یادداشتی به قلم مجید شاکری در باب اتفاقات اخیر کشور؛
در تمام نظرسنجیهای دهه گذشته مهمترین اولویت و مهمترین اعتراض همیشه مربوط به مسائل اقتصادی بوده است؛ گاهی اوقات بیکاری، گاهی تورم و موارد دیگر که جابجا میشدهاند. اما مثلا مسائلی مانند حجاب اموری هستند که درصدهایشان علیرغم رشد هنوز کم است. پس احتمالا یک پاسخ معقول به این اعتراضاتی که با آن مواجه هستیم از پاسخ به اکثریت معترض شروع میشود که این پاسخ با امر اقتصادی درگیر خواهد بود.

به گزارش «سدید»؛ در جریان اعتراضات هفته های اخیر در کشور، بسیاری از صاحب‌نظران عرصه های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در کشور به بررسی ریشه های مختلف این اعتراض‌ها پرداختند و در راستای تبیین علت های مختلف این حوادث به شرح و بسط مسائل دخیل در آن همت گماشتند، بررسی ریشه های اقتصادی مسائل اخیر کشور میتواند چشم‌انداز بهتری را از راه‌های ممکن برای بهبود شرایط و جلوگیری از رخدادهای تلخ در جامعه ترسیم نماید، از این رو برای بررسی ابعاد اقتصادی حوادث اخیر گفتاری از مجید شاکری، اقتصاددان و کارشناس مسائل اقتصادی را برای اولین بار منتشر کرد که در ادامه می خوانید؛

چرا ما درباره ریشه های اقتصادی یک نارضایتی (سرکشی) فرهنگی، اجتماعی حرف میزنیم؟ یک زاویه ورود این است که ما از ابتدای این ناآرامی ها یک فاصله عمیق در تمام نظرسنجی های قابل ذکر داشته ایم میان معترضینی که به خیابان آمدهاند و معترضینی که به خیابان نیامدهاند. اعم از اینکه معترضین به خیابان نیامده طرفدار اعتراضات هستند یا نه، اما همیشه در این نظرسنجیها بین این دو گروه تفاوت وجود داشته است؛ یعنی شما یک اکثریت بزرگ معترضی را دارید که به وضعیت کشور معترضاند اما گزینه خیابان را انتخاب نکردهاند و یک بخشی اقلیتی هم دارید که گزینه خیابان را انتخاب کردهاند.

اعتراضات هر دسته متفاوت است اما یک جنسی از خواسته ها که بین تمام معترضین مشترک است مربوط به حوزه اقتصادی است. در تمام نظرسنجی های دهه گذشته مهمترین اولویت و مهمترین اعتراض همیشه مربوط به مسائل اقتصادی بوده است؛ گاهی اوقات بیکاری، گاهی تورم و موارد دیگر که جابجا میشدهاند. اما مثلا مسائلی مانند حجاب اموری هستند که درصدهایشان علیرغم رشد هنوز کم است. پس احتمالا یک پاسخ معقول به این اعتراضاتی که با آن مواجه هستیم از پاسخ به اکثریت معترض شروع میشود که این پاسخ با امر اقتصادی درگیر خواهد بود.

اعتراض همیشه مربوط به مسائل اقتصادی بوده است

نکته بعدی این است که حتی در میان کسانی که اعتراض خیابانی میکنند، باز شما وقتی از لایه ابتدایی گفتارها و شعارهایشان گذر می کنید شعارهایی که کاملا معنای اقتصادی دارند می رسید؛ مثلا آن شعار شدیدا به اشتراک گذاشته شدهی «کشوری که شما در آن یک متر خانه ندارید آن کشور کشور شما نیست»! به وضوح معنای اقتصادی دارد و حتی با آن شعارهای معیشتی اعتراضات  ۹۸هم متفاوت است. چیزی است از جنس اقتصاد به مثابه آینده و تصور ما از آن. نکته دیگر این است که اساسا ما مواجه با یک دوقطبی میان نظام و مردم نیستیم، بلکه با یک دو قطبی میان دو گروه از مردم هستیم که یکی از آنها به نظام نزدیکتر است و در میانه این دو گروه یک طیف اکثریتی قرار گرفتهاند. در شرایطی که ده سال است ترازنامه خانوار تحت فشار است، تمام داده های بودجه خانوار به شدت دچار هشدارهای نگرانکننده است، تصویری از آینده وجود ندارد، موتور سرمایه گذاری خصوصی از بین رفته که این مستقیم با نداشتن آینده در پیوند است و... اصلا بستر گفتگو برسر دوگانه های اجتماعی و فرهنگی به نحوی که منجر به تفاهم و همزیستی شود فراهم نیست و سخت به دست میآید. داشتن یک آینده، ایجادکننده چارچوب گفتگو است و معنای آینده اساسا اقتصادی است؛ اقتصاد نه به معنای معیشت، بلکه به معنای داشتن تصویری ملموس از آینده کشور. یک زاویه مهم، تفاوت در ذخایر ارزی با کشورهای همسایه است. به صورت تاریخی کشور ایران در دسترسی به ارز جهان دچار مشکل بوده است.

شکل غالب این است که همیشه ذخایر طلا و نقره ما نسبت به جمعیت‌مان خیلی کم بوده. شکل دیگر این است که عملا ایران نمیتوانسته (مگر به صورت ترانزیت) واسط یک زنجیره تولید بشود. شما میبینید که در طول تاریخ همیشه وضع ارزی عثمانی یا هند از ایران بیشتر بوده است. ما همه این سوالاتی که در حوزه ارز داریم را به صورت سنتی از گذشته های دور داشتهایم. یعنی مثلا این سوال که قیمت ارز را در یک نقطهای میخ کوب کنیم و هر چه غیر از آن را غیر قانونی و قاچاق اعلام کنیم یا اینکه بگذاریم قیمتها آزاد باشد و بازار کارخودش را بکند دقیقا از زمان شاههای صفوی مطرح بوده است. مثلا فرض کنید شبیه وضعیتی که اکنون ما از طریق درهم امارات خود را به دلار آمریکا وصل میکنیم عملا در دوره صفویه و قاجار هم همینطور بوده؛ یعنی ما از طریق هویزه وصل میشدیم به بصره، از طریق بصره به دوکات ونیزی یا رئال اسپانیایی.

در کتاب سقوط و انزوای صفویه یک جمله معروفی است که میگوید اگر صفویه تا امروز در کشور ایران حکومت میکرد به دلایل درونزا شکل آن به صورتی بوده است که در حال حاضر مشاهده می کنید. آنجا توضیح میدهد که به طور سنتی نیروهای مرکزگرا و مرکزگریزی در ایران وجود دارند و بخشی از این نیروهای مرکزگریز ناشی از شکل ایران است؛ ایران مثلثی از حول یک بیابان مرکزی است و هر بخشی از این مثلث با یک حوزه تمدنی جدا کار میکند. شمال غربی با حوزه آناتولی، جنوب غربی با حوزه عراق و شرق نیز با حوزه شبه قاره. و هر وقت مرکز توانسته منابع را به خصوص در قالب ذخایر ارزی تجمیع بکند، توانسته یک حکومت مستقلی هم ایجاد کند. به همین خاطر شما میبینید که شاه عباس بخش عمدهای از کارهایش اموری مثل جاده ابریشم و کارهای صرافی حوزه ارامنه و وصل شدن به ونیز است. همه اینها را ذکر کردم که تاکید کرده باشم ما از دوران قدیم مساله ذخایر ارزی داشتهایم. اما همسایه های ما نیز این مساله را داشتهاند. فقط عثمانی بود که در این زمینه مشکلی نداشت.

ولی مثلا عراق و آناتولی شرقی یا ... مشکل داشتهاند. با برآمدن نفت این مشکل حل شد و ما از بسیاری از اطرافیان خودمان نیز در این زمینه جلوتر افتادیم. چون سنن توسعه هم داشتیم توانستیم تراز پرداختهایمان را مدیریت کنیم و وضع قابل قبولی داشته باشیم. از ۱۳۸۹ و قانون تحریم ما در وضعیت جدیدی قرار گرفتیم که همسایگان کوچک دارای اشتراکات قومی داریم و وضعیت دسترسیشان به ذخایر ارزی بهتر از ماست، و ما در داخل یک روند فزاینده از دست رفتن امکان حکمرانی ارزی را داریم. یعنی هم در حوزه صادرات و هم در حوزه داشتن سامانه پرداخت رسمی خارجی. این باعث شده که ما با لکه های تمدنی با اشتراکات قومی خارج از مرزهای خودمان مواجه شویم که به طرز بسیار خطرناکی نیروهای مرکزگریز را در ایران تقویت میکنند.

با حل مسائل اقتصادی میتوانیم مسائل فرهنگی و اجتماعی را هم حل بکنیم

بنابراین شاهد هستیم که یک اعتراض اجتماعی شروع شده از تهران معانی کاملا هویتی بگیرد. البته حواسم هست شدت و ضعف و نوع این معانی متفاوت است؛ ماجرای جوانرود یک چیز است، سقز یک چیز، مهاباد یک چیز؛ اما ان بستر مرکزی درباره همه اینها وجود دارد. خود این اختلاف پتانسیل عظیم میان طرفین مرزها باعث میشود گفتگو، درون مرزی باقی نماند و ما به طور جدی با مسائلی در حوزه یکپارچگی هم مواجه بشویم و سوالاتی درباره آلترناتیو داشته باشیم. به نظر می آید کمرنگ شدن تدریجی شدت خیابانی اعتراضات نیز بر میگردد به همین نبود آلترناتیو از جانب معترضین. ما اگر قصد داریم پاسخی به این اعتراضات، اعم از برونآمده یا برون نیامده، بدهیم، باید به جای تنظیم سطح گفتگو در این حد که مثلا کسانی را آزاد کنیم یا نکنیم، اعدام کنیم یا نکنیم، ...

برگردیم پشت میز حکمرانی. اساسا در ایران و کشورهای شرقی مشروعیت حکومت عمیقا با تورم احساس شده‌ی دهک های پایین در تلازم است؛ یعنی برداشت کشورهای شرقی از عدالت خیلی از جنس نابرابری و ضریب جینی و امثالهم نیست بلکه از جنس مقایسه دیروز با امروز است! حتی در حوزه انقلاب اسلامی هم ادبیاتی وجود دارد که وجه اقتصادی انقلاب مربوط به مساله افزایش نابرابری نبود بلکه بیشتر مربوط به متوقف شدن روند بهبود دهه  ۴۰بود. به هر حال اساسا مشروعیت حکومت به عنوان نهادی که بتواند در حوزه اعتراضات در موضع طرف گفتگو ظاهر شود و رفتارش اجتماعی باقی بماند، تا حد زیادی به این برمیگردد که آیا میتواند تورم احساس شده ی طبقات پایین را کنترل کند یا نه؟ وقتی میگوییم کنترل تورم احساسی، باید تورم را کنترل کنیم. در کشوری مثل ایران نمیتوانیم تورم را کنترل کنیم مگر اینکه یک سیاست پولی مستقل و بنابر این یک نظام ارزی رسمی داشته باشیم.

در واقع بخش مهمی از بین رفتن سرمایه ثابت، ناشی از شوکهای پشت سر هم تورم های ماهانه غیرقابل پیشبینی است. تاکید میکنم منظور این نیست که تورم موضوع و اولویت شماره یک است؛ داریم درباره تورم به مثابه یکی از المان ها بحث میکنیم. عملا اگر اینگونه نگاه کنیم پاسخ ما به نارضایتی های اجتماعی از وقایع اجتماعی شروع نمیشود؛ از شل و سفت گرفتن حجاب و گرفتن پاسپورت هنرمندان و واکنش رسانهای نشان دادن شروع نمیشود؛ بلکه از برگشتن به پشت میز حکمرانی و احیای حکمرانی مدنی شروع میشود. شما بدون امکان کنترل ارزی و کنترل تورم، عملا ابزارهای حکمرانیتان محدود به ابزارهای امنیتی خواهد بود و اینها هم ظرفیت محدودی برای
گفتگو و مفاهمه دارند، چون اصلا برای این کار ساخته نشده اند. لذا پاسخ معقول این است که بر سوالات اساسی متمرکز شویم.

تاکید میکنم منظور این نیست که با حل مسائل اقتصادی میتوانیم مسائل فرهنگی و اجتماعی را هم حل بکنیم؛ بلکه با حل مسائل اقتصادی میشود این دوقطبی ها را قابل حل کرد. برای آغاز کار باید روایتی داشته باشیم که کدام سوال ها را میخواهیم پاسخ دهیم. ما به همه سوالات همزمان نمیتوانیم پاسخ دهیم. برنامه داشتن اساسا به این معناست که شما کدام کارهای خوب را نباید انجام دهید و توان حکمرانی در حال کاهش خود را صرف اهداف مشخصی کنید. آن وقت خیلی از مواردی که امروز به عنوان هدف اساسی به آنها نگاه میشود مانند کنترل تورم و کنترل کسری بودجه و... عملا ابزارهایی برای یک هدف جدیتر میشوند. در نهایت پاسخ ما به سوال نارضایتی های اجتماعی از آینده شروع میشود نه امروز. چون حکمرانی چیزی نیست به جز داشتن تصویری از آینده و فروختن آن به اهالی امروز و استفاده از اعتماد به دست آمده از این فروش برای تحقق آن آینده.

منبع: خبرنامه دانشجویان ایران
ارسال نظر
captcha