بررسی تجربه جامعه‌سازی دینی در ایران در گفتگو با کمیل قیدرلو؛
اینکه در غرب به مؤلفه جغرافیا تمسک کرده‌اند، دلیل نمی‌شود که در دیگر نقاط هم معیار مشترک همان معیار غرب باشد. شاید این معیار در ایران اتفاقاً غلط باشد؛ لذا خود ملیت ابتدای نزاع و دعواست. یعنی شما می‌خواهید با ملیت، نزاع‌های هویتی را حل کنید اما معیاری را طرح می‌کنید که اتفاقاً آغاز دعواست و مرزهای خونین هویتی دیگری را شکل می‌دهد.

گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ آیا جامعه‌سازی دینی منجر به افزایش سطح تنش اجتماعی در ایران معاصر شده است؟ برخی از جامعه‌شناسان به دنبال اغتشاشات سال‌های گذشته پیرامون مسئله حجاب معتقدند ایده جمهوری اسلامی در استفاده از ابزار قدرت برای اجرای احکام شریعت در نهایت منجر به ایجاد گسست اجتماعی در جامعه ایران می‌شود. این افراد به‌نوعی سیاست‌گذاری سکولار را به جمهوری اسلامی پیشنهاد می‌دهند و به این منظور، طرح مفهوم ملیت و ایرانیت را به‌عنوان وجه اشتراک جامعه ایرانی و مولفه‌ای بنیادین در ملت‌سازی طرح می‌کنند. ما در گفتگو با دکتر کمیل قیدرلو - عضو هیئت‌علمی دانشگاه امام صادق (ع) - به این موضوع پرداخته‌ایم که آیا سکولاریسم می‌تواند مرهم زخم‌های اجتماعی در ایران باشد یا خود آغاز راهی دشوارتر خواهد بود؟ در ادامه مشروح این گفت‌وگو را بخوانید.

 

هر باوری، ضد خودش را دارد

من می‌خواهم نقطه آغاز گفتگو را بر مسئله جامعه‌سازی دینی بگذارم. آنچه هسته معرفتی انقلاب اسلامی را شکل می‌دهد، این دیدگاه است که باورهای دینی و فقه شیعه در یک موقف فرانهادی، در فرادست جامعه قرار گرفته و همه گروه‌های اجتماعی در نسبت با آن تعریف شوند. به باور برخی از جامعه‌شناسان، طرح جامعه‌سازی دینی در نهایت منجر به افزایش سطح شکاف‌ها در جامعه و تشتت اجتماعی می‌شود؛ لذا این افراد مدل حکومت سکولار را پیشنهاد می‌دهند. در گام نخست گفتگو می‌خواهم نظر خود را در نسبت با این صورت‌بندی بفرمایید.

اگر در غرب مبنای تقسیم‌بندی‌های هویتی را جغرافیا معرفی کرده‌اند، به این دلیل است که آنها در این مقوله بیشترین اشتراک را یافته‌اند.

قیدرلو: هر عقیده و باوری در ذات خود غیریت ساز است. یعنی اگر شما باور داشته باشید جهان گرد است، کسانی را که جهان را گرد نمی‌دانند، از خود دفع می‌کنید. لذا هر باوری مستقل از اینکه درست باشد یا نادرست، برای آنکه بتواند تحقق یابد، غیریتی دارد و کسی نیز آن را نفی می‌کند؛ لذا عده‌ای از جامعه ایران در هر صورت دارای تفکرات بدیلی نسبت به باورهای شما هستند. این اقتضای زندگی جمعی است.

اما امروز مسئلة ما این است که با باورهای متضاد موجود در جامعه چگونه تعامل کنیم؟ این پرسش، مستقل از باورهای دینی و غیردینی است. شما دین‌دار باشید یا نباشید، باز هم درگیر این مسئله هستید. اگر شما بخواهید بی‌طرفانه قضاوت کنید، یعنی بگویید ما باورهایی در جامعه داریم که نمی‌دانیم کدام درست و کدام غلط است؛ در اینجا عموماً از رأی اکثریت و نظرسنجی‌ها تبعیت می‌کنند. هرچند در این جا باز هم قیدی گذاشته می‌شود که حقوق اقلیت را باید رعایت کرد. البته چگونگی آن نیز مجدداً تبدیل به یک مسئله می‌شود. با این منطق نیز طبق عموم بررسی‌ها، جامعه ایران، جامعه‌ای دین‌دار است.

 

ملیت، محور خوبی نیست

بحث اصلی بر سر این مسئله است؛ آن باوری که باید محور قرار گرفته و بر سر آن ایستادگی کرد چیست و چه شاخصه‌هایی دارد؟ امروزه دنیا به سمت آن رفته که ملیت را باور محوری معرفی کند. دلیل آنان هم مسئله جامعه بودگی و پیچیده‌تر شدن اجتماعات بشری است؛ لذا معتقدند که خود جغرافیا و قدرت، فراگیرترین مولفه‌ای است که چنین شأنیتی را دارد. بنابراین در داخل نیز برخی جامعه‌شناسان معتقدند ما به جای تأکید بر دین باید به سراغ ملیت برویم. نظر شما چیست؟ 

میزان انسجام‌بخش قطعی و فراگیر در ایران و دیگر کشورهای خاورمیانه که خود را در طول تاریخ و حوادث ثابت کرده، دین و باورهای مشترک دینی است.

قیدرلو: مطلبی که ذکر کردید، مقدمه اول بحث ما بود. اما مسئله بعدی آن است که هر جامعه‌ای بالاخره بر سر موضوعی توقف کرده و معتقد می‌شود که مسئله الف، ارزش محوری من است نه مسئله ب و اینجا وجه تفاوت جوامع از یکدیگر معلوم می‌شود. طی دو یا سه قرن گذشته مفهوم دولت - ملت‌ها مطرح شده و در آن جغرافیا و سیاست پیوند خورده، ملیت شکل گرفته و مرزها هویت‌ساز شده‌اند. هر دوی این مفاهیم، خود غیریت ساز هستند. چه کسی گفته کردستان استان است یا یک ملیت؟ مرز بلوچستان را چه کسی مشخص کرده است؟ و... یعنی ساختارهای موجود در جامعه ما لزوماً مبنای تقسیمات شما را نمی‌پذیرند؛ بنابراین باز هم همین وضعیت تشتت گونه می‌تواند در صورت تحقق تصویر ذهنی این جامعه‌شناسان رخ دهد. موضوع بر سر مسئله نفی و اثبات است. عده‌ای را نفی می‌کنید و عده‌ای را به خود پیوند می‌دهید.

این که شما تصور می‌کنید که اگر در ایران یا کشورهای غربی، ملیت محور قرار گیرد، حداکثر منافع مشترک ایجاد می‌شود، به‌خاطر این است که این جامعه‌شناسان می‌گویند «شاخص انسجام‌بخشی به اجتماع را باید مبنا قرار داد.» اگر مبنا این‌گونه است که چه چیزی بیشترین اشتراک را ایجاد می‌کند، این موضوع را محور قرار دهیم. خب آنگاه این پرسش وجود دارد که چرا گمان می‌کنید بیشترین اشتراک را ملیت ایجاد می‌کند؟ بر چه مبنایی این را می‌گویید؟ به دلیل آن که غربی‌ها این را گفته‌اند؟ به دلیل آنکه تقسیمات هویتی غربی‌ها بر اساس جغرافیا صورت گرفته و بعد از یکدیگر مبتنی بر مرزها جدا شده‌اند؟ آیا ما هم می‌توانیم همین مسیر را برویم؟ اگر در غرب مبنای تقسیم‌بندی‌های هویتی را جغرافیا معرفی کرده‌اند، به این دلیل است که آنها در این مقوله بیشترین اشتراک را یافته‌اند. پس اگر بیشترین اشتراک، معیار تقسیم‌بندی و انسجام‌بخشی باید شود، من می‌گویم چه کسی گفته این مسئله مرز و جغرافیا است. اتفاقاً به باور من عقیده مهم‌ترین چیز است. من می‌گویم میزان انسجام‌بخش قطعی و فراگیر در ایران و دیگر کشورهای خاورمیانه که خود را در طول تاریخ و حوادث ثابت کرده، دین و باورهای مشترک دینی است. این دین است که انسجام بخشیده و حرکت می‌دهد.

 

دین؛ «ما»ی مشترک ایرانیان

اینها گام‌های نخست بحث است. بعد از آن باید بپردازیم که چه چیزی به این انسجام‌بخشی دینی آسیب می‌زند؟ اتفاقاً دفاع مقدس را همین باور دینی پیش برد نه اعتقاد به هخامنشیان و ساسانیان و تاریخ شاهنشاهی ایران و... ۲۵۰۰ سال تاریخ شاهنشاهی به ایران انسجام و قدرت دفاع از کشور را نداد. در وصیت‌نامه شهدا و خاطرات رزمندگان این موضوع وجود دارد. چه چیزی آن‌ها را منسجم کرد که این جغرافیا و کشور را حفظ کنند؟ همین امروز چه مولفه‌ای کمک کرد تا ایران از مدیترانه، آفریقا و کشمیر و... مرزها را شکافته و یک «ما»ی مشترک درست کند؟ این باور و عقیده بود نه تاریخ شاهنشاهی.

دفاع مقدس را همین باور دینی پیش برد نه اعتقاد به هخامنشیان و ساسانیان و تاریخ شاهنشاهی ایران

حالا شما هر مولفه‌ای را محور جامعه‌سازی کنید عده‌ای تبدیل به اقلیت می‌شوند. در آلمان هم باشید باز یک عده‌ای اقلیت می‌شوند. خود آلمانی‌ها می‌گویند ما شش میلیون یهودی را سوزاندیم. بقیه هم نژاد درجه دو حساب شدند. می‌خواهم بگویم شما در هر نقطه جغرافیایی بخواهید مولفه‌ای را رکن هویت قرار دهید تا یک انسجام ایجاد کنید، در عین حال دیگران را اقلیت می‌کنید. بسیاری از ادبیات‌های انتقادی در علوم اجتماعی می‌خواهد همین اقلیت‌ها را توضیح دهد. عملاً مطالعات فرهنگی یا نگاه‌های پساساختارگرا و... می‌خواهند حقوق اقلیت‌ها در همین جوامع مدرن را بررسی می‌کنند. پس هر هویتی در عین ایجاد انسجام، ضد انسجام نیز هست. در سطح بالاتری یک انسجام ایجاد می‌شود و در درون خود و در میان خرده‌فرهنگ‌ها هم غیریتی ایجاد می‌شود.

 

آیا این سخن شما مرتبط با اجتماعات اولیه نیست؟ آیا در جامعه به معنای مدرن آن نیز همین معنا وجود دارد؟

قیدرلو: من در خصوص اجتماع سخن نمی‌گویم؛ بلکه موضوع بحث من جامعه به معنای مدرن آن است. همین هویت در برابر غیر خود یک انسجام ایجاد می‌کند. می‌شود ما مسلمان‌ها در برابر دیگر ادیان باشیم اما در عین حال، خودمان هم منسجم باشیم. لذا خلاصه سخن من تا اینجا آن است که اگر ملاک ما برای ایجاد انسجام، تمسک به امر مشترک فراگیر و قدرتمند باشد که تولید انگیزه کند و به تعبیر من در هم جوشاننده باشد، یعنی همه را با هم پیوند بزند، به باور من حتماً آن عامل دین است. البته ما قصد نفی ملیت را نداریم؛ اما ملیت در کشورهایی که در آن اقوام زیادی زندگی می‌کنند، شاید معیار خوبی نباشد. الان بحث شما با آذری‌ها، کردها، ترکمن‌ها، بلوچ‌ها، عرب‌ها و... چیست؟ شما دائماً می‌خواهید مرزی هویتی را ترسیم کرده و بگویید این‌طرف مرز، عرب ایرانی است و آن طرف مرز عرب عراقی و... خب قبل از آنکه قاجار بخش‌هایی از ایران را تحویل بدهد که آن طرف مرز نیز عرب ایرانی بود. یا قبل از آنکه پهلوی‌ها بحرین را تحویل بدهند، آن طرف مرز نیز عرب ایرانی بود. هرات، بخارا و... هم ایران بود. پس معیار چیست؟ چون در آن موقع می‌توانستیم آن شهرها را حفظ کنیم، می‌گفتیم اینها ایرانی هستند؟

اگر معیار ما پیداکردن امر مشترک در درون جوامع باشد، هر جامعه پاسخ متفاوتی را برای این مسئله خواهد داشت. اینکه در غرب به مؤلفه جغرافیا تمسک کرده‌اند، دلیل نمی‌شود که در دیگر نقاط هم معیار مشترک همان معیار غرب باشد. شاید این معیار در ایران اتفاقاً غلط باشد؛ لذا خود ملیت ابتدای نزاع و دعواست. یعنی شما می‌خواهید با ملیت، نزاع‌های هویتی را حل کنید اما معیاری را طرح می‌کنید که اتفاقاً آغاز دعواست و مرزهای خونین هویتی دیگری را شکل می‌دهد.

 

دین؛ عامل انسجام ایران

پس با این حساب به باور شما آیا امروزه و در جامعه ایران معاصر، اسلام آن امر فراگیر و ملاک وحدت‌بخش جامعه ایرانی است؟

قیدرلو: پاسخ به این پرسش زیاد پیچیده نیست. نظرسنجی‌ها و افکار سنجی‌هایی پیرامون این موضوع وجود دارد که باورها و ارزش‌های مردم ایران چیست. ملت ما مسلمان هستند و حکومت آنان نیز اسلامی است. حالا شما ممکن است بگویید اکنون اختلافاتی وجود داشته و در بلندمدت می‌تواند منجر به نزاع شود. من می‌گویم بله، معیارهای هر امری در بلندمدت می‌تواند عوض شده و ایجاد تنش کند. من معتقدم کشور ما اگر نتواند از نظامات اجتماعی پشتیبان دین‌داری که اکنون دین‌داری را ممکن می‌سازد دفاع کند و تصویر درستی از آنان ارائه دهد، دیگران تصویری می‌سازند که مردم را نسبت به هویت جامعه دور می‌کنند. شما در خصوص ملیت نیز می‌توانید چنین مسئله را مطرح کنید. ملیت اتریش و مجارستان در گذشته یکی بوده، اما پس از تفکیک، امروزه هر کدام به صورت جداگانه یک تصویری از خود ارائه می‌کنند. شما این مسئله را در خصوص خیلی از کشورها می‌توانید مطرح کنید. در دوره‌ای تصورات آنان پیونددهنده بوده و در دوره تصورات آنان جدایی‌طلبانه شده است. این تصویر مهم است. اگر شما نتوانید تصویر وحدت‌بخش را حفظ کنید، دچار مشکل خواهید شد. حالا این مشکلات گاهی از دل خرده‌فرهنگ هاست و گاهی از سوی مولفه‌ای بیرونی آن نمایان می‌شود. هر تصویر کلانی در دل خود، خرده‌فرهنگ‌هایی را دارد. یکی کُرد تجزیه‌طلب است، یکی ملی‌گراست، یکی آتئیست است و ده‌ها خرده‌فرهنگ دیگر که می‌توان طرح کرد. حالا شما ممکن است بگویید آیا باید این خرده‌فرهنگ‌ها را نفی کرد؟ این می‌شود گام دوم اما اول باید بر سر همین معیار و تطبیق آن سخن بگوییم. پس به باور من نگاه دین‌مدارانه نقطه انسجام‌بخش جامعه ایرانی است.

 

ضدیت با ایدئولوژی در هیچ جایی آزاد نیست

پاسخی که برخی متخصصان به دیدگاه شما می‌دهند آن است که اگر ملاک وحدت‌بخش جامعه امری قدسی باشد، در دل امر ماورایی همواره نوع ادعای تمسک به حقانیت وجود دارد؛ لذا انعطاف‌پذیری آن بسیار کم است. در نقطه مقابل، اما معتقدند که معیارهای فرهنگی و بشری، سطح انعطاف‌پذیری بیشتری را برخوردار است. پاسخ شما به این اشکال چیست؟

هر چیزی را که بگویید اصل است، هر کس ضد آن عمل کند، قطعاً با آن برخورد می‌شود.

قیدرلو: من متوجه این تقسیم‌بندی‌ها نمی‌شوم. اگر ارزش ذاتی شما ملیت باشد، هر کس ضد آن عمل کند آیا با او مماشات می‌کنید؟ من الان در آلمان هستم ولی ضد ملیت آلمانی عمل می‌کنم؛ آیا آنها من را تحمل می‌کنند؟ خیر. اجازه تأسیس تشکل به من می‌دهند؟ اجازه راهپیمایی به من می‌دهند؟ حتی اجازه پسندیدن یک توییت را به شما می‌دهند؟ خیر. گفتن از دوران مدرن و غیر مدرن، بازی با الفاظ است. هر چیزی را که بگویید اصل است، هر کس ضد آن عمل کند، قطعاً با آن برخورد می‌شود.

 

پس چگونه گفته می‌شود در کشورهای غربی حقوق اقلیت‌ها جدی گرفته می‌شود؟

قیدرلو: اینها تصویرسازی است. الان تصور کنید من آلمانی هستم. من می‌گویم آلمان شش میلیون یهودی را نکشته است، یا می‌گویم اسرائیل باید آدم‌کشی را متوقف کند. اگر من در غرب این حرف را بزنم، محکوم می‌شوم. خود اسرائیل ۱۵۰ قطعنامه محکومیت سازمان ملل را دارد. اگر من همین قطعنامه‌ها را علیه اسرائیل تکرار کنم، دادگاه من را محکوم نمی‌کند؟ مگر در آمریکا رئیس دانشگاه را به دلیل واهی یهودستیزی اخراج نکردند؟ اینها واقعیت‌های دنیای ماست. اصلاً ما مبنای غیر متافیزیکی نداریم. حتی خود ملیت‌ها نیز امروزه مبنای غیرمادی دارند.

 

آزادی عقیده، ممنوعیت تبلیغ

همین حقوق همجنس‌گرایان که در غرب امروزه مطرح شده بر چه اساسی طرح شده است؟ گفته‌اند معیار آن چیزی است که اکثریت گفته‌اند. اکثریت تا دیروز می‌گفتند آدم‌ها نباید غیرمتعارف و دارای بیماری‌های روانی باشند و طبق معیارهایی، اقلیت‌های جنسی جزء بیماران به‌حساب می‌آمدند. حالا امروز به این نتیجه رسیده‌اند که اینها بیمار نیستند؛ لذا به‌عنوان یک خرده‌فرهنگ به‌حساب می‌آیند. در خصوص اسلام نیز همین است. اسلام نیز برای خود معیارهایی دارد و معیارها را نمی‌شود به دیگران تحمیل کرد. تا امروز همجنس‌بازی طبق معیار اسلام پذیرفته نبوده، هرگاه ما نیز طبق معیار اسلام آن را پذیرفتیم می‌شود آن وقت همجنس‌بازی هم یک خرده‌فرهنگ خواهد بود. این موضوع که معیار اسلام با معیار آنان هماهنگ نیست، نقدی بر هویت‌یابی اسلامی نخواهد بود. اگر در ایران کسی ادعای خدایی کند، آیا کسی با او کاری دارد؟ البته به‌عنوان یک بیمار روانی ممکن است شما را شناسایی کنند، اما شما در داشتن عقیده آزاد هستید. اما اگر بخواهید تبلیغ کنید، در این جا مانع شما می‌شوند. درست مانند هر جای دیگر که اگر بخواهید تبلیغ کنید اموری را که خط‌قرمز غرب را می‌شکند، با شما مقابله می‌کنند.

در غرب شما حتی نمی‌توانید تاریخ جنگ جهانی را زیر سؤال ببرید. عده‌ای دور هم نشسته و گفته‌اند ممکن است عده‌ای نازی از این موضوع سوءاستفاده کرده و قدرت بگیرند؛ لذا با این مبنا می‌گویند حق ندارید در خصوص تاریخ صحبت کنید. برای این موضوع قانون‌گذاری کرده‌اند و اگر صحبت کنید هم زندان و جریمه در انتظار شماست!

برای ما نیز همین است. معیار وحدت‌بخش ما نیز حقوقی برای اقلیت‌های خود لحاظ می‌کند. ترکیب حقوقی که ما در نظام تصمیم‌گیری اجتماعی خود عرضه می‌کنیم، می‌تواند در هر نقطه‌ای باشد. اگر غرب به ما می‌گوید معیار شما متافیزیکی است، پس حقوق اقلیت‌های جنسی را رعایت نمی‌کنید، من می‌گویم این تازه آغاز گفت‌وگوست. شما چرا حقوق اقلیت‌های سیاسی را رعایت نمی‌کنید؟ بحث تنها بر سر آن است که دوربین خود را کجا می‌گذارید؟

 

حکومت اسلامی در اوج آزادی سیاسی

اتفاقاً در حکومت‌های ایمانی، آزادی سیاسی و گشاده‌دستی بیشتری به لحاظ سیاسی وجود دارد. حکومت‌های ایمانی حتی نوعی رویکرد بین‌المللی دارند و بدون مرز فکر می‌کنند؛ لذا در تفکر سیاسی آزادی‌خواه‌تر بوده و امکان گفتگوی بیشتری را فراهم می‌کنند.

به باور من در دولت‌های مدرن، شما در حوزه‌هایی آزاد هستید و در حوزه‌هایی اصلاً آزاد نیستید. چرا که متر و معیار آن متفاوت است. به خلاف آن، در حکومت اسلامی نیز حوزه‌های متفاوتی از آزادی را داده و در حوزه‌های مختلفی نیز آزادی را سلب کرده است. اتفاقاً در حکومت‌های ایمانی، آزادی سیاسی و گشاده‌دستی بیشتری به لحاظ سیاسی وجود دارد. حکومت‌های ایمانی حتی نوعی رویکرد بین‌المللی دارند و بدون مرز فکر می‌کنند؛ لذا در تفکر سیاسی آزادی‌خواه‌تر بوده و امکان گفتگوی بیشتری را فراهم می‌کنند. بحث ما اینجا بنیادین است. من نمی‌خواهم مرزهای سیاسی را نفی کنم؛ چون مرز به من تحمیل می‌شود؛ لذا مجبورم درباره آن فکر کرده و متناسب با آن عمل کنم وگرنه در ذات انسجام اجتماعی، من با شیخ زکزاکی در نیجریه و مردم یمن همدل هستم. من با عراق و لبنان و...همدل هستم. اتفاقاً اگر این معیار دینی کنار گذاشته شود، میان من و عراق، افغانستان، تاجیکستان و... غیریت ایجاد می‌شود. پس اتفاقاً جمهوری اسلامی مبنای بازتری از دیگر کشورها دارد.

 

سگ باش ولی ضد صهیونیسم و سرمایه‌داری نباش!

حالا ممکن است بگویید با غیریت‌ها چه می‌کنید؟ این یک بحث ثانویه است. در کشورهای غربی نیز غیریت‌ها وجود دارد اما با این تفاوت که آنها مبنا را از عقیده تغییر داده‌اند؛ لذا غیریت‌های عقیدتی برچیده شده‌اند؛ اما غیریت‌های دیگری در این میان سر بلند کرده‌اند. الان شما اگر در غرب بگویید من سگ هستم، کسی با شما کاری ندارد. چرا؟ چون الان انسان‌های سگ نما در غرب را داریم. اما حالا شما بگویید من ضد صهیونیسم هستم؛ در این صورت قطعاً به شما اجازه فعالیت نمی‌دهند. چرا اجازه فعالیت نمی‌دهند؟ به این دلیل که مبنا و قواره‌های جامعه عوض شده است. این قواره‌ها است که رفتارهای خشن هم ایجاد می‌کند. الان برای غرب ثروت و قدرت خط قرمز است. آیا شما می‌توانید در غرب ضد سرمایه باشید؟ مگر در غرب تمام کسانی که ظن به چپ بودن آن‌ها بود را حذف نکردند؟ از چارلی چاپلین تا اوپنهایمر و... همگی حذف شدند. چرا این‌گونه عمل کردند؟ چون مسئله وقتی اقتصادی و سیاسی باشد، برخوردها خشن می‌شود. اگر غیریت شما به سرمایه و قدرت برگردد، قطعاً باز با شما برخورد می‌کنند. در غیر این صورت شما هر ادعایی می‌خواهید کنید. کسی کاری با شما ندارد. اینها یعنی تنها معیار عوض شده است. حالا در کشور ما معیار چیز دیگری است. معیار برای ما عقیده است؛ لذا کسی که به اسلام اعتقاد نداشته باشد، نمی‌تواند رئیس‌جمهور شود. مگر در آلمان کسی که نازی باشد، می‌تواند در ساختار قدرت رشد کند؟ نمی‌تواند. این یعنی ایران هیچ تفاوتی با دیگر نقاط دنیا ندارد که آن را می‌خواهیم خاص جلوه دهیم.

این صورت‌بندی‌ها، حرف‌های ترجمه‌ای هضم نشده است. گویی ما متوجه نیستیم که در خصوص ایرانی سخن می‌گوییم که ده‌ها قومیت دارد. مطمئن باشید کسانی که می‌خواهند اسلام را کنار گذاشته و به مدرنیته برسند و ملیت منهای اسلام را طرح می‌کنند، در نهایت به تجزیه‌طلبی می‌رسند. شما در غوغای زن زندگی آزادی همین پرسش را داشتید که با ایران باید چه کنیم؟ همه می‌گفتند کشور تجزیه می‌شود. در این نگاه چون می‌خواهد مسئله وحدت‌بخش را فارغ از عقیده طرح کند، قومیت‌ها در نهایت ادعای ملیت می‌کنند و شما هیچ پاسخ روشنی به آن‌ها ندارید.

 

عرف، معیاری برای دین‌داری

به‌عنوان موضوع آخر؛ اگر بخواهیم مقداری مصداقی‌تر صحبت کنیم، بهانه بسیاری از صورت‌بندی‌های فوق توسط جامعه‌شناسان را مقوله حجاب فراهم کرده است. اگر بخواهیم در راستای ایده جامعه‌سازی دینی و حکومت اسلامی، حجاب را در سطح جامعه فراگیر کنیم، چه الزاماتی را باید رعایت کرده تا منجر به گسست اجتماعی نشویم؟

مگر در غرب تمام کسانی که ظن به چپ بودن آن‌ها بود را حذف نکردند؟ از چارلی چاپلین تا اوپنهایمر و... همگی حذف شدند. چرا این‌گونه عمل کردند؟ چون مسئله وقتی اقتصادی و سیاسی باشد، برخوردها خشن می‌شود

قیدرلو: نکته نخست آن است که ما درهم‌ریختگی سیاست داریم، لذا گاهی سخت‌گیری می‌کنیم و گاهی رها می‌کنیم. در دین ما نیز چیزی به نام عرف وجود دارد. حکومت ما بین ایمان، دین و عرف دینی نمی‌تواند تفکیک کند؛ بنابراین نه در مرز دین‌داری بلکه در مرز عرف دین‌داری دچار چالش می‌شود. مردم شما در عرف دین‌دارانه خود شکلی را قائل هستند. امروزه مردم گمان می‌کنند اگر روسری را تا نیمه سر کنند از نظر دینی کفایت می‌کند. حالا شما اگر در این نقطه ایستادگی کنید که باید تمام موهای سر را پوشاند، این مسئله چون خارج از عرف دین‌داری مردم شده است، از شما پذیرفته نمی‌شود. اگر شما عرف را از دین بگیرید، تضادی ایجاد می‌شود و مردم هم دچار مشکل خواهند شد؛ لذا مسئله جای غلطی طرح می‌شود. اگر مسئله تعامل است، حاکمیت باید بداند که اگر می‌خواهد با جامعه کار کند، دین‌داری در عرف جامعه تعریف می‌شود و باید عرف را محترم شمرد. اگر شما عقیده‌ای دارید باید با عرف جامعه پیش بروید؛ لذا اگر به دنبال اصلاح هستید، باید عرف را از عقیده خود متأثر کنید. در همین قضیه حجاب، عرف جامعه باید حجاب را جزء دین‌داری خود به‌حساب آورد. پس حاکمیت باید کاری کند که جامعه عنصر حجاب را با دین‌داری خود قابل‌جمع کند. من یک آمار در انتها به شما بدهم. طبق بررسی‌های مرکز رصد کشور، نود و پنج درصد بی‌حجاب‌های ما گمان می‌کنند کار آن‌ها تعارضی با دین اسلام ندارد؛ لذا فکر می‌کنند این حجاب را روحانیت از خودشان اختراع کرده‌اند! الان کاری به درست و غلط این گزاره ندارم. مسئله این است که آن فرد بی‌حجاب هم مؤمن است و لذا تصور نمی‌کند که این کار او رفتاری غیردینی است. او حجاب را رفتاری غیردینی نمی‌داند. البته ممکن است بگویید این رفتار او در تعارض با مراجع دین‌داری است. در اینجا باید بگوییم لازم است تا مراجع دین‌داری خود را تثبیت کنید؛ لذا باز در اینجا آسیب در از دست رفتن مرجعیت دینی مدنظر شماست نه بی‌دین بودن جامعه ایران!

 

/ انتهای پیام / 

ارسال نظر
captcha

آنها دیگر نمی‌خواهند خانه‌دار باشند!

میل «مهاجرت» بهانه‌ای برای رفتن یا ناامید از ماندن؟

سلبریتی‌ها چقدر زور دارند؟

ایده فکری نه اما تا دلتان بخواهد منع برای نوجوان در آستین تربیتی خود داریم

شرکت‌های آدمکش در معرکه غزه!

انسانِ ساکن کشور‌ درحال‌توسعه از «هوش مصنوعی» نمی‌ترسد، چرا؟

جمهوری اسلامی؛ سیاست بر بنیاد فرهنگ

جنگجویان صندل پوش، دریای سرخ را به هم ریختند

سیستم در مبدأ فوتبال مدرن

روزهایی که برای همه «مرگبار» نیست!

رضاخان و جامعه‌ای که روزبه‌روز خشن می‌شد

کارزار سرکوبگرانه نخبگانی که درباره فلسطین می‌نویسند!

پیش به سوی ایتالیا با شاه و ثریا!

چهره‌های مشهور کجا متولد می‌شوند؟!

ما برای فلسطین ایستاده‌ایم!

تولد یک «قوی سیاه» در دریای سرخ

عزاداری مجازی، صرفاً مشاهده‌گر یا عزادار واقعی!

«فلسطین» موضوع اصلی انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا

دانشگاه باید با جامعه در تماس باشد

آنچه اسرائیل نمی‌تواند در نبرد با «حزب‌الله» پیش‌بینی کند