ماحصل خرد سیاسی ابرقدرت‌های مدرن چه بوده است؟
اگر مسافر کوچولو در سفر پرماجرایش به سیاره‌ی زمین، وصف این رفتار قدرت‌های استکباری را در قبال کشورهای ضعیف را می‌شنید، حتماً فکر می‌کرد که تعدادی کودک در بازی‌های کودکانه‌شان و به اقتضای خودخواهی‌های عالم کودکی چنین رفتار‌هایی کرده‌اند. قهراً او تاب باور آن را نداشت که این رفتار‌های کودکانه از خرد سیاسی حکومت‌ها و نخبگان و دانشمندان کهن‌سال سیاست صادر می‌شود.

گروه راهبرد «سدید»؛ مهدی متولیان: امروزه پیچیدگی‌های دنیای سیاست، به آن هیبتی داده است که می‌تواند هر کسی را به انفعال بکشد و امکان واکنش و یا قضاوت درخور را نسبت به تدابیر غیر انسانی و وارونگی‌های جهان سیاست از او سلب کند.

اما هر پدیده‌ای در این عالم یک ظاهری دارد و یک باطنی؛ و هم‌چنین یک حیث جزئی دارد و حیث کلّی. اگر ناظر منصف بتواند از درون جزئیات متکثر و پیچ در پیچ پدیده‌ها بیرون بجهد و پدیده را از بالا، از حیث کلی آن بررسی کند، آن وقت با واقعیات حقارت‌آمیز و تأسف‌باری مواجه می‌شود. بیایید یک بار مهم‌ترین مؤلفه‌های رفتار سیاسی قدرت‌های استکباری را در قبال ایران و اساساً کشورهای ضعیف، به زبان ساده، مرور کنیم:

  1. نژادپرستی (خودبرتربینی): این‌که کشوری، مثل آمریکا، به لحاظ بهره از ثروت یا قدرت علمی و یا رنگ پوست و امثالهم، خود انسان‌تر! از سایر کشورها بداند. این خصلتی است که در روح سیاست خارجی مستتر است و حتی دیگر نیاز به اثبات هم ندارد.

  2. استعمار: به این معنی که یک کشور قوی‌تر به خود حق می‌دهد تا منابع و دارایی‌های کشورهای ضعیفی که توان اداره‌ی خود و از استفاده از دارایی های خود را ندارند، صاحب شود. به‌مرور کشور قدرت‌مند چنان در این توهم فرو می‌رود و آن را بدیهی می‌انگارد که انتظار دارد حاکمیت و منابع کشورهای دیگر تحت امر او باشد و کشور سرکش را متهم به تروریسم، وحشی‌گری و... می‌کند و مورد تهدید و تحریم قرار می‌دهد.

  3. تحریم: کشور قوی‌تر برای تسلیم کردن کشور سرکش تحریم‌هایی را وضع می‌کند و تمام کشورهای هم‌سو با خود را وادار به رعایت تحریم‌ها می‌کند. و حتی اعلام می‌کند که یا با من هستید، یا دشمن من هستید! یعنی می‌گوید چون من با او دشمنم، پس همه‌ی شما هم باید با او دشمنی کنید، وگرنه من با شما هم دشمنم!

  4. انحصارطلبی: کشور دارای قدرت علمی، از صدور علم خود و عرضه به کشورهای نیازمند دریغ می‌کند و حتی اجازه‌ی رقابت هم به دیگران نمی‌دهد. همان‌طور که آمریکا تمام کوشش خود را به کار گرفت تا ایران از دست‌یابی به علم هسته‌ای و تکنولوژی‌های آن منصرف کند؛ ابتدا با تطمیع، سپس با تهدید و...

  5. معامله‌گری: این یکی برای عموم سیاست‌ورزان کشورها امری بدیهی و پذیرفته شده است که هر نوع تعاملی با کشور دیگر باید پایاپای باشد، و یک خدمت با انگیزه‌های انسانی تعریف‌ناشده و غیر قابل هضم است.

  6. معاییر قدرت: این‌که معیار قدرت و شایستگی امر و نهی بر جهان، داشتن ثروت و ابزار تکنولوژیک است، نه شایستگی‌های انسانی و اخلاقی.

  7. بدخواه تفرقه‌انداز: یک کشور قوی‌تر قدرت را نه به‌عنوان وسیله‌ای برای کمک به کشورهای ضعیف، بلکه برای ضعیف‌تر کردن آن‌ها به کار می‌گیرد و از انداختن اختلاف و تجزیه و فساد در میان ملل ضعیف ابایی ندارد.

  8. پذیرش: بدتر از همه‌ی این‌ها مواجهه‌ی دردناک با واقعیت کشورهای ضعیف‌تر است. این اصول برای بسیاری از آحاد کشورهای ضعیف پذیرفته‌شده و بدیهی است و بسیارند کسانی که فکر می‌کنند مثلاً آمریکا به دلیل آن‌که صاحب قدرت علمی و ثروت است، حق دارد تا حرف خود را به ایران تحمیل کند. جالب است که همین قبیل افراد، در برابر مقررات عرفی حکومت نسبت به مردم سرکشی می‌کنند و آن را ظلم و سلب آزادی می‌دانند! به عبارتی در سطح بین‌الملل قائل به دهکده‌ی جهانی و هم‌سانی و یک‌دستی (و در اصل وابستگی) حکومت‌ها هستند، اما در سطح اجتماع خود قائل به استقلال و آزادیند!

اگر مسافر کوچولو[1] در سفر پرماجرایش به سیاره‌ی زمین، وصف این رفتارها را می‌شنید، حتماً فکر می‌کرد که تعدادی کودک در بازی‌های کودکانه‌شان و به اقتضای خودخواهی‌های عالم کودکی چنین رفتارهایی کرده‌اند. قهراً او تاب باور آن را نداشت که این رفتارهای کودکانه از خرد سیاسی حکومت‌ها و نخبگان و دانشمندان کهن‌سال سیاست صادر می‌شود؛ و حتی مفاد این اصول در آکادمی‌های علوم سیاسی جهان، به عنوان علم! و دست‌آورد بشری تعلیم داده می‌شود. و نتیجه همین می‌شود که دانشگاهیان کشورهای در حال توسعه، عموماً به برتری آمریکا و حق آن برای بهره‌کشی از منابع کشور خود اذعان دارند و آن را به‌عنوان یک اصل پذیرفته‌اند. بی آن که در شایستگی‌های اخلاقی حاکمیت ایالات متحده، کم‌ترین تأملی انجام دهند. مصداق زنده‌ی این مطلب، بسیاری از نیروهای انقلابی ما هستند که پس از طی مدارج تحصیلی در دانشکده‌های علوم سیاسی، به ضرورت ارتباط و تعامل ایران با آمریکا ایمان آوردند و یا تسخیر لانه‌ی جاسوسی را اشتباهی بزرگ می‌دانستند. قطعاً مسافر کوچولو تجربه‌ی رنج‌آوری را در این مواجهه از سر می‌گذراند، اما شکر خدا که ما انسان‌ها چنین رنجی را درک نکرده‌ایم و از سال‌ها و شاید قرن‌ها پیش آموخته‌ایم که چه‌گونه با این واقعیت بی‌رحمانه و ضد بشری کنار بیاییم! بله، انسان از این رنج معاف است، اما رنج فجایع، جنگ‌ها، کشتارهای و بی‌عدالتی‌هایی را درک می‌کند که از نتیجه‌ی کودکی‌های صاحبان سیاست دامن‌گیر جهان شده است.

مصداقی از مصادیق بسیار "جاهلیت مدرن" همین است. حاکمیت عقل کودک را مصداق "جاهلیت"، و بزک علمی و اندیشمندانه‌ی این مضحکه را مصداق "مدرنیت" آن بگیرید.

معمولاً رسانه‌ها برای دفاع از نظام جمهوری اسلامی و یا تبلیغ و تبیین دست‌آوردهای انقلاب اسلامی، فهرستی از پیش‌رفت‌های صنعتی و اقتصادی و بهداشتی و... را ردیف می‌کنند. و البته تا حدی هم به دست‌آوردهای انسانی، فکری و سیاسی عنایت نشان می‌دهند. اما واقعش را بخواهیم، ارزشمندترین دست‌آوردهای انقلاب اسلامی را اگر در این دو بند خلاصه کنیم، برای همه‌ی تاریخ انقلاب کافی است:

اول آن‌که در نظریه‌ی سیاسی انقلاب، حق حاکمیت که از آنِ آفریدگار متعال است، نیابتاً به علما و حکمایی تفویض می‌شود که نفس مهذّبشان، بیش از سایر نفوس صلاحیت‌های اخلاقی و انسانی را تحصیل کرده است. در این نظریه، حکومت‌داری به هر سیاست‌ورز تازه‌پایی که از آکادمی‌های سیاسی برخاسته باشد، سپرده نمی‌شود. به عبارتی مغز پیش‌برنده‌ی نظام ما، خرد عالی پیر فرزانه‌ی الهی است که قرن‌ها پیش‌رفته‌تر و مترقی‌تر از عقل مدرن می‌اندیشد.

و دوم آن‌که بر اثر همین بند اول، نظام جمهوری اسلامی توانسته است در تاریخ سیاسی خود از چنبره‌ی عقل کودک‌صفت سیاست مدرن خارج شده و مشی سیاسی خود را بر اساس تعالیم الهی و اصول اخلاقی طرح‌ریزی نماید.

اما در این میان نباید تنازعی را که میان احکام «سیاست مدرن» و «سیاست فقها» در جریان است نادیده گرفت. این تنازع، به نوعی خاستگاه شکل‌گیری تمام دسته‌جات سیاسی درون کشور و انواع کش‌مکش‌های سیاسی آنان است. 

 

[1] شخصیت یکی از قصه‌های "آنتوان دو سنت اگزوپری" که از سیاره‌ای دیگر به زمین می‌آید و با انسان‌ها آشنا می‌شود.

/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha