نیم نگاهی به روایت درخشان هادی حجازی‌فر از زندگی شهیدان مهدی و حمید باکری؛
فیلم موقعیت مهدی با وفاداری به واقعیت، از خیال‌پردازی‌های مبتنی بر حقیقت و مستندات زندگی این شهیدان غافل نیست و به‌درستی عمل می‌کند و افزودنی‌های مجاز برای جذابیت اثر را به‌درستی به‌کار می‌گیرد اما شاید انتظار می‌رفت در طوی این روایت به نکته‌های ناگفته و ناشنیده و ناخوانده‌ای درباره باکری‌ها برسیم، چیزی که در کتاب‌ها و نوشته‌های دیگر و فضای اینترنت نخوانده و ندیده باشیم. مثلا در ایستاده در غبار، فیلم تنها به اطلاعات قبلی از احمد متوسلیان اکتفا نمی‌کند و ما با چهره جسور و تازه‌ای از یک فرمانده جنگی روبه‌رو می‌شویم که در سینمای دفاع مقدس ما نظیر ندارد. در موقعیت مهدی هم انتظار داشتیم، فرمانده‌ای متفاوت (با تکیه بر مستندات و ویژگی‌های واقعی) ببینیم و به‌گونه‌ای دیگر غافلگیر شویم. البته به‌قدری روایت موقعیت مهدی صادقانه است و روند و چینش درستی دارد که با قهرمان همدل و همراه می‌شویم و او را دوست داریم.
به گزارش «سدید»؛ بالاخره مزد تحمل و صبوری خودمان را در روز هفتم خانه جشنواره گرفتیم و هر دو فیلم به نمایش درآمده، استاندارد، مهم و قابل قبول بودند و یک‌سر‌وگردن از دیگر فیلم‌ها یا بیشتر آثار این دوره بالاتر قرار دارند. اولین فیلمی که به نمایش درآمد نگهبان شب به کارگردانی رضا میرکریمی بود که مخاطب با جوان ساده‌دل قصه همراه شد و در دومین فیلم به نمایش درآمده یعنی موقعیت مهدی به کارگردانی هادی حجازی‌فر هم این همراهی و همدلی با قهرمانی به نام مهدی باکری اتفاق افتاد. البته با وجود این‌که نقد‌ها و نظرات مخالفی هم درباره این دو فیلم مطرح شده، اما با همین وضعیت موجود نگهبان شب و موقعیت مهدی، فیلم‌هایی مهم و قابل‌اعتنا و تامل‌برانگیز و از اندک آبرو‌های چهلمین جشنواره فیلم فجر هستند؛ آثاری که «لحظه» می‌سازند و مخاطب را درگیر می‌کنند، به‌ویژه فیلم موقعیت مهدی که به‌عنوان محصول سیمافیلم به زندگی شهیدان مهدی و حمید باکری می‌پردازد و تبدیل به اثری خوش‌ساخت و ارزشمند و تاثیرگذار در سینمای جنگ و دفاع مقدس می‌شود؛ فیلمی که به گفته هادی حجازی‌فر، اثری مستقل از سریال موقعیت مهدی (عاشورا) است و خلاصه‌ای از قسمت‌های آن سریال تلویزیونی نیست. اما حالا و با درخشش موقعیت مهدی در جشنواره فیلم فجر، مخاطبان برای تماشای سریال موقعیت مهدی کنجکاوتر شده‌اند و این کیفیت و استاندارد و جذابیت، توقع آن‌ها را برای مواجهه با یک اثر خوب تلویزیونی بالاتر برده است.


 شباهت‌ها و تفاوت‌ها

در آثار زندگینامه‌ای و مبتنی بر واقعیت به‌ویژه درباره شخصیت‌هایی که عکس، فیلم و صدایی از آن‌ها موجود است، سازندگان همیشه با چالش‌های پایبندی به واقعیت روبه‌رو هستند. این توقع اول از همه از سمت خانواده و دوستان و نزدیکان آن شخصیت مطرح است و بعد هم دوستداران و مخاطبان دیگر و همگی انتظار دارند که به‌جز شباهت چهره و فیزیک، بسیاری از واقعیات و جزئیات زندگی شخصیت مورد نظر را در فیلم و اثر نمایشی ببینند. این نگاه البته خطا و زیاده‌خواهی نباشد، انتظار بجایی است، اما معمولا چندان با ملزومات یک خوانش سینمایی و تلویزیونی همخوانی ندارد و چه بسا دست و پای سازندگان را برای خلق یک اثر دراماتیک مستقل، اما پایبند به روح و حقیقت شخصیت و واقعیات زندگی او ببندد.

در این میان شباهت چهره و فیزیک، چون در ویترین ماجرا قرار دارد، بیشتر به چشم می‌آید، اما همه‌چیز به شیوه کار سازنده اثر و استدلال و جهان او برمی‌گردد. شاید ایده‌آل‌ترین شکل ماجرا، شباهت فراوان چهره بازیگر با شخصیت واقعی و قصه‌هایی مبتنی بر واقعیت باشد، البته با رعایت اصول و قواعد دراماتیک. اما گاهی شرایط و امکانات برای اجرای کامل و همه‌جانبه این مسیر وجود ندارد یا بازیگری شبیه شخصیت واقعی یافت نشود یا حتی در چهره‌پردازی نتوان این شباهت را به شکل کامل و صددرصدی اجرا کرد یا گاهی اصلا ترجیح کارگردان به شباهت چهره نیست و تنها شباهت روح چهره و حقیقت شخصیت برای این بازنمایی دراماتیک کافی باشد. شاید یکی از مهم‌ترین مثال‌ها در این زمینه شخصیت دکتر محمد قریب در سریال روزگار قریب ساخته کیانوش عیاری باشد که چهره مهدی هاشمی، شباهتی به چهره واقعی دکتر قریب نداشت، اما به‌قدری با شخصیت درست و دلنشینی در قصه روبه‌رو بودیم که بازتابی از حقیقت و ویژگی‌های دکتر قریب واقعی بود.   ولی از‌سوی دیگر آثاری دیده‌ایم که با وجود شباهت چه بسا فراوان بازیگر به چهره شخصیت واقعی، آن اتفاقی که باید در قصه رخ نداد و آن میزان از وسواس شباهت چهره در سطح و در ویترین باقی ماند و به ارتباط با مخاطب و تاثیرگذاری نرسید.

راستش وقتی خبر رسید که قرار است خود هادی حجازی‌فر، نقش شهید مهدی باکری را در موقعیت مهدی بازی کند، چندان به خروجی این تصمیم خوشبین نبودیم. شاید تنها نکته‌های مثبت که امیدواری‌های اندکی را در این زمینه به‌وجود می‌آورد، هم‌زبانی بازیگر و شخصیت واقعی و توان بازیگری حجازی‌فر و تجربه‌های موفقش در سینمای جنگ بود، اما به لحاظ چهره و فیزیک، شباهتی میان او و شهید مهدی باکری وجود نداشت. حتی رونمایی از گریم او هم بدبینی مخاطبان را بیشتر کرد. وقتی فیلم را دیدیم، خیال‌مان از این بابت راحت نشد و چندان نمی‌شد شخصیت واقعی و بازیگر را شبیه یافت، به‌ویژه این‌که شهید باکری آن‌طور که در عکس‌های موجود دیده‌ایم، قد کوتاه‌تری نسبت به بازیگر دارد و ریزجثه‌تر است و اتفاقا فرماندهی و مدیریت او با چنین مختصاتی در لشکر ۳۱ عاشورا خیلی بیشتر به چشم می‌آید. بهتر این بود که اگر بحث شباهت و پایبندی بیشتر به واقعیات مدنظر کارگردان بود، خودش این نقش را بازی نمی‌کرد و بازیگری شبیه‌تر و با قد و قامت شهید باکری را انتخاب می‌کرد، اما حجازی‌فر به‌قدری حضور خوب و موثر و همدلی‌برانگیزی دارد که تا حدود زیادی راه را بر این انتقاد و شبیه نبودن چهره و فیزیک می‌بندد؛ هر چند در بعضی جا‌ها به‌ویژه در بخش‌های پایانی نبرد در میدان جنگ، قد و قامت بلند حجازی‌فر و عقبه بازی‌اش در ایستاده در غبار، ناخودآگاه خودش را به فیلم تحمیل می‌کند و بیشتر از این‌که مهدی باکری ببینیم، انگار حضور حاج‌احمد متوسلیان را شاهد هستیم. اما در عوض وحید حجازی‌فر، برادر هادی حجازی‌فر که نقش شهید حمیدباکری را بازی می‌کند به شخصیت واقعی شبیه‌تر است، به‌ویژه با آن پلیور آبی که بسیار ما را به یاد عکس شهید حمید باکری با لباس مشابه می‌اندازد. به‌جز این بازی دو برادر هنرمند در نقش دو برادر شهید هم تمهید مناسبی است و شباهت‌هایی که بین خود هادی و وحید حجازی‌فر وجود دارد، نسبت برادری قصه را تقویت و تماشاگر را برای یک اخوت سینمایی مجاب می‌کند.


 همان همیشگی

گرچه موقعیت مهدی، فیلمی پر از لحظات، صحنه‌ها و دیالوگ‌های خوب است و تماشاگر را تا پایان با خود همراه می‌کند، اما در داستان‌پردازی قصه، آورده چندان تازه‌ای درباره شهیدان باکری وجود ندارد. البته که فیلم با وفاداری به واقعیت، از خیال‌پردازی‌های مبتنی بر حقیقت و مستندات زندگی این شهیدان غافل نیست و به‌درستی عمل می‌کند و افزودنی‌های مجاز برای جذابیت اثر را به‌درستی به‌کار می‌گیرد، اما شاید انتظار می‌رفت در طوی این روایت به نکته‌های ناگفته و ناشنیده و ناخوانده‌ای درباره باکری‌ها برسیم، چیزی که در کتاب‌ها و نوشته‌های دیگر و فضای اینترنت نخوانده و ندیده باشیم. مثلا در ایستاده در غبار، فیلم تنها به اطلاعات قبلی از احمد متوسلیان اکتفا نمی‌کند و ما با چهره جسور و تازه‌ای از یک فرمانده جنگی روبه‌رو می‌شویم که در سینمای دفاع مقدس ما نظیر ندارد.   در موقعیت مهدی هم انتظار داشتیم، فرمانده‌ای متفاوت (با تکیه بر مستندات و ویژگی‌های واقعی) ببینیم و به‌گونه‌ای دیگر غافلگیر شویم. البته به‌قدری روایت موقعیت مهدی صادقانه است و روند و چینش درستی دارد که با قهرمان همدل و همراه می‌شویم و او را دوست داریم، اما این هم مسیر بودن با اطلاعات و دستاورد تازه و شگفتی همراه نیست.


 ایستاده در روشنایی

هادی حجازی‌فر از همان اوایل حضور جدی و موفق در سینما و در بازیگری، دغدغه کارگردانی داشت. او پیشتر در تئاتر هم کارگردانی می‌کرد و مخاطبان تئاتری حتما نمایش زنده - عروسکی موفق او «ملاقات بانوی سالخورده» را به یاد دارند. حجازی‌فر سال‌ها قبل با نقش کوتاهی در فیلم جنگی مزرعه پدری وارد سینما شده بود، اما بیشتر از ۱۰ سال طول کشید تا فرصت درخشش در بازیگری پیدا کند. بازی در نقش حاج‌احمد متوسلیان در ایستاده در غبار، باعث شهرت و محبوبیت این بازیگر شد و بعد از آن این کاراکتر کاریزماتیک و قدرتمند با چاشنی خشم و عصیان را در قالب نقش‌های دیگری در فیلم‌های بعدی محمدحسین مهدویان هم ادامه داد.   حجازی‌فر، اما از جایی به بعد ترجیح داد در این شمایل کلیشه و تکراری نشود، برای همین نقش‌های مختلف حتی کمدی را هم امتحان کرد. با این حال به‌نظر می‌رسد موفقیت او در بازیگری محدود و منحصر به همان پرسونا و شمایلی است که در سینمای مهدویان تجربه کرد. برای همین نمی‌توان کارگردانی و بازی در موقعیت مهدی را بدون حضور و تاثیر مهدویان بر حجازی‌فر متصور بود؛ یعنی به‌جز علقه‌های خود حجازی‌فر به موضوع، دوستی و همکاری با مهدویان هم نقش مهمی در ساخت موقعیت مهدی دارد. برای همین وقتی اسم محمدحسین مهدویان را به‌عنوان مشاور کارگردان در تیتراژ دیدیم، متعجب نشدیم. به‌جز این باید به حضور موثر حبیب‌ا... والی‌نژاد (تهیه‌کننده موقعیت مهدی) هم اشاره کرد که پیشتر تهیه‌کننده فیلم ایستاده در غبار و مجموعه تلویزیونی آخرین روز‌های زمستان (به کارگردانی مهدویان و درباره شهید حسن باقری) هم بود.

حتی دو سه مورد مستندنمایی تصاویر در موقعیت مهدی هم بیشتر مهر و امضای مهدویان در آثار اولیه‌اش در زمینه سینمای جنگ بود، اما حجازی‌فر ضمن بهره‌گیری از حضور و تجارب موفق مهدویان، راه مستقل خود را در ساخت یک فیلم سینمایی سراسر داستانی می‌رود و با دوری از برخی تمهیدات آشنای سینمای مهدویان مثل دوربین روی دست یا کیفیت مستندگونه تصاویر یا استفاده از صدا‌های واقعی، یک اثر سینمایی و جنگی جذاب و قابل اعتنا می‌سازد.
آنچه اهمیت اشاره دارد، حضور نسل جدید فیلمسازان است که با کنار زدن کلیشه‌ها، دنبال راه‌های جدیدی برای روایت هستند. مهدویان نقش مهمی در این زمینه داشت و فضای تازه‌ای در سینمای جنگ و دفاع مقدس ایجاد کرد و حالا حجازی‌فر هم با استفاده درست از آن تجربیات و همکاری‌های خوب، نخستین گام کارگردانی‌اش در سینما را به شکل قابل‌قبولی برداشت.


 موقعیت‌های داستانی

شاید کماکان نقد فقدان قصه یا دست‌کم یک‌خطی داستانی جذاب و پرمایه بر فیلمی مثل موقعیت مهدی هم وجود داشته باشد؛ ایرادی که به دیگر فیلم جنگی و دفاع مقدسی این دوره جشنواره فیلم فجر یعنی دسته‌دختران هم وارد بود. با این حال حجازی‌فر با هوشمندی این ملات کم‌قصه را با ایجاد موقعیت‌های مختلف و تقسیم فیلم به شش پرده (کلت کمری، پلیور آبی، آخرین تماس، من مهدی باکری نیستم، موقعیت مهدی و لباس‌های خیس) جبران کرد. یعنی ما با شش موقعیت و خرده‌داستان مختلف روبه‌روییم که قصه‌هایی دارند. این داستان‌ها ضمن این‌که حکم نخ تسبیح را دارند و در کلیت روایت را پیش می‌برند و به پازل‌هایی برای تکمیل قصه اصلی تبدیل می‌شوند، متاثر از حضور کاریزماتیک و محوری قهرمان‌ها به‌ویژه مهدی باکری هم هستند.


 پرکارترین نویسنده

نقش پررنگ ابراهیم امینی را نباید در موفقیت موقعیت مهدی نادیده گرفت؛ فیلمنامه‌نویس جوانی که فیلمنامه فیلم را همراه هادی حجازی‌فر نوشته است و از قضا امسال با نوشتن فیلمنامه سه فیلم، پرکارترین فیلمنامه‌نویس چهلمین جشنواره فیلم فجر است. به‌جز موقعیت مهدی، امینی یکی از فیلمنامه‌نویسان دیگر فیلم دفاع مقدسی این دوره یعنی دسته دختران هم است. او همچنین فیلمنامه مرد بازنده را هم با همراهی محمدحسین مهدویان و حسین حسنی نوشت. امینی عضو ثابت گروه مهدویان است و در نوشتن فیلمنامه آثاری، چون ماجرای نیمروز، لاتاری، ماجرای نیمروز: رد خون، درخت گردو و مرد بازنده مشارکت داشته است.   

/انتهای پیام/
منبع: روزنامه جام جم
ارسال نظر
captcha