یک تاریخ‌شناس: رضاخان پدر ایران نوین نبود و اسناد علمی آن را تأیید نمی‌کند؛
سپس سید مرتضی حسینی، مورخ با موضوع «رضاشاه پهلوی و ترکیب بی‌قواره باستان‌گرایی ملی‌گرا» عنوان کرد: صعود سریع رضاخان از نردبان قدرت در سال‌های زوال سلسله قاجار که با زمینه‌سازی دولت انگلستان رخ داد، نه‌تن‌ها نخبگان سیاسی و افکار عمومی‌که احتمالاً خود او را نیز غافلگیر کرد.
به گزارش «سدید»؛ نخستین روز همایش ملی «هشتادمین سالگرد اشغال ایران و سقوط رضاخان؛ بررسی علل اشغال ایران و سقوط رضاخان در سوم شهریور ۱۳۲۰» به دبیری دکتر موسی حقانی، رئیس موسسه تاریخ معاصر ایران، ۲۲ شهریورماه در این موسسه با حضور اساتید مختلف حوزه تاریخ از اقصی نقاط کشور ساعتی پیش آغاز شد.

نخستین سخنران این همایش، سید مصطفی تقوی با موضوع «مدرنیزاسیون در دوره پهلوی اول» طی سخنانی عنوان کرد: اگر ما سقوط رضاخان را در دو عامل کلان مورد توجه قرار دهیم، عامل اول، مولود بیگانه بودن رضاخان است؛ و حضور او در عرصه قدرت، سیاست و حکومت ایران، برخاسته از اراده ملت ایران نبود. این رویکرد و حکومت برای ملت ایران قابل قبول نبود؛ عامل دوم نیز کارکرد رضاخان بود و مدرنیزاسیون که بخش مهم کارکرد او محسوب می‌شود.

تقوی اظهار داشت: سنت‌ها برخاسته از نیاز انسان هستند، اما بقای سنت‌ها نتیجه کارکرد و کارآمدی آنهاست. سنت صرفا متعلق به گذشته نیست که ما برای نهادن در موزه و گرامیداشت یاد آن استفاده کنیم، بلکه با زمان حال ما سروکار دارد و ما با سنت‌ها زندگی می‌کنیم و ناخواسته تکلیف ما با پدیده مدرن براساس این خاستگاه تأمین می‌شود؛ بنابراین سنت در نوع نگاه ما به عالم و آدم و زندگی حضور دارد و تا حدود زیادی تعیین‌کننده رویکرد ما نسبت به مدرنیته و مدرنیزاسیون است.

این استاد تاریخ عنوان کرد: هیچ امر نو و حرکتی به سوی پدیده جدید در خلاء صورت نمی‌گیرد؛ اینطور نیست که امر مدرن فارغ از شرایط کنونی بتواند خود را بنمایاند و اصولا آینده بدون حال و حال بدون تکیه به گذشته امکان تبیین ندارد.

تقوی یادآور شد: ما نباید درک کاریکاتوری از تاریخ ایران داشته باشیم، اولا باید همه پارامتر‌ها را فارغ از رویکرد ایدئولوژیک و سیاسی ببینیم و دوما پیشینه مدرنیته و مدرنیزاسیون را در ایران توجه کنیم و بر اساس آن جایگاه مدرنیزاسیون رضاخان مشخص شود. بر این اساس رضاخان نه مبتکر مدرنیزاسیون محسبوب می‌شود و نه پدر ایران نوین. نکته مهم دیگر اینکه مدرنیزاسیون دوره رضاشاه، محصول اندیشه و فهم جریان روشنفکری از مشروطه به بعد درباره مدرنیزاسیون و مدرنیته بود و فهم آنان نیز تقلیدی از فهم اروپا محور از مدرنیته بود.

وی در پایان گفت: اگر اینطور به مباحث تاریخی نگاه نکنیم و نگاه جریان شناسانه به موضوع نداشته باشیم، رضاخان را مبتکر همه چیز در ایران می‌بینیم درحالیکه او مدیر یک حکومت سیاسی در ایران بود، یعنی سهم رضاخان، سهم مدیریت برای تأمین امنیت برای تحقق مدرنیزاسیون بود و بقیه کارهایش در دیکتاتوری و زمین‌خواری خلاصه شده بود، وگرنه نه او درکی از مدرنیته داشت و نه نظر و رویکرد خاصی در مدرنیزاسیون.

نجفی: رضاخان در ذاتش محکوم به شکست بود
سخنران دوم موسی نجفی، استاد تاریخ دانشگاه با موضوع «سقوط رضاخان نماد شکست سکولاریسم مشروطه‌خواهی در ایران» طی سخنانی درباره ماهیت نهضت مشروطه اظهار داشت: مشروطیت یک بیداری اسلامی‌محسوب می‌شود که دارای سه مرحله نهضت، نظام و تمدن است، البته مشروطیت به مرحله سوم یعنی تمدن سازی نرسید.

نجفی با اشاره به اینکه با کودتای رضاخان انحراف مشروطه تکمیل شد، توضیح داد: در آن دوره تعاریف ظلم به سمت استبداد و سپس دیکتاتور رفت و تغییرات در واژه‌ها رخ داد. ما در تاریخ ایران دو نفر را داریم که غیر از استبداد با فرهنگ شیعه هم کار داشتند؛ نخستین نفر نادرشاه افشار بود که ایران شیعی را با تسنن آمیخت؛ نفر دوم هم رضاشاه پهلوی با یک شعار مدرنیسم و نوگرایی که هر دو هم سقوط کردند.

وی در ادامه افزود: به نظر من سقوط رضاخان و سقوط هرکسی که به درجه‌ای در نهضت بیداری اسلامی‌در هویتش دست ببرد، در یک جایی متوقف می‌شود و دستگاه سنت و تفکر بومی‌این را از بین می‌برد. در حقیقت سقوط رضاخان پهلوی یک پروسه بود؛ بنابراین این سقوط فرهنگی است که در نهضت‌های بیداری اسلامی‌وارد می‌شود و از ذات این نهضت‌ها عبور می‌کند و آن را یک تفسیر غیردینی و سکولار می‌کند.

وی در پایان گفت: چنانچه در ماهیت همین انقلاب اسلامی ما هم عده‌ای دخالت کنند و بخواهند جنبه ضد بیگانه و ضدهویتی خود را از بین ببرند، در ذاتش محکوم به شکست و سقوط خواهند بود.

*حسینی: تأکید رضاشاه بر میراث باستانی قبل از اسلام بود
سپس سید مرتضی حسینی، مورخ با موضوع «رضاشاه پهلوی و ترکیب بی‌قواره باستان‌گرایی ملی‌گرا» عنوان کرد: صعود سریع رضاخان از نردبان قدرت در سال‌های زوال سلسله قاجار که با زمینه‌سازی دولت انگلستان رخ داد، نه‌تن‌ها نخبگان سیاسی و افکار عمومی‌که احتمالاً خود او را نیز غافلگیر کرد.

حسینی اظهار داشت: رضاشاه پهلوی پس از رسیدن به سلطنت، به منظور تحقق برنامه‌های مدنظر خود به زیرساخت‌های فکری جدیدی نیاز داشت که از نظام رو به زوال قاجار مستقل باشد. «ملی‌گرایی باستان‌گرا» یکی از این پایه‌های ایدئولوژیک بود که در سال‌های پس از انقلاب مشروطه تا کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ش، توسط روشنفکران غربگرا و روزنامه‌نگارن قوام یافته بود.

وی در ادامه افزود: با این حال برداشت غلط رضاشاه از مفهوم «ملی‌گرایی» و ترکیب سلیقه‌ای آن با «باستان گرایی» و عدم توجه به ملزومات این دو مفهوم از یک سو، خصلت دستوری و غیردموکراتیک طرح و اجرای برنامه‌های مبتنی بر آن باعث شد ملی‌گرایی باستان‌گرا قدرت نفوذ و تاثیرگذاری چندانی در سطوح مختلف جامعه نداشته باشد.

وی افزود: این ایده با تأکید افراطی بر مؤلفه‌های فرهنگی و تاریخی پیش از اسلام و ایجاد دوقطبی‌های کاذب، در نهایت به ضدیت و سرکوب مؤلفه‌های مذهبی هویت ایرانی رسید. مولفه‌هایی که نقش عمده‌ای در قوام فرهنگ ایران و انسجام اجتماعی جامعه داشتند.

وی با بیان اینکه رضاشاه و مشاورانش قصد داشتند ضمن نفی گذشته اخیر، نوعی میراث باستانی قبل‌از اسلام را با آینده‌ای مبتنی بر نوعی الگوی اروپایی پیوند دهند، به‌نظر می‌رسید نسلی که در آن دوران پا به سن می‌گذاشت به تناقض «آینده‌ای از ملی‌گرایی کهن فرهنگی و قومی‌و اشتیاقی برای هر چیز تازه خارجی» گردن نهاده بود.

وی همچنین توضیح داد: رضاشاه با برجسته کردن ایران باستان، از آرمان‌ها و اندیشه‌های ایران قبل از اسلام رونمایی می‌کرد و هنجار‌ها و فرهنگی را رواج می‌داد که اسلام را دینی بیگانه از هویت ایرانی معرفی می‌کرد. او همچنین در جهت افزایش قدرت مطلقه خود بر ملی‌گرایی باستان‌گرایی که بر مبنای ملیت ایران و شاه‌پرستی بود، تأکید می‌کرد و بر این اساس می‌کوشید احساسات ملی را به شاه‌پرستی بدل کند. در این مسیر نیز از ایجاد رویه‌ها تا نهاد‌ها و اعمال سیاست سرکوب نیز ابایی نداشت، اما این امر نتیجه عکس داد و به‌تدریج به قدرتمند شدن نیرو‌های گریز از مرکز و هویت‌های سرکوب‌شده انجامید.


انتهای پیام/
ارسال نظر
captcha