تعاملات فرهنگ شهرت و فرهنگ دین در گفتگو با مجید سلیمانی؛
فرهنگ شهرت، قسیم فرهنگ دینی یا فرهنگ عزاداری ما نیست. عنصر مرکزی فرهنگ شهرت، سرمایه‌داری و بازار است. آیا شما می‌توانید بازار را در تقابل با فرهنگ مناسک دینی و عزاداری شیعیان قرار دهید؟ کسی که از عناصر فرهنگ شهرت استفاده می‌کند، چنین حسی ندارد که گمان کند از امور مخالف دین در حال استفاده است.

گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ امروزه وسایل ارتباطی جدید امکان‌های متفاوتی را پیش پای گروه‌های اجتماعی برای تبلیغ هویت، فرهنگ و باورهای خود گذاشته است. با این وجود اما، گزاره‌ای که مورد اتفاق کارشناسان قرار دارد آن است که این ابزارها هر یک دارای اقتضائات خاص خود بوده و از این جهت تنها ماهیت ابزاری ندارند. حال پرسش اینجاست که فرهنگ دینی تا چه میزان می‌تواند از شبکه‌های مجازی و وسایل ارتباطی جدید برای تبلیغ خود بهره بگیرد؟ حضور گسترده روحانیون به‌ویژه روحانیون جوان‌تر در این فضا که منجر به ظهور پدیده «آخوند بلاگر» یا سلبریتی‌های روحانی شده است، تا چه میزان توانسته به تقویت فضای دین‌داری و گسترش آن یاری رساند؟ این سؤالات و مباحثی از این دست را با دکتر مجید سلیمانی ساسانی - استاد ارتباطات و عضو هیئت‌علمی دانشگاه تهران - به بحث گذاشته‌ایم. در ادامه می‌توانید مشروح این گفتگو را بخوانید.

 

هویت‌های مرزی و مرزهای هویتی

موضوعی که می‌خواستیم با شما به گفتگو بگذاریم، تعاملات میان فرهنگ شهرت و نهاد دین و مذهب است. در اینجا معمولاً دو مدل صورت‌بندی وجود دارد؛ برخی بر این باورند که فرهنگ دینی به‌واسطه زیست‌بوم خاص فرهنگ شهرت و همچنین سنخ باورهای دینی مردم ایران، دارای نوعی تضاد با یکدیگر هستند. در مقابل برخی دیگر معتقدند که فرهنگ دینی و اصطلاحاً گروه‌های دین‌دار با فرهنگ شهرت مشکلی ندارند، بلکه با طیفی از سلبریتی‌ها مشکل داشته و لذا شهرت خاص خود را بازتولید کرده‌اند. در این میان شما این تعامل را چگونه صورت‌بندی می‌کنید؟

سلیمانی: من ابتدا یک مقدمه می‌گویم که به فهم وضعیت خاصی که اکنون در آن قرار داریم و در سؤال شما نیز به بخش‌هایی از آن اشاره شد، کمک می‌کند. ما اکنون به‌واقع تأثیروتأثر فرهنگ دینی از فرهنگ‌های مختلف را شاهد هستیم. از جمله این فرهنگ‌هایی که با فرهنگ دینی در تعامل بوده فرهنگ شهرت است. «داریوش شایگان» کتابی دارد با عنوان «افسون زدگی جدید؛ هویت چهل‌تکه و تفکر سیار». وی در این کتاب پیرامون مفهومی به نام هویت چهل‌تکه صحبت می‌کند. من به نحو کلی این مفهوم را عاریت می‌گیرم و می‌گویم آن‌گونه که ما تصور می‌کنیم، چنین نیست که فرهنگ‌ها و افرادی که خود را ذیل یک هویت تعریف می‌کنند، مرزهای مشخصی داشته باشند. بدان معنی که یک فرد مذهبی، کاملاً در چهارچوب فرهنگ دینی قرار گرفته و هیچ یک از اعمال و رفتار وی در تمام ساحات زندگی اعم از اجتماعی، سیاسی و اقتصادی از مرزهای فرهنگ دینی عبور نکند.

 

نسبت فرهنگ موزاییکی با مناسک دینی

هویت چهل‌تکه یا هویت موزاییکی که مطرح می‌شود نیز چیزی تقریباً شبیه همین است. آن‌ها تلاش می‌کنند بگویند ما انسان‌ها امروزه از عناصر گوناگون فرهنگ‌های مختلف چیزهایی را

برخی معتقدند که «علم‌کشی» متأثر از رسوم مسیحیت بوده است.

اخذ می‌کنیم. برای تقریب به ذهن عرض می‌کنم که گویی آن اصول فرهنگی که هر کس به آن پایبند بوده و آن را رعایت می‌کند، دائماً دچار تغییروتحول می‌شود. گویی که هویت هر کس مانند اثر انگشت اوست؛ شما هیچ دو نفری را نمی‌توانید پیدا کنید که در تمام اصول یکی باشند؛ بنابراین انتظار می‌رود در موضوع بحثی که شما مطرح کردید، تعاملاتی میان فرهنگ دینی و فرهنگ شهرت یا بهتر بگویم فرهنگ افراد مذهبی با فرهنگ شهرت وجود داشته باشد. به طور خاص چیزی که امروزه محل بحث نیز قرار می‌گیرد، فرهنگ افراد مذهبی با گرایش شیعی در اموری همچون هیئت، عزاداری و... بیشتر محل توجه این موضوعی که مد نظر شماست، قرار گرفته است. در طول تاریخ نیز آداب‌ورسوم عزاداری به‌شدت از فرهنگ‌های دیگر تأثیر می‌گرفته است. برخی معتقدند که «علم‌کشی» متأثر از رسوم مسیحیت بوده است. این ادعاها اکنون وجود دارد و البته برخی هم مستند هستند.

در سال‌های اخیر فرهنگ عزاداری مرکز ایران یعنی تهران، به شهرهای دیگر کشور گسترش پیدا کرده است. این اتفاقات قبلاً چگونه رخ می‌داد؟ چگونه شیوه عزاداری مردم بومی یک منطقه از ایران، از دیگر مناطق اثر می‌گرفت؟ در اینجا مجاورت‌های جغرافیایی مؤلفه تأثیرگذاری بود. اشاعه فرهنگ، متأثر از جغرافیا بود؛ یعنی فرهنگ شما اگر به خرده‌فرهنگ‌های دیگر آن منطقه نزدیک بود، از آن متأثر می‌شدید؛ اما هرچه این مجاورت دورتر می‌شد، اثرپذیری نیز کمتر می‌شد. این موضوع نه فقط در حوزه فرهنگ دینی، بلکه در همه امور فرهنگی ثابت بود. اما اکنون چه اتفاقی رخ داده که ما از هویت چهل‌تکه سخن می‌گوییم؟ اکنون دیگر مجاورت جغرافیایی که در حوزه تأثیرات فرهنگی وجود داشته، به نقطه‌ای رسیده که از بین رفته است. به‌واسطه تحول ارتباطات، شبکه‌ها مجازی و رسانه‌های اجتماعی و... عنصر مکان مقداری بی‌اعتبار شده است. امروز ممکن است شما بتوانید با فرهنگ‌ها و یا خرده‌فرهنگ‌هایی ارتباط برقرار کنید که هزاران کیلومتر آن‌طرف‌تر از شما هستند. حال این سؤال ممکن است پیش بیاید که فرهنگ مبتنی بر شهرت یا فرهنگ سلبریتی محور که مبتنی بر شبکه‌های اجتماعی است، یعنی تکنیک‌هایی برای آن که افراد، مخاطبان بیشتری را جذب کنند، وجود دارد و این نه فقط در حوزه دین بلکه در امور بازرگانی، آموزشی و... نیز رایج است، این انتظار وجود دارد که وقتی مجاورت جغرافیایی از میان رفته و فرهنگ‌ها به‌راحتی با هم ارتباط برقرار می‌کنند، آن هویت چهل‌تکه افراد، بروز و ظهور بیشتری پیدا کند. ممکن است افراد حس کنند اصولی در فرهنگ شهرت یا امکان‌هایی در آن وجود دارد که می‌توانند از آن استفاده کرده تا مخاطبان بیشتری در حوزه دین، مناسک دینی و... پیدا کنند؛ بنابراین ما با چند مسئله مواجه هستیم؛ فرهنگ موزاییکی و چهل‌تکه در همه حوزه‌های فرهنگی - البته به‌صورت بسیط‌تر - وجود داشت و سپس تغییر و تحولاتی که در حوزه‌های ارتباطاتی رخ داد و این مقوله را سهل‌الوصول کرد.

به‌واسطه تحول ارتباطات، شبکه‌ها مجازی و رسانه‌های اجتماعی و... عنصر مکان مقداری بی‌اعتبار شده است.

تازه شما باید توجه کنید که این اثر مرحوم «شایگان» که اشاره کردم، متعلق به دوره‌ای است که هنوز تحولات ارتباطاتی به وضعیت فعلی خود در نیامده بود. در آن برهه، تنها انتقال اطلاعات مقداری آسان‌تر شده بود و بخشی از آن نیز به دلیل تحولات حوزه حمل‌ونقل صورت می‌گرفت؛ نه تحولات در حوزه ارتباطات! به نظر من این مقدمه برای آن که موقعیت فعلی ما را مشخص می‌کند، کافی است.

باید این نکته را نیز اضافه کنم که بحث من در لایه دین‌شناسی نیست. من نمی‌خواهم بگویم اصول دین یا معارف دینی در این تلائم میان فرهنگ‌ها قرار بگیرد و نسبی شود. من از فرهنگ دینی، فرهنگ عزاداری و مناسک دینی سخن می‌گویم. اینها در حوزه رفتار گروه‌های اجتماعی قرار می‌گیرد نه در حوزه بحث از الهیات و منابع دینی و طبیعتاً در اینجا باید از یک بینش علوم اجتماعی استفاده کرد. من تخصصی در حوزه الهیات ندارم، لذا از اساس نمی‌توانم حرف تخصصی پیرامون آن بزنم.

 

توضیحی که شما به‌عنوان زمینه بحث ارائه کردید، امروزه در فضای دانشگاهی کشور ما کاملاً موجه است. اکنون من نمی‌خواهم پیرامون اصل آن مناقشه‌ای داشته باشم. اما محل نزاع ما آنجا بود که این فرهنگ‌ها و یا خرده‌فرهنگ‌های مختلف با چه منطقی از یکدیگر می‌آموزند؟ به‌عبارت‌دیگر، فرهنگ‌هایی که از یکدیگر دارای بعد و دوری بیشتری - به لحاظ معرفتی و نه جغرافیایی - هستند، کمتر از یکدیگر تبعیت می‌کنند. در نقطه مقابل اما، فرهنگ‌های همگرا و هم سو، دارای تعاملات بیشتری هستند. با این توصیف، برخی معتقدند که فرهنگ شهرت در تعارض با فرهنگ دینی قرار دارد؛ چراکه پایه آن بر جذابیت‌های بصری پیرامون امور کاملاً دنیایی، مصرف‌گرایی و مفاهیمی ازاین‌دست قرار گرفته است. همچنین فرهنگ دینی خصوصاً در ایران، باطن‌گراتر، متمایل به عمق و کمتر دیده‌شدن است. با این توصیف شما میزان تعامل این فرهنگ‌ها را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

سلیمانی: مجدداً باید متذکر شوم که من از وجوه الهیاتی این قضیه نمی‌توانم بحث کنم. اما فهم من چنین است که هر فرهنگی دارای عناصری مرکزی و عناصری پیرامونی است. هنگامی که از فرهنگ‌های دیگر می‌خواهیم تأثیر بگیریم به سراغ عناصر پیرامونی آن می‌رویم. فرهنگ شهرت، قسیم فرهنگ دینی یا فرهنگ عزاداری ما نیست. عنصر مرکزی فرهنگ شهرت، سرمایه‌داری و بازار است. آیا شما می‌توانید بازار را در تقابل با فرهنگ مناسک دینی و عزاداری شیعیان قرار دهید؟ کسی که از عناصر فرهنگ شهرت استفاده می‌کند، چنین حسی ندارد که گمان کند از امور مخالف دین در حال استفاده است. اینکه فرد از الگوی‌های بازاریابی فرهنگ شهرت یا مثلاً موسیقی برای جذب جوانان به دین استفاده کند، اینها منجر به احساس تناقض در وی نمی‌شود. برای مثال، همین بحث موسیقی از موضوعات چالشی ما طی چند دهه گذشته بوده است. موسیقی آهسته‌آهسته راه خود را به قرائت‌های قرآن، مداحی‌ها، اذان گفتن‌ها و... کشانده است. در نقطه مقابل حتی موسیقی نیز از فرهنگ دینی تأثیر پذیرفته است. ما مرزهای مشخصی نداریم که چه نوع موسیقی مناسب مراسم عزاداری است و چه نوع موسیقی نسبتی با این ماجرا ندارد؛ لذا شاهد هستیم که انواع و اقسام آن در حال استفاده بوده و افراد احساس تناقضی ندارند. در بحث فعلی نیز همین امر جاری است. من میان عناصر فرهنگ شهرت با عناصر فرهنگ دینی خود از جمله فرهنگ عزاداری نمی‌توانم نقطه بحرانی پیدا کنم. افراد از همان اصولی که برای جذب مخاطب در فضای مجازی استفاده می‌کنند در جذب افراد به مجالس عزاداری نیز استفاده می‌کند. من اکنون قضاوتی پیرامون خوب یا بد آنها ندارم. حرف من این است که افراد دین‌دار، آن‌ها را در تقابل با هم نمی‌فهمند. شاید شما بتوانید با ارائه چند حدیث یا آیه قرآن، یک مبحث الهیاتی را پیش کشیده و تعارض این دو فرهنگ را اثبات کنید، اما این در تخصص من نیست. تخصص من بحث از فرهنگ و جامعه است و می‌توانم آن را توصیف کنم.

 

تاریخ عرفی کردن ادیان

امروز ما شاهد هستیم که برخی از روحانیون جوان در فضای مجازی به‌طورجدی مشغول هستند. افرادی بعضاً با دنبال‌کننده‌های بسیار بالا که تلاش دارند با جذابیت چهره خود، استفاده حداکثری از مؤلفه‌های فرهنگ عامه و تکه بر مفاهیمی همچون عشق، آرامش، حس خوب داشتن، گره‌گشایی از مشکلات و حاجت گرفتن و... مخاطب را جذب کرده و یا به تعبیر خود، دین را تبلیغ کنند. دربارة صورت‌بندی این افراد دو نظریه وجود دارد. برخی می‌گویند این افراد دین را سطحی کرده و به‌نوعی حماقت را در جامعه بسط می‌دهند. در نقطه مقابل، برخی معتقدند که این افراد نقطه اتصال گروه‌های زیادی از جامعه با دین هستند که اگر از دست بروند، شاید آن افراد دیگر نقطه اتصالی با دین نداشته باشند. در واقع یک دعوا میان ترجیح اصالت جذب مخاطب یا تلاش برای دین‌داری عمیق وجود دارد. تحلیل شما از این دسته‌بندی چیست؟

قطعاً تماشای یک جلسه وعظ و عزا، تجربه دینی متفاوتی را برای آن فرد ایجاد می‌کند به نسبت آنکه فرد خود شخصاً در میان مخاطبین حضور داشته باشد.

سلیمانی: در حوزه ادبیات علمی رسانه و دین، این موضوع بیش از هفتاد سال سابقه دارد که آیا اساساً رسانه‌ای شدن دین منجر به عرفی شدن آن می‌شود یا نه؟ این مبحث متعلق به امروز نیست. از روزی که کلیساهای تلویزیونی ایجاد شد، این بحث به نحو جدی میان اندیشمندان در گرفت. حتی می‌دانید که در گذشته اولین نشریات جدید - متعلق به شش قرن قبل - نشریات دینی بود که در کلیسا به وجود می‌آمد. این بحث وجود دارد که شما وقتی روحانی، پدر مقدس، مرشد یا هر امری ازاین‌دست را کنار می‌گذارید، دیگر مردم با واسطه محتوای دینی را دریافت می‌کنند؛ حتی اگر آن را قلب نکنید یا تغییری در آن نیاورید، این منجر به عرفی شدن دین می‌شود. رسانه نیز خود یک واسطه است. می‌خواهم بگویم ما داریم از یک بحث بسیار درازدامن سخن می‌گوییم.

در اینکه الان وضعیت واسطه‌ای تشدید شده، هیچ شکی نیست اما در گذشته نیز همین بحث وجود داشته است. پس از تأسیس کلیساهای تلویزیونی برخی گفتند اینکه نمی‌شود ما در تلویزیون صرفاً موعظه پخش کنیم، باید محتوای دینی را هم در برنامه بیاوریم. یعنی محتوای دینی در فیلم‌های سینمایی، شوهای تلویزیونی، سریال‌ها و... باید وارد شود. همین موضوع باز محتوای دینی را عرفی‌تر کرد. انگیزه‌شان این بود که پیام‌های دینی پنهان‌تر مطرح شود و البته این موضوع قابل خدشه‌ای نیست؛ اما در نهایت شما یک قدم به عرفی شدن نزدیک‌تر شده‌اید. فرهنگ شهرت به‌واسطه رسانه‌های اجتماعی در دو دهه اخیر همین اتفاق را دامن زده است. این فرهنگ چهارچوب‌های جذب مخاطبی تولید کرده که افراد وقتی می‌خواهند با کمک آن اقدام به جذب مخاطب کنند، همین عرفی شدن را بیشتر دامن می‌زنند. در واقع هر کاری در عرصه رسانه شما اگر انجام دهید، منجر به عرفی شدن دین می‌شود.

 

چطور می‌شود سر سفره شام عزاداری کرد؟!

به‌واسطه تحول ارتباطات، شبکه‌ها مجازی و رسانه‌های اجتماعی و... عنصر مکان مقداری بی‌اعتبار شده است.

من یک سؤال جزئی و مصداقی از شما می‌پرسم. برنامه «حسینیه معلی» که به باور من کار بسیار فاخری است، آیا موجب عرفی‌تر شدن مراسم‌های عزاداری شده یا آن را ارتقاء می‌دهد؟ اینکه افراد به‌واسطه تلویزیون بنشینند روضه و یا عزاداری را ببینند، در اینجا مخاطب، «عزادار» است یا «مشاهده‌گر»؟ چقدر از مناسک دینی به حضور شخص در همان مکان باز می‌گردد و فرد حاضر در آن عزاداری سهیم است؟ ممکن است شما بگویید نه این‌گونه نبوده بلکه به لحاظ تاریخی ما تعزیه یا دسته‌های عزاداری را داشته‌ایم که اینها همگی مشاهده گرانی داشته است. بله، آنجا مشاهده گران می‌توانستند عزادار هم باشند و در لحظه صرفاً مشاهده‌گر نبودند. اما اینجا در حسینیه معلی کسی که مخاطب یک کانال تلویزیونی و یا شبکه اجتماعی است، صرفاً مشاهده‌گر است یا عزادار هم هست؟ به باور من نمی‌شود به طور مطلق به این قضیه نگاه کرد. برخی از افراد با مشاهده برنامه‌های تلویزیونی اشک می‌ریزند و عزادار می‌شوند. در عین حال افرادی را داریم که وقتی روضه سنگینی خوانده می‌شود، چون به‌واسطه تلویزیون است، فرد هم‌زمان سر سفره نشسته و در حال شام خوردن هم هست؛ یعنی همان کارهای همیشگی خود موقع تماشای تلویزیون را هم انجام می‌دهد. این همان نقطه‌ای است که به نظر من نمی‌شود پاسخ مشخصی به آن داد. اما ما یک چیز را می‌توانیم بگوییم. اساساً فرایند رسانه‌ای شدن، عرفی شدن دین را در پی دارد؛ چرا که به‌شدت در انجام مناسک دینی، مثلاً حس عزاداری وقتی منتقل می‌شود که فرد در مکان مشخص و در میان دیگر دین‌داران قرار می‌گیرد. قطعاً تماشای یک جلسه وعظ و عزا، تجربه دینی متفاوتی را برای آن فرد ایجاد می‌کند به نسبت آنکه فرد خود شخصاً در میان مخاطبین حضور داشته باشد. بااین‌حال من معتقدم که در جهان امروز به‌واسطه تحولات ارتباطات، این می‌طلبد که برخی از محتواهای دینی در فضای مجازی و رسانه مطرح شود. اما جزئیات آن دیگر نیاز به مباحث تکنیکی دارد که چه چیزی طرح شود و چه چیزی نشود. این که مباحث زیبایی‌شناسی آن با چه کیفیتی عرضه شود هم مهم است، اما نمی‌شود به بهانه عرفی شدن، از ظرفیت رسانه‌ای شدن برای گسترش معارف دینی استفاده نکرد. البته باید تذکر هم داد که نباید افراد را از مکان‌هایی که روح دارند منقطع کرد. هر دو باید در عرض هم قرار بگیرند. من این نکته آخر را به این دلیل عرض کردم که برخی از کارشناسان به طور مطلق برنامه‌های دینی را رد می‌کنند. به باور من این موضوع درست نیست.

 

/ انتهای پیام / 

ارسال نظر
captcha

ما مشکلِ مدرسه نداریم

چگونه دین در عصر بی خدایی دوام می‌آورد؟

کل تاریخ دارد تعیین تکلیف می‌شود!

آمریکا در مسیر فروپاشی قرار دارد؛ درست مانند شوروی

میکروسلبریتی با نوجوان و زندگی روزمره‌اش چه می‌کند؟

محتوا کامل است ما در فرم شکست می‌خوریم

آمریکا سرزمین آزادی؟!

قهرمان‌ها، انسان‌هایی بر فراز سلبریتی‌ها

همیشه تصمیم نهایی با نمره است!

رژیم صهیونیستی، آرامش یهودیان را گرفت

خانواده ایرانی در رفت‌وآمدهای سیاسی سردوگرم می‌شود!

زوال صهیونیسم نزدیک‌تر از همیشه

اینجا کسی نمی‌خواهد خانه‌دار باشد!

میل «مهاجرت» بهانه‌ای برای رفتن یا ناامید از ماندن؟

سلبریتی‌ها چقدر زور دارند؟

ایده فکری نه اما تا دلتان بخواهد منع برای نوجوان در آستین تربیتی خود داریم

شرکت‌های آدمکش در معرکه غزه!

انسانِ ساکن کشور‌ درحال‌توسعه از «هوش مصنوعی» نمی‌ترسد، چرا؟

جمهوری اسلامی؛ سیاست بر بنیاد فرهنگ

جنگجویان صندل پوش، دریای سرخ را به هم ریختند