گفتگویی با مهدی گلشنی پیرامون اسلام و دنیای اسلام؛
استاد بازنشسته دانشگاه صنعتی شریف ضمن اشاره به ویژگی‌هایی که باعث شکوفایی تمدن اسلامی شد تصریح کرد: طبق گفته جرج سارتن از نیمه دوم قرن دوم هجری تا قرن ششم هجری، برای سیصد و پنجاه سال مسلمانان حاکم مطلق علم در جهان بودند.

به گزارش «سدید»؛ نشست «تغییر جهت‌گیری علم در دهه‌های اخیر» با سخنرانی مهدی گلشنی، استاد پیشکسوت دانشگاه صنعتی شریف در خانه اندیشه‌ورزان برگزار شد که گزیده آن را در ادامه می‌خوانید؛

من در دانشگاه هستم، فرهنگی که بر دانشگاه‌ها حاکم است و اینکه چرا دانشجویان درس می‌خوانند، برای چه درس می‌خوانند، هدفشان از درس خواندن چیست مسئله‌ای است که امروز کاملا به انحراف کشیده شده است. به همین خاطر می‌خواهم یک الگو معرفی کنم که در تمدن اسلامی حاکم بود و به نظر من خیلی الگوی موفقی بود و وقتی آن الگو کنار گذاشته شد به قهقرا رفتیم و به وضع فعلی رسیدیم. آن الگو بسیار الگوی خوبی بود. کلا متخذ از قرآن بود و خیلی پیشرفت کرد ولی به اندازه کافی پیشرفت‌های علم در آن موقع انعکاس نداشته است.

یکی از دوستان ما که از مسیحیان معتقد است و در دانشگاه آکسفورد است به من نامه نوشت که می‌گویند مسلمانان هیچ کاری در علم نکردند من یک جواب مفصلی به او دادم. این آدم آنقدر منصف بود عینا جواب مرا در کتابش منعکس کرد. می‌خواهم یک مقدار در همین رابطه صحبت کنم.

طبق گفته جرج سارتن از نیمه دوم قرن دوم هجری تا قرن ششم هجری، برای سیصد و پنجاه سال مسلمانان حاکم مطلق علم در جهان بودند. ایشان می‌گوید در دویست و پنجاه سال بعد با مسیحیان در حاکمیت بر علم شریک شدند. ایشان سیصد و پنجاه سال را به هفت تا پنجاه سال تقسیم می‌کند. پنجاه سال اول را به نام جابر بن حیان می‌گذارد، پنجاه سال آخر را به نام عمر خیام. او می‌گوید اگر می‌خواهید راز موفقیت مسلمانان در شکوفایی تمدن اسلامی را بدانید توجه کنید که در این قضیه قرآن نقش محوری داشت؛ این عین جمله جرج سارتن است. چون سارتن خیلی منصفانه برخورد می‌کند یهودیان مانع شدند کتاب او تجدید چاپ شود.

نظر ائمه درباره ترجمه متون یونانی

چه عواملی باعث شد شکوفایی در تمدن اسلامی رخ دهد؟ یکی از این عوامل تشویق قرآن به مطالعه طبیعت بود. «قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ» بگو در زمين بگرديد و بنگريد چگونه آفرينش را آغاز كرده است‏. «فانظروا» یعنی نظریه‌پردازی کنید که خدا چگونه جهان را خلق کرده است، یعنی خدا این وظیفه را بر عهده ما گذاشته است. مسئله بعدی تشویق قرآن به علم‌‌آموزی است: «هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ». کلمه علم که در قرآن به کار می‌رود به مفهوم عام به کار برده می‌شود و حتی شامل علم مضر هم می‌شود: «وَيَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ وَلَايَنْفَعُهُمْ» ما علم نافع داریم علم مضر هم داریم ولی کلمه علم به معنای عام است.

عامل دیگر تاکید پیامبر(ص) بر اینکه از هر منبعی علم را بیاموزید. شهید مطهری نکته مهمی می‌گوید. ایشان می‌گوید ائمه ما از اکثر کارهای خلفا انتقاد داشتند ولی یک مورد نداریم از ترجمه کتب یونانی به عربی انتقاد کرده باشند. بنابراین علم را باید از هر منبعی آموخت. حتی در حدیث داریم علم را از مشرک و منافق فرابگیرید. ابوریحان بیرونی که به اعتقاد سارتن دانشمندی برای تمام زمان‌ها بود به هند رفت و دو سال پیش هندیان بود. بعد کتاب «ماللهند» را نوشت که بهترین کتاب هندشناسی است. آنها واقعا دنبال این بودند که یاد بگیرند.

نکته دیگر بزرگداشت علماست. ابوریحان بدون وقت‌گیری قبلی به دربار حاکم می‌رفت. عضدالدوله دیلمی تشکیلاتی داشت که فلاسفه در آن جلسه داشتند. در آن دوره اوقاف را صرف ساخت کتابخانه می‌کردند و در کنار کتابخانه هم فضای اسکان برای علما احداث کرده بودند. خواجه نصیر با اوقاف زمان مغول رصدخانه مراغه را راه انداخت که چقدر برکت داشت. من اول انقلاب پیشنهاد کردم در نماز جمعه‌ها بگویید مردم به کارهای علمی و فرهنگی کمک کنند ولی کمتر دیدم از این کارها بشود. دانشگاه آکسفورد و کمبریج چقدر اوقاف دارند که اگر اوضاع اقتصادی مناسب نبود دانشگاه را با آن اداره کنند.

ممانعت از نقد بحارالانوار

عامل بعدی وجود سعه صدر و تحمل آرای دیگران و رفتار منصفانه با فرق دیگر بود. الآن طرف خودش را فیلسوف می‌داند به کسی که از خودش بالاتر است حمله می‌کند. طرف بدون اینکه کتاب نویسنده را خوانده باشد آن را نقد می‌کند. در گذشته اینطور نبود. خواجه می‌بیند شهرستانی کتابی نوشته است در رد افکار ابن سینا، بعد جواب شهرستانی را می‌دهد و می‌گوید من جواب مطالب ناحق را می‌دهم و دنبال دفاع از ابن سینا نیستم. در زمان آل بویه سیدمرتضی با همه فرق مناظره داشت. شیخ مفید در رد شیخ صدوق مقاله می‌نویسد و می‌گوید این مطالب را اشتباه فهمیدی. در زمان ما علامه طباطبایی شروع کردند بحارالانوار را نقد کنند ولی مانع شدند و نگذاشتند ادامه بدهند.

مسئله بعدی تاکید بر پرهیز از تقلید کورکورانه است. دانشمندان قدیم خیلی تاکید داشتند هیچ مطلبی را بدون استدلال قبول نکنید. یکی از شاگردهای ابوریحان به او می‌گوید استاد شما این کتاب را نوشتید ولی مثال نزدید، ایشان در پاسخ می‌گوید خوانندگان این کتاب دو دسته هستند یا اصلا نمی‌فهمند یا می‌فهمند و خودشان مثالش را پیدا می‌کنند، یعنی در کلاس جواب همه سوالات را نده تا دانشجو خودش تامل کند. این مکتب حاکم بود که موجب نوآوری شد. اینها خصوصیاتی بود که در آن زمان حاکم بود.

چرا علم در جهان اسلام افول کرد؟ یک گروه به نام اشاعره پیدا شدند که می‌گفتند فقط قرآن و حدیث ملاک است. اینها آنقدر تنگ‌نظرانه نگاه می‌کردند که در نظامیه بغداد فقط مذهب حنفی و شافعی را نگه داشتند و بقیه را حذف کردند. در نتیجه همه علوم حذف شد، فلسفه حذف شد. چرا عباسیان اشاعره را تشویق می‌کردند؟ چون اشاعره معتقد بودند هرچه انجام شود خواست خدا است و اگر اینها خلیفه هستند خواست خدا است. نهایتا سلطان محمود غزنوی آمد و کتابخانه ری را سوزاند و در آن دوران علما فراری بودند. پس علم و فلسفه از مکاتب و مدارس دینی جدا شد. در همان دوران یک عده دانشمند بار آمدند که تراز اول بودند و در مکاتب خصوصی تربیت شدند مثل خواجه نصیر. این شرایط ادامه داشت تا به دوره قاجاریه رسیدیم و ایران در جنگ ایران و روس شکست خورد و فهمید باید چیزهایی یاد بگیرد، لذا دانشجویانی را به خارج فرستادند و امیر کبیر دارالفنون را تشکیل داد.

اقبال به فلسفه در ۳۰ سال اخیر

تا وقتی ابن‌سینا و امثال او بودند تفکر الهی و فلسفی بر علوم حاکم بود و کار علمی را عبادت می‌دانستند. این تفکر هم در میان مسلمانان مطرح بود و هم در دروان قرون وسطی علمای مسیحی کار علمی را عبادت می‌دانستند. نیوتون پس از نگارش کتاب مکانیک که سرنخ علم جدید است نامه نوشت و گفت امیدوارم کتاب من وسیله نزدیک شدن بندگان خدا به خدا باشد، ولی بعدا تفکر حس‌گرا روی کار آمد و پوزیتیویسم رسمیت یافت. در نیمه اول قرن بیستم پوزیتیویسم حاکم بود و دین و فلسفه از فضای علمی کنار رفت ولی در نیمه دوم قرن بیستم تحولاتی رخ داد. این تحولات این بود که دانشمندان فهمیدند جواب همه سوالات که در علم مطرح است را نمی‌توانیم با خود علوم بدهیم و سراغ فلسفه رفتند و در سی سال اخیر فلسفه به شدت حاکم شده است.

فرهنگ حاکم بر محیط ما مغشوش است

متاسفانه فرهنگ حاکم بر محیط ما فرهنگ مغشوش است که نه شرقی است و نه غربی است و فرهنگ اسلامی حاکم نیست. شرقی نیست چون چین و ژاپن خیلی ترقی کردند. چین و ژاپن در نیمه اول قرن بیستم مرده بودند ولی در نیمه دوم زنده شدند و در سطح برابری با آمریکا کار می‌کنند. غربی نیستیم چون چیزهای زشت غرب را یاد گرفتیم ولی چیزهای خوب غرب مثل جامعه‌نگری و آینده‌نگری را یاد نگرفتیم و اینها اثر گذاشته و باعث شده برای ما مشکلات فرهنگی متعدد به وجود بیاید. روی این مشکلات فرهنگی کار کنید برای اینکه این مشکلات هم در دبستان‌های ما حاکم است، هم در دبیرستان‌های ما حاکم است و هم در دانشگاه‌های ما حاکم است و تا اینها درست نشود ما پیشرفت نمی‌کنیم.

منبع: ایکنا

ارسال نظر
captcha