بررسی شاخص‌های همگرایی و واگرایی در جامعه ایرانی؛
هرچند انگاره شکاف نسلی پر تکرار در کلام و نوشتار اساتید مختلف طرح می‌شود، اما می‌توان گفت که این نظریه هنوز در کشور ما دچار فقر نظری و پیمایشی است که باعث شده ابهام سراسر آن را فرا بگیرد، از همین رو مباحث جنبه ذوقی بیشتری پیدا کرده و هیچ وحدت نظری خاصی در میان اندیشمندان وجود ندارد، همین موضوع باعث شده است تا داده‌های مختلف در دستان اساتید گوناگون گزینش شده و هر کس تحلیلی متناقض ارائه کند. مسائل زیادی به این ابهام دامن زده‌اند.

گروه راهبرد «سدید»؛ یکی از کلان روایت‌های جامعه‌شناسانه که در تحلیل مسائل بسیاری از جامعه، چه در موضوعاتی همچون کاهش پایبندی به ارزش‌های سنتی، دین‌داری، فروپاشی هویت جمعی و چه در مسائل دیگری همچون تحلیل کنش جمعی، اعتراض و... به‌کار گرفته می‌شود، انگاره شکاف نسلی است. گویی که این کلمه تحلیل بسیاری از اتفاقاتی است که تحلیل آن برای ما دشوار به نظر می‌رسد. در حوادث اخیر کشور ما نیز قطعاً عباراتی از این جنس را شما هم شنیده‌اید که ما دچار شکاف نسلی شده‌ایم، گفتگوی جامعه بدین واسطه مختل شده است، نسل جدید دیگر به نظم نسل‌های قبلی پایبند نیست و ما زبان گفتگو با جوانان را نداریم. چنین انگاره‌هایی در تحلیل جامعه ایران هرچند تازه نبوده و شاید بیش از سه دهه است که تکرار می‌شوند، اما در حادثه‌ای پس از حادثه دیگر خود را احیا کرده و مجدد به‌کار گرفته می‌شوند. در این گزارش قصد داریم بدون پیش‌داوری ارزشی، در سه محور به این موضوع بپردازیم:

الف: نخست آنکه اصل مفهوم شکاف نسلی به چه معناست؟ در جامعه شناسی چه نظریاتی پیرامون آن طرح شده است؟

ب: دوم آنکه آیا جامعه ایرانی گرفتار مسئله شکاف نسلی شده است؟ و اگر آری این موضوع تا چه اندازه برای ما جدی، دامن‌گستر و همه‌گیر شده است؟

ج: و در نهایت اگر پاسخ ما به سوال دوم مثبت است، نسبت این شکاف نسلی با بحران‌ها و اعتراضات اخیر کشور ما به چه صورت بوده است؟ آیا علت قابل اعتنا، مهم و اثرگذاری است و یا آنکه وزن آن، این‌گونه که ذکر می‌شود ثقیل و سنگین نبوده است؟

در ادامه به ترتیب به هر یک از محور‌های مذکور ورود خواهیم داشت.

انگاره شکاف نسلی چه معنایی را القا می‌کند؟

نخستین گام برای پاسخ به این موضوع که جامعه شناسان از انگاره شکاف نسلی چه معنایی را دنبال می‌کنند توضیح این واژگان و واژگان مشابه آن همچون تفاوت نسلی، گسست نسلی، تضاد نسلی، اختلاف نسلی، انقطاع نسلی و ... است. درباره اختلاف نسل‌ها با یکدیگر مفاهیم متعددی بکار رفته است. گاهی صحبت از تفاوت نسلی می‌شود، تفاوت اندک دو نسل در ارزش‌ها یا هنجار‌ها یا در نگرش‌ها طبیعی بوده و تقریبا در همه جوامع و زمان‌ها وجود داشته است. این تفاوت عمدتا ریشه‌ای روان شناختی دارد و افراد در سنین مختلف به دلیل شرایط متفاوت عاطفی و روانی از یکدیگر باز شناخته می‌شوند. [۱] اختلاف دو نسل بعضا در مفهوم انقطاع یا گسست نسلی بکار برده می‌شود و آن عبارت از اختلافی در ارزش‌ها یا هنجار‌ها و نگرشهاست که موجب جدایی نسل جدید از نسل قدیم و طغیان نسل جدید در برابر نسل قدیم می‌شود. در این وضعیت، غالبا نوجوانان و جوانان می‌کوشند تا آخرین پیوند‌های وابستگی خود را از والدین یا نسل بالغ بگسلند و اغلب در این راه به گردن کشی و طغیانگری می‌پردازند. [۲]

گسست نسلی در خانواده میان، پدر مادر و فرزندان به معنی عدم تبعیت کامل فرزندان از پدر و مادر و تغییر گروه مرجع جوانان است. در پدیده گسست نسل‌ها نوعی اختلال در تبعیت فرزندان از والدین به وجود می‌آید؛ به این معنا که فرزندان برای همانندسازی فرد دیگری را جایگزین شخصیت پدر یا مادر می‌کنند.

رایج‌ترین مفهوم بکار رفته دربارۀ اختلاف نسلی، مفهوم شکاف نسلی است. در فرهنگ آکسفورد، شکاف نسلی به عنوان اختلافی در نگرش یا رفتار جوانان و افراد سالمندتر تعریف شده است که موجب عدم فهم متقابل آنان از یکدیگر می‌شود. در فرهنگ وبستر شکاف نسلی به عنوان اختلافی گسترده در خصلت‌ها و نگرش‌های میان نسل‌ها تعریف شده است.

گاهی نیز مفهوم شکاف نسلی، گسست نسلی و انقطاع نسلی به جای یکدیگر بکار رفته‌اند. به هر حال، در تمایز این مفاهیم تعاریف دقیقی ارائه نشده است، اما شاید بتوان گفت مفهوم گسست یا انقطاع نسلی بـه بزرگترین و گسترده‌ترین اختلاف میان نسل‌ها اشاره دارد در حالی که منظور از شکاف نسلی، وجود وجوه نازل‌تر چنین اختلافی میان نسل هاست.

اما در تحلیل موضوع گیری‌ها و صورت بندی‌های نظری در خصوص این معنا، می‌توان به سه نظر جدی توجه کرد. نظر نخست نظریه کسانی است که اعتقاد به شکاف بزرگ دارند. مفهوم شکاف نسلی نخستین بار در دهه شصت میلادی و در فضای پس از جنگ جهانی دوم طرح گشت. معتقدان به صورت‌بندی شکاف بزرگ بر آن باورند که جوان‌های نسل جدید دارای نظام‌های ارزشی خاص خود بوده، الگو‌های عمل جدیدی را اتخاذ کرده و مناسبات خویش با نسل‌های پیشین را بر اساس الگو‌های ستیز سامان داده‌اند. نظریه دوم معتقد بر آن است که از اساس شکاف نسلی به این بزرگی که تصور می‌شود نیز مطرح نبوده است، بلکه نسل جدید حامل همان ارزش‌های نسل پیشین بوده، با این تفاوت که برای حصول و دست‌یابی به آن، از ابزار‌ها و روش‌های متفاوتی بهره می‌جویند. رویکرد سوم از اساس تفاوت در انتخاب و ستیز کم میان ارزش‌های نسل جدید و قدیم را می‌پذیرد، اما نظریه انقطاع و گسست نسلی را تنها یک توهم دانسته و آن را بعضا برساخته رسانه‌ای می‌دانند. برای نمونه پارسونز و مرتن از جمله قائلین به این نظریه هستند. [۳]

جدای از دسته‌بندی سه‌گانه فوق، انگلهارت نیز در کتاب «تحول فرهنگی در جامعه پیشرفته صنعتی» دسته‌بندی چهارگانه‌ای را در خصوص تحلیل شکاف نسلی ارائه می‌کند:

  1. فرضیه چرخه زندگی یا سالخوردگی که بر اساس آن گفته می‌شود تفاوت نسل‌ها یا تفاوت ارزش‌های گروه‌های سنی مختلف امری طبیعی و مربوط به اقتضائات روان شناختی هر دوره از زندگی است و هر گروه سنی پس از سپری کردن دوره مربوطه و رفتن به گروه سنی دیگر ارزش‌های پیشین در او به تدریج کم‌تر شده و ارزش‌های گروه سنی جدید را به خود می‌گیرد با این وصف اگر تفاوت‌هایی در میان جوانان با بزرگسالان در ارزش‌ها مشاهده می‌شود در اقتضای شرایط سنی آنان است و با گذر از این شرایط و قرار گرفتن در شرایط سنی بزرگسالان همان وضعیت بزرگسالان را پیدا می‌کنند و این چرخه همچنان در طی زمان به پیش می‌رود.

  2. فرضیه دوره‌ای که براساس آن تفاوت سنی یا نسل‌ها به فرایند تدریجی تغییر ارزش‌ها در همه گروه‌های سنی با کمی تفاوت از یکدیگر مربوط می‌شود. با انجام اصلاحات بنیادی در ساختار‌های اقتصادی و اجتماعی و تغییر شرایط زیست به تدریج ارزش‌های همراه با آن نیز در کلیه افراد جمعیت محل تغییرات اساسی ایجاد می‌شود البته افراد در مسیر این تحولات ارزش‌ها با توجه به نزدیکی و دوری از این تغییرات دیرتر یا زودتر این تغییرات را به خود می‌گیرند. همچنین از آنجا که شرایط گروه‌های سنی از نظر میزان پذیرش و انعطاف نسبت به تغییرات متفاوت است بنابراین معمولاً جوانان نسبت به گروه‌های سنی بزرگسال زودتر در مسیر تغییرات قرار می‌گیرند.

  3. فرضیه گروه سنی که تفاوت سنی یا نسل‌ها را در واقع دگرگونی اساسی در ارزش‌های نسل‌های جدید با ارزش‌های نسل‌های پیشین تلقی می‌کند. در واقع نسل جدید ارزش‌های کاملا متفاوتی با نسل‌های قبل دارد و با گذشت زمان با ورود گسترده این نسل به عرصه‌های مختلف حیات اقتصادی و اجتماعی به تدریج فرایند جایگزینی ارزش‌های جدید به جای ارزش‌های نسل قبل انجام می‌شود.

  4. فرضیه ترکیبی که براساس آن تفاوت سنی یا نسلی ناشی از چرخه زندگی اقتضائات سنی و تغییرات بنیادی در ارزش‌های همه گروه‌های سنی با کمی تغییر از یکدیگر و تغییر در ارزش‌های نسل جدید است که به تدریج با نقش‌های بیشتر و رو به افزایش این نسل در حیات اقتصادی و اجتماعی جایگزین ارزش‌های نسل قبلی می‌شود. البته می‌توان ترکیب فرضیه‌های اول و دوم را نیز در نظر گرفت. [۴]

در خصوص علل ایجاد شکاف نسلی نیز موارد متعددی ذکر شده است. در معرض قرار گرفتن یک فرهنگ با فرهنگ‌های دیگر و در نتیجه تحولات فرهنگی، موجبات بروز نسل جدیدی را فراهم می‌کند که با نسل پیشین خود سر سازش نداشته باشد. طبیعتا در این بین جوانان که کمتر حامل سنت‌های پیشین خود هستند، جلودار این تحول فرهنگی خواهند بود. وجود طلایه داران تحول فرهنگی نیز می‌تواند یکی از دلایل ظهور نسل جدید باشد. همچنین یکی دیگر از موارد بسیار مهم، خصوصا در عصر صنعتی شدن، تمایز افراد به سن است. یعنی افراد به جای تعامل در خانواده، بیشتر در محیط‌های همسالان و گروه‌های دوستی کنشگری می‌کنند. همچنین دلایل دیگری را نیز می‌توان طرح کرد که از حوصله این نوشتار خارج است. اکنون و پس از مشخص شدن مفهوم شکاف نسلی، تحلیل‌های مختلف آن و همچنین برخی از علل ایجاد کننده، نوبت پرداختن به محور دوم این گزارش، یعنی وضعیت شکاف نسلی در جامعه ایرانی می‌رسد.

جامعه ایرانی، جامعه گسسته یا همگرا؟

در خصوص وضعیت جامعه ایرانی از منظر شکاف نسلی، تقریبا چهار نظر وجود دارد. در دیدگاه نخست متفکرانی همچون مرحوم داوود فیرحی، دکتر محمود سریع القلم، و هاشم آقاجری قرار دارند. این افراد معتقداند شکاف نسلی در ایران وجود داشته و به تدریج شدید‌تر نیز می‌شود. مدرنیته و تحولات سریع اقتصادی، جهانی شدن، عدم پاسخگویی صحیح نظام سیاسی و اجتماعی کشور به تحولات جهانی و ... از جمله عواملی است که این دسته از نظریه پردازان، به عنوان عامل شکاف نسلی در ایران مطرح می‌کنند. [۵]

دسته دوم، اما کسانی هستند که شکاف نسلی در جامعه ایرانی را مردود دانسته و بیشتر به تفاوت نسلی قائل هستند. معمولا دو دسته از اشخاص به این نظر گرایش دارند، نخست سیاسیون و مدیران کشوری و سپس روانشناسان که علت عمده این تفاوت‌ها را به تفاوت در سن و اقتضای آن می‌دانند.

دسته سوم، اما کسانی هستند که شکاف نسلی را با مفهوم چند فرهنگی شدن جامعه توضیح می‌دهند. از منظر این اشخاص، خود مسئله شکاف نسلی ناشی از مسئله دیگری تحت عنوان شکاف فرهنگی است. چالش میان نظم قدیم سنتی با نظم مدرنیته و چند فرهنگی‌های ناشی از تعارض سنت ایرانی-اسلامی با نظم جدید غرب عامل اصلی چند گانگی فرهنگی و در نتیجه شکاف نسلی است. یکی از آثار خوب در این زمینه، مقاله «گسست پارادایس بین نخبگان فکری ایران» اثر زنده یاد دکتر محمد مددپور است.

رویکرد چهارم نیز متعلق به کسانی است که با بیم و امید به این مقوله توجه دارند. از منظر این اشخاص کشور ما هنوز دچار شکاف نسلی نشده است، اما تفاوت نسلی میل به سمت شکاف نسلی می‌کند اگر نسلی که انقلاب اسلامی را رهبری کردند، ارزش‌های خود را انعطاف ناپذیر دانسته، بر آن پافشاری کنند و خود را با موقف‌های جهانی منطبق نسازند. برای نمونه جهت پیگیری بیشتر این دیدگاه می‌توانید به مقاله «گفتگوی نسل‌ها با تأکید بر ایران» از دکتر محمد منصور نژاد رجوع کنید.

در مقام جمع‌بندی این موضوع که آیا ما دچار شکاف نسلی هستیم یا خیر، باید گفت که هرچند انگاره شکاف نسلی پر تکرار در کلام و نوشتار اساتید مختلف طرح می‌شود، اما می‌توان گفت که این نظریه هنوز در کشور ما دچار فقر نظری و پیمایشی است که باعث شده ابهام سراسر آن را فرا بگیرد، از همین رو مباحث جنبه ذوقی بیشتری پیدا کرده و هیچ وحدت نظری خاصی در میان اندیشمندان وجود ندارد، همین موضوع باعث شده است تا داده‌های مختلف در دستان اساتید گوناگون گزینش شده و هر کس تحلیلی متناقض ارائه کند. مسائل زیادی به این ابهام دامن زده‌اند. برای نمونه ناتوانی پژوهشگر از کنترل عوامل موثر دیگر بر رفتار شخص، از جمله همین تفاوت‌های فرهنگی و چند فرهنگی شدن جامعه، فقدان تعریف و شاخص مشخص از مفهوم نسل که بتواند مرزبندی معینی را میان افراد جامعه ایجاد نماید. فقدان پیمایش‌های جامع و ملی، عدم تفکیک بعد ارزشی، هنجاری و بینشی در میان پژوهش‌های شکاف نسلی، به عبارت دیگر دقیقا مشخص نیست نسل جدید نسبت به عقاید و بنیاد‌های نظری نسل قبل همچون احترام به ائمه معصومین، اعتقاد به خداوند و ... دچار تردید هستند و یا نسبت به لایه‌های ارزشی آنان (صفات اخلاقی همچون عفاف) دچار تردید هستند و یا نسبت به هنجار‌های نسل پیشین همچون حجاب دارای هستند. اضافه بر موارد مذکور  ابهام در خود مفهوم شکاف نسلی در دل پژوهش‌ها و ده‌ها مسئله دیگر باعث شده است که پژوهش‌ها نتایج متناقضی را به ما بنمایانند. [۶]

همه این موارد عاملی گشته است تا هر کس از ظن خود یار مقوله شکاف نسلی شده و قلم فرسایی کند.

شکاف نسلی و اتهابات جامعه ایرانی

محور سوم پرونده، اما نسبت اتفاقات اخیر کشور با مسئله شکاف نسلی است. تقریباً تمام ابهام‌های پیش گفته در این قضیه نیز تکرار می‌شود. برای نمونه مبارزه با حجاب اجباری توسط نسل‌های جوان‌تر باعث شده است تا برخی معتقد بر آن شوند که ارزش‌های نسل‌های پیشین نزد نسل‌های جدید رنگ‌باخته، امکان گفتگو از دست رفته و شکاف نسلی ایجادشده است. در اینجا نیز می‌توان این پرسش را مطرح کرد که این شکاف نسلی در کدام لایه از سه‌گانه هنجار، ارزش و عقیده اتفاق افتاده است. هنگامی‌که می‌گوییم شکاف نسلی در لایه هنجارها رخ‌داده، یعنی نسل جدید با الگوهای کنشی همچون حجاب و... مشکل دارد، اما نسبت به ارزش‌های اخلاقی مانند عفاف پایبند بوده و همچنین نسبت به اصل دیانت اسلامی اعتقاد دارد. کسانی که انتهای جنبش کشف حجاب را برهنگی و هرزگی می‌دانند، احتمالاً باید بر این باور باشند که این شکاف نسلی در لایه نظام ارزشی رخ‌داده و جامعه در حال تحول ژرف اخلاقی است و همچنین شکاف نسلی در لایه بنیان‌های عقیدتی نیز محل پرسش بوده و جای تأمل دارد، برای مثال اگر ایران گرایی را یک آیین نوظهور در چند دهه گذشته به‌حساب بیاوریم، چنانچه بخش‌هایی از بدنه اعتراض گران دارای چنین رویکردی هستند، می‌توان مدعی شد شکاف نسلی در لایه بنیان‌های عقیدتی رخ‌داده است.

البته هرچند به نظر روشن نیست که باورمندان به سکولاریسم، از میان نسل جوان باید در کدام دسته طبقه‌بندی شوند، چراکه سکولاریسم به معنای نفی دین نبوده و تنها در مرزهای دین دارای نظر است.

گذشته از مباحث فوق ابهام در این مقوله جدی‌تر می‌شود هنگامی که مباحث بدون کارهای پیمایشی طرح‌شده و مشخص نمی‌شود نخست وضعیت سنی مشارکت‌کنندگان در اعتراضات به چه نحو بوده است، انگیزه‌های آنان از این عمل به چه صورت بوده، عوامل ایجاد این انگیزه‌ها کدامند و اگر عمل آنان به معنای طغیان بر نسل پیشین است، در چه لایه‌ای این کنشگری صورت می‌گیرد؟

بنابراین در مقام جمع‌بندی باید گفت که انگاره شکاف نسلی به نظر معنای روشنی را در تبیین وضعیت امروز ما القا نمی‌کند، نظریه‌پردازان این انگاره به درستی متوجه تغییراتی در شیوه‌های کنشگری و معناسازی نسل جدید شده‌اند، اما کماکان صورت‌بندی آنان از این تغییران ذیل انگاره شکاف نسلی دچار اشکال و ابهام است. در انتها باید گفت که به نظر انگاره چند فرهنگی شدن جامعه به نظر دارای شواهد بیشتری بوده و همسازتر با جامعه امروز ما باشد.

 

[۱]اینگلهارت، رونالد: تحول فرهنگی در جامعه پیشرفته صنعتی، ترجمه مریم وتر، انتشارات کویر. ص ۸۶
[۲]شرفی، محمد رضا: مجموعه مقالات گسست نسل‌ها، پژوهشکده علوم انسانی و اجتماعی جهاد دانشگاهی. (مقاله در کتاب) ص ۱۱۳
[۳]سعید، معیدفر: شکاف نسلی یا گسست فرهنگی: فصلنامه مطالعات جامعه شناختی، زمستان ۱۳۸۳. ص ۵۸
[۴]اینگلهارت، رونالد: تحول فرهنگی در جامعه پیشرفته صنعتی، ترجمه مریم وتر، انتشارات کویر. ص ۹۰
[۵]برای نمونه رجوع کنید به: سریع القلم، محمود: مجموعه مقالات گسست نسل‌ها، پژوهشکده علوم انسانی و اجتماعی جهاد دانشگاهی، مقاله در کتاب. ص ۱۶۹. همچنین رجوع کنید به: آقاجری، هاشم: عصرما، انقطاع نسل‌ها، چالش‌ها و چشم اندازها.
[۶]پناهی، محمد حسین: فاصله نسلی در ایران: فراتحلیل  نقد تحلیل‌های پیشین، فصلنامه مطالعات میان فرهنگی، پاییز ۱۳۹۷، ص ۱۴۷

/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha