سیدحسین نبوی در گفت‌وگویی در باب خشونت؛
عضو هیئت علمی دانشگاه خوارزمی بیان کرد: انسان‌ها برای اینکه بتوانند به منافع فردی خود دست پیدا کرده و کسانی منافع فردی آنها را ضایع نکنند، از بین نبرند یا تصاحب نکنند باید مذاکره و گفت‌وگو کردن، گفتن، شنیدن و متقاعد کردن همدیگر و استدلال آوردن را فرابگیرند.

به گزارش «سدید»؛ گفت‌وگو یکی از مهمترین خطوط ارتباطی میان مردم است که به دلیل آموزش ندیدن و مهارت نداشتن، در بسیاری اوقات به توهین، تحقیر و جدل کشیده می‌شود. کارشناسان معتقدند که اگر باب گفت‌وگوی صحیح باز شود، بسیاری از مشکلات حل می‌شوند و بحران‌ها و تنش‌های اجتماعی پدید نمی‌آیند برای بررسی بیشتر موضوع «آداب گفت‌وگو» با سیدحسین نبوی، عضو هیئت علمی دانشگاه خوارزمی، به گفت‌وگو نشسته است.

افراد زیادی در جامعه ما مهارت گفت‌وگو را فرانگرفته‌اند. به نظر شما عدم آشنایی با مهارت‌های گفت‌وگو ممکن است چه تبعاتی در پی داشته باشد؟

کسانی‌که مهارت گفت‌وگو ندارند سخنشان به سمت و سوی خشونت می‌‌رود. کسی که می‌تواند خوب گفت‌وگو کند به کسی بد و بیراه نمی‌‌گوید. کسی که از پس مهارت سخنگویی با طرف مقابل بر نمی‌‌آید چاره‌ای ندارد غیر از اینکه اهانت کند و جملات ناشایست بر زبان بیاورد و به تخریب شخصیت مقابل و توهین و اهانت بپردازد اما کسانی‌که بلدند گفت‌وگو کنند با اطمینان خاطر، با وقار و با اعتماد به نفس با آدم‌ها گفت‌وگو کرده و به سخنان دیگران با استدلال جواب می‌دهند تا طرف مقابل هم رفته‌رفته قانع شود؛ این یک مهارت است. والدین هم باید چنین مهارتی داشته و اجرایی کنند و به فرزندان خود هم یاد بدهند.

نکته دیگر اینکه ما در دوره‌ای قرار داریم که جامعه ایران در حال کنده شدن از سنت‌ها و وارد شدن به مرحله مدرن و نزدیکی به مدرنیته اروپایی است و در واقع خودش را به میزان هرچه بیشتری با مدرنیته سازگار می‌کند. به قول جامعه‌شناسان ما در این مرحله جدید، دیگر یک جامعه گمنشافتی نیستیم بلکه جامعه ما ماهیتاً در حال تبدیل شدن به جامعه گزلشافتی است که در اینجا منافع فردی آدم‌ها برای آنها اهمیت بسیار زیادتری دارد لذا انسان‌ها برای اینکه بتوانند به منافع فردی خود دست پیدا کرده و کسانی منافع فردی آنها را ضایع نکنند، از بین نبرند یا تصاحب نکنند باید مذاکره و گفت‌وگو کردن، گفتن، شنیدن و متقاعد کردن همدیگر و استدلال آوردن را فرابگیرند.

جوامع سنتی و مدرن در زمینه آداب گفت‌‌گو چه تفاوت‌های مهم و اساسی دارند؟

در یک جامعه سنتی یا یک روستا که جمعیت کمتری دارد و جامعه‌شناسان آن را جامعه گمنشافتی می‌نامند اگر قرار باشد آدم‌ها چیزی را از آن خود کنند می‌توانند این‌کار را با خشونت، زورگویی و تهدید و ارعاب انجام دهند. در آن جامعه ضرورت چندانی برای گفت‌وگو وجود نداشته است اما جامعه سنتی در حال پوست انداختن است و دیگر شاکله‌های جامعه سنتی و سازوکارهایی که در آن جامعه نیرومند بوده‌اند در حال کم‌رنگ شدن هستند و به جای آنها عناصری که متعلق به جامعه مدرن است نیرومند می‌شود.

در جامعه سنتی، پول اهمیت زیادی نداشته و افراد چندان به دنبال آن نبوده‌اند اما در جامعه مدرن، پول نقش زیادی دارد لذا در همین جامعه خودمان مشاهده می‌کنیم که اقتصاد و پول چه نقش مهمی ایفا می‌کند. باید دانست جامعه ایران نیز از مرحله سنتی در حال ورود به مرحله مدرن است و این مدرنیته اقتضائاتی دارد. یکی از اقتضائات این است که گروه‌های مختلف که بر سر منافع خود با هم اختلاف نظر پیدا می‌کنند، دیگر نمی‌توانند به خشونت روی بیاورند بلکه اینجا جای گفت‌وگو و استدلال آوردن و متقاعد کردن همدیگر است لذا باید بتوانند همدیگر را مطابق با اصول صحیح قانع کنند. این امر برای شرایط کنونی ایران لازم است و خانواده‌ها هم باید بدانند که در شرایط کنونی، ضرورتی برای خشونت ورزیدن آدم‌ها نیست بلکه باید دنبال تقویت مهارت‌های گفت‌وگو باشند تا به نسل‌های بعدی هم منتقل شود.

به نظر شما آموزش و پرورش چه نقشی در زمینه نهادینه کردن فرهنگ گفت‌وگو دارد؟

یقیناً در خانواده‌ها نواقصی در زمینه یاد دادن فرهنگ گفت‌وگو وجود دارد و آموزش و پرورش هم باید کاستی‌هایی که در خانواده در زمینه آموزش اصول صحیح گفت‌وگو وجود دارد را ترمیم و برطرف کند. آموزش و پرورش می‌تواند با مطالعات منظم و سیستماتیکی که در مورد گفت‌وگوی صحیح آدم‌ها انجام می‌دهد علم و اطلاعات و معلومات و دانش جدید تولد کند و در اختیار افرادی که پا به مدرسه می‌‌گذارند قرار داده و آنها را تا دوران دبیرستان آموزش دهد.

همچنین دانش‌آموزان باید این امکان را در اختیار داشته باشند که بتوانند به صورت عملی تمرین و ممارست کنند تا گفت‌وگو کردن با همدیگر و گفت‌وگو با معلمان و مدیران و افراد دیگر را عملاً بیاموزند و مهارت‌های خودشان را در این زمینه تقویت کنند. البته آموزش و پرورش باید به لحاظ علمی بتواند فنون، ابزارها، مهارت‌ها و اصول را به لحاظ علمی به دست آورده و به بهترین شیوه ممکن به دانش‌آموزان انتقال دهد.

 آیا آموزش مهارت‌های گفت‌وگو در این مرحله تکمیل خواهد شد یا نهاد آموزش عالی و دانشگاه‌ها هم در این زمینه نقش‌هایی بر عهده دارند؟

قطعاً مهارت‌ها در این مرحله تکمیل نمی‌شوند اما در دانشگاه‌ها، گرچه به طور طبیعی گفت‌وگو اتفاق می‌افتد و دانشجویان با استادان و کارکنان دانشگاه گفت‌وگوهایی دارند و سعی می‌کنند به اهدافی دست پیدا کنند اما در آنجا هم هنوز کاستی‌هایی مشهود است. مثلاً فرض کنید دانشجویی که کم رو است و در آموزش و پرورش یا در درون خانواده به خوبی نیاموخته که یکی از شرایط لازم برای گفت‌وگو کردن این است که فرد نباید کم‌رو باشد بلکه باید بتواند بدون اینکه اهانتی اتفاق بیفتد و ترسی به وجود بیاید نظرات خود را بیان کند تا کاملاً متقاعد شود. چنین چیزی گرچه برای همه دانش‌آموزان اتفاق نمی‌افتد بلکه برای درصدی از آنها که شاید بتوان گفت یک سوم هستند رخ می‌دهد اما در دانشگاه باید تکمیل شود.

زمانی‌که جوان‌ها به سنینی می‌رسند که پا به دانشگاه می‌گذارند به این نتیجه می‌رسند که نداشتن این خصوصیت، یعنی توان گفت‌وگو، برای آنها رنج‌آور است و ضررهای بیشتری برای آنها در پی دارد لذا دانشگاه باید دست به کار شده و با مهارت‌ها و ابزارهایی که دارد سایر ویژگی‌هایی که برای مذاکره لازم است را به دانشجویان آموزش دهد لذا معتقدم مرحله نهایی آموزش مهارت‌های گفت‌وگو بر عهده دانشگاه است.

حتی می‌‌توان دروس مستقلی در این راستا تعریف کرد تا با آموزش، دانش آدم‌ها را کامل کنیم. ضمناً می‌توان موقعیت‌هایی را فراهم کرد که دانشجویان بتوانند در زمینه‌های مختلف تمرین گفت‌وگو کنند. همچنین دانشجویان باید بتوانند پاداش حاصل از این گفت‌وگوها را به دست بیاورند چراکه کسانی‌که پاداش چیزی را به دست بیاورند در آن زمینه احساس موفقیت می‌کنند و وقتی فرد در مهارتی احساس موفقیت کند خودش به اشکال مختلف نسبت به تکمیل این مهارت اقدام می‌کند بنابراین دانشگاه می‌تواند مهارت‌های انسان در زمینه گفت‌وگو را تکمیل کند.

به نظر شما در کشور خودمان در شرایط کنونی تا چه اندازه توانسته‌ایم اخلاق و آداب گفت‌وگو را نهادینه کنیم. چه کاستی‌هایی در این زمینه وجود دارد؟

معتقدم در این زمینه ناموفق نبوده‌ایم بلکه موفقیت‌های خوبی در جامعه ایران مشهود است. مخصوصاً در میان لایه‌های شهری و از زمانی‌که شهرها در ایران از زمان پهلوی دوم و در زمان جمهوری اسلامی رونق بیشتری پیدا کرده و بخش زیادی از جمعیت ایران شهرنشین شدند ضرورت گفت‌وگو در میان مردم ایران بیشتر حس شده و افراد به صورت شهودی، مهارت‌های خود را تقویت کردند لذا موفقیت‌هایی اتفاق افتاده است. در برخی از خانواده‌ها که عموماً پدر خانواده در بوروکراسی دولتی یا در بازار و فعالیت‌های تجاری و دادو ستد یا یکی از مناصب سیاسی مشغول به کار بوده است برحسب ضرورت و نوع کاری که فرد بر عهده داشته رفته رفته گفت‌وگو، مذاکره کردن و استدلال آوردن را یاد گرفته و آن را به کار گرفته‌اند.

این موضوع در لایه‌های شهرنشین ما به میزان زیادی مشهود است اما هنوز سازوکارهای سنتی در جامعه ما وجود دارد. گرچه جامعه ما در حال تجربه تغییراتی است اما این سخن بدین معنی نیست که سنت را به طور کامل کنار گذاشته و سنت‌ها نقشی در جامعه ما ایفا نمی‌کنند بلکه هنوز نقش مهمی را ایفا می‌کنند. بنابراین رمزگان‌ها یا قواعدی که در فرهنگ سنتی ما وجود داشته مانع از برقراری و تحقق گفت‌وگو می‌شوند در برخی از مواقع قدرت خودشان را هنوز دارند. فرض کنید یکی از رمزگان‌هایی که در گذشته و در میان نسل‌های قدیمی وجود داشته و در میان معاصران هم وجود دارد این است که وقتی کاری را بر عهده کسی می‌گذارند توقع دارند که آن فرد کارش را به شکل موفقیت‌آمیزی انجام دهد اما اگر آن کار به شکل درستی انجام نشود دیگران به وی خواهند گفت که تو عرضه اینکار را هم نداشتی.

وقتی چنین اصطلاحی به کار برده می‌شود نشان می‌دهد رمزگانی در فرهنگ گذشته ما وجود داشته که آدم‌ها را وادار می‌کند به هر ترتیبی که هست کار خود را پیش ببرند و هیچ توجهی به نظر دیگران نداشته باشند. به وی گفته می‌شود باید این‌کار را انجام دهی و او هم دنبال این است که کار را انجام داده و به مافوق خود گزارش دهد اما اینکه چه بر سر گروه‌های دیگر می‌آید برای وی مهم نیست چراکه ممکن است بعداً مواخذه شود که عرضه انجام اینکار را هم نداشته‌ای. بنابراین اگر چنین رمزگان‌هایی را مطالعه کنیم احتمالاً در فرهنگ خودمان به تعداد زیادی از این قواعد و ساختارهای دوگانه‌ای که معانی خاصی را برای آدم‌ها شکل می‌دهند پی می‌بریم لذا زمانی که ما گفت‌وگو می‌کنیم این قواعد نهفته است و ناخودآگاه آنها را به کار می‌بریم بنابراین سنت و فرهنگ ما در جاهایی ممانعت‌هایی برای شکل‌گیری گفت‌وگوها دارد. لذا در عین موفقیت‌هایی که در زمینه توسعه فرهنگ گفت‌وگو داشته‌ایم اما حتی در میان لایه‌های شهرنشین و غیر شهرنشین، سنت‌ها به طور نیرومندی وجود دارد و هنوز در بخش روستایی و گمنشافتی و ایلیاتی جامعه ما، گفت‌وگو به معنای مدرن آن شکل نگرفته است.

گاهی اوقات وقتی جامعه‌پذیری اولیه و ثانویه یک شخص به صورت سنتی در روستا شکل گرفته باشد و اکنون به یک کلان شهر آمده است ممکن است هنوز طرز فکر گمنشافتی داشته باشد هرچند مدت زندگی وی در یک کلانشهر، چهل یا پنجاه سال باشد اما چون در دوران اولیه جامعه‌پذیری، این فرهنگ برای وی درونی شده است هنوز این فرهنگ در درون وی وجود دارد بنابراین می‌توان گفت در بخش‌های گمنشافتی جامعه ما آداب صحیح گفت‌وگو به شیوه‌ای که مد نظر ماست هنوز نیرومند نشده است. البته افراد دارای تفکر گمنشافتی ممکن است در شهرهای بزرگ هم زندگی کنند و سنت، زبان، آداب و گفت‌وگو، رسوم و فرهنگ آنها سنتی باشد و همین امر نیز مانعی برای شکل‌گیری گفت‌وگوی صحیح است به همین دلیل است که معتقدم هنوز موفقیت‌های ما در زمینه ترویج فرهنگ گفت‌وگو کامل نشده است. لذا جامعه ایرانی در این زمینه در وضعیتی بینابین قرار دارد.

علت اینکه فرهنگ گفت‌وگو در مناطق شهری قوی‌تر و در مناطق روستایی ضعیف‌تر است به شیوه آموزش بازمی‌گردد یا نفوذ سنت‌ها این وضعیت را ایجاد کرده است؟

در مراکز شهری جمعیت بیشتری نسبت به روستاها وجود دارد و در نتیجه همه آدم‌ها با هم متفاوت هستند و چون هر کسی شخص دیگر را نمی‌‌شناسد بنابراین احساس مساوی و برابر بودن را با کسی دیگر را دارد و نمی‌گوید فلانی که در خیابان راه می‌رود حتماً انسان بزرگی است چون او را نمی‌شناسد بنابراین خود را با وی برابر می‌داند. در چنین شرایطی مرد، زن، کودک، جوان، پیر، میانسال، همگی نگاه برابری طلبانه نسبت به همدیگر دارند.

برخی از جامعه‌شناسان همانند زیمل چنین استدلال می‌کنند به دلیل اینکه در جامعه شهری، اقتصاد پولی وجود دارد و پول، همه چیز را برابر می‌کند بنابراین این نگرش در میان شهریان شکل می‌گیرد که خودشان را برابر بدانند اما در یک جامعه روستایی و گمنشافتی چون افراد همدیگر را می‌شناسند بنابراین فردی که ریش سفید آنجاست و در میان مردم شناخته شده است در نتیجه جایگاه متفاوتی در میان مردم خواهد داشت و همه آدم‌ها برای وی احترام و حق تقدم قائل می‌شوند.

اگر این فرد ریش سفید یا حتی فرد میانسالی که جایگاهی ممتاز در روستا دارد به دیگران بگوید این‌کار را انجام دهید دیگران وظیفه خود می‌دانند که به این دستور عمل کنند و هیچ کس هم نمی‌‌گوید که من چرا باید به حرف تو گوش دهم چون ممکن است منافع من به خطر بیفتد. اساساً فرهنگ و سنت‌ها در جامعه گمنشافتی اقتضا می‌کند که همه آدم‌ها اینگونه باشند. به قول امیل دورکیم، وجدان جمعی در جوامع کوچک اینگونه است.

اما اگر کسی در جوامع شهری بگوید من باید این فرصت، امکانات یا موقعیت را در اختیار داشته باشم ممکن است دیگران اعتراض کنند که به چه سبب باید این موقعیت‌ها در اختیار شما باشد چون اگر شما لیسانس یا دکتری دارید ما هم چنین مدارکی را در اختیار داریم و حتی استعداد و توانایی فکری ما هم بیشتر است. این نگرشی است که در شهر وجود دارد و آدم‌ها همدیگر را هم شأن خود می‌دانند بنابراین به راحتی خود را متقاعد نمی‌کنند که فرد دیگر لزوما امتیازات و شایستگی‌های بیشتری دارد بنابراین در یک جامعه روستایی یا ایل، آدم‌ها به راحتی حاضر به از خودگذشگی برای دیگران می‌شوند ولو اینکه لازم باشد جان خود را برای کسی بدهند اما چنین سطحی از خودگذشتگی در جوامع شهری وجود ندارد. به همین دلیل است که مشاهده می‌کنیم عموم کسانی که به جبهه رفته‌اند از مناطق روستایی هستند و در جوامع شهری یا دست‌کم از لایه‌های متمول شهری کمتر هستند و لایه‌های فقیرتر شهر، دست به از خودگذشتگی می‌زدند.

منبع: ایکنا

ارسال نظر
captcha