درباره حماسه روشنگری حضرت زینب(س) بعد از واقعه عاشورا در گفتگو با آیت‌الله یوسفی غروی؛
وجود مبارک امام حسین(ع) علمدار جهاد تبیین بوده است و بعد از ایشان این علم به حضرت زینب می‌رسد. حضرت زینب علمدار جهاد تبیین هستند، قهرمان جهاد تبیین هستند، هر کس هم در دوره ما این وظیفه را ادامه بدهد، گویی در امتداد علمداری حضرت زینب این کار را انجام می‌دهد. البته نقش امام سجاد هم در این زمینه قابل انکار نیست، نقش ایشان هم نقشی اساسی است اما به هر حال، نقطه کانونی جهاد تبیین در واقعه کربلا، وجود ذی‌جود حضرت زینب است. 

به گزارش سدید ؛ در ایام اسارت آل‌الله به دست لشکر منحوس یزید و روشنگری‌های بزرگان این قافله عشق همچون حضرت زینب کبری(س) و امام سجاد(ع) در این مسیر پرداختن به نوع تبیین و روشنگری اسرای کربلا بویژه حضرت زینب(س) ضروری به نظر می‌رسد. رهبر معظم انقلاب این سخنرانی‌ها و بیانات توسط اسرای کربلا در مجامع مختلف را ذیل دستور مهم قرآنی یعنی جهاد تبیین تعریف و دسته‌بندی کردند. به منظور بررسی و تشریح بیشتر جهاد تبیین و روشنگری عقیله بنی‌هاشم حضرت زینب کبری(س) با آیت‌الله محمدهادی یوسفی‌غروی، استاد تاریخ اسلام گفت‌وگو کردیم. آیت‌الله یوسفی‌غروی معتقد است: «امام حسین(ع) علمدار جهاد تبیین بودند و بعد از ایشان این علم به حضرت زینب(س) می‌رسد. حضرت زینب قهرمان جهاد تبیین بودند و هر کس هم در دوره ما این وظیفه را ادامه بدهد، گویی در امتداد علمداری حضرت زینب قدم برداشته است».  

 

جناب آیت‌الله یوسفی‌غروی! ابتدا مختصری از زندگانی حضرت زینب کبری از بدو تولد تا پایان عمر شریف‌شان بگویید و بفرمایید چرا به ایشان «لقب کبری» داده بودند؟ 

حضرت زینب(س) دختر حضرت زهرا(س) و امیرالمومنین علی(ع) بودند که به زینب کبری معروف هستند. اینکه چرا حضرت زینب به زینب کبری معروف شدند نیازمند توضیحی کوتاه و تاریخی است. امیرالمومنین بعد از اینکه طلحه و زبیر و عایشه از مدینه به مکه و از مکه به جنوب عراق یعنی شهر بصره رفتند و در آنجا و به بهانه‌ای که معاویه آنها را تحریک کرده بود، به عنوان خونخواهی برای خلیفه سوم عثمان بن عفان، بنای مخالفت با امیرالمومنین گذاشتند، ناچار برای رویارویی با آنها به عراق رفت. معاویه یکی از استانداران خلیفه سوم عثمان بن عفان در شام بود. بعد از فتوحاتی که در مقابل رومیان شرقی به دست آمد که عمدتا سرزمین شامات بود - یعنی شام، سوریه، فلسطین و اردن که به مجموعه اینها عرب‌ها شامات می‌گفتند - معاویه استاندار آنجا شد. معاویه بعد از خلیفه سوم چون خودش از تیره عثمان بود، مدعی خونخواهی او شد و این را بهانه قرار داد برای اینکه با کسی که پس از خلیفه سوم مردم با او به عنوان خلیفه بیعت کردند، مخالفت کند. برای اینکه زیر بار او نرود و در نتیجه خلافت را برای خودش ادعا کند، پیشاپیش خود طلحه و زبیر را تحریک کرد و آنها هم عایشه را تحریک کردند و با خودشان از مدینه به مکه و از مکه به جنوب عراق بردند و به رویارویی با امیرالمومنین علی(ع) پرداختند. امیرالمومنین ناچار شدند از مدینه به جنوب کشور عراق یعنی شهر بصره بروند و آنجا رویاروی اینها بایستند تا بر آنها پیروز شدند و بعد از پیروزی بر آنها دیگر به مدینه بازنگشتند. حضرت می‌دانستند این تحریکات معاویه است و معاویه دست‌بردار نخواهد بود، لذا صلاح نیست بخواهند دوباره به مدینه بازگردند، بنابراین به ناچار از بصره به شهر دیگر عراق که کوفه باشد، رفتند. این ۲ شهر ۲ شهر اصلی عراق بودند که عرب‌ها آن زمان از این ۲ شهر تعبیر به عراقین می‌کردند.  

 

حضرت از عراق بصره به عراق کوفه سفر کردند و چون سال‌ها از شهادت حضرت زهرا(س) گذشته بود، حضرت، زنان و همسران خود را که بیشتر آنان کنیز بودند، با خود همراه کردند. عرب به کنیزی که به همسری اربابش درآید و صاحب فرزندانی شود «ام ولد» می‌گفت، یعنی مادر فرزندان اما به کسی که آزاده باشد و به ازدواج درآید و فرزنددار شود، ممکن است ‌«ام‌البنین» بگویند اما اگر آزاده نباشد و فرزنددار شود، ‌ام‌ولد می‌گویند. عرب‌ها چنین تفاوتی میان این ۲ اسم قرار می‌دهند.  

 

حضرت علی چون نام زینب را می‌پسندیدند، لذا مجددا دختری که خداوند از یکی از همین همسران کنیز به ایشان عنایت کرد، نام زینب را تکرار کردند و در هر خانه‌ای که ۲ نفر به یک نام باشند، برای تمییز میان این ۲ نفر به یکی که پیش بوده اگر فرزند پسر باشد اکبر و اگر دختر باشد کبری می‌گویند و بعدی را صغری می‌گویند.  

 

بنابراین کبری بودن حضرت زینب در برابر این زینب صغری است، نه در برابر خواهرش ‌ام‌کلثوم. اصولا یکی از اشتباهاتی که رایج شده و کمتر تذکر و توجه به آن داده می‌شود، این است که ‌ام‌کلثوم قبل از حضرت زینب(س) به دنیا آمده بود و بزرگ‌تر بود. حداکثر یک یا ۲ سال بین حضرت ‌ام‌کلثوم و حضرت زینب در مدینه فاصله بود. حضرت زهرا یک خواهرزاده به نام اُمامَه داشتند که حضرت فاطمه زهرا به امیرالمومنین وصیت کردند بعد از من با او ازدواج کن، چرا که او دختر خواهر من است، بنابراین با فرزندان من مهربان خواهد بود.  

 

امیرالمومنین طبق وصیت حضرت زهرا(س) با امامه ازدواج کردند و نخستین زنی که بعد از حضرت زهرا به خانه امیرالمومنین برای پرستاری از فرزندان حضرت زهرا(س) وارد شد، امامه بود. ‌ام‌کلثوم و زینب هر دو از خواهران حضرت زهرا بودند که یکی پس از دیگری با فاصله یک یا ۲ سال فوت کردند و هر کدام که فوت کردند، یکی از ۲ دختر حضرت زهرا به دنیا آمدند، لذا هر کدام را به نام یکی از این ۲ خواهر نامیدند و خود این دلالت می‌کند بر اینکه نام از دنیا رفته‌ای را که مورد محبت، مودت و مهربانی ما باشد، برای اینکه نام او را احترامی کرده باشیم، مستحب است بر زندگان بگذاریم که خودش طبعا اشاره می‌کند به نوعی اظهار علاقه به آن متوفی.  

 

بنابراین زینب یکی از اسم‌هایی است که قبل از اسلام هم بوده و کسان دیگری قبل از اسلام هم نام‌شان زینب بوده و زینب یکی از اسم‌های آشنای عرب‌ها قبل از اسلام بوده است. زینب در اصل اسم درخت خودروی بیابانی زیبایی بوده، لذا فقط نام دختران را زینب می‌گذاشتند. بعضی مداحان عزیز به اشتباه می‌گویند زینب در اصل «زین اب» بوده و جبرئیل نازل شده و این نام را پیامبر بر حضرت زینب نهاده‌اند! اینها هیچ سند و مدرکی ندارد. صحیح آن این است که حضرت زهرا نام خواهر خویش را بر روی دخترشان نهادند، همچنانی که ‌ام‌کلثوم را قبل از زینب به نام خواهرشان ‌ام‌کلثوم نهادند.  

 

حضرت زینب که دومین و آخرین دختر حضرت زهرا(س) بودند، در خانه امیرالمومنین زندگی می‌کردند تا پسر عمویش عبدالله فرزند جعفر طیار به خواستگاری ایشان آمد. جعفر طیار برادر امیرالمومنین بود و در جنگ موته با پرچم اسلام در مقابل رومیان شرقی شهید شد و چون در میدان جنگ ۲ دستش بریده شده بود، لذا پیامبر به مسلمانان خبر داد که جبرئیل به او خبر داده است که خداوند به جای ۲ دست جعفر طیار به او ۲ بال داده است که به بهشت پرواز کرده و چون پیامبر این خبر را از جبرئیل به مردم داد، لذا لقبش را طیار یعنی پرواز‌کننده گذاشتند. فرزند او عبدالله داماد عمویش امیرالمومنین و همسر همین زینب کبری شد.  

 

زینب کبری از شوهرش عبدالله، یک فرزند به نام محمد یافتند و فرزند دیگری که از زن دیگر عبدالله بود با این برادرش محمد با موافقت پدرشان همراه با زینب کبری به کربلا رفتند و در کربلا هر دو شهید شدند؛یکی از آنها فرزند زینب و دیگری برادر او از شوهرش عبدالله بود. 

 

بعد از شهادت امام حسین(ع)، با واقعه اسارت حضرت زینب(س) مواجهیم، از اینجا سرآغاز جهاد تبیین است. در واقع این تبیین در عربی به همان معنای تبیان یا بیان است و همان که قرآن کریم در اول سوره رحمان می‌فرماید: «اَلرَّحْمنُ... خَلَقَ الْإِنْسانَ‌، عَلَّمَهُ الْبَیانَ»؛ خدای رحمانی که انسان را آفرید و او را بیان یاد داد. بیان یعنی بتواند آنچه در نهان دارد، به زبان جاری کند و به دیگران بفهماند و این بیان همیشه و همه جا واجب نیست. البته احکام اسلام 5 گونه است؛ واجب، حرام، مستحب، مکروه و مباح، بنابراین هر کاری و هر چیزی در دنیا محکوم به یکی از این احکام پنجگانه اسلام است و بیان هم یکی از چیزهایی است که احیانا واجب، حرام، مستحب، مکروه و گاهی هم مباح یعنی مساوی است و شدن و نشدن آن در نظر اسلام مساوی است.  

 

جهاد بیان یعنی تبیین واجبات اسلام، یعنی آنجایی که اصل و ارکان اسلام نیازمند تبیین و روشنگری است ولو این تبیین هزینه داشته باشد، به میدان آمدن و در راه جهاد تبیین قدم نهادن.  

 

آیا جهاد تبیین یک امر اخلاقی است یا یک حکم فقهی؟ 

جهاد یکی از شعب فروع دین است که وسیله حفظ و استمرار واجبات دین است. جهاد تبیین در ذیل همان امر به معروف و نهی از منکر تعریف می‌شود.  

 

آیات مربوط به امر به معروف و نهی از منکر بسیار است و یکی از این آیات این است: «وَلتَکُن مِنکُم أُمَّه یَدعونَ إِلَى الخَیرِ وَیَأمُرونَ بِالمَعروفِ وَیَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ»؛ باید از شما مسلمانان یک عده‌ای باشند که مردم را به خیر که دین خداست دعوت کنند و به معروف امر کنند و از منکر نهی کنند. معروف یعنی آنچه نزد دین خدا به رسمیت شناخته شده و منکر یعنی آنچه در دین خدا به رسمیت شناخته نشده و مورد نهی در دین خداست.  

 

وجوب امر به معروف و نهی از منکر البته شرایطی دارد، در هر زمان و مکانی به تناسب وضعیت و ماموریت و توان، حکم امر به معروف و نهی از منکر تغییر می‌کند اما به هر حال هر مسلمانی باید حال درونی‌اش این باشد که عامل به این فریضه باشد. امر به معروف و نهی از منکر مراتبی دارد که اگر مراتب بالای آن محقق نشد، مراتب پایینی آن را باید عمل کرد.  

 

اینکه رهبر معظم انقلاب اخیرا تعبیر به جهاد تبیین کردند، این جهاد تبیین در ارتباط با یکی دیگر از فروعات دین یعنی تولی و تبری هم هست. جهاد تبیین بیانگر پیوند ولایی هر مسلمان است؛ مسلمان آنجایی که می‌خواهد از اصلی از اصول و واجبات دین حمایت کند، در واقع محبت و ولایت خود به اسلام و تبری از دشمنان اسلام را اعلام می‌کند. پس می‌بینیم جهاد تبیین یک موضوع محوری است؛ از سویی با امر به معروف و نهی از منکر و از سویی با تولی و تبری در ارتباط است.  

 

ماه محرم را می‌توان ماه امر به معروف و نهی از منکر نامید، دهه محرم را می‌توان دهه امر به معروف و نهی از منکر نامید، چرا؟ چون همان‌طور که شهید مطهری می‌فرماید امر به معروف و نهی از منکر فلسفه قیام عاشورا بوده است. وجود مبارک امام حسین(ع) علمدار جهاد تبیین بوده است و بعد از ایشان این علم به حضرت زینب می‌رسد. حضرت زینب علمدار جهاد تبیین هستند، قهرمان جهاد تبیین هستند، هر کس هم در دوره ما این وظیفه را ادامه بدهد، گویی در امتداد علمداری حضرت زینب این کار را انجام می‌دهد. البته نقش امام سجاد هم در این زمینه قابل انکار نیست، نقش ایشان هم نقشی اساسی است اما به هر حال، نقطه کانونی جهاد تبیین در واقعه کربلا، وجود ذی‌جود حضرت زینب است.  

 

این نکته را هم بگویم که افرادی از خاندان اهل‌بیت که در کربلا شهید شدند 18 تن شمرده شده‌اند. مثلا مرحوم شیخ صدوق در کتاب «عیون اخبار الرضا» از حضرت رضا(ع) نقل می‌کند که به ریان بن شبیب که دایی خلیفه عباسی بود و روز اول محرم بر حضرت رضا(ع) وارد شده بود، حضرت رضا گفتند: بن شبیب می‌دانی امروز چه روزی است؟ امروز روز اول دهه اول ماه محرم است و امام حسین در دهم این ماه یعنی روز عاشورا با 18 تن از بنی هاشم در کربلا شهید شدند که هیچ‌کدام روی زمین شبیهی نداشتند. ۲ تن از این 18 نفر کسانی بودند که به جبهه رفتند و مجروح شدند اما آنجا به شهادت نرسیدند و بعد معالجه شدند و بهبود یافتند و زندگانی کردند. 

 

بنابراین امام سجاد(ع) یکی از بازماندگان بنی‌هاشم در کربلا هستند که همراه عمه‌شان زینب به کوفه برده شدند و در مجلس امیر کوفه یعنی عبیدالله بن زیاد نخستین سخنان حضرت در اخبار و گزارشات تاریخی معتبر ثبت و ضبط شده است. وقتی حضرت زینب وارد مجلس ابن زیاد شدند، در لابه‌لای کنیزان خود را پنهان می‌کردند، لذا ابن زیاد به عکس انگیزه پیدا کرد که بپرسد این کیست؟ و لذا یکی، دو بار تکرار کرد تا بالاخره یکی از کنیزان گفت این زینب دختر حضرت زهرا و امیرالمومنین است و او بنا کرد زخم زبان زدن و او که تظاهر به اسلام می‌کرد گفت: «اَلْحَمدُللهِ الَّذی فَضَحَکُم وَ قَتَلَکُم وَ اَکْذَبَ اُحْدُوثَتَکُم»؛ سپاس خدا را که شما را مفتضح کرد و دروغ شما را برملا کرد. در اینجا حضرت شجاعانه به میدان جهاد تبیین قدم می‌گذارند. جهاد به ۲ نوع است؛ یک بار جهاد با شمشیر و نیزه است، یک مرتبه هم با زبان است. به تعبیر عرب‌ها می‌گویند جهاد الکلمه که با کلام و سخنش جهاد کند. حضرت زینب اینجا فرمودند: «اَلْحَمدُللهِ الَّذی اَکْرَمَنا بِنَبِیِّهِ مُحَمَّد وَ طَهَّرنَا مِنَ الرِّجْسِ تَطْهیراً»؛ سپاس خدا را که ما را از خاندان نبوت و رسالتش قرار داد و ما را از پلیدی پاک گردانیده است و کسانی که دروغ می‌گویند یا مفتضح می‌شوند، فاسقین هستند که آنها غیر از ما هستند. (که اشاره به خود ابن زیاد است). تو ممکن است که فاسق باشی و دروغ بگویی و مفتضح بشوی اما این اوصاف پسند ما نیست.  

 

ابن زیاد به امام سجاد اشاره و سوال کرد این کیست، معرفی شد که او علی بن الحسین است و چون شنیده بود که یکی از شهدای کربلا از خاندان امام حسین، علی ابن الحسین نام داشت، لذا گفت مگر خدا علی بن حسین را نکشت. اینان که ادعای اسلام می‌کردند کار خودشان را به خدا نسبت می‌دادند، لذا گفت خدا او را کشت و امام سجاد لازم دیدند اینجا به تعبیری به جهاد تبیین عمل کنند، لذا فرمودند من علی بن الحسین هستم، او برادر بزرگ‌تر من بود که در کربلا شما او را کشتید. ابن زیاد خشم گرفت و گفت: خدا او را کشت و امام سجاد آیه قرآن در جواب او خواندند: «الله یتوفى الانفس حین موت‌ها و التى لم تمت فى منامها»؛ خدا جان‌ها را می‌گیرد اما وقت مرگش می‌گیرد. این مرگ، مرگ طبیعی نبود. این مرگ ساختگی بود و شما این مرگ را برای او آوردید و او را به کشتن دادید.  

 

خطبه‌ای هم برای حضرت زینب در بازار کوفه نقل می‌کنند و خطبه دیگری وقتی از کوفه اینان را به شام بردند که برخی تعبیر می‌کنند 40 منزل بین کوفه و شام بود یا به تعبیر امروز بیش از هزار کیلومتر بین کوفه و شام بود و وقتی به شام بردند، در مجلس یزید حضور داشت که فرمانده امویان بعد از معاویه بود. معاویه این فرزند را برخلاف قرار صلحی که با امام حسن مجتبی(ع) بسته بود، جانشین خود کرد، چرا که بنا بود کسی را برای بعد از خودش تعیین نکند و آخر برخلاف آن عمل کرد و با زور شمشیر تعیین کرد و فرزندش را به عنوان جانشین خود معرفی کرد. در مجلس یزید حضرت سجاد جملاتی را فرمودند. وقتی آنان را وارد مجلس یزید کردند، طناب به شانه یا گردن امام سجاد بسته بودند و انتهای طناب که در میان این دو غالبا کودکان و نوجوانان را بسته بودند، به دوش حضرت زینب بود که بالاخره اینها را جلوی تخت یزید نشاندند. امام سجاد فرمودند: یزید اجازه می‌دهی من یک کلمه صحبت کنم و یزید گفت: بگو، به شرط اینکه بیراه نگویی. حضرت سجاد فرمودند من کسی نیستم که هذیان بگویم یا ناروا بگویم. در اینجا حضرت از فضایل خاندان  نبوت و اهل‌بیت گفتند و اینکه ما همان اهل‌بیتی هستیم که پیامبر دستور به مودت و محبت به آنها داد. سخنان امام، یزید را رسوا و شرمنده کرد و خجالت کشید، لذا دستور داد طناب‌ها و زنجیرها را از گردن و دست امام سجاد و باقی اسرا باز کردند و اینها را پشت کرسی‌اش نشاند اما سر بریده امام حسین را در تشتی زرین جلوی خودش گذاشت و با چوب دستی به لب و دندان امام حسین اشاره می‌کرد، حضرت زینب که این صحنه را دیدند به پاخاستند و یک خطبه غرا خطاب به یزید ایراد کردند. مهم‌ترین خطبه‌های حضرت زینب همین خطبه‌ای است که در مجلس یزید خواندند که در ضمن این خطبه فرمودند: «آیا این عدالت است که تو با ادعای اسلام زنان خود را محترمه و با حجاب نگاه داشتی اما دختران پیغمبر را از کربلا تا به کوفه و از کوفه تا به شام سر برهنه قرار داده‌ای». اینها سخنانی بود که مجلس یزید را به هم ریخت و بیم آن می‌رفت مردم علیه یزید شورش کنند. ببینید عمق تاثیر جهاد تبیین کجاست که چطور یک بیان، تخت و کرسی یک مستبد و دیکتاتوری مثل یزید را از بنیان برمی‌افکند.  

 

آیا می‌توان جهاد تبیین حضرت زینب(س) در کاخ یزید را از ارکان اصلی فروپاشی حکومت بنی‌امیه نامید؟ 

بله! در واقع از همین جا، سیر فروپاشی بنی‌‌امیه آغاز می‌شود. بعدها سیاه‌جامگان خراسان با ابومسلم خراسانی به نام عباسیان علیه امویان قیام کردند و آنها را از عرش خلافت به زیر کشیدند و نابود کردند و چون عباسیان ولو در حد بهانه به عنوان خون‌خواهی امام حسین از امویان قیام کرده بودند، لذا سیاه پوشیده بودند و لباس رسمی دولت خودشان را سیاه‌جامگان قرار داده بودند، پرچم و لباس‌های رسمی آنان سیاه بود تا زمان مأمون عباسی که امام رضا(ع) را به اجبار به ولایتعهدی خود قرار داد و چون برخلاف عباسیان سابق می‌خواست عمل کند یا اینطور می‌خواست تظاهر کند، لذا لباس سیاه رسمی عباسیان را کنار گذاشت و به اشاره مشورتی سیاسی حسن بن سهل ذوالریاستین که نخست‌وزیر مأمون بود، این لباس سیاه را کنار گذاشت و به جای آن لباس سبز پوشید و بر امام رضا هم الزام کرد لباس سبز بپوشد اما این هم دوامی پیدا نکرد و حداکثر ۲ سال طول کشید؛ از ابتدای ولایتعهدی امام رضا تا انتهای حیات امام رضا بود. مامون در راه بازگشت از مرو خراسان به طرف بغداد که بر برادرش امین غلبه پیدا کرده و او را به قتل رسانده بود و حال می‌خواست به مرکز خلافت عباسیان در بغداد بازگردد، سر راه حضرت رضا را در طوس خراسان، همان جایی که قبر پدرش هارون‌الرشید بود، با زهر، مسموم کرد و حضرت را در کنار پدرش هارون‌الرشید عباسی دفن کرد، بنابراین بنی‌عباس که بر سر کار آمدند، چون به نام امام حسین بر سر کار آمدند، لذا طبعا نمی‌توانستند جلوی ذکر امام حسین را بگیرند، به این ترتیب از آنجا به بعد اهل‌بیت فرصت پیدا کردند که مسائل کربلا را برای مردم بازگو کنند و مردم را دعوت به زیارت امام حسین کنند. زیارت امام حسین تقریبا همزمان با سقوط امویان و سر کار آمدن عباسیان شروع شد. به هر حال می‌بینیم اگر به اذن الهی جهاد تبیین حضرت زینب نبود، کربلا در کربلا می‌ماند و اینگونه امتداد پیدا نمی‌کرد و اینگونه سرآغاز فصل جدیدی در تاریخ بشریت نمی‌شد.  

/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha