به مناسبت روز ادبیات کودک و نوجوان و سالروز درگذشت مهدی آذر یزدی؛
گاهی قصه و مسیر زندگی ادمها انجایی که فکرش را هم نمیکنند، عوض میشود. قصه مهدی اذریزدی هم همینطور بود. در مقطعی وارد حرفه جوراب بافی شد و این اتفاق سرآغاز آشنایی او با کتاب، قلم و قصه شد. زندگی او به طرف کتاب اینگونه جریان یافت که صاحب کارگاه بافندگی که مهدی در آنجا مشغول شده بود، تصمیم گرفت تا دومین کتابفروشی یزد را راه اندازی کند و بعد هم مهدی را جهت کار به آنجا معرفی کرد. کار در حوزه کتاب همانا و آشنایی با نویسندگان، شاعران و اهالی ادب همانا، اتفاقی که مسیر او را به کلی تغییر داد و گویی تولدی دوباره برای او بود.
بررسی دلایل کمفروغ شدن چراغهای سالن سینما در گفتگو با فرزاد موتمن؛
در اواخر دهه ۴۰ سالانه حدود ۹۰ تا ۱۲۰ فیلم تولید میشد؛ اما دو سال آخر قبل از انقلاب تولید ما به ۵ فیلم رسیده بود. چون ازیکطرف سینمای موج نو سلیقه عمومی را بالا برد و دیگر کلیشههایی مثل گنج قارون و علی بیغم جواب نمیداد و از آنطرف همین سینمای موج نو واقعاً در گیشه مشتری نداشت و نمیفروخت. از فیلمهایی مثل قیصر، طوقی و یکی دو فیلم دیگر اگر بگذریم، باقی فیلمهای موج نو فروش عمدهای نداشتند. سینمای ایران این وسط واقعاً گیر افتاده بود.
گزارشی بر کتاب «اینجا خط مقدم است»؛
با وقوع انقلاب همه این شرکتها ایران را ترک کرده و این باعث بیکاری مضاعف مردم شده بود. بیکاری که وضعیت استان خوزستان را خاصتر از جاهای دیگر میکرد. از طرف دیگر نفوذ چپها، مجاهدین و دیگر احزاب در میان گروههای بیکار و ناراضی گاهبهگاه وضعیت استان را نیز امنیتی میکرد؛ مشاهده همه این موارد محمود را بر آن داشت تا فکر تحصیل در هند را از سر خارج کرده و فکری به حال بیکاری جوانان شهر کند.
بررسی وضعیت انتشارات فعال در زمینه ادبیات کودک و نوجوان در گفتگو با سیدنوید سیدعلیاکبر؛
هرچه قدر به سالهای اخیر و دوران معاصر نزدیک شدیم، شاهد این بودیم که بخش خصوصی در تاثیرگذاری بر ادبیات کودک قدرت بیشتری پیدا کرده، نگاههای شخصی و مستقل نویسندگان این حوزه مهمتر شده و نسبت به گذشته جریانهای کاملا ایدئولوژیک از طرف مخاطب پس زده شده و ناشران دولتی یکی پس از دیگری مقبولیت خود را از دست میدهند.
گزارشی بر کتاب «مسجد رهبر»؛
کتاب در واقع، توضیح نحوه شکلگیری مسجد کرامت در مشهد پیش از انقلاب اسلامی، در قالب خاطرات شفاهی بنیان گذاران اصلی آن است. نویسنده در چهار بخش به توضیح نحوه تکوین این مسجد و اثرات آن میپردازد. در بخش نخست اثر، دورنمایی از مشهد پیش از انقلاب، جریانهای فعال و... عرضه میشود. بانیان اصلی مسجد یعنی حاج محمود کرامت و عبدالرضا غنیان از جمله کسانی هستند؛ که کتاب معرفی تفصیلی را از آنها ارائه میکند.
بررسی جایگاه دانشگاهی ادبیات کودک و نوجوان در گفتگو با امیرحسین رحیمی زنجانبر؛
رشته ادبیات کودک در ایران در آغاز راه خود قرار دارد و تنها در سه چهار دانشگاه این رشته تدریس میشود و اساتید آن همه فارغالتحصیلان ادبیات بزرگسال هستند؛ رشته نقد ادبی نیز در ایران صرفاً در یکی دو دانشگاه تدریس میشود و حالا نقد ادبیات کودک و نوجوان مشخص است که جایگاه خاصی در دانشگاههای ما نداشته باشد. به شکل واضح اساتید دانشگاه تهران رشته ادبیات کودک را به رسمیت نمیشناسند و معتقدند که ما فقط یک نوع ادبیات کلاسیک داریم. ادبیات کودک آنقدر اهمیت دارد که رشته جدایی باشد و شما بدون شک با خاقانی و حافظ خواندن نمیتوانید این رشته را درک کنید.
درآمدی بر کتاب «حوضخون»؛
توجه به موضوعی که تا کنون دست نخورده و جذاب باقی مانده؛ یعنی توجه به نقش زنان در پشتیبانی جبههها، حکایت از یک انتخاب موضوع متفاوت را دارد. انگیزه نامگذاری کتاب، به حوض خون از آن جهت است که در خاطرات بسیاری از راویان کتاب، موضوع مشترک، انداختن لباس شهدا در حوض رختشویی، آب زلال رنگ قرمز به خود میگرفت.
درآمدی بر کتاب «مادر ایران»؛
دو بخش نخست کتاب را میتوان دو فصل سرشار از آرامش، عشق و رضا دانست که خواندن آن احساس خوشایندی را به خواننده منقل میکند. اما این داستان آرام در فصل سوم کتاب که عمده حجم اثر را نیز پوشش داده؛ جای خود را به حماسه، تراژدی و دلهره میدهد. همه چیز از شروع انقلاب آغاز میشود. جایی که مادر و پسر، از اعضای فعال ضد دولت پهلوی میشوند. با پیروزی انقلاب، اما مسیر جهاد تمام نمیشود.
وضعیت سنجی سیاستگذاری حوزه ادبیات کودک و نوجوان در گفتگو با فریده خلعتبری؛
اشتباه دولت این است که مخاطب خارجی را در نظر نمیگیرند؛ صرفا یک بودجه کلانی برای ترجمه معکوس دراختیار دارند و این بودجه را برای کتابهایی که خودشان تشخیص میدهند؛ اختصاص میدهند. جایزههایی که در ایران به کتابها داده میشود؛ اغلب بر پایه روابط است نه ضابطه و این جایزهها به هیچ عنوان نمیتواند معیار درستی برای انتخاب کتاب برای بازارهای خارجی باشد.
مروری مختصر بر کتاب «سلولهای بهاری»؛
برای دکتر بهاروند «هرچه سنگه، مال پای لنگه» اشتباه است بلکه برای او «هرچه سنگه، چالشی است برای بزرگتر شدن». کتاب به خوبی این مسئله را منتقل میکند که، پس از هر چالشی است که انسان پلهای بزرگتر میشود؛ بهاروند به خوبی در کتاب متذکر این نکته است که برای پیشرفت راه میانبر وجود ندارد، نمیتوان راه صد ساله را یک شب پیمود.