، سیاسی و نظامی کمتری برای دفاع از منافع خود و حفظ معماری اقتصادی و امنیتی کنونی خواهد داشت.

گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ سیدمحمد امین‌آبادی: دیدگاه پژوهشگران علوم سیاسی، روابط بین‌الملل و امنیت بین‌الملل به مقوله امنیت ملی در دوران جنگ سرد نگاهی سخت‌افزاری و عمدتاً مبتنی بر امنیت نظامی بود. اما سقوط امپراتوری شوروی به شیفت پارادایمی گسترده‌ای در نظریات امنیت ملی نیز منجر شد. امروز مسائل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و زیست‌محیطی را نیز جزو لاینفک بحث امنیت ملی کشورها قلمداد می‌کنند.

پرفسور «نیکلاس ابرشتات»[1] استاد اقتصاد سیاسی و از محققان برجسته موسسه «امریکن اینترپرایز» در مقاله حاضر که اخیراً در مجله «فارین افیرز»[2] منتشرشده استدلال می‌کند که آموزش و خروجی آن نیروی کار تحصیل‌کرده و ماهر جزء حیاتی قدرت ملی است و هژمونی آمریکا در دوران جنگ سرد و پس از آن تا حدود زیادی تحت تأثیر برتری آمریکا در زمینه آموزش بوده است. وی عقب افتادن آمریکا از کشورهایی مثل چین و هند را برای حفظ برتری آمریکا بسیار فاجعه‌بار می‌داند. به گفته وی اولین گام برای تغییر این وضعیت این است که به امر آموزش دیگر فقط به‌عنوان یک موضوع سیاست داخلی در آمریکا نگریسته نشود بلکه آموزش یک موضوع امنیت ملی است که آینده آمریکا به آن بستگی دارد.

 هژمونی آمریکا تحت تأثیر برتری آمریکا در زمینه آموزش

از پایان جنگ جهانی دوم تاکنون جمعیت جهان نه تنها بسیار بیشتر شده بلکه این جمعیت بسیار تحصیل‌کرده‌تر نیز شده است. تقریباً در همه کشورها تعداد کل سال‌هایی که شهروندان به مدرسه می‌روند، سریع‌تر از خود جمعیت رشد کرده است و تعداد مدارک دانشگاهی اعطاشده به شهروندان در سراسر جهان حتی سریع‌تر رشد کرده است. اگرچه رشد جمعیت در حال حاضر تقریباً در همه جای جهان کند شده است (و کاهش جمعیت یک واقعیت در حال ظهور برای برخی کشورها است)، سرعت کلی گسترش آموزش بسیار سریع‌تر از رشد طبیعی جمعیت در آینده خواهد بود. آموزش جزء حیاتی سرمایه انسانی و درنتیجه قدرت ملی کشورها است. یک شهروند با تحصیلات بهتر به معنای اقتصاد مولدتر و درنتیجه پتانسیل نظامی بیشتر است. اما ازآنجایی‌که گسترش نظام آموزشی در هفتاد سال گذشته در بین کشورها نابرابر بوده است برخی کشورها نسبت به سایرین گام‌های بزرگ‌تری برداشته‌اند و سرعت پیشرفت نیز در طول زمان متفاوت بوده است. این دگرگونی چشمگیر در حوزه آموزش فقط اندازه کلی اقتصاد جهانی را افزایش نداده است بلکه توزیع ظرفیت اقتصادی بین کشورها ازجمله قدرت‌های بزرگ را نیز تغییر داده است.
آموزش جزء حیاتی سرمایه انسانی و در نتیجه قدرت ملی کشورها است. یک شهروند با تحصیلات بهتر به معنای اقتصاد مولدتر و در نتیجه پتانسیل نظامی بیشتر است
 
همان‌طور که در گزارش اخیر موسسه «امریکن اینترپرایز» نیز به‌تفصیل توضیح دادیم، کشورهای غربی، از جمله ایالات‌متحده، بزرگ‌ترین بازنده این تغییر بزرگ آموزشی و اقتصادی بوده‌اند. در طول جنگ سرد، ایالات‌متحده ابرقدرت آموزشی بلامنازع بود. آمریکایی‌ها از بالاترین سطح تحصیلات در جهان برخوردار بودند و به لطف آن و جمعیت زیاد، آمریکا بسیار بیشتر از هر کشور دیگری نیروی کار با تحصیلات عالی داشت. اما آن دوران اکنون به تاریخ پیوسته است. تعداد فزاینده‌ای از کشورها از نظر پیشرفت تحصیلی وقتی‌که با میانگین سال‌های تحصیل سنجیده می‌شود از آمریکا پیشی گرفته‌اند. آمریکا به‌زودی رتبه اول خود را از نظر تعداد کارگران تحصیل‌کرده در دانشگاه‌ها به چین واگذار خواهد کرد. ممکن است در دو دهه آینده هند از نظر تعداد کل مردان و زنان در سن کار با تحصیلات عالی از ایالات‌متحده پیشی بگیرد. البته کیفیت آموزش مهم است و کیفیت آموزش عالی ایالات‌متحده بسیار بیشتر از چین و هند امروزی است و احتمالاً برای دهه‌های آینده نیز این‌چنین خواهد بود. اما اصرار بر اینکه سهم رو به کاهش پیوسته آمریکا از فارغ‌التحصیلان دانشگاهی در جهان هیچ اهمیت ژئواستراتژیکی ندارد، بیشتر خودفریبی به نظر می‌رسد.

رشد بلندمدت آموزشی و صعود نهایی چین و هند در تعداد سرانه آموزش عالی و همچنین افول نسبی بلندمدت ایالات‌متحده نباید تعجب‌آور باشد. در واقع، تنها راهی که آمریکا می‌توانست در قرن بیست و یکم امتیاز آموزشی اولیه خود را پس از جنگ حفظ کند، نتیجه یک فاجعه بوده است: شکست جهانی در توسعه، کاهش میزان مرگ‌ومیر در سراسر جهان، یا هر دو.

آینده هژمونی آمریکا به موضوع آموزش بستگی دارد و از دست رفتن هژمونی جهانی آمریکا در نتیجه از دست رفتن هژمونی آموزشی آمریکا خواهد بود

آنچه ناظران آمریکایی را شگفت‌زده و ناامید می‌کند، عملکرد آموزشی ضعیف قابل‌توجهی است که وخامت نسبی ایالات‌متحده را در این عرصه تسریع کرده است. رشد متوسط سال‌های تحصیل برای آمریکایی‌ها در اواخر دهه بیست تقریباً یک‌سوم آن چیزی است که در اوایل دوران پس از جنگ دوم جهانی بود و رشد گروه فارغ‌التحصیلان دانشگاهی در سن کار در مقایسه با اوایل دوره پس از جنگ به شدت کند شده است. به‌طور شگفت‌انگیزی، نرخ فارغ‌التحصیلی از دانشگاه برای مردان آمریکایی از اواخر دهه بیست تا اواسط دهه ۱۹۷۰ و تا سال‌های اولیه قرن بیست و یکم یکسان بوده است؛ عملکردی نگران‌کننده در زمان صلح که به‌نوعی توسط دانشگاهیان و سیاست‌گذاران در آمریکا نادیده گرفته شد.

کندی گسترده آموزشی آمریکایی‌ها بیشتر به خاطر سرعت سایر کشورها در رشد آموزشی بوده است. فهرست رو به رشد جوامع آسیای شرقی و اروپا که در میانگین سال‌های تحصیل یا میزان آموزش پس از متوسطه برای کارگران بیست‌وپنج تا سی‌وچهار ساله از آمریکا پیشی گرفته‌اند نشانگر این موضوع است. استرالیا، ایرلند، کره جنوبی و سوئیس، در میان دیگران، این کار را انجام داده‌اند، اما جمعیت کم آنها مانع از آن شده است که سلطه مطلق آموزشی پنج کشور بزرگ -چین، هند، ژاپن، روسیه و ایالات‌متحده- را به چالش بکشند. به‌عبارت‌دیگر، آمریکا می‌تواند بهتر عمل کند و اگرچه ممکن است نتواند از پیشی گرفتن چین و هند از نیروی کار با تحصیلات عالی خود جلوگیری کند، اما می‌تواند تاریخی را که در آن این مسئله اتفاق می‌افتد؛ احتمالاً چند دهه به تعویق بیندازد.

فرسایش سطح آموزشی آمریکا در نهایت جایگاه جهانی این کشور را تضعیف خواهد کرد. با نیروی کار تحصیل‌کرده کمتر از آنچه که می‌توانست یا باید داشته باشد، آمریکا وزن اقتصادی، سیاسی و نظامی کمتری برای دفاع از منافع خود و حفظ معماری اقتصادی و امنیتی خواهد بود که نظم پس از جنگ را تعریف کرده است. در نهایت «دوران صلح آمریکایی» [3] تحت‌فشار قرار خواهد گرفت. تصور یک محیط بین‌المللی به‌تدریج کمتر صلح‌آمیز و از نظر اقتصادی ناامن‌تر که در آن آمریکا نفوذ بسیار کمتری در نتیجه رکود در نیروی کار ماهر خود داشته باشد چندان دشوار نیست.

نابرابری در نظام آموزشی در طول ۷۰ سال گذشته به نابرابری اقتصادی و در نتیجه نابرابری قدرت ملی کشورها منجر شده است

خوشبختانه، ایالات‌متحده هنوز گزینه‌های خوبی برای مقابله با از دست دادن هژمونی آموزشی دارد. اما همه آنها از واشنگتن می‌خواهند که ابتکار عمل را در دست بگیرد – چیزی که این روزها با آن غریبه است. از طریق دیپلماسی فعال‌تر و پویاتر، ایالات‌متحده می‌تواند به دنبال ایجاد ائتلاف‌ها یا اتحادهای جدیدی باشد که منابع انسانی بیشتری را به نظم لیبرال اضافه کند. این ممکن است مستلزم پرورش صبورانه مشارکت‌های امنیتی جدید با برخی از مراکز عمده نیروی کار با تحصیلات عالی آینده جهان مانند هند، اندونزی، ویتنام و شاید حتی ایران باشد. سایر احتمالات جذاب عبارت‌اند از ادغام نزدیک‌تر کانادا، مکزیک و ایالات‌متحده، که می‌تواند ظرفیت استراتژیک آمریکای شمالی را به پتانسیل عظیم جمعیتی و اقتصادی آن برساند و هم‌سطح کند.

در همین حال، آمریکا می‌تواند تلاش کند تا کندی شوم و نحس آموزشی خود را معکوس کند. رکود در پیشرفت تحصیلی مانع رشد اقتصادی می‌شود و احتمالاً سالانه تریلیون‌ها دلار تولید را از ایالات‌متحده سلب می‌کند. بخشی از مشکل این است که آمریکایی‌ها تمایلی ندارند مقدار زیادی از آنچه را که معلمان آمریکایی برای فروش عرضه کرده‌اند را بخرند، و سرزنش آنها به خاطر این موضوع سخت است. کیفیت مدارس ابتدایی و متوسطه دولتی به طرز تأسف باری ناهموار است و دیپلم دبیرستان نیز همیشه با مهارت‌های قابل‌عرضه در بازار همراه نیست. آموزش عالی هم به‌طور فزاینده‌ای بوروکراتیزه، ایدئولوژیک و گران شده است. اگر آمریکایی‌ها با آموزش به‌گونه‌ای رفتار می‌کردند که گویی آینده‌شان به آن بستگی دارد، به دنبال تغییرات گسترده‌ای نه تغییرات حاشیه‌ای می‌رفتند و به دنبال ایده‌های بهتری فراتر از اتحادیه‌های معلمان و مدیران دانشگاه‌ها بودند. احیای منابع انسانی کشور - نه فقط پیشرفت تحصیلی، بلکه بهداشت، مشارکت نیروی کار و حتی خانواده - به‌طور فزاینده‌ای از الزامات استراتژیک برای ایالات‌متحده خواهد بود.

تغییرات جمعیتی و آموزشی آتی قابل پیش‌بینی است. اما آنها کاملاً اجتناب‌ناپذیر نیستند و به آرامی در حال آشکار شدن هستند. آمریکا زمان دارد تا قبل از اینکه خیلی دیر شود، کاستی‌های آموزشی خود را تطبیق داده و برطرف کند. بااین‌حال، واشنگتن برای جلوگیری از هدر دادن مزیت آموزشی خود و به خطر انداختن موقعیت برتری جهانی خود باید بپذیرد که آموزش دیگر فقط یک موضوع سیاست داخلی نیست، بلکه یک موضوع امنیت ملی است که آینده ایالات‌متحده به آن بستگی دارد.

[1]. Nicholas Eberstadt

[2] . Foreign Affairs

[3] . Pax Americana

ارسال نظر
captcha