گفتگو با دکتر احمد رهدار درباره «شهید مطهری در قامت مصلح اجتماعی»؛
بی‌شک، یکی از وجوه برجسته و ویژه شهید مطهری که او را از دیگر متفکران تاریخ معاصر ما، متمایز و ممتاز می‌کند «حضور در میدان» است. به همین دلیل دکتر احمد رهدار او را «فیلسوف خیابان» می‌نامد، چرا که او از آن جنس متفکرانی است که اندیشه را به میدان کنش و عمل می‌آورد و می‌کوشید تا اندیشه‌اش را در حوزه مسائل و آسیب‌های اجتماعی و فکری جامعه به خدمت گیرد.

به گزارش «سدید»؛ در آستانه چهل و سومین سالروز شهادت استاد شهید مرتضی مطهری فرصت را مغتنم دیدیم تا دغدغه محوری این متفکر فرزانه را به تأمل بگذاریم. وقتی به کارنامه و مجموعه آثار شهید مطهری رجوع می‌کنیم، با خیل گسترد‌ه‌ای از مسائل و موضوعات مواجه می‌شویم. از کتاب «داستان راستان» گرفته تا «اصول فلسفه و روش رئالیسم»، «نظام حقوق زن در اسلام» و کتاب‌های تخصصی‌تر در حوزه مسائل فقهی و دینی و... گویی او تمام اقشار و گروه‌های اجتماعی را به نوعی مخاطب و طرف گفت‌وگوی خود می‌دانست.


بر این اساس، بی‌شک، یکی از وجوه برجسته و ویژه شهید مطهری که او را از دیگر متفکران تاریخ معاصر ما، متمایز و ممتاز می‌کند «حضور در میدان» است. به همین دلیل دکتر احمد رهدار او را «فیلسوف خیابان» می‌نامد، چرا که او از آن جنس متفکرانی است که اندیشه را به میدان کنش و عمل می‌آورد و می‌کوشید تا اندیشه‌اش را در حوزه مسائل و آسیب‌های اجتماعی و فکری جامعه به خدمت گیرد. از این رو، بحق، می‌توان از او به‌عنوان یک «مصلح اجتماعی» سخن گفت. با حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر احمد رهدار، دکترای علوم سیاسی و رئیس گروه فقه مضاف دانشگاه باقرالعلوم، به گفتگو نشستیم تا جایگاه شهید مطهری در میان متفکران معاصر و سهمی را که در تاریخ فکر معاصر ما ایفا کرده است، به تأمل بگذاریم.

به اعتقاد شما، شهید آیت‌الله مطهری در میان اندیشمندان معاصر ما کجا قرار می‌گیرد. برخی ایشان را در اردوگاه «نواندیشان دینی» می‌نشانند و برخی هم ایشان را در قامت «مصلح اجتماعی» ارزیابی می‌کنند. شما با کدام گروه همدل هستید؟
نکته نخست اینکه، شهید آیت‌الله مطهری در تداوم یک جریان تاریخی از عالمان آگاه دینی ظهور پیدا کرده است. توجه به این قضیه از این جهت اهمیت دارد که بدانیم استاد مطهری یک حلقه از یک سلسله است. ندیدن فضا‌های قبل و بعد از شهید مطهری به‌طور قطع تصویری ناقص از ایشان ارائه خواهد کرد.
نکته دوم اینکه، در درون این زنجیره و این سلسله، حلقه شهید مطهری ممیزات و ویژگی‌هایی دارد که برخی از آن‌ها به زمانه شهید مطهری بازمی‌گردد. البته هنر شهید مطهری در این بوده که زمانه‌اش را بخوبی فهم کرده، توانسته با آن نسبت برقرار کند و مؤثر واقع شود. بخشی هم به ویژگی‌های شخصی و شخصیتی خود شهید مطهری بازمی‌گردد و آن روحیه اجتماعی ایشان همچون صافی فهم، پشتکار و... است.
نکته سوم، درباره اصطلاح «نواندیشی دینی» است که در ادبیات یکی، دو دهه اخیر ما عمدتاً از سمت جریان روشنفکری طرح می‌شود و در واقع تلاشی است برای تطهیر جریان روشنفکری دینی که با نقد‌های بسیار جدی در تاریخ اندیشه ما مواجه شده است. از این رو، اصطلاح «نواندیشی دینی» جعل شد تا دوباره افراد منتسب به جریان روشنفکری ذیل این مفهوم قرار گیرند و دوباره از آنان اعاده حیثیت شود. بر این اساس، معتقدم در مفهوم جدیدی که جعل شده، رندی شده است. بدین معنا که چند نفر از عالمان آگاه همچون شهید مطهری، شهید صدر، علامه طباطبایی و... را در کنار دیگر روشنفکران در یک دسته قرار داده‌اند تا بگویند این‌ها با هم در یک گروه و در یک اردوگاه فکری هستند. در حالی که این‌طور نیست و نمی‌توان این شخصیت‌های فکری را در یک طیف و دسته نشاند.


واقعیت قضیه این است که امثال آقای بازرگان و شریعتی هر چند در مقایسه با جریان روشنفکری دینی ما شخصیت‌های برجسته‌ای به شمار می‌روند و ممیزاتی با دیگر روشنفکران دینی دارند که نفس این ممیزات آنان را قابل احترام و قابل اعتنا می‌کند، اما با افرادی همچون شهید صدر، شهید مطهری، حضرت امام خمینی (ره) و... فاصله زیادی دارند. وقتی مقایسه اندیشه‌ای انجام می‌دهیم، می‌بینیم که نه اصالت و عمق اندیشه روشنفکران دینی، چون دکتر علی شریعتی و مهندس مهدی بازرگان به اندازه این علما است و نه مقبولیت اجتماعی‌شان. از این رو، من به مفهوم «نواندیشی دینی» چندان خوشبین نیستم و آنان را در همان قد و قواره «روشنفکر دینی» می‌دانم. اما در خصوص مفهوم «مصلح اجتماعی» و نسبت آن با شهید مطهری موافق هستم.


سال‌ها پیش شما در یادداشتی نوشتید و شهید مطهری را «فیلسوف خیابان» خواندید. چرا ایشان را چنین توصیف می‌کنید؟
بله درست است. من سال‌ها پیش در یادداشت از ایشان با عنوان «فیلسوف خیابان» یاد کردم. واقعیت این است که شهید مطهری، متفکر و فیلسوف است. اما او فیلسوف انتزاعی نیست. آیت‌الله مطهری مسأله‌های خود را از دل خیابان می‌گرفت و در کتابخانه اش به تأمل می‌گذاشت؛ بنابراین «داستان راستان» می‌نویسد تا معضل داستان‌های انحرافی برای کودکان را که در آن زمان در مجلات یا دیگر رسانه‌ها طرح می‌شد، برطرف کند. وقتی در مجله‌ای راجع به زنان شبهه‌ای ایجاد می‌شود «نظام حقوق زن در اسلام» را می‌نویسد. وقتی روشنفکری در دانشگاه نسبت به اسلام و فرهنگ ایرانی موضع می‌گیرد «خدمات متقابل اسلام و ایران» را می‌نویسد. بنابراین، ایشان متفکری است که دغدغه «اصلاح اجتماعی» دارد و از همان پایگاه تخصصی خود که دین، فلسفه و فقه است برای این مهم بهره می‌گیرد. به این اعتبار، اصطلاح و عنوان «مصلح اجتماعی» را برای شهید مطهری، شهید صدر و امثال این شخصیت‌ها پسندیده و قابل‌قبول می‌دانم. اما در خصوص متناسب بودن اصطلاح «نواندیشی دینی» برای شهید مطهری تردید دارم.


همانطور که اشاره کردید شهید مطهری با توجه به دغدغه‌ای که نسبت به مسائل اجتماعی داشتند در حوزه‌های بسیاری ورود می‌کردند. اما می‌خواهیم بدانیم از نظر شما، دغدغه اصلی ایشان چه موضوع و مسأله‌ای بود؟
شنیده‌ام وقتی ایشان مشغول تألیف کتاب «داستان راستان» بودند، گروهی از شاگردانشان دلسوزانه به ایشان نقد کردند که این داستان‌ها را بقیه هم می‌توانند بنویسند شما بهتر است به تألیف در حوزه‌های تخصصی خودتان بپردازید. اما ایشان پاسخ می‌دهند که من خودم را به‌عنوان «نگهبان دین» تعریف کرده‌ام. به همین دلیل، باید ببینیم که اکنون چه تیری به سمت پیکر دین در حرکت است و من پادزهر متناسب با آن را تهیه کنم. اگر امروز بچه‌های ما را از طریق داستان از دین دور می‌کنند، من باید «داستان راستان» بنویسم. اگر روزی فلسفه دیالکتیکی و فلسفه مارکسیستی، جوانان ما را از دین دور می‌کند، «فلسفه و روش رئالیسم» می‌نویسم. اگر روزی مباحث دانشگاهی یا ژورنالیستی، با شبهاتی که در فضای فکری جامعه ایجاد می‌کنند جوانان ما را از دین دور می‌کنند، باید متناسب با آن‌ها دست به قلم ببرم.
بر این اساس، به اعتقاد من، مرکزی‌ترین دغدغه شهید مطهری «اصلاح جامعه» است و می‌کوشد تا جامعه خود را از طریق اصلاح بینش دینی مردم، ارتقا داده و تکامل بخشد. شهید مطهری فرزند زمانه‌اش است. زمانه مطهری، عصر اندیشه‌های مارکسیستی در عالم بود. به همین دلیل، عمده نوشته‌های فلسفی شهید مطهری به توضیح، تبیین و نقد این فلسفه اختصاص داده شده است.


همانطور که اشاره کردید یکی از جدی‌ترین دغدغه‌های شهید مطهری، این بود که اسلام چگونه می‌تواند با شرایط مختلف زمان تطبیق پیدا کند. آیا چنین امری، دغدغه متفکران امروز ما هم هست؟
اگر این پرسش را متوجه ساحت فردی بدانیم، باید بگویم که در میان متفکران دینی جامعه ما، افراد بسیاری دغدغه «معاصرت» دارند.


گفتمان دینی ما هم آیا چنین دغدغه‌ای دارد؟
به اعتقاد من، متأسفانه «گفتمان دینی» ما حتی اگر این دغدغه را داشته که بین «دین» و «زمان» زبان مفاهمه برقرار کند، موفق نبوده است. تا آنجا که می‌توان گفت زبان دینی ما دچار «بحران معاصرت» شده است. اگر رویکرد و روش شهید مطهری تعمیم پیدا می‌کرد و در حوزه علمیه ما غالب می‌شد، احتمالاً زبان دین و داده‌های دینی ما متفاوت از آن چیزی بود که امروز در اختیار داریم.


موانع معاصریت در گفتمان دینی ما چیست؟
در تاریخ‌نگاری و ادبیات روشنفکران ما، از آنجا که غرب را اصل می‌پندارند گویی زمانه را در تعلق هر آن چیزی که بوی غربی بدهد، می‌دانند؛ لذا هماهنگ بودن با زمانه را هماهنگ بودن با تجدد و غرب معنا می‌کنند. اما من معتقد نیستم که غرب، شایسته و بایسته عصر ما است. اگرچه که انکار نمی‌کنم که غرب یک بخشی از واقعیت بیرونی ما است. اما تمام واقعیت بیرونی ما هم نیست. به لحاظ شرعی ما در دین احکامی داریم و باید بررسی کنیم که عرف جامعه آن را چگونه فهم می‌کند، این عرف به نوعی نماینده زمانه است. عرف، دین، جغرافیا، تاریخ، فرهنگ رقیب و... را درهم آمیخته است. اما به لحاظ شرعی آن چیزی که ملاک است و باید دین را در نسبت با آن و ناظر به آن طرح کنیم، عرف غربی نیست، بلکه عرف جامعه اسلامی ما است که البته یکی از ویژگی‌های عرف جامعه ما این است که از غرب متأثر شده است. بنابراین، مانع معاصرت ما در گفتمان دینی «فهم عرف از احکام شرعی» است.


شهید مطهری بین علم و دین تعارضی نمی‌دیدند. چقدر ما توانسته‌ایم از این نگاه شهید مطهری بهره بگیریم و همپایی «معرفت دینی» با «معرفت علمی» را در جامعه محقق کنیم؟
باید بگویم در حالی که حضرت امام خمینی (ره) فرمودند که اندیشه‌ها و کتاب‌های شهید مطهری صددرصد اسلامی است و واقعاً هم همین‌طور است، این اصلاً بدین معنا نیست که اندیشه‌های شهید مطهری قابل نقد نیست. برای مثال، فتوایی که یک مرجع تقلید در مورد حکم‌الله می‌دهد یا واجب است یا مستحب. گاهی فقیه حکم به واجب می‌دهد و گاه به مستحب. اما هر دو فقیه اندیشه‌شان اسلامی است، چون روش استنباط هر دو اسلامی است. به این اعتبار، اندیشه‌های شهید مطهری به لحاظ روش استنباط، اسلامی است، اما نخست اینکه، ضرورتاً همه آن بی‌نقص نیست و دوم اینکه، همه آن کامل نیست؛ لذا شاید نتوان بسیاری از اندیشه‌های شهید مطهری را با مباحث تخصصی امروز پاسخ داد هر چند که مبانی پاسخ در کتاب‌های شهید مطهری هست. برای مثال، محققی می‌خواهد امروز در خصوص هرمنوتیک و فهم دین یا پلورالیسم دینی تحقیق کند، در این زمینه محتوا‌های اندکی در کتاب‌های شهید مطهری وجود دارد، در حالی که در تُراث اندیشه دینی ما، کتاب‌های فاخر و درخوری در این موضوعات نوشته شده است.
در خصوص «رابطه علم و دین» بعد از شهید مطهری، دیدگاه‌ها و نظریاتی طرح شدند که مبسوط‌تر و عمیق‌تر از آن چیزی است که شهید مطهری طرح کرده است. البته این نه نقص اندیشه شهید مطهری و نه فضل متفکران امروز است، بلکه نتیجه توسعه درس و زمانه است. واضح است که مسائل زمان ما باید پیشرفته‌تر از مسائل زمان شهید مطهری باشد. می‌خواهم بگویم اگر شهید مطهری دیدگاهی در باب «نسبت علم و دین» دارند، الزامی نیست که گفتمان غالب حوزه‌های علمیه همان تلقی و تفسیر را داشته باشند.
معتقدم، در خصوص بحث‌هایی همچون علم دینی و ماهیت آن و نسبت آن با دین بویژه در یکی، دو دهه اخیر، اندیشه‌های بسیار فاخر و سنگینی مطرح شده است. فراتر از آن چیزی که شهید مطهری مطرح کردند.


میراث ایشان برای نسل امروز ما چیست؟
آزاداندیشی شهید مطهری، جهد و تلاش، تولید دانش اصیل و اسلامی. این‌ها می‌تواند برای ما سرمشق باشد. میراث ظاهری شهید مطهری برای امروز ما، فکر و افکار و کتاب‌های او است. اما ممکن است برخی از این افکار اساساً موضوعیت خود را از دست داده باشد. برای مثال دیدگاه‌هایی که شهید مطهری در خصوص مارکسیسم طرح می‌کردند، دیگر از موضوعیت افتاده است. اما روشی که شهید مطهری برای تولید دانش و برای استنباط اندیشه به کار گرفته، می‌تواند برای ما الهام‌بخش و میراث او برای نسل امروز ما باشد.


من سال‌ها پیش در یادداشت از شهید مطهری با عنوان «فیلسوف خیابان» یاد کردم. واقعیت این است که شهید مطهری، متفکر و فیلسوف است. اما او فیلسوف انتزاعی نیست. آیت‌الله مطهری مسأله‌های خود را از دل خیابان می‌گرفت و در کتابخانه اش به تأمل می‌گذاشت؛ بنابراین «داستان راستان» می‌نویسد تا معضل داستان‌های انحرافی برای کودکان را که در آن زمان در مجلات یا دیگر رسانه‌ها طرح می‌شد، برطرف کند. وقتی در مجله‌ای راجع به زنان شبهه‌ای ایجاد می‌شود «نظام حقوق زن در اسلام» را می‌نویسد. وقتی روشنفکری در دانشگاه نسبت به اسلام و فرهنگ ایرانی موضع می‌گیرد «خدمات متقابل اسلام و ایران» را می‌نویسد. بنابراین، ایشان متفکری است که دغدغه «اصلاح اجتماعی» دارد و از همان پایگاه تخصصی خود که دین، فلسفه و فقه است برای اصلاح جامعه بهره می‌گیرد

 

انتهای پیام/

منبع:روزنامه ایران

ارسال نظر
captcha