در گفت‌وگو با کارگردان مستند «در جست‌وجوی زمان ازدست‌رفته» بررسی شد؛
محمدصادق سمیعی‌فر گفت: فیلم «در جست‌وجوی زمان ازدست‌رفته» مستندی درباره گروهی تئاتری در یکی از روستا‌های استان فارس است؛ روستای فدشکویه در پنج کیلومتری شهرستان فسا. این گروه بیش از دو دهه است در حال اجرای نمایش‌هایی ساده با کمترین امکانات‌اند، اما به دلایلی هرگز در کار خود پیشرفت نکرده‌اند.
به گزارش «سدید»؛ عبارت «در جست‌وجوی زمان ازدست‌رفته» پیش از هر چیز، نام رمان طولانی و مشهور «مارسل پروست» -نویسنده فرانسوی- را تداعی می‌کند، اما ربط چندانی به آن کتاب ندارد. این فیلم، مستندی درباره گروهی تئاتری در یکی از روستا‌های استان فارس است؛ روستای فدشکویه در پنج کیلومتری شهرستان فسا. این گروه بیش از دو دهه است در حال اجرای نمایش‌هایی ساده با کمترین امکانات‌اند، اما به دلایلی هرگز در کار خود پیشرفت نکرده‌اند. محمدصادق سمیعی‌فر یکی از دوستان این گروه است که توانسته در رشته تئاتر تحصیل بکند، ولی سال‌هاست دوستانش را ندیده و حالا برگشته تا با ساختن مستندی درباره آن‌ها، صدای‌شان را به گوش دیگران برساند. این ماجرا دستمایه ساخت نخستین فیلم مستند سمیعی‌فر شد؛ مستندی که کارگردانش مدعی است اگر کسی آن را ببیند و تحت‌تاثیر قرار نگیرد، باید به او شک کرد!

«در جست‌وجوی زمان ازدست‌رفته» روایت کارگردانی روستایی است که سال‌ها با وجود مشکلات فراوان، زندگی‌اش را وقف هنر کرده است. او را چگونه پیدا کردید و چه چیزی برای تولید مستند درباره او ترغیب‌تان کرد؟
اشخاصی که در فیلم بازی می‌کنند، دوستان صمیمی من از کودکی تا امروزند. من ۱۷ سال پیش برای تحصیل در رشته تئاتر به دانشگاه رفتم، اما دوستانم در روستا ماندند. متاسفانه در این زمینه خیلی کم‌کاری کردم و حتی به آن‌ها سر نزدم. آن‌ها در فضای تئاتر‌های قدیمی و سیستم روستایی و سادگی و مهربانی‌شان ماندند. ایده اولیه فیلم از آنجا آمد که از درون خودم به این حس رسیدم باید سر بزنم تا ببینم وضعیت‌شان چگونه است و آیا هنوز تئاتر کار می‌کنند؟ در ایام کرونا سری به روستا زدم و درست مثل اسم فیلم، دیدم زمان دیگر ازدست رفته! چیز‌هایی که شنیدم، خیلی خوب نبود. حتی خیلی به من نقد شد. واقعا نمی‌شد کاری کرد. رسیده بودند به جایی که امید‌ها کامل قطع شده بود. تئاتر از بین رفته بود. کسی که باید خوشحال باشد سال‌ها برای مردم روستا کار کرده، الان به این نتیجه رسیده که اشتباه کرده است. پس وظیفه خودم دانستم مستندی درباره وضعیت این بچه‌ها بسازم. باید خودم را راضی می‌کردم حالا که مدتی نبودم، شاید بتوانم کمکی کنم. دیدم شرایط خیلی سخت و ویژه است. در نهایت با همه کم‌وکاستی‌ها، این فیلم را آماده کردم و برای جشنواره سینما حقیقت فرستادم.

گفتید وقتی برگشتید کمکی بکنید، نقد‌هایی به شما وارد شد. نقد‌ها چه بودند و چه دفاعی داشتید؟
دفاعی برابر نقدهای‌شان نداشتم. نقدشان این بود که چرا رفتی و دیگر پیدایت نشد؟! این دیالوگ در فیلم هم هست که البته می‌خواستم آن را نگذارم، اما فکر کردم باشد بهتر است، چون نقدی بر من است. گفتند رفتی تحصیل کردی و تئاتر مدرن و دانشگاهی را یاد گرفتی، چرا نیامدی یک هفته یا پنج روز به ما ارائه بدهی؟! دیدم درست می‌گویند. وقتی به خودم از بالاتر نگاه می‌کنم، می‌بینم در کل همین است. من دانشجوی ارشد دانشگاه آزاد هستم. اساتید دانشگاه آزاد در مقطع لیسانس همان‌هایی‌اند که الان به ما مقطع فوق‌لیسانس یاد می‌دهند. از آن‌ها می‌پرسم چرا استاد پروازی ندارید که کمی فراتر از این فضا باشد و ما چیز‌های بهتری یاد بگیریم؟ می‌گویند هزینه استاد پروازی زیاد است و دانشگاه زیر بار آن نمی‌رود. فهمیدم من هم آن نقد‌ها را به کسی دارم که جزو خانواده تئاتر است. همان شخص اگر بیاید پیش من، می‌گویم چرا نیامدید یک سال یا یک هفته ورک‌شاپ رایگان برای ما بگذارید؟ این‌گونه تئاتری‌ها انگشت‌شمارند. بیایند بگویند هزینه کمتر می‌گیرم، در دانشگاه تدریس می‌کنم، ولی می‌آیم که خروجی دانشگاه بهتر شود. الان چک بکنید خروجی دانشگاه از سال ۸۳ تا الان عجیب‌وغریب است. همین نقد‌ها در روستا به من شد که پس از ۱۷ سال آمدی چه کار بکنی؟! گفتند آمدی فیلم بگیری و از ما سوءاستفاده بکنی و خودت به جایی برسی؟! گفتم نه، آمدم شاید کاری برای‌تان بکنم. شاید یک نفر صدای‌تان را شنید. جالب است که آن‌ها توقع زیادی ندارند. کمترین توقع‌شان این است یکی، دو شب در سالن تئاتر کار کنند، یعنی نورپردازی داشته باشند. فکر بکنید کسی که در روستا کار می‌کند، همیشه با پارچه دکور زده باشد.

فیلم‌تان شخصیت‌محور است یا موضوع‌محور و آیا از نظر کارشناسان تئاتری هم استفاده کرده‌اید؟
زمانی که فیلم را می‌ساختم نه، سراغ مسوولان نرفتم، اما قبلا خودم این چالش را داشتم که چرا این اتفاق می‌افتد که ما پس از لیسانس و فوق‌لیسانس کارشناس نیستیم؟! یعنی اگر جایی بگویند فلانی کارشناس تئاتر است، چهار کلمه نمی‌توانیم بحث تکنیکی بکنیم. گره این موضوع زیاد است، ولی هر بهانه‌ای می‌آورند تا بگویند از دست ما خارج است. در نهایت ما محکومیم که چرا این سوال را پرسیدیم. نتیجه‌ای هم تا الان نداشته، یعنی شما بخواهید از نظر کارشناسی پیگیری بکنید، نتیجه ندارد، حتی برای این دوستان که بار‌ها در شهرستان خودشان گفتند یک سالن به ما بدهید کار کنیم. به آن‌ها گفتند تئاترهای‌تان به درد نمی‌خورد و مسخره است! شما این‌کاره نیستید! فیلم کار کردند. به‌شان گفتند فیلم‌تان نمایش داده می‌شود، اما فیلم را نمایش ندادند. نمی‌دانم این مسائل از کجا آب می‌خورد، ولی خانواده تئاتر و بزرگان تئاتر کشور بدانند فرزندان تئاتری‌شان با رشته‌های کارگردانی، بازیگری، تحصیلکرده‌ها یا تجربی‌کار‌ها متاسفانه در کافه‌ها کار می‌کنند یا دست‌فروش‌اند و این را مدیون رهاشدنی هستند که در تئاتر آموخته‌اند، یعنی گلیم زندگی‌شان را از آب بیرون بکشند. جای این آدم‌ها جایی ا‌ست که فرهنگ‌سازی کنند. رسالت تئاتر را انجام بدهند، نه اینکه در کافه‌ها کار بکنند. متاسفانه خیلی ماجرا تلخ است.

موضوع فیلم‌تان یک مساله بومی کشور و برای مخاطب ایرانی قابل‌فهم و درک است. اگر فیلم، نمایش خارجی داشته باشد یا به جشنواره‌ای راه پیدا بکند، برای مخاطب خارجی جذاب است و با آن ارتباط برقرار می‌کند؟
بله. چون ممکن است هر کجای جهان این مشکل وجود داشته باشد. حتی کشور‌هایی که تئاتر را می‌پرستند و برای تئاتر وقت می‌گذارند و در این رشته هنری قوی‌اند. این فیلم هر کجا به نمایش دربیاید و فقط روی یک نفر تاثیر بگذارد و به او کمک بکند، رسالت کارگردانی مثل من اتفاق افتاده است. شاید یک نفر در آفریقا این فیلم و تئاتر را ببیند، بگوید بگذارید من هم کمی از دغدغه و گرفتاری و زندگی و پول‌درآوردن رها شوم، به خانواده تئاتر کمک کنم یا موضوعاتی که در فیلم مطرح می‌شود، فرقی ندارد در ایران باشید یا آمریکا یا اتیوپی. این یک وضعیت جهان‌شمول است. در فیلم صحبت زیاد است. فکر کردم تماشاگر خسته می‌شود. اسم فیلم تداعی رمان «در جست‌وجوی زمان ازدست‌رفته» مارسل پروست است که نخوانده بودم. رفتم جست‌وجو کردم ببینم جریان آن چیست. دیدم مارک تواین می‌گوید: «بعضی‌ها می‌آیند ۲۰ سال، ۴۰ سال از زندگی آدم را در یکی، دو دقیقه خلاصه می‌کنند و می‌روند»، اما اگر می‌دانستم تماشاگر ایرانی ظرفیت شنیدن دارد، یعنی ساعت‌ها بنشیند گوش بدهد که یک نفر چه می‌گوید، مستقیم از همان اول به این شخص می‌گفتم حرف بزن تا آخر. درددل کن فقط.

فکر نمی‌کنید فیلم یک‌مقدار خسته‌کننده می‌شد؟!
بله، می‌دانم شاید فیلم از قالب تکنیکال و هنری‌بودن بیرون بیاید و تماشاگر را خسته کند یا دید داور را از بین ببرد. بگویند یک نفر یک ساعت صحبت کرده و تمام، ولی اصل مساله این بود که آن صحبت‌ها شنیده بشود. وگرنه نما‌های دیگری که از روستا گرفتم به درد نمی‌خورد. آن‌ها را گرفتم که فیلم زیبا بشود. تصویر زیبا بدهم. چون رشته‌ام هنر است و سینما این را می‌خواهد. سینما یعنی تصویر، اما اصل موضوع همان نیم‌ساعتی است که آن‌ها صحبت و گریه می‌کنند. اگر کسی این را درک کند، درست است. مهم نیست کجای جهان باشد. اگر به یک نفر با این فیلم کمک شد، من نوعی خوشحال می‌شوم که یک نفر تئاتر مدرن و دانشگاهی را یاد گرفته، چون شرایطش را نداشته برود. الان خودخوری می‌کنم که شرایطش را داشتم و رفتم و بعد از ۱۷ سال برگشتم. از خودم می‌پرسم این مدت کجا بودی؟! اگر کسی این فیلم را ببیند و تحت تاثیر اشک این افراد قرار نگیرد، باید به خودش شک کند.
 
انتهای پیام/
منبع: صبح نو
ارسال نظر
captcha