به گزارش «سدید»؛ موضوع گفتار حاضر «آسیبشناسی وضعیت کنونی انقلاب اسلامی و راههای پیش روی آن» است. اگر میخواهیم بهسمت اهداف انقلاب اسلامی حرکت کنیم و گامهای مؤثری در این راه برداریم باید در چهارچوب «بیانیه گام دوم انقلاب» حرکت کنیم. این بیانیه، در واقع «منشور فکری» برای نیروهای فعال و جوانان نخبه و انقلابی است که بدانند چگونه در جهت ساخت دولت اسلامی و برای ادامه انقلاب اسلامی گام بردارند. بیانیه گام دوم انقلاب برای نسل جوان و جهادی، و به تعبیر حضرت آقا «آتش به اختیار»، یک منشور فکری است که بین این نیروها هماهنگی و انسجام فکری ایجاد میکند و قادر است مواضع آنان را همدل و مشترک نماید. بیانیه گام دوم انقلاب، بیانیهای بسیار ارزشمند و گرانبار از مبانی است. این بیانیه اگر تئوریزه شود و بر مبنای آن نظریهپردازی انجام گیرد و مطابق آن سیاستگذاری و برنامهریزی صورت گیرد، میتواند نقشهراه نسلی باشد که بار انقلاب اسلامی در گام دوم انقلاب را بر دوش دارد و قادر است فعالیت آنان را هدفمند کند.
۱ ـ تعارضهای هویتی؛ ریشه اصلی آسیبهای انقلاب اسلامی
«انقلاب اسلامی» خود یک طرح بزرگ در مقابل طرح جهانی است؛ بنابراین باید بهطور دائم، برنامه و نقشهراه خود را در مقابل آن طرح جهانی و در همان مقیاس و همچنین در مقیاس ملی طراحی کند؛ چنانکه این نقشه نباید منفعل از ساز و کارها و نقشهها و برنامههای جهانی باشد؛ رهبر معظم انقلاب بهطور مکرر در بیانیه گام دوم انقلاب فرمودهاند که هر جا از عمل به اقتضائات انقلاب اسلامی فاصله گرفتهایم دچار آسیب شدهایم.
اساساً باید تحلیل کرد که آسیبهای کنونی انقلاب اسلامی ناشی از چیست؟ در پاسخ به این پرسش، تحلیلهای متفاوتی وجود دارد.
۱ ـ ۱. تعارض هویت دینی و هویت مدرن در ایران
ریشه یکی از آسیبهای انقلاب اسلامی در دوگانه «ادبیات انقلاب اسلامی» و «ادبیات مدرن» نهفته است. جامعه ما دچار یک هویت ترکیبی است که هر کدام اقتضایی دارد و این اقتضا برایمان بحران ایجاد کرده است؛ از یکسو، در عمق جامعه دینی ما فرهنگ اسلام، فرهنگ مکتب اهلبیت (ع)، فرهنگ عاشورا و فرهنگ مهدویت نفوذ عمیقی دارد که اینها جزو ارکان فرهنگی جامعه ما هستند و اصل انقلاب اسلامی هم ناشی از چالش بین این فرهنگ و فرهنگ جهانی و فرهنگ نظام سلطنت بوده است؛ از سوی دیگر، با چالشی مواجه هستیم که هویت اجتماعی ما در مواجهه با جریانهای مادی و نظام تمدن مادی پیدا کرده است.
نظام سلطه شکلدهنده نظام بازار است و با وجود نظام بازار در جامعه ما، ساز و کارهایی که ذیل این دو، یعنی نظام سلطه و نظام بازار شکل گرفته، در جامعه ما هم حضور پیدا کرده است، بنابراین بین اقتضائات دنیای مدرن در حوزه سیاست، فرهنگ و اقتصاد با اقتضائات انقلاب اسلامی تعارض و تنازع به وجود میآید. در این بین، ما هم تعیین تکلیف روشنی نمیکنیم که در چالش میان این اضلاع، چگونه عمل کنیم تا از بحرانها عبور کنیم، به عنوان مثال، در حوزه سیاست، دانشهای سیاسی مدرن نحوه مشارکت مردم و حضور ارادههای اجتماعی در فرایند تصمیمسازی و تصمیمگیری را مبتنی بر اندیشههای بنیادین خود همچون «اومانیسم» و «لیبرالیسم» و... تبیین و تعریف کردهاند؛ اما ما نحوه مشارکت اجتماعی و حضور ارادههای انسانی را در فرایند تصمیمسازی و تصمیمگیریهای اجتماعی ذیل «نظام ولایت فقیه» تبیین و تئوریزه نکردهایم، بنابراین در بسیاری از جاها، وقتی میخواهیم در جامعه مشارکت عمومی ایجاد کنیم مدل مشارکتمان همان مدل مشارکتهای مبتنی بر اندیشههای لیبرال است، بنابراین چالشی که ما اکنون در عرصه فعالیتهای سیاسی داریم این است که از یک طرف الگوی مشارکتهای عمومی بر اساس اصالت دین تئوریزه نشده است و از طرف دیگر، شیوههای مشارکت مردم در تصمیمسازی و تصمیمگیریها اکنون در جامعه ما همان شیوههای مدرن است؛ یعنی همان چالش بین «ادبیات مدرن» و «ادبیات انقلاب اسلامی» که اکنون بحران کشور ما است. در حوزه اقتصاد، برنامهریزی برای توسعه اقتصادی و در حوزه فرهنگ هم همین امر مصداق دارد.
دوگانه «ادبیات انقلاب اسلامی» و «ادبیات مدرن» در حوزه برنامهریزی اقتصادی را چنین میتوان تحلیل کرد که در نظام سرمایهداری محور مناسبات، «توسعه سرمایه» است. موازینی که در نظام سرمایهداری وجود دارد و ترازوی آنان، یک ترازوی جائرانه است؛ یعنی نظام عدالت در مکتب رفاه و مکتب سرمایهداری «عدالت جائرانه» است. ما در برابر نظام عدالت سرمایهداری، باید یک نظام اقتصادی دیگری را با محور «عدالت اسلامی» تعریف و طراحی کنیم، که البته این اتفاق نیفتاده است. نمیگویم ظرفیتهایش را نداریم، ولی واقعاً طراحی نکردهایم، بنابراین اکنون عدالتخواهی در جامعه ما دچار بحران است. از اینرو، جوانهای عدالتخواه هم که باید در این زمینه اقدامات لازم را انجام دهند، دچار خلأ هستند؛ به همین دلیل هم است که ساز و کارهایی همچون بحث «شفافیت» را که دنبال میکنند اگر در نظام سرمایهداری باشد به عدالت سرمایهداری ختم میشود و به عدالت اسلامی منجر نمیشود.
۲ ـ ۱. ضرورت همراستا کردنِ هویتها در ذیل هویت دینی
ما باید جامعه را به یکی از این دو سمت حرکت دهیم تا این چالشها حل یا کم شود؛ یا به سمت غلبه «هویت مدرن» بر «هویت اسلامی» پیش برویم که توسعهگراها این رویکرد را دنبال میکنند؛ توسعهگراها طرحشان این است که با ایجاد آشتی بین «فرهنگ اسلام» و «فرهنگ مدرن»، اسلام را با توسعه آشتی دهند و به این ترتیب هویت دینی ما را به نفع ادبیات توسعه تغییر دهند، اما ما باید مسیر خلاف این را برویم، یعنی ادبیات اسلام و ادبیات انقلاب اسلامی را بر ادبیات توسعه غلبه دهیم.
در واقع، یکی از تحلیلهای بنیادین در رابطه با چالشهای امروز انقلاب اسلامی تعارضی است که بین ادبیات انقلاب اسلامی و ادبیات مدرن بخصوص ادبیات لیبرال در عرصههای مختلف سیاست، فرهنگ و اقتصاد وجود دارد؛ و از سویی دیگر، جامعه ما هم بشدت هویت دینی دارد و هم رد پای هویت تاریخی و ملیاش در آن پررنگ است و هم رد پای هویت مدرن در آن دیده میشود. اینها همراستا نیستند، ولی برای جامعه ما هویتسازی میکنند و از این رو به تشتت هویتی در جامعه ما منجر میشوند. برای اینکه بتوانیم اینها را همراستا کنیم باید یکی را محور قرار دهیم و مابقی را ذیل آن، سامان بخشیم. «غربگراها» میخواهند هویت انسان مدرن را اصل قرار دهند و هویت تاریخی ملی و هویت مذهبی ما را به نفع هویت مدرن تغییر دهند. در واقع آنان به دنبال تربیت ما به عنوان «شهروند جهانی» هستند، اما «ملیگراها» میخواهند هویت تاریخی ملی ما را اصل قرار دهند که البته من اکنون از طرفداران این نظریه کسی را نمیشناسم که صرفاً بخواهند هویت ملی را احیا کنند. کسانی هم که این حرف را میزنند در واقع ترکیبی از هویت مدرن و هویت ملی را اصل قرار میدهند و میخواهند هویت اسلامی را به حاشیه برانند. از طرف دیگر کسانی هم هستند که میخواهند هویت اسلامی جامعه را اصل قرار دهند و هویتهای دیگر را حول آن سامان بخشند. پس ما باید تکلیف خودمان را در این بین روشن کنیم.
این وضعیت در شرایطی حاکم است که بسیاری از ساز و کارهایی که در جامعه ما وجود دارد، ساز و کارهای جامعه مدرن است؛ از ساز و کارهای تصمیمگیری کلان در مقیاس دولت گرفته تا ساز و کارهای زندگی مردم و سبکزندگیشان و فرهنگی که بر جامعه حاکم است عمدتاً مبتنی بر دانشهای مدرن و ادبیات مدرن و حتی اندیشههای فلسفی مدرن است و این امر برای جامعه ما به یک چالش بزرگ بدل شده است.
برخلاف اینکه میگفتند علم، خصلت ایدئولوژیک ندارد و جهانی است و با همه ایدئولوژیها جمع میشود، اما اینطور نیست. علم حاوی ایدئولوژی خاص خودش است و از آنجا که علوم مدرن حاوی ایدئولوژی مدرن هستند با انقلاب اسلامی بشدت چالش پیدا میکنند، بنابراین تصمیمگیریهایی که مبتنی بر علوم مدرن، بویژه در حوزه علومانسانی، شکل میگیرد، مبدأ چالشهای بزرگی در جامعه ما شدهاند. از همین رو است که اکنون تصمیمگیریهایی که در حوزه اقتصاد اتفاق میافتد با فرهنگ مذهبی ما سازگار نیست؛ تصمیمگیریهایی که در حوزه ساماندهی فرهنگ اتفاق میافتد با فرهنگ دینی ما سازگار نیست؛ در حوزه سیاست هم همینطور است. ما برای رفع این چالشها باید تلاش کنیم.
رویکردهای متفاوتی برای حل این چالش چندگانه هویتی پیشنهاد میشود. رویکرد نخست این است که برای ایجاد یک جامعه اسلامی همچون داعش با غرب و نظام غربی و دنیای مدرن جنگ کور انجام دهیم! رویکرد مقابلش هم پذیرش مطلق است که ما دنیای مدرن و هویتسازی مدرن را بپذیریم و سعی کنیم هویت اسلامی جامعه و فرهنگ جامعه اسلامی را به نفع آن تغییر دهیم. غربگراها مثل تقیزادهها، ملکمخانها این رویکرد را دنبال میکردند و اکنون هم تقیزادههای جهشیافته دوران مدرن هم همین حرف را میزنند. رویکرد سوم این است که ما بین اینها آشتی ایجاد کنیم و «مدرنیته اسلامی» بسازیم. این هم مدل غالبی است که بسیاری در حوزه و دانشگاه و در نظام اجرا به این رویکرد معتقد هستند و مثالهایی هم که میزنند و میگویند «ژاپن اسلامی» یعنی همین. این اندیشهای است که اتفاقاً جریانهای گستردهای به آن معتقدند.
طرفداران رویکرد «غربگزینی» میگویند غرب را خوب و بد میکنیم؛ خوبهایش را میگیریم بدهایش را کنار میگذاریم. عمدتاً هم معتقدند علمش که خوب است، تکنولوژیاش که خوب است، ساختارهای اجتماعی و مدرنش هم خوب است حتی اهدافش مثل رفاه، توسعه و امنیت اینها هم خوباند. فقط میماند بعضی از مواجهههای فرهنگی و اخلاقیش که باید آنها را به نفع اسلام تغییر دهیم؛ بنابراین یک «مدرنیته اسلامی» درست میکنیم! اما این گروه توجه ندارند که این مفاهیم مبتنی بر بنیادهایی تعریف میشوند. در واقع غربگزینی خام به مدرنیته اسلامی منتهی میشود که به نظر من، در پایان کار «مدرنیته اسلامی» و «مدرنیزاسیون» نتیجهاش یکی خواهد شد.
برخلاف اینکه میگفتند علم، خصلت ایدئولوژیک ندارد و جهانی است و با همه ایدئولوژیها جمع میشود، اما اینطور نیست؛ علم حاوی ایدئولوژی خاص خودش است و از آنجا که علوم مدرن حاوی ایدئولوژی مدرن هستند با انقلاب اسلامی بشدت چالش پیدا میکنند؛ بنابراین تصمیمگیریهایی که مبتنی بر علوم مدرن شکل میگیرد بویژه در حوزه علومانسانی، مبدأ چالشهای بزرگی در جامعه ما شدهاند. اکنون تصمیمگیریهایی که در حوزه اقتصاد اتفاق میافتد با فرهنگ مذهبی ما سازگار نیست. تصمیمگیریهایی که در حوزه ساماندهی فرهنگ اتفاق میافتد با فرهنگدینی ما سازگار نیست. در حوزه سیاست هم همینطور است.
به نظر میآید اکنون دشمن، نقشه خود را تغییر داده است؛ مفهوم دولت - ملتها را برهم زده است و بهدنبال ایجاد «حکمرانی مجازی» در جهان است. آنان سویه درگیری تمدنی را عوض کردهاند. احساس میکنند لیبرال دموکراسی به رهبری امریکا هژمونیاش را از دست داده است بنابراین قصد دارند بشریت را به سمت «حکمرانی مجازی» سوق دهند و زمام این حکمرانی را خود به دست گیرند. گرچه مدعیاند که در آنجا آزادیهای عمومی بیشتر است و عدالت بیشتر محقق میشود و شهرهای رؤیاییشان را در فضای مجازی وعده میدهند، اما حکمرانیشان در فضای مجازی حکمرانی مطلق خواهد بود!
انتهای پیام/
منبع:روزنامه ایران