راه‌های رهایی از اندوه و نگرانی ازنگاه قرآن؛
انسان با تمسک به توحید و اعمال صالح به عنوان عوامل پیشگیری از حزن و اندوه هرگاه مشکل و مصیبت و درد و نقصی در خود و متعلقات می‌یابد اندوه و حزن سراغش نمی‌آید، چون تعلقات خود را بریده و به خدا پیوسته است. از این رو خداوند فرمان فرار از همه چیز به سوی خود را در آیه ۵۰ ذاریات داده است.
به گزارش «سدید»؛ چرا گرفتار حزن و اندوه می‌شویم؟ چگونه می‌توانیم از محزون شدن خودمان پیشگیری و جلوگیری کنیم؟ آیا راهی هست که اصلا‌اندوه به سراغ ما نیاید و ما همیشه مسرور باشیم؟ اصولا چنین چیزی شدنی است؟ نویسنده با مراجعه به آموزه‌های قرآنی راه مصونیت یابی و پیشگیری از حزن و‌اندوه را بیان کرده است تا هرگز حالتی به نام حزن در ما ایجاد نشود و همیشه مسرور باشیم و حال ما خوش باشد و آثار شادی در ما باقی و برقرار بماند.

چیستی و چرایی حزن
برای اینکه بتوانیم از حالت نفسانی‌اندوه و حزن در خود جلوگیری کنیم، باید این حالت را بشناسیم و چرایی ایجاد آن را هم بدانیم؛ بنابراین دانستن چیستی و چرایی حزن و‌اندوه نخستین گام برای پیشگیری آن است.

بر اساس آنچه اهل لغت و اصطلاح و حتی قرآن شناسان گفته‌اند، حزن و‌اندوه حالتی نفسانی است که در پی از دست دادن نعمتی یا فرصتی به انسان دست می‌دهد. بنابراین، این حالت نفسانی، در درون و روان ما شکل می‌گیرد و علت اصلی آن نیز از دست دادن داشته‌ها و فرصت‌هاست. یعنی چیزی را که بدان تعلق داریم و تعلق ماست که زمینه‌ساز حزن و اندوه ما می‌شود؛ زیرا اگر انسان به چیزی تعلق و به عبارت بهتر و رساتر تعلق خاطر نداشته باشد، هرگز با از دست دادن آن، تغییر درونی و روانی پدید نمی‌آید، چه رسد که این تغییر روانی آثار بیرونی در جسم ما داشته باشد و موجب گریه و زاری و ناله و اخم و گرفتگی و مانند آن شود.

به سخن دیگر، اموری که محبوب ما هستند و تعلق خاطری به آن‌ها داریم، اگر از دست برود، حالت حزن در ما ایجاد می‌شود که ضد سرور و فرح است. پس با آمدن حزن، سرور و شادی و خوشحالی از ما رخت بر می‌بندد و دیگر حوصله کس و کاری را نخواهیم داشت و نسبت به هر کس و هر چیزی نگاه بدبینانه‌ای داشته و در برخی از مواقع هم دچار افسردگی، کوری، نومیدی و مانند آن شده و دست به خودکشی زده و خود را به شکلی به هلاکت می‌افکنیم. (مریم، آیات ۱۶ تا ۲۴؛ یوسف، آیات ۸۴ تا ۸۶)

در حقیقت تعلق خاطر ما به چیز‌هایی که محبوب می‌دانیم، زمینه اصلی حزن ماست؛ زیرا با فقدان متعلق، هنوز تعلقات ما باقی و برقرار است و این تعلق که یک حالت درونی و روانی است دست از ما بر نمی‌دارد و با یادآوری متعلق، حزن و اندوه به سراغ ما می‌آید. اینکه در قیامت انسان‌ها شکنجه و عذاب شدید روحی می‌شوند، به‌خاطرهمین بقای تعلق بدون متعلق در دوزخ است. این شاید بزرگترین و شدیدترین عذابی است که دوزخیان گرفتار آن هستند؛ یعنی حضور درونی تعلق و فقدان بیرونی متعلقات.

پس دانسته شد که حزن حالتی نفسانی است که به سبب بقای تعلق و از دست رفتن متعلقات در آدمی پدید می‌آید و آثار و نشانه‌هایی دارد که فقدان سرور و شادی، اشک و آه و ناله، بی‌حوصلگی و افسردگی، نومیدی و بیهودگی و مانند آن از جمله آنهاست.

البته برخی از انسان‌ها گرفتار دو پدیده مشابه هم هستند که از آن به حزن و خوف تعبیر می‌شود. اما میان این دو حالت نفسانی تفاوت‌هایی است که توجه به آن‌ها برای پیشگیری مفید خواهد بود.

فرق میان حزن و خوف این است که حزن پس از تحقق فقدان چیزی و نعمتی و فرصتی پدید می‌آید و مرتبط با گذشته و حال است؛ ولی خوف ترس از دست دادن آنهاست و مرتبط با حال و آینده است. به این معنا که محزون حالا به سبب از دست دادن چیزی اندوهگین و بدحال است، و خائف و ترسان، حالا به سبب آنکه در آینده چیزی را از دست بدهد بدحال و ناراحت است. بنابراین، اگر کسی بتواند به پیشگیری از حزن دست یابد و علل و عوامل ایجادی آن را مهار و مدیریت کند، می‌تواند خوف و ترس را نیز مدیریت و مهار کند؛ زیرا علت اصلی در هر دو، همان تعلق خاطر است.

تعلق و تعلق خاطر، اصلی‌ترین عامل حزن و خوف
چنانکه گفته شد مهم‌ترین و اصلی‌ترین علت در ایجاد حزن و خوف، تعلق خاطر انسان به چیزی است. این چیزی که انسان به آن علاقه و تعلق خاطر دارد متعلق نامیده می‌شود. پس متعلقات آدمی هر چیزی است که انسان بدان علاقه و تعلق دارد.

شکی نیست که علاقه و تعلق، یک امر نفسانی و روانی و باطنی است؛ یعنی یک حالت نفسانی در آدمی است که ما از راه نشانه‌ها و علائم آن میزان و شدت و ضعف علاقه شخص به چیزی را در می‌یابیم.

تعلق خاطر و علاقه ممکن است بر اساس یک فرآیند طبیعی ادراکی و شناختی و اختیاری ایجاد شود و یا این‌گونه نباشد بلکه غیر اختیاری در شخصی پدید آید. انسان‌ها وقتی نسبت به فایده و سود چیزی برای خود‌آگاه شوند، بدان گرایش یافته و آن را فرصتی برای کمال‌یابی و رهایی از نقص ذاتی خود می‌دانند؛ لذا بدان تعلق خاطر می‌یابند و می‌خواهند آن را به دست آوردند و در این راه سعی و تلاش کرده و وقتی آن را به دست آوردند از آن بهره‌مند می‌شوند. پس هر‌گاه آن را از دست بدهند محزون می‌شوند چنانکه ترس و خوف از دست دادن نیز آنان را رها نمی‌کند.
تعلق به هرشکل و نوعی، علت اصلی حزن و خوف در آدمی است؛ بنابراین تنها راه پیشگیری و جلوگیری از آن‌ها نیز این خواهد بود که ما تعلق و تعلق خاطر خودمان نسبت به این چیز‌ها را از میان ببریم تا خوف از دست دادن آن ما را به خود مشغول نکند و یا زمانی که از دست رفت اندوهگین و مغموم و محزون نشویم.

توحید اساسی‌ترین عامل پیشگیری حزن و خوف
برای اینکه تعلق خودمان را نسبت به متعلقات برداریم یا کاهش دهیم، می‌بایست به یک اصل اساسی در فلسفه زندگی بشر توجه پیدا کنیم که همان توحید است.

انسان باید به این نقطه از درک و فهم برسد که همه هستی خداست و چیزی جز خدا در هستی حق و ثابت نیست و چیزی به نام عدم و نیستی معنا ندارد و عدم و نیستی تنها یک اعتبار انتزاعی از حق است. به این معنا که باطل محض معنایی ندارد و آن باطل مضاف نیز با حقیقت معنا می‌یابد. از این رو خداوند باطل مضاف را که در هستی برای انسان نمایان می‌شود، کف روی آب می‌داند؛ زیرا کف در حقیقت همان آب است که هوا در آن رفته و وقتی از تلاطم می‌افتد و آرام می‌شود تنها آب می‌ماند و هیچ اثری از آن کف نمی‌ماند. (رعد، آیه ۱۷)

این بدان معناست که هستی که همان حق است، یعنی همان حق‌تعالی (فصلت، آیه ۵۳) و اینکه همه حق از همان حق تعالی نشات می‌گیرد و از اوست. (بقره، آیه ۱۴۷)

دیگر اینکه که خداوند صمدی است که همه هستی را پر کرده و جایی را خالی نگذاشته است؛ زیرا این معنایی دیگر از همان حقانیت حق است. همچنین خداوند غنی بالذات است و همه مخلوقات الهی، در فقر ذاتی گرفتارند. (فاطر، آیه ۱۵)

فقر انسانی به این معناست که انسان در ذات و هستی‌اش و نیز در تمام امور دیگر از سرچشمه حق تعالی تغذیه می‌شود و هر آنچه در او و برای اوست، از آن خداوند است و او مالک خود و چیز‌هایی که در اختیارش است، نیست، بلکه همه هستی از جمله وجود و متعلقاتش از آن خداوند است و این خداوند است که مالک مطلق است. پس خود انسان و متعلقاتش در ملک الهی است و انسان هیچ مالکیتی ندارد. کسانی که گرفتار حزن و اندوه و یا خوف می‌شوند، به این دلیل است که خود را مالک خود و متعلقات دیگر می‌دانند در حالی که نهایت چیزی که می‌توان گفت اینکه آنان امانتدارانی هستند که باید امانتی را نگه داشته و به صاحب و مالک آن پس دهند. از این روست که خداوند از ظلم به نفس از سوی نفس انسانی یاد می‌کند؛ یعنی همین نفس که ملک الهی و در اختیار انسان است- البته نه به شکل تفویضی و واگذاری- اگر مورد تعدی قرار گیرد و فطرت آن دفن و مخدوش شود، تصرفات باطل و ظالمانه بشمار می‌رود؛ زیرا تصرفات مالکانه در اموال امانتی ظلم است. پس کسی که به توحید دست یابد می‌داند که مالک چیزی نیست تا بدان تعلق یابد و از دست دادن آن اندوهگین شود؛ زیرا خودش و متعلقاتش جزو املاک الهی است و شخص، صاحب و مالک آن نیست تا تعلق به مال دیگری پیدا کند و حالا برای از دست دادن آن خوفناک یا محزون باشد.

توحید فعل، عامل پیشگیری
مشکل اساسی مردم این است که یا به توحید محض و مطلق ایمان ندارند، یا اینکه در برخی از مراتب توحید لنگ می‌زنند و گرفتار نوعی شرک هستند.

بر اساس آموزه‌های قرآنی، توحید فعل یکی از مهم‌ترین عوامل پیشگیری از حزن و خوف است. اگر انسانی بپذیرد و ایمان بیاورد که هیچ چیزی در هستی بیرون از مشیت و اراده الهی تحقق نمی‌یابد، هرگز دچار حزن و خوف نخواهد شد؛ زیرا می‌داند که خداوند با مشیت و اراده‌اش چیزی را به او داده یا از او گرفته است. پس دارندگی و نداری را ملاک خوبی و بدی و یا ارزش و ضد ارزش نمی‌شمارد، به‌ویژه اگر این نعمت‌های مادی و مالی باشد. (فجر، آیات ۱۶ و ۱۷)

انسان باید بداند و ایمان بیاورد که هر چیزی که خداوند می‌دهد یا می‌گیرد بنا به حکمت و علت است؛ زیرا خداوند حکیم به هدفی می‌دهد و به علتی، چون ابتلاء و بلا می‌گیرد. یعنی یا می‌خواهد او را بر اساس سنت ابتلا بیازماید (عنکبوت، آیه ۲) یا آنکه به خاطر خطا و گناهی تنبیه نماید و بیدار کند و کیفر و مجازات دهد تا عبرت گیرد و راه راست را بر گزیند. به این معنا که شاید گرفتن‌های الهی برای مجازات و کیفر باشد تا استغفار کرده و از کرده خود پشیمان شود.

علم و ایمان آدمی به اینکه هر چیزی در جهان بنا به حکمت و علت وقوع می‌یابد و اینکه خداوند برای هر چیزی مقدراتی دارد که در زمان و مکان و مقدار معینی می‌آید و می‌رود، دیگر از آینده ترسان و از گذشته اندوهناک نخواهد شد. از این رو خداوند در آیات ۲۲ و ۲۳ سوره حدید توجّه به مقدّرات الهى را مانع‌اندوه بر زوال نعمت‌هاى دنیایى معرفی می‌کند.
پس کسی که به مقدرات الهی ایمان دارد، دیگر از زوال نعمتی اندوهگین نمی‌شود و می‌داند خداوند به حکمت و علتی این کار را کرده است.

آدمی باید همچنین بپذیرد که خداوند تنها کسی است که قدرت بر هر کاری دارد و عالمانه و حکیمانه عمل می‌کند. پس به جای اینکه تحت ولایت دیگرانی در آید که قادر و دانا و توانا و حکیم و عالم و شنوا و بینا نیستند، تحت ولایت الهی در آید. در این صورت این خداوند است که سرپرستی اورا به عهده می‌گیرد. چنین شخصی که تحت ولایت الهی در آمده است دیگر هراس و ترس و اندوهی نخواهد داشت. (یونس، آیات ۶۲ و ۶۳)

توحید فعل همچنین آدمی را به سمت و سوی توکل سوق می‌دهد و به این باور می‌رسد که خداوند را وکیل خود قرار دهد. البته باطن چنین وکالتی همان ولایت است؛ زیرا وکیل کردن خداوند به معنای همان تفویض و واگذاری امر به خداوند است تا او خود ولایت امرش را به عهده گیرد و او را در زندگی مدیریت کند. چنین شخصی دیگر نسبت به چیزی اندوهگین و خوفناک نخواهد بود؛ زیرا می‌داند که خداوند عهده‌دار ولایت و وکالت اوست. (مجادله، آیه ۱۰)

اعمال صالح، عامل پیشگیری
از آیات و روایات این معنا به دست می‌آید که دو دسته از عوامل هستند که نقش اساسی را در پیشگیری به عهده دارند. یکی در حوزه حکمت نظری و دیگری در حوزه حکمت عملی است. بنابراین، هر چه شناخت و معرفت آدمی نسبت به توحید و جایگاه فقری انسانی بیشتر و بهتر باشد، بهتر می‌تواند نسبت به مسائل جهان، واکنش و کنش مناسب نشان بدهد.

از سوی دیگر، این معرفت و قطع و یقین در حوزه حکمت نظری باید در حکم عملی یعنی ایمان و عمل خود را نشان دهد؛ زیرا هستند کسانی که قطع و یقین دارند، ولی بر خلاف آن، عمل و رفتار می‌کنند و ایمان به قطعیات خود پیدا نمی‌کنند. (نمل، آیه ۱۴)

عمل صالح در آموزه‌های قرآنی شامل ایمان و دیگر رفتار‌های عملی است که از اراده و عزم آدمی جاری می‌شود. ایمان یک عمل قلبی است و آدمی را برای اقدام عملی در جوارح یاری می‌رساند. از این رو خداوند در آیات بسیاری از ایمان واقعی به عنوان یک عمل صالح بازدارنده از حزن و خوف یاد می‌کند. (بقره، آیات ۶۲ و ۲۷۷؛ مائده، آیه ۶۹؛ انعام، آیه ۴۸)
ایمان واقعی باید با اخلاص همراه باشد، یعنی هرگز چیز دیگری را به عنوان شریک برای خدا قرار ندهیم. این در حقیقت تاکیدی دوباره بر توحید فعل است؛ زیرا بسیاری از مردم برای اسباب و علل، جایگاه استقلالی قائل می‌شوند و مثلا درمان را در دارو و پزشک دانسته و یا می‌گویند خدا و پزشک و دارو بود که مرا درمان کرد؛ در حالی که نگاه استقلالی به ابزار و اسباب و بلکه حتی نگاه عرضی به آن‌ها باطل است؛ بلکه انسان باید سبب را در همان جایگاه سببیت آن بپذیرد و آن را در طول اراده و مشیت الهی بداند؛ زیرا اگر خداوند نخواهد آتش نمی‌سوزاند، دکتر تشخیص نمی‌دهد و دارو تاثیر نمی‌گذارد. پس این خداوند است که به مشیت و اراده خویش تشخیص و تاثیر را برای پزشک و دارو قرار می‌دهد. واقعا خداوند شافی است، ولی این شافی بودن در اسباب طولی، چون پزشک و دارو نمایان می‌شود؛ زیرا سنت الهی این گونه قرار گرفته که هر چیزی در دنیا از طریق مجاری اسباب انجام گیرد. پس اخلاص به معنای درک و ایمان توحید فعلی است که یکی از مهم‌ترین عوامل پیشگیری از حزن و اندوه است. (بقره، آیه ۱۱۲)

در مقام عمل، آدمی با کار‌های خوبی، چون تقوا (اعراف، آیه ۳۵؛ زمر، آیه ۶۱)، احسان و نیکی (بقره، آیه ۱۱۲؛ یونس، آیه ۲۶)، اقامه نماز (بقره، آیه ۲۷۷) که از مصادیق عبودیت است (زخرف، آیه ۶۸)، پرداخت زکات (بقره، آیه ۲۷۷)، انفاق مالی (بقره، آیات ۲۶۲ و ۲۷۴)، اصلاح امور و خطا‌ها و اشتباهات خود (اعراف، آیه ۳۵)، استقامت و صبر و پایداری در کار (فصلت، آیه ۳۰؛ احقاف، آیه ۱۳)، تسلیم محض و انقیاد در برابر خدا (بقره، آیه ۱۱۲)، شهادت در راه خدا (آل‌عمران، آیات ۱۶۹ و ۱۷۰) و مانند آن می‌تواند از هر گونه حزن و اندوهی نه تنها در دنیا بلکه در آخرت مصون بماند و در جایی که همه هراسان و خوفناک هستند و از گذشته تاسف می‌خورند و بر سر خویش می‌زنند آرام باشد و به فضل الهی امیدوار.

به هر حال، انسان با تمسک به توحید و اعمال صالح به عنوان عوامل پیشگیری از حزن و اندوه هرگاه مشکل و مصیبت و درد و نقصی در خود و متعلقات می‌یابد اندوه و حزن سراغش نمی‌آید، چون تعلقات خود را بریده و به خدا پیوسته است. از این رو خداوند فرمان فرار از همه چیز به سوی خود را در آیه ۵۰ ذاریات داده است.
 
 
انتهای پیام/
ارسال نظر
captcha