گفت‌وگویی با حسین مهدیزاده درباره جهان شبکه‌ای؛
مدرنیته در‌حال یک تغییر مقیاس بزرگ، به‌علت یک جهش‌های تکنولوژیک در حوزه اطلاعات و ارتباطات است. جهشی که از ابتدا توقع آن می‌رفت اما از اواخر قرن بیستم، امکان تکنولوژیک آن به واقعیت نزدیک و نزدیک‌تر شده است. این تغییر، نمی‌خواهد از بنیان‌های آرمانی و معنایی مدرنیته عدول کند، بلکه می‌خواهد نهادهای زندگی بشر را بر همان اساس و به‌سوی جهتی که مدرنیته برای بشر ترسیم کرده است، ارتقای مقیاس دهد.

به گزارش «سدید»؛ با نگاهی به شورش‌های اجتماعی ایران از سال 88 به این‌سو، شاید بتوان این داوری واحد را درمورد آنها داشت که این شورش‌ها کمابیش مطالبه مشخص و دقیقی ندارند و بسیار سیال هستند و همچنین ساختار اعتراضات و مشارکت‌کنندگان در آن هم بسیار متکثرند. از این رو به‌نظر می‌رسد نظریات سابق نمی‌تواند به‌درستی توضیحی درباره کنش‌های جمعی و ارتباطی باشد. نظریه جامعه شبکه‌ای مانوئل کاستلز شاید یکی از نظریاتی است که تطبیق بیشتری با ماهیت شورش‌های اخیر ایران داشته باشد. شاید در چند جمله بتوان جامعه شبکه‌ای را دربرابر جامعه توده‌ای به این صورت تعریف کرد که این جامعه دارای اجزایی متشکل از افراد متصل‌شده از طریق شبکه هستند اما در جامعه توده‌ای جمع‌ها اعم از سازمان‌ها و گروه‌ها و... از اجزای تشکیل‌دهنده اصلی به‌شمار می‌روند. جامعه شبکه‌ای دارای چگالی و دربرگیری پایین است و نوع اجتماع آن اغلب مجازی است. نوع رسانه این جامعه هم رسانه‌های تعاملی و با تعداد زیاد است. اما درباره جامعه توده‌ای می‌توان عکس این ویژگی‌ها را درنظر گرفت. در گفت‌وگو با حسین مهدیزاده، عضو هیات‌علمی فرهنگستان علوم اسلامی قم، با بررسی جامعه شبکه‌ای نگاهی دوباره به وقایع اخیر کشور انداختیم که بخش نخست آن را در ادامه از نظر می‌گذرانید.

تا امروز که 13 سال از اعتراضات خیابانی سال 88 می‌گذرد، چهار اعتراض خیابانی را تجربه کرده‌ایم. یک تحلیل از اعتراضات داخلی ایران این است که با شکلی از انسان و سوژه جدید روبه‌رو هستیم که به‌خاطر دیده نشدن مدام سر به شورش بر‌می‌دارد. از منظر ما، اولا مساله مورد مطالبه این انسان جدید، دقیق نیست و بسیار سیال است و ثانیا ساختار اعتراضات و مشارکت‌کنندگان در آن هم بسیار متکثر هستند، به‌نحوی که انگار اصلا نمی‌خواهد همگن شود و یک اعتراض گسترده بنیان‌کن را خلق کند. آیا این به این معناست که نظریات سابق توضیح‌دهنده کنش‌های جمعی و ارتباطی دیگر پاسخگوی توضیح کنش این سوژه جدید نیست؟ 

با تشکر از فرصتی که در اختیار من قرار دادید. همان‌طور‌که شما هم به‌درستی اشاره کردید، در مطالعه مسیر تحول اعتراضات و شورش‌های داخلی ایران هر‌چه به‌سمت 1401 می‌آییم، هر‌چقدر که بر شدت و عمق اجتماعی آن افزوده می‌شود اما از وحدت معنایی آن کاسته می‌شود و این بخش عجیب ماجرا است! اگر بخواهم حرف آخر را اول بزنم باید بگویم، موتور محرک نارضایتی‌های امروز ایران، ضعف جدیدی در حکومت ایران نیست، بلکه ریشه در اقبالی دارد که برای آغاز «آینده» در مردم شکل گرفته است و از این جهت ما و بقیه کشورهایی که کمتر در روندهای جهانی‌سازی مدرنیته داخل شده بودند، همه این مشکل را داریم، بقیه هم به نسبت از این مشکلات دارند و از این به بعد بیشتر هم خواهد شد. از این جهت برداشت من این است که آنچه در ایران به‌شدت عمق یافته اما هنوز خودآگاه نشده تا وحدت معنایی پیدا کند «آینده» است. و واضح است که آینده، با همه ابهاماتش، رویا و نیروی محرکه کدام بخش جامعه است؛ نوجوان‌ها و جوان‌ها! لذا می‌بینید که این اعتراضات از عمق حال جوانان نیرو می‌گیرد، بدون اینکه نظریه‌پرداز قابل تاملی داشته باشد. 

مدرنیته در‌حال یک تغییر مقیاس بزرگ، به‌علت یک جهش‌های تکنولوژیک در حوزه اطلاعات و ارتباطات است. جهشی که از ابتدا توقع آن می‌رفت اما از اواخر قرن بیستم، امکان تکنولوژیک آن به واقعیت نزدیک و نزدیک‌تر شده است. این تغییر، نمی‌خواهد از بنیان‌های آرمانی و معنایی مدرنیته عدول کند، بلکه می‌خواهد نهادهای زندگی بشر را بر همان اساس و به‌سوی جهتی که مدرنیته برای بشر ترسیم کرده است، ارتقای مقیاس دهد. در این ارتقای مقیاس، ساختارهای سیاسی و عرصه قدرت اجتماعی هم یک جهش بزرگ خواهد داشت، به نحوی که اگر دقیق نباشیم، احساس می‌کنیم که جهان آینده دیگر جهان مدرن نیست؛ اینقدر که این تغییرات ظاهری و ساختاری گسترده خواهد بود!

این شورش‌ها، محصول ملموس شدن بعضی از ابعاد این تغییر و شهود بعضی از ابعاد قریب‌الوقوع این تغییر است. چیزهایی این روزها مطالبه مردم عادی است که ساختارها و امکاناتی قرن بیستمی امکان برآورده کردن آنها را ندارد. جهان قرن نوزدهمی و قرن بیستمی با سرعت و خشونت زیادی در‌حال تمام شدن است و نهادهایی که ارزش و اعتبار خود را از آن وضعیت گرفته‌اند، با خشونت زیادی در‌حال بی‌اعتبار شدن هستند. حالا این حرف‌ها چه ربطی به ایران و جمهوری دارد؟ سعی می‌کنم در چند مرحله توضیح دهم که بتوانیم قضاوت کنیم که آیا این تحلیل درست هست یا نه. 

در 120 سال گذشته بخشی از جامعه همواره نگاهش به غرب بوده و حسرت دوری از جهانی را داشته که غرب آن را می‌سازد. شما می‌خواهید بگویید که این سوژه جدید، تلاش می‌کند امر جهانی را وارد زندگی روزمره ایران کند؟ ولی این اتفاق مشابه اتفاقات قدیم نیست. دعوا، دعوای مطهری و شریعتی، مصباح و ملکیان، فیرحی و میرباقری نیست! در این صورت آیا بحث‌های اسلام‌گرایی نسل‌های قبل به درد این نسل و این سوژه جدید خواهد خورد؟

بله با شما همراه هستم که دعوا بر سر این است، جاذبه رویای دهکده جهانی آنقدر جدی شده است که درحال اثرگذاری بر زندگی‌های روزمره همه، حتی ما ایرانیان است. اما چرا؟ چرا قبلا معنای اعتراضات تا این حد نمی‌خواست که خودش را از انقلاب اسلامی جدا کند و در دامن دنیای مدرن بیندازد؟ آیا علت ناکارآمدی دولت ایران در برآورده کردن نیازهاست؟ اگر این‌طور باشد، دولت اگر خودش را اصلاح کند، مشکل حل خواهد شد. حتما بخشی از ماجرا هم این است، اما ادعای من این است که ما در‌حال جنگیدن با خطاهای گذشته خود نیستیم، بلکه در‌حال جنگیدن با آینده‌ای هستیم که دولت مقتدر تاچری را هم دیگر نمی‌خواهد. و مشکل اینجاست که همه می‌دانند جمهوری اسلامی این آینده را نمی‌خواهد، پس لابد می‌خواهد در گذشته متوقف شود. پس راه‌حل خروج از این بحران هم اولا کارآمد کردن دولت جمهوری اسلامی برای حل مشکلات و مفاسد ریز و درشت روزمره نیست -که البته باید در جای خود پیگیری شود- بلکه اثبات این است که جمهوری اسلامی هم رویایی برای آینده دارد و از قضا این رویا ارزش جنگیدن برای بقا را دارد.

لذا قبول دارم که آن بخشی از حرف‌های اسلام‌گرایان قرن بیستم، برای توضیح برنامه جنبش‌هایشان در خلق «دولت-‌ملت» و جمهوری‌های اسلامی و قانون اساسی‌نویسی به قرائت عصری قرن بیستمی، دیگر به ادبیات کلاسیک اسلام‌گرایی تبدیل خواهد شد و به درد این نسل نخواهد خورد. اما توضیح می‌دهم که از قضا ادیان در این تغییرات رستاخیزی خواهند داشت و احیا خواهند شد و اسلام‌گرایی جدیدی معنا خواهد داشت. 

پس با این توصیف ما منتظر بیان شما از صورت‌بندی ماجرا هستیم. 

آنچه قرار است رخ بدهد به گمان من خلاصه‌اش این است که تکنولوژی‌های جدید اطلاعات و ارتباطات، در ادامه مسیر جهانی شدن مدرنیته، در‌حال تبدیل کردن روابط اجتماعی به روابط «شبکه‌ای» هستند و از این جهت، کلا در حالت تغییر معنای ساختار اجتماعی هستند. روابط شبکه‌ای، قدرت بیشتری را در قاعده جامعه آزاد می‌کند و لذا امکان مشارکت و آزادی بسیار بیشتری از جامعه‌ای که استعاره آن روابط سازمان طولی است ایجاد می‌کند و این یعنی بخشی از قدرت دیوان و دولت و حکمران باید اجتماعی شود و به مشارکت اجتماعی واگذار شود. به همین دلیل هم می‌گویند که شبکه‌ها، از قدرت، مرکززدایی می‌کنند. مدرنیته سودای این را دارد که در سه چهار دهه آینده این جهان شبکه‌ای را، اولین بار در تاریخ بشر و به کمک ایدئولوژی خودش تولید کند و این موفقیت بزرگ را به نام خودش ثبت کند. اما چرا مدرنیته این رویا همیشه در سر داشته؟ چه ظرفیتی در مدرنیته وجود دارد که فکر می‌کند می‌تواند چیزی شبیه بهشت موعودهای الهی و بشری را تولید کند؟ 

انسان مدرن -از عصر روشنگری تاکنون- فکر می‌کند که توانسته است برای اولین بار طبیعت را از دست خدایگان به درآورد و به کمک تکنیک، آن را به بردگان خود بدل کند، تا همه انسان‌ها بتوانند آزاد باشند و در سرنوشت و آینده بشر «مشارکت» داشته باشند. حالا این همه انسان گرگ -به تعبیر هابز- در چه جامعه‌ای می‌توانند آزادی این همه موجود خودخواه را به خیر بدل کنند؟ جواب این سوال خیلی طول کشید تا به دست بیاید: در «جامعه بازار». استعاره جامعه بازار می‌گفت که بهترین فرصت در مشارکت، که باید استعاره همه آزادی‌ها و موفقیت‌ها بشود، آزادی و مشارکت بازاریان و سفته‌بازان سوداگر در بازار باشد. 

درحالی‌که سابق بر دنیای مدرن، انسان‌ها در طبقه خود حبس می‌شدند و نباید تمنای خروج از آن و تصاحب فرصت‌های جدید را می‌داشتند. در دنیای قدیم، انسان‌ها فقط در سلوک‌های باطنی می‌توانستند مرزهای طبقات اجتماعی را بشکنند نه در واقعیت اجتماعی. مدرنیته با الگویی که از اقتصاد بازار گرفت این را به طرحی اجتماعی تبدیل کرد و بعد این رویا جهانی شد. به لحاظ ساختاری هم این ایده از مقیاس‌های کوچک کوچک شروع شد، یعنی مقیاس شهر. ابتدا شهر‌های انگلستان با هم رقابت بازاری می‌کردند و کم‌کم این طرح تبدیل به رقابت‌های ملی شد و به شکل‌گیری رویای ملت‌های مدرن منتهی شد و این رقابت در قراردادهایی مثل وستفالی به تعادل دست یافت. کنترل این مدل در مقیاس یک دولت-ملت واقعا سخت بود، لذا دانش اجتماعی به‌شدت گستره و پیچیده‌ای جایگزین حکمت عملی کم‌حجم قدیم شد. 

گام بعدی این بود که این جامعه بازار رقابتی سوداگرانه، جهانی شود اما این مقیاس واقعا هیچ ایده ساختاری غیر‌اقتدارگرایانه‌ای نداشت. تلاش بلوک شرق و غرب برای جهانی‌سازی، یکی از یکی اقتدارگرایانه‌تر بود و دست آخر هم وقتی نگاه می‌کردیم، می‌دیدم که واقعا هیچ ایده واقعی ندارند. از لحاظ ساختاری، ساختار دموکراسی متبلور شده در دولت-ملت‌های قرن نوزده و بیستم، خیلی غیر‌مستقیم بود، چون استعاره جامعه آنها، سازمان طولی و سلسله‌مراتبی بود که مدام پایین‌ها و بالایی‌ها را انتخاب می‌کردند و به آنها دستمزد می‌دادند و خدمت و کالای آنها را می‌خریدند. حتی سیاستمدار قدرت تنظیم‌گری اجتماعی‌اش را به مردم می‌فروخت و در مقابلش مالیات و گمرک و... را به‌عنوان دستمزد دریافت می‌کرد. 

جهانی شدن این ساختار، نمی‌توانست ضعیف و قوی را در یک بازار رقابت برابر قرار دهد، لذا عملا ایده مقیاس جهانی مدرنیته قابل دفاع نبود و هر دو بلوک شرق و غرب در آن شکست خوردند. مثلا گفته می‌شد اقتصاد می‌تواند جهانی باشد ولی هر وقت مقیاس‌های ملی را در می‌نوردید باعث فلاکت می‌شد. به همین دلیل سرکوب می‌شد و دوباره دولت-ملت‌ها اجازه داشتند مثلا خروج سرمایه‌دارها و کارخانه‌دارها و بانکدارها از مقیاس ملی و تجاوز به ساحت فراملی را کنترل کنند و قرارداد‌ها و معاهده‌های بین‌المللی جدی برای کنترل آنها بسته می‌شد. 

راه خروج، خروج از استعاره سازمان سلسله‌مراتبی به ایده جامعه شبکه‌ای بود، اما با کدام ایده؟ با چه امکانات و ساختاری؟ این امکانات را تکنولوژی‌های ارتباطات و اطلاعات ایجاد کرد و طلیعه اینکه می‌شود قدرت را بیشتر و بیشتر اجتماعی کرد و قاعده هرم اجتماع را در تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری بیشتر مشارکت داد، را نمایان کرد. 

نکته دیگر که در اینجا توضیح داده می‌شود مساله فضا است. ما هزاران سال است در کالبد حقیقی شهرها و قصبات زندگی می‌کنیم و محل تحقق همه رویاها، آرزوها، آرمان‌ها و بایدها و نبایدها و هنجارهایی مورد قبول ما که از طریق دین و فرهنگ و علم به آن دست پیدا کرده بودیم، همین فضای حقیقی زندگی بود. این تکنولوژی توانسته بود یک تحقق و فضایی را براساس زندگی شبکه‌ای در فضای مجازی بسازد. به این ترتیب، امروز زندگی ما دو فضایی شده است. بخشی از زندگی ما در فضای حقیقی در جریان است که روابط خانگی تا شهری تا ملی و بین‌المللی را ذیل ایده دولت-ملت‌ها دنبال می‌کند و دیگری حیاتی است که در فضای مجازی، ذیل ایده زندگی شبکه‌ای در جریان است. فراموش هم نکنید که فضای مجازی، برای انسان چیز غریبی است؛ گویی زندگی در عالم غیبی است! تنه به عالم خواب می‌زند و از قواعدی کاملا متفاوت از زیست در فضای حقیقی پیروی می‌کند. با آمدن هوش مصنوعی قرار است با موجوداتی دست‌ساز اما پیچیده‌تر از آنچه در طبیعت سراغ داشتیم مواجه شویم. در‌عین‌حال امروز دیگر برخی از نیاز‌های ما در آن برآورده می‌شود و با متاورس و کلان داده و احتمالا اینترنت اشیا و حسگرها و... زندگی در این فضا از این هم عجیب‌تر می‌شود. می‌بینیم که سینمای هالیوود هم به‌شدت سعی می‌کند آینده این فضا و اثراتی که بر زندگی ما می‌گذارد را بیشتر سوژه فکری ما قرار دهد و ما را به آن علاقه‌مند کند و تفکر ما را به آن جلب کند. 

این خصلت مهم شبکه است که حتما و حتما فضایی آزادتر از فضای سازمان است. یعنی حتما زندگی در آن از نیشن استیت‌ها آزادانه‌تر است. این ایده از دهه 80 و 90 معنا پیدا کرد و بعد آنقدر جدی شد که شرکت‌های دره سیلیکون که روی تکنولوژی‌های آینده کار می‌کنند، سال‌هاست که به شرکت‌های پیشرو بازارهای بورسی تبدیل شده‌اند و آنچه که جزئی از آینده است را امروز قیمتی کرده‌اند. حالا امروز بزرگ‌ترین بحران، تلاشی است که فضای مجازی می‌کند که فضای حقیقی را تصاحب کند و به رنگ و نظم خود درآورد. نیروی پیشران این مبارزه هم نیروی جوانی است که به‌عنوان نسل نت و نسل z شناخته می‌شود. هم آرمانخواهی او بیشتر از واقع‌گرایی‌اش است و هم این فضای شبکه‌ای برای او واقعیت محسوب می‌شود، واقعیتی جاری‌تر از زندگی کالبدی که برای پدر و مادرش مساله است!

ایران پس از انقلاب، پس از تسخیر لانه جاسوسی، پس از تحریم، پس از جنگ و بازسازی دو دهه مبارزه، از این تحولات بریده شده بود و این تحولات برایش معنادار نبود. از این رو دیدن اخبار و فیلم‌های مربوط به این ماجرا در ایران کاملا فانتزی و تخیلی می‌نمود، تا اینکه از اوایل دهه نود شمسی، اینترنت و گوشی هوشمند، ما را متوجه این کرد که ماجرا تخیلی نبوده است، بلکه یک واقعیت جدی در متن زندگی در حال جاری شدن است نه در حاشیه! من در سال 88 یا 89 برای اولین بار تبلت اندرویدی خریدم و شاید کمتر از ده روز آن را تحمل کردم و زود آن را فروختم، چون اصلا متوجه آن جهانی که این شبکه بزرگ آنلاین به روی من باز کرده بود نشدم. تا من متوجه هدف و جهان جدیدی که در پس این تغییر بود بشوم و دوباره گوشی هوشمند بخرم، دو سه سالی طول کشید!

تبیین اینکه چه اتفاقی افتاده است خوب است ولی من باید یک سطح بالاتر بیایم و ببینیم چه باید کرد؟ در اینکه چه بود و چه شد به اندازه کافی صحبت شده است. در این لحظه چه باید کرد؟ آیا می‌توانیم با نگاه‌هایی که از انقلاب 57 داشتیم و با عدالت و برابری و آزادی و... دوباره مواجهه‌ای به همان شکل داشته باشیم یا نه و صورت‌بندی کاملا تغییر کرده است؟

اگر این مقدمه را به‌خوبی گفته باشم، الان بهترین وقت برای پاسخ به سوال شماست. پژوهش من در مورد تغییراتی که در جریان است کاملا روی معنای شبکه و جهان‌شبکه‌ای متمرکز است. از نظر من کلید جواب در این است که آیا دین و بعد انقلاب دینی ما ظرفیت این را دارد که وارد جهان شبکه‌ای بشود؟ با کدام ایده؟ آیا ایده ما با ایده غرب متمایز است؟ 

ساختار جمهوری اسلامی که ما پس از انقلاب 57 برای تحقق اهداف آن در قانون اساسی خلق کردیم، یک تصرف بزرگ دینی در ساختار دولت-ملت بود. ما احساس نمی‌کردیم که دین لازم است که ساختار نویی بدهد. فکر می‌کردیم دین می‌تواند این ساختار را در ترکیب با نهاد ولایت دینی، تحت ضابطه دین در آورد و از آن عدالت و معنویت مسلمانی را توامان، توسعه دهد. با اینکه در عمل چقدر موفق شد کاری ندارم ولی ساختار پیشنهادی قانون اساسی که پیشنهاد یک نسل متفکر و پرکار از اسلام‌گرایان بود، چنین بنیانی داشت. ایده جالبی هم از آن بیرون آمد. تقسیم قوا و قرار دادن ولایت بالای سر آن یک ایده جالب و پرقدرت است. اما کل جهان نیشن استیت‌ها در مقابل نظم شبکه‌ای جهان درحال شکستن هستند. از مبارزات فلسطینیان در روزهای اخیر تا زندگی مردم آمریکا، همه درحال خروج از نظم سلسله مراتبی سابق است. لذا ما نباید اعتمادبه‌نفسمان را از دست بدهیم. چالشی که امروز حکومت ما با آن درگیر است، یک چالش عمومی بین سازمان اجتماعی نیشن استیت و شبکه اجتماعی است که اگرچه هنوز معلوم نیست چه شکلی خواهد بود، اما طلایه‌دارانش برای تحقق آن روی زمین زندگی، دیگر سر از پا نمی‌شناسند. 

اما یک چیزی را هم فراموش نکنیم که جامعه شبکه‌ای اساسا یگانه و «جهانی» است؛ دو شبکه در یک فضا، آنقدر با هم تنازع خواهند کرد تا یکی حذف شود! اما آیا ما اصلا می‌توانیم در قالب جامعه شبکه‌ای متحقق شویم؟ اگر ایده ما مثل دور قبل که استفاده از نیشن استیت با حق تحفظ بود، این دور هم استفاده از جامعه شبکه‌ای مدرن با حق تحفظ باشد، از آنجایی که یک شبکه جهانی بیشتر وجود نخواهد داشت، قطعا این بار باید بپذیریم که یک خرده‌فرهنگ هستیم و از یک حکمران به یک تولید‌کننده محتوا تنزل جایگاه پیدا کنیم، چون ما یک جهان جدید نخواهیم بود، بلکه صرفا یک محتوا درون جهان آنها خواهیم بود. از سوی دیگر اگر یک ایده کامل هم باشیم، تنازع قطعی است؛ چراکه اگر دو جهان معنایی به‌طور همزمان و واقعی امکان شبکه‌ای زیستن را فراهم کنند، واقعا جهان دوقطبی خواهد شد! 

من نگاه تکثرگرایی بعضی از پست‌مدرن‌ها را که می‌گویند دوره فراروایت‌ها تمام شده را اصلا درست نمی‌دانم، بلکه کاملا برعکس است اتفاقی که می‌افتد این است که بعد از جهانی شدن شبکه‌ای، یک معنا و یک فراروایت بیشتر حق حیات نخواهد داشت. باید بر این قضیه فکر کنیم. ایده آنها این بود که اقتصاد بازار را استعاره کنند و تبدیل به جامعه کنند و به مرور به مقیاس جهانی رسیده‌اند. ایده ما چیست؟

من در پژوهش‌هایم می‌گویم انبیا یک نظریه اجتماعی دارند که نظریه امت است که هم در روابط عمودی ولایت را قبول دارد و استیلا را قبول ندارد و هم در روابط افقی «ولایت‌ بین» و اخوت را دارد و بازار را قبول ندارد. من معتقد هستم این ایده به‌طور طبیعی به‌شدت شبکه‌ای است و اساسا معنای دوم یا اصلا قدیمی‌ترین معنای شبکه همین نوع نگاه است! حتی اینکه ما شیعیان چنددهه‌ای را میهمان نظام نیشن‌استیت بودیم یک اتفاق خلاف عادت است و ما اساسا به جهان اجتماعی شبکه‌ای‌ها تعلق داریم و چون هنوز زمانه نگاه شبکه‌ای شروع نشده بود کار ما به نیشن‌استیت سواری کشید! ما بدون دولت آشکار و مقتدر مرکزی، به‌راحتی هزاروخورده‌ای سال زندگی کرده‌ایم و مدام هم پیشرفت کرده‌ایم و امروز از حاشیه به متن حیات اجتماعی بشر رسیده‌ایم. 

حتی برخی از متفکران غربی در دهه اخیر با همین سوال به ایران و حوزه علمیه قم آمدند که بفهمند ما چگونه شبکه‌ای زندگی می‌کنیم و ایده شبکه‌ای ما چیست؟ شاید تنها تجربه‌های حیات اجتماعی شبکه‌ای که در طول تاریخ زنده مانده و خودشان را بالا کشیده باشد غیر از آنچه که جهان در انقلاب اسلامی دید، مصداقی نداشته باشد. اگر به این موضوع خوب دقت کنیم زمینه‌ای بسیار جدی برای ادامه پیدا کردن در آینده داریم. 

از سوی دیگر به مطالعات جامعه‌شناختی حول جوامع پساصنعتی نگاه کنید. تقریبا همه این متفکران نگاه جدی به ادیان دارند. چون مساله ادیان توحیدی و اخلاق خیر و ایثار و احسان و سبک جامعه‌ای که بر محور این ارزش‌ها شکل می‌گیرد، قابلیت شبکه‌ای شدن بنیادینی دارد و می‌تواند به شبکه معنا بدهد و خود را شبکه‌ای تصویر کند. لذا از امتداد مجدد اجتماعی ادیان حرف زده‌اند، امتدادی که رقیب واقعی و ماندگاری برای جامعه بازار شبکه‌ای خواهد بود، پس به‌سرعت و باجدیت باید ادیان را مهار کرد. حال یا باید ادیان را سرکوب کنند یا بگویند شما به درد آینده نمی‌خورید، مثل حرفی که کانت در ابتدای عصر روشنگری در مقاله «تاریخ جهان‌شمول در غایت جهان وطنی» زد و مدعی شد که دین جامعه را بسیط و توسعه نایاب می‌کند. اما به‌هر‌حال برای کوچک کردن نقش ادیان باید معنایی ارائه بدهند. 

برای ما شیعیان قضیه خیلی خاص‌تر است. ما شیعیان کمتر از نیم قرن، آن هم فقط درون ایران بیرون از جامعه شبکه‌ای زندگی کرده‌ایم. اما در عین حال باید به این سوال جواب بدهیم که آیا جامعه بازار شبکه‌ای هم مطلوب ماست؟ یا ما اگر جامعه امت که ولایت و اخوت را معنابخش روابط می‌داند را قابل جمع با بازار نمی‌دانیم؟ برای این تصمیم بزرگ الهیاتی-سیاسی- اجتماعی هم فرصت چندانی نداریم. من می‌دانم که ما به لحاظ علمی در این موضوع از رقیب بسیار عقب‌تر هستیم و بسیار هم دیر متوجه این اتفاقات شده‌ایم، ولی به هر حال راه همین است و نباید بهراسیم. وقتی ما ایرانیان وقتی در جنگ ایران و روس اولین بار با مدرنیته نظامی مواجه شدیم و شکست خوردیم، واقعا واقعا شوکه شدیم و گیجی در فکر و رفتار ما کاملا هویدا شد، ولی بالاخره سر بلند کردیم و نتیجه‌اش خود را در انقلاب اسلامی نمایان کرد. اما این بار امکان این وجود دارد که زودتر سر بلند کنیم، چون سرمایه خوب و اقتدار خوبی برای ورود به این میدان جدید داریم. اگر بجنبیم شاید بتوانیم بدون انقطاع این مسیر را طی کنیم، ولی اگر نجنبیم، در مسیر حرکت ما یک انقطاعی پیش می‌‌آید و نسل‌های بعد مجبور می‌شوند با هزینه زیادی به عرصه اجتماعی برگردند. 

منبع: فرهیختگان

ارسال نظر
captcha