به گزارش «سدید»؛ در دنیای مدرن و مادی به خاطر فضایی که از طرق مختلف در جوامع ایجاد شده، قدرت تشخیص انسانها نسبت به ارزشهای واقعی ضعیف شده است، به طوری که عدهای مقام و منصب و مدرک را برای خود ارزش دانسته و مردم هم بر این مبنا انسانهایی که از نظر مقام یا مدرک بالاتر باشند را بیشتر مورد توجه قرار میدهند. مثلاً آیا در جامعه به یک دکتر بیشتر احترام میگذارند یا به یک کارگر ساده؟ طبیعتاً به یک دکتر، اما اگر نگاه ارزشی داشته باشیم، قاعدتاً باید اخلاق، رفتار، ادب و صفات شایسته را ملاک برتری انسانها بدانیم. چه انسانهای ساده و بیریایی هستند که دلی پاک و رفتاری شایسته دارند و چه انسانهای در ظاهر مدرنی که در باطن از رفتارهای اخلاقی بینصیب و بیبهره هستند و تکبر و غرور در وجود آنها موج میزند. نمیگوییم هر کس مقام یا مدرک دارد اینطور است، بلکه میگوییم ملاک برتری اینها نیست. در برتری انسانها بر یکدیگر قرآن ملاک برتری را تقوا و پاکی از رذائل و بدیهای گناه و صفات بد میداند. کسی گرامیتر و برتری بیشتری نزد خدا دارد که در فضاهای گناه آلوده غرق نباشد. چنین انسانهایی متصف به اخلاق خوش میشوند و هم این دنیایشان بهشت است و هم آن دنیایشان.
نرمخویی و اخلاق شایسته
متأسفانه فاصله گرفتن خانوادهها از ارزشها باعث شده است برخی از آنان در دام ضد ارزشها قرار بگیرند. آیا یکی از علتهای جدایی زنان و شوهران از یکدیگر، آلوده شدن به فضای مجازی و ارتباط برقرار کردن زنان و مردان متأهل با نامحرمان نیست؟ آیا یک مرد با غیرت و یک زن با حیا به خود اجازه میدهد با جنس مخالف خود ارتباط برقرار کند؟ آیا همین ارتباطات باعث نشده است خیلی از خانوادهها از هم بپاشد؟ آیا خدا نمیخواهد ما را با هدایت به سوی اخلاق و ارزشها از یک زندگی لذتبخش و آرام بهرهمند گرداند؟ از این جهت است که پیامبر (ص) از با ارزشترین انسانها اینطور خبر میدهد: آیا شما را از بهترین افرادتان خبر ندهم؟ عرض کردند: چرا، اى رسول خدا. حضرت فرمودند: «خوش اخلاقترین شما، آنان که نرمخو و بىآزارند، با دیگران انس مىگیرند و از دیگران انس و الفت مىپذیرند.»
نرمخو و بیآزار بودن و انس گرفتن با دیگران همه اینها یعنی تواضع و فروتنی در برابر بندگان خدا و دوری از تکبر و خود خواهی و خود را برتر از دیگران ندانستن. یعنی اخلاق و رفتار شایسته. کسانی که میخواهند در زندگی جزو برترینها نزد خدا شوند و در دید مردم نیز ارزش پیدا کنند، باید از مسیر اخلاق و بندگی خدا بگذرند. زن و مرد ارزشی کسی است که در زندگی نسبت به یکدیگر نرمخو، مهربان، متواضع و فروتن باشند و از آزار و اذیت یکدیگر دوری کنند.
عزت و مورد احترام واقع شدن
یکی از صفات فطری و درونی انسانها این است که دوست دارند عزیز باشند و از ذلت و کوچکی نزد مردم رنج میبرند. در واقع همه انسانها برای یک زندگی عزتمند و آبرومند که در نهایت به عاقبت بخیری منتهی شود، فکر میکنند، اما در عمل و رفتار عزت و ذلت را در چیزهایی دیگر جستوجو میکنند. بعضی فکر میکنند عزت در این است که بین مردم و در دیدگان مردم آبرو داشته باشند. در حالی که عزت به این است که انسان همیشه مواظب خود باشد. این یعنی اخلاق و رفتار خوب در همه جا. بعضی بیرون از منزل با دیگران خوش برخوردند، اما در منزل با همسر خود بداخلاقند، چراکه فکر میکنند به آبروی آنان در این محیط ضربه نمیخورد، چراکه کسی او را نمیبیند، در حالی که خدای متعال شاهد و ناظر اخلاق و رفتار انسانهاست. چه در دیدگان مردم و چه در خلوت انسان.
اگر انسان بخواهد عزیز باشد، باید عزت را در به دست آوردن صفات خوب اخلاقی جستوجو کند. آیا انسانی که زود عصبی میشود و یک ناامنی فکری برای همسر و فرزندان خود ایجاد میکند نمیداند که این یک صفت بد است و ارزش او را کم میکند، هرچند در ظاهر از جایگاه خوبی برخوردار باشد. صفات بد، انسان را در نگاه دیگران پست جلوه میدهد، اما انسانهای پاک و اخلاقی هرچند در ظاهر چیزی برای برتری ندارند، اما، چون از اخلاق شایسته برخوردارند مورد تکریم قرار میگیرند. امام اول شیعیان، حضرت على (ع) میفرمایند: «چه بسا عزیزى که اخلاق بدش او را ذلیل و چه بسا ذلیلى که اخلاق خوبش او را عزیز کرد. به مکارم اخلاق پایبند باشید که آن مایه سربلندى است و از اخلاق پست دورى کنید که آن انسانهاى شریف را پست و بزرگوارى را از بین مىبرد.»
زینت اسلام و دین
یکی از مسائل مهمی که در جذب و گرایش افراد به دین و خوبیها بسیار اثرگذار است، اخلاق و رفتار خوب با مردم است. معاشرت شایسته با رعایت احترام دیگران زینت روح و ایمان انسان است. کسانی که اخلاق و رفتار خوبی از خود در معاشرت با مردم نشان میدهند، اینها در واقع با این روش به اعمال و کارهای دیگر خود زینت و زیبایی میدهند. از این رو یکی از اثرات مهم اخلاق، زیبا کردن دین و اعتقادات در منظر و دید مردم است. امام صادق (ع) میفرمایند: «خوش اخلاقى در بین مردم، زینت اسلام است. وقتی زن و مردی در زندگی از خود اخلاق شایسته نشان دهند، این میشود یک زیبایی که به یکدیگر منتقل میکنند، چراکه فقط انتقال زیبایی از طریق ظاهر نیست. آنچه از زیبایی ظاهر مهمتر است، زیبایی باطن است که در رفتار و اخلاق خوب خود را نشان میدهد. خوب است کمی به این زیباییها اشاره کنیم.»
خوش خلقی و مدارا به سبک شهدا
در زندگی شهدای عزیزمان این موارد موج میزند. چه زیبایی بهتر از اینکه همسر شهید عباس کریمی میگوید: تواضع و فروتنی عباس باور نکردنی بود. همیشه عادت داشت وقتی من وارد اتاق میشدم، بلند میشد و به قامت میایستاد. یک روز وقتی وارد شدم، روی زانوهایش ایستاد. ابتدا ترسیدم، سپس گفتم: عباس جان! چیزی شده؟ پاهایت چطورند؟ خندید و گفت: «نه شما بد عادت شدهاید؟ من همیشه جلوی شما بلند میشوم. امروز خستهام. به زانو ایستادم». میدانستم اگر سالم بود بلند میشد و میایستاد. اصرار کردم که بگوید چه ناراحتی دارد. بعد از اصرار زیاد من گفت: «چند روزی بود که پاهایم را از پوتین در نیاورده بودم. انگشتان پاهایم پوسیده است و به شدت آسیب دیدهاند. نمیتوانم روی پاهایم بایستم». عباس با همان حال، صبح روز بعد به منطقه جنگی رفت.
همسر شهید محمدرضا دستواره میگوید: وقتی به خانه میرسید، گویی جنگ را میگذاشت پشت در و میآمد تو. دیگر یک رزمنده نبود. یک همسر خوب بود برای من و یک پدر خوب برای مهدی. با هم خیلی مهربان بودیم و علاقهای قلبی به هم داشتیم. اغلب اوقات که میرسید خانه، خسته بود و درب و داغان، چراکه مستقیم از کوران عملیات و به خاک و خون غلتیدن بهترین یاران خود باز میگشت. با این حال سعی میکرد به بهترین شکل وظیفه سرپرستیاش را نسبت به خانه انجام دهد. به محض ورود میپرسید کم و کسری ندارید؟ مریض که نیستید؟ چیزی نمیخواهید؟ بعد آستین بالا میزد و پا به پای من در آشپزخانه کار میکرد، غذا میپخت، ظرف میشست، حتی لباسهایش را نمیگذاشت من بشویم. میگفت لباسهای کثیف من خیلی سنگین است. تو نمیتوانی چنگ بزنی. بعضی وقتها فرصت شستن نداشت. زود برمیگشت. با این حال موقع رفتن مرا مدیون میکرد که دست به لباسها نزنم. در کمترین فرصتی که به دست میآورد، ما را تفریح میبرد.
همسر شهید چمران نیز از دلسوزی و اهمیت دادن به خانواده همسر خود اینچنین حکایت میکند: یک هفته بود مادرم در بیمارستان بستری بود. مصطفی به من سفارش کرد که «شما بالای سر مادرتان بمانید، رهایش نکنید، حتی شبها». من هم این کار را کردم. مامان که خوب شد و آمدیم خانه، من دو روز دیگر هم پیش او ماندم. یادم هست روزی که مصطفی آمد دنبالم، قبل از اینکه ماشین را روشن کند دست مرا گرفت و بوسید. میبوسید و همانطور با گریه از من تشکر میکرد. من گفتم: «برای چی مصطفی؟» گفت: این دستی که این همه روزها به مادرش خدمت کرده برای من مقدس است و باید آن را بوسید». گفتم: از من تشکر میکنید؟ خب! اینکه من به او خدمت کردم، مادر من بود، مادر شما نبود که این همه کارها را انجام میدهید». گفت: «دستی که به مادرش خدمت میکند مقدس است و کسی که به مادرش خیر ندارد به هیچ کس خیر ندارد. من از شما ممنونم که با این همه محبت و عشق به مادرتان خدمت کردید». هیچ وقت یادم نرفت که برای او این قدر باارزش بوده که من به مادر خودم خدمت کردم.
همسر شهید علیرضا عاصمی در حالات او میگوید: همیشه یک تبسم زیبا داشت. وارد خانه که میشد، قبل از حرف زدن لبخند میزد. عصبانی نمیشد. صبور بود. اعتقادش این بود که این زندگی موقت است و نباید سر مسائل کوچک خود را درگیر کنیم. گاهی وقتها از شدت خستگی خوابش نمیبرد. یک روز مشغول آشپزی بودم، علی هم کنار دیوار تکیه داد و مشغول صحبت با من شد تا چند دقیقه بعد آب و غذایی برای او ببرم، نگاه کردم دیدم کنار دیوار خوابش برده. با همین وضعیت خیلی از مواقع کمک کار من در منزل بود. اجازه نمیداد که هر شب از خواب بلند شوم و به بچه برسم. میگفت: بچه داری، یک شب من، یک شب شما. شبی شام آماده کرده بودم که متوجه شدیم همسایه ما شام درست نکرده، فوراً علی غذای ما را برای آنها برد. گفتم: خودمان؟! گفت: ما نان و ماست میخوریم. یادم است یک بار سر مسئلهای با هم به توافق نرسیدیم، هر کدام روی حرف خودمان ایستادیم، او عصبانی شد، اخم کرد و لحن مختصر تندی به خود گرفت و از خانه بیرون رفت. شب که برگشت، همانطور با روحیه باز و لبخند آمد و به من گفت: «بابت امروز صبح معذرت میخواهم». میگفت: «نباید گذاشت اختلاف خانوادگی بیشتر از یک روز ادامه پیدا کند.»
بد نیست در پایان این مجال به عظمت روحی شهید همت در برخورد با همسرش نیز اشاره کنیم. همسر ایشان میگوید: سه روز بعد از تولد فرزندم مهدی، شهید عزیز ساعت ۳ صبح از منطقه برگشت. عوض اینکه برود سراغ بچه، آمد پیش من و گفت: «تو حالت خوب است بانو؟ چیزی کم و کسر نداری بروم برایت بخرم؟» گفتم: الان؟ (۳ صبح بود) گفت: «خب! آره. هر چیزی بخواهی بدو بدو میروم میگیرم و میآورم». گفتم: احوال بچه را نمیپرسی؟ گفت: «تا از تو خیالم راحت نشود، نه.» بعد مادرش آمد و رختخوابی مرتب برایش انداخت که بخوابد، گفت: «لازم نیست، من دوست دارم بعد از چند وقت دوری امشب را پیش زن و بچهام باشم». آمد همانجا روی زمین پیش من و مهدی نشست. البته نیم ساعت بعد از شدت خستگی خوابش برد. مادر شهید میگوید: سختیهایی که همسر شهید همت کشید، فکر نکنم در زمان ما کسی کشیده باشد. خودش میگفت: خدایا من چه کنم با این همه تنهایی (روزها و ماهها) و دزد (چند بار در نبود همت) و عقرب (یک روز ۲۵ عقرب کشتم حتی در رختخواب کودکم) و موشک (خانهشان در معرض موشکباران و او تنها در شهر دزفول غریب بود). اما در پرتو زندگی با همت که اینچنین با محبت بود، میگفت: «در اوج تمام آن سختیها، محرومیتها، ترسها و حتی ناامیدیها، خودم را خوشبختترین زن دنیا میدانستم.»
با مرور بر زندگی خوبان به خوبی به این کلید خوشبختی پی میبریم که وقتی کسی درون خود را به کارهای خوب و اخلاق نیکو عادت داد، کم کم این روحیه برایش همیشگی و ملکه ذهنش میشود. همین کار نیز باعث لذت بردن از زندگی میشود. از این جهت است که مولایمان، حضرت على (ع) میفرمایند: «خودت را به کارهاى زیبا عادت بده که اگر به آنها عادت کنى، برایت لذتبخش مى شوند. جان کلام اینکه شهدا در تواضع، فروتنی، خوش خلقی، خدمت به همنوع و مراقبت از همسایگان و خانواده بینظیر بودند.»
انتهای پیام/