کارنامه علمی و عملی آیت‌الله‌العظمی سید محمدرضا گلپایگانی در دوران مرجعیت؛
زنده یاد آیت‌الله‌العظمی سیدمحمدرضا موسوی گلپایگانی، از اعلام پرآوازه شیعه در عصر حاضر و مراجع پرتکاپوی به شمار می‌رفت. نوشتار حاضر سعی دارد تا به مدد برخی اسناد، به بازخوانی کارنامه علمی و عملی آن بزرگ بپردازد. امید آنکه مفید و مقبول‌آید.

به گزارش «سدید»؛ زنده یاد آیت‌الله‌العظمی سیدمحمدرضا موسوی گلپایگانی، از اعلام پرآوازه شیعه در عصر حاضر و مراجع پرتکاپوی به شمار می‌رفت. نوشتار حاضر سعی دارد تا به مدد برخی اسناد، به بازخوانی کارنامه علمی و عملی آن بزرگ بپردازد. امید آنکه مفید و مقبول‌آید.

در قامت مرجعی مبارز
زنده یاد حضرت آیت‌الله العظمی سیدمحمدرضا موسوی گلپایگانی، در عداد مراجع نامداری بود که در پی آغاز نهضت اسلامی، بدان پیوست و این حمایت، به تقویت جبهه اعتراضات انجامید. از آن پس نیز در ادوار گوناگون نهضت اسلامی تا پیروزی آن، بر حجم کنش و واکنش‌های سیاسی خویش افزود و هرگز عقب‌نشینی نکرد. سیدمرتضی حسینی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در این باره معتقد است:
«در سال ۱۳۵۶، مبارزات مردم انقلابی به اوج خود رسید. هم‌زمان با این اتفاقات، تحرک سیاسی آیت‌الله گلپایگانی نیز شدت گرفت و در مواجهه با بسیاری از اقدامات حکومت پهلوی، به شکل تعارضات سیاسی نمایانگر شد. از جمله این اقدامات، می‌توان به اعتراض ایشان به امور معیشتی و مذهبی مردم اشاره کرد که با صدور اعلامیه‌های متعدد انجام شد. از جمله این اعلامیه‌ها یا واکنش‌ها، می‌توان به سندی از دفتر ویژه اطلاعات اداره یکم دایره بررسی ساواک اشاره کرد که در آن اقدامات اعتراضی آیت‌الله گلپایگانی بررسی شده است. در این سند آمده است: در روز ۱۵/۹ /۲۵۳۶، {آیت‌الله} گلپایگانی در خاتمه درس به حاضرین اظهار داشته: در حالی‌که طلاب از نظر مسکن در مضیقه هستند، مدتی است درب مدرسه فیضیه قم را بسته‌اند. مردم از وضع آب و برق و گوشت ناراضی هستند، بانک‌های کشور به صورت شرعی عمل نمی‌کنند، برای مکه رفتن مردم ایجاد اشکال کرده‌اند، اخیراً در روزنامه‌ها نوشته‌اند که در صدراسلام حجاب وجود نداشته است، تاریخ کشور را عوض کرده‌اند و با این‌گونه مطالب، ایجاد ناراحتی و نارضایی می‌کنند... البته اعتراضات و مبارزات سیاسی آیت‌الله گلپایگانی، فقط به این موارد محدود نبود، بلکه ایشان نسبت به بسیاری از اقدامات حکومت پهلوی حساس بودند و علیه آن‌ها واکنش نشان می‌دادند. از دیگر موارد اعتراضی ایشان، می‌توان به مواردی چون: مخالفت صریح با حزب رستاخیز، تحریم شرکت مسلمانان در آن، مخالفت صریح با طرح امتحان دولت از طلاب و انکار صلاحیت آنان براى این امر - که باعث عقب‌نشینى دولت وقت و مصون ماندن حوزه از این طرح ناصواب شد- اعتراض شدید علیه گسترش بى‌بندوبارى و فساد و فحشا و رواج منکرات و فرستادن نامه سرگشاده به شاه و تذکر به عواقب وخیم آن، اعتراض و مخالفت بسیار شدید علیه تأسیس سینما در شهر قم و تعطیل نمودن درس و نماز جماعت خویش به مدت یک هفته، مخالفت و اعتراض علیه تاج‌گذارى شاه و انتخاب ولیعهد و... اشاره کرد. در کل فعالیت‌های سیاسی آیت‌الله گلپایگانی، سهم بسزایی در پررنگ شدن مبارزات سیاسی مردم در سال‌های ۱۳۵۷- ۱۳۵۶ داشت. نمونه‌ای از درستی این ادعا را می‌توان در اسناد لانه جاسوسی امریکا درباره اطلاعیه ایشان مبنی بر برپایی عزای عمومی توسط مردم، به دلیل بی‌حرمتی حکومت نسبت به زیارتگاه مشهد، در آذرماه ۱۳۵۷ مشاهده کرد: اطلاعیه‌ای که امروز به وسیله آیت‌الله گلپایگانی و چند تن دیگر از روحانیان منتشر شد، از لحن بسیار تندی در محکومیت نیرو‌های امنیتی برخوردار بود و مردم را به برپایی روز عزای عمومی فرا می‌خواند...».

عشق به حوزه، بسان فرزندی عزیز
حفظ و شکوفایی علمی و اخلاقی حوز‌های علمیه به ویژه حوزه علمیه قم، از دغدغه‌های همیشگی آیت‌الله‌العظمی گلپایگانی به شمار می‌رفت. این مقوله به قدری آشکار بود که در تمامی رویکر‌های ایشان مشهود بود. آیت‌الله‌العظمی ناصر مکارم شیرازی، در باب این دغدغه می‌گوید:
«بنده از همان روزی که برای تحصیل به قم آمدم، ارادت خاصی به ایشان پیدا کردم. آن زمان من در مدرسه حجتیه درس می‌خواندم و برای نماز، به مسجد بازار حسین‌آباد می‌رفتم و در نماز جماعت ایشان شرکت می‌کردم. مدتی هم از محضر و درس ایشان کسب فیض کردم و بعد‌ها هم هر وقت که لازم بود، خدمت ایشان می‌رفتم و رهنمود‌های بسیار مفیدی را دریافت می‌کردم. از زمانی هم که در شورای مدیریت وظایف و مسئولیت‌هایی به عهده‌ام گذاشته شد، برای کسب تکلیف و گرفتن رهنمود‌های لازم، خدمت ایشان می‌رسیدم و مسائل حوزه را با ایشان در میان می‌گذاشتم. پس از تهیه اساسنامه حوزه، متن را در اختیار ایشان قرار دادیم تا نظرات اصلاحی خود را ارائه کنند و بعد هم آن‌ها را اعمال کردیم. کلاً در مورد کار اداره طلاب، به ایشان زیاد مراجعه می‌کردیم. ایشان به مسائل حوزه‌ها، اهمیت زیادی می‌دادند و زمانی که توانستند مدرسه تأسیس کنند، این کار را کردند و طلابی در مدارس ایشان مشغول تحصیل شدند. ایشان در مورد حوزه عملیه قم، دغدغه زیادی داشتند و لحظه‌ای از آن فارغ نبودند و همچون فرزندی عزیز، بدان عشق می‌ورزیدند. یادم هست که یک هفته قبل از رحلت‌شان، خدمت‌شان رفتم. ایشان فرمودند: دیگر از من گذشته، ولی شما کار‌های حوزه را انجام بدهید. عرض کردم: طلاب در امر تحصیل جدی شده‌اند و ما هم، مقررات خاصی را برای آنان وضع کرده‌ایم. فرمودند: برای مسائل اخلاقی‌شان چه تدبیری اندیشیده‌اید؟ طلاب باید از نظر اخلاقی، روزبه‌روز قوی‌تر بشوند. عرض کردم: برای این مطلب برنامه‌هایی داریم و ان‌شاءالله به آن‌ها عمل خواهیم کرد...».

حفظ و توسعه میراث استاد
آیت‌الله‌العظمی گلپایگانی همراه با استاد خویش آیت‌الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری، به قم مهاجرت کرد و تا پایان حیات، در حفظ میراث علمی و معنوی آن بزرگ کوشید. اینک که سخن از صدسالگی حوزه در میان است، بررسی این جنبه از حیات آن مرجع والامقام، به روایت یکی از شاگردانش یعنی آیت‌الله العظمی جعفر سبحانی تبریزی، مفید می‌نماید:
«مقام معظم رهبری در فقدان ایشان، توصیف جالبی را بیان کردند. ایشان فرمودند: حضرت آیت‌الله العظمی گلپایگانی (رحمه‌الله علیه)، با ۹۶ سال عمر شریف خویش که ۳۲ سال آن را متصدی مرجعیت، سه‌ربع قرن آن را استاد بزرگ در فقه و اصول و ۸۵ سال آن را به علم و تحصیل اختصاص دادند، یکی از سعادتمندترین مراجع تقلید بودند. ایشان فردی بودند که تقریباً تمامی عمرشان را صرف خدمت و جهاد کردند. در عظمت مقام آن بزرگوار، همین بس که ایشان از شاگردان نخبه و ممتاز آیت‌الله‌العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری بودند. ایشان تا بیست‌سالگی در گلپایگان بودند و محضر اساتیدی، چون مرحومان: سیدمحمدحسن خوانساری، آخوند میرزا محمد گلپایگانی و محمدتقی گلپایگانی را درک کردند. سپس به اراک رفتند و در حوزه اراک ـ که چهار سال از تأسیس آن می‌گذشت ـ ادامه تحصیل دادند. مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری در سال ۱۳۰۱، برای زیارت به قم می‌روند و علمای قم از ایشان درخواست می‌کنند که در قم بمانند و حوزه آنجا را اداره کنند. ایشان تفألی به قرآن می‌زنند و آیه ۹۳ سوره مبارکه یوسف می‌آید که خداوند به یوسف (ع) می‌فرماید: خود و همه بستگانت را به سرزمین مصر بیاور! ایشان در قم می‌مانند و پس از چهار ماه، برای شاگردانشان در اراک نامه می‌فرستند و آن‌ها را به این شهر فرا می‌خوانند. به این ترتیب آیت‌الله گلپایگانی نیز به قم می‌آیند. این بزرگوار به قدری مورد اعتماد مرحوم حاج شیخ عبدالکریم بودند که ایشان تربیت علمی فرزندشان را به آقای گلپایگانی سپردند و به قدری به ایشان علاقه داشتند که هرگاه بیمار می‌شدند، برای عیادت به منزل ایشان می‌رفتند و اکثراً برایشان گل گاوزبان می‌بردند! بدیهی است که در چنین ارتباطی، شاگرد رشد می‌کند. پس از رحلت آقای حائری، آقای گلپایگانی دیگر در جلسه درسی حاضر نشدند و مشغول تدریس و کار علمی بودند، تا اینکه آیت‌الله العظمی بروجردی به قم آمدند. از آن پس حدود هفت، هشت سال، در درس فقه و اصول ایشان شرکت کردند. ابتکارات آیت‌الله گلپایگانی منحصر به خود ایشان بود، از جمله تأسیس اولین مدرسه کلاسه شده و دارای برنامه حوزوی که پیش از آن سابقه نداشت! دیگر اینکه پس از کشتار فجیع مدرسه فیضیه، بیمارستان‌ها و درمانگاه‌ها، از پذیرش طلاب و علما خودداری می‌کردند! آقای گلپایگانی برای رفع این مشکل، ابتدا درمانگاهی را راه‌اندازی کردند که به‌تدریج تبدیل به بیمارستان عظیمی شد و در حال حاضر، یکی از مجهزترین بیمارستان‌های قم است. تأسیس مرکز کامپیوتری علوم اسلامی، از دیگر اقدامات ارزنده ایشان است. در آغاز کار -که بیش از ۱۲۰ کتاب فقهی فیش‌برداری و در دیسک‌های کامپیوتری ضبط شد ـ نزد همه، اقدامی جالب به شمار می‌آمد. این فیش‌ها که بعد‌ها به اضعاف مضاعف توسعه یافت، کار را برای علما، محققین و افراد علاقه‌مند، بسیار ساده کرد...».

دلداده تهجد و قرائت قرآن
اهتمام به خودسازی و پرداختن به امور معنوی، از خصال ارجمند آیت‌الله العظمی گلپایگانی قلمداد می‌شود. آن بزرگ به اقامه جماعت، تهجد شخصی، قرائت مداوم قرآن و توسل به ساحت معصومین به ویژه حضرت صاحب الامر (عج)، اهتمام و شهرت داشت و این مهم را شاگردان و مراودانش، از جمله زنده یاد آیت‌الله طاهر شمس گلپایگانی، به تاریخ سپرده‌اند:
«بنده در سال ۱۳۲۴، وارد حوزه علمیه قم شدم. ایشان در آن موقع، از مدرسین بنام حوزه علمیه قم بودند. دو درس در بیرون از منزل و یک درس در داخل منزل داشتند و در هر دو هم، جمعیت زیادی می‌آمدند و از محضر ایشان استفاده می‌کردند. من هم که تازه به حوزه علمیه آمده بودم و ایشان در واقع، حکم سرپرست مرا داشتند! ایشان در روز‌های پنج‌شنبه، در منزلشان از طلاب حوزه علمیه امتحان می‌گرفتند و عده زیادی از طلاب، در آن جلسات شرکت می‌کردند. راهنمایی‌های ایشان در این جلسات، فوق‌العاده ارزنده بودند و در راه تحصیل، بسیار کمکم کردند تا سرانجام توفیق پیدا کردم در درس ایشان حضور پیدا کنم. ایشان چه در دروس سطح و چه در درس خارج، قدرت علمی و دقت نظر خاصی داشتند و به این ویژگی، شهره بودند. دقت ایشان به این معنا بود که در فروعات فقهی، ملاحظه همه جوانب یک مسئله را می‌کردند. به قول ایشان: مطالب را باید روی پایه درستی بنا کرد... آیت‌الله‌العظمی گلپایگانی از نوادری بودند که حتی در امور عادی روزمره هم، تمام تلاش‌شان مصروف انجام وظیفه و رضای خدا می‌شد، چه رسد به مسائل شرعی و اقدامات سیاسی، لذا بالاترین ویژگی ایشان، تسلط بر نفس و مراقبت نفسانی شده بود و به همین دلیل هم، در قلب مردم جای داشتند. ایشان اهل تهجد و نماز شب بودند و چه در سفر و چه در حضر، یک ساعت مانده به اذان صبح بیدار می‌شدند و صبح‌ها پس از آیت‌الله العظمی نجفی مرعشی، در حرم حضرت معصومه (س) اقامه جماعت می‌کردند. سپس تا طلوع آفتاب در محراب عبادت می‌نشستند و گاهی هم بعد از طلوع آفتاب، به حجره ما در فیضیه می‌آمدند. به تلاوت قرآن علاقه خاصی داشتند و حداقل روزی یک جزء قرآن را تلاوت می‌کردند. فوق‌العاده متواضع بودند و سر سوزنی تکلف در ایشان وجود نداشت و واقعاً الگوی کامل انسانیت بودند. نسبت به فرضیه امر به معروف و نهی از منکر، فوق‌العاده حساس بودند. یک شب تولیت وقت حرم مطهر حضرت معصومه (س)، خدمت ایشان آمد و در آنجا صحبت‌های مختلفی شد. از جمله ایشان فرمودند: چرا اذان آستانه مقدسه را سر وقت پخش نمی‌کنید؟ تا این حد حساس بودند که کمی این طرف و آن طرف پخش شدن اذان حرم مطهر، اذیتشان کرده بود...».
اگر بنابر آشکار شدن مرقد حضرت زهرا بود، ائمه این کار را می‌کردند
علاقه آیت الله‌العظمی گلپایگانی به ساحت معصومین (ع)، هماره موجب می‌گشت که در برابر هر آنچه حقانیت تاریخی آنان را کمرنگ می‌نمود، مقاومت کنند. حجت‌الاسلام و المسلمین سید محمدباقر گلپایگانی فرزند آن مرجع والا، در این باره خاطره‌ای شنیدنی دارد:
«بنده مسئول تنظیم ملاقات‌های آقا بودم. در سال ۶۲ یا ۶۳ عده‌ای از ثروتمندان و تحصیلکرده‌های تونس، نزد آقا آمدند و گفتند: با مسئولان عربستان درباره بازسازی قبرستان بقیع صحبت کرده‌ایم و آن‌ها در صورت موافقت مراجع شیعه برای این کار، همکاری خواهند کرد. این گروه نزد یکی از مراجع رفته و ایشان به آن‌ها نوشته‌ای داده و اعلام رضایت کرده بودند. سپس نزد رهبر کبیر انقلاب رفته و ایشان گفته بودند: بروید خدمت آیت‌الله گلپایگانی و ایشان هر چه بفرمایند، نظر من هم هست. وقتی آن‌ها با من صحبت کردند، از اینکه قرار است قبرستان بقیع از حالت ویرانی در بیاید، حقیقتاً خوشحال شدم. به هر حال ترتیب ملاقات آنان را با آقا دادم. وقتی آقا حرف‌های آن‌ها را شنیدند، به‌شدت عصبانی شدند و فرمودند: اگر تمام مراجع شیعه هم با این کار موافقت کنند، به تنهایی مخالفت خواهم کرد! علت سؤال شد، ایشان فرمودند: اگر قبرستان بقیع به عنوان قبر ائمه بقیع بازسازی شود اشکالی ندارد، ولی اگر به عنوان قبر حضرت زهرا (س) ساخته شود، تنها اثری که دارد این است که خواهند گفت: شیعیان ۱۴۰۰ سال است که می‌گویند قبر حضرت فاطمه (س) مخفی است و کسی از جای آن خبر ندارد، حالا معلوم شد این همه وقت دروغ گفته اند، چون این قبر ایشان است!... این رویکرد نشان می‌دهد که ایشان، متوجه چه نکات ظریف و دقیقی بوده‌اند. ایشان می‌فرمودند: اگر این قبرستان به عنوان قبر امامانی که در آنجا دفن شده‌اند بازسازی شود، خود من کل هزینه آن را تقبل می‌کنم و نیازی به کمک کسی نیست، اما اگر مقصود ساختن بقعه و بارگاه روی قبر حضرت فاطمه زهرا (س) باشد، به هر شکل ممکن جلوی این کار را می‌گیرم، زیرا مخفی بودن قبر ایشان یکی از نشانه‌های آشکار مظلومیت و حقانیت شیعه است، اگر آشکار شدن این قبر ضرورت داشت، قطعاً یکی از ائمه (ع) این کار را انجام می‌دادند، ولی هیچ یک از آن‌ها این کار را نکردند. قبر امیرالمؤمنین (ع) تا زمان هارون‌الرشید مخفی بود و در زمان او آشکار شد. اگر چنین چیزی برای قبر فاطمه زهرا (س) هم لازم بود، خدای سبحان این کار را می‌کرد. خود حضرت هم فرمودند: تا روز قیامت نیز این راز آشکار نخواهد شد، بنابراین قطعاً سرّی در کار است. به هر حال آقا فرمودند اجازه این کار را نمی‌دهم و اگر کسی اقدام کند تا پای جان مقابله خواهم کرد! آن‌ها وقتی دیدند آقا این‌طور محکم پای این قضیه ایستاده‌اند، بلند شدند و رفتند. به نظر من این هوشیاری چیزی نبود جز مدد الهی، چون همه از جمله خود من، واقعاً از تصور احیای قبرستان بقیع خوشحال شده بودیم، اما آقا با فراست خاص خودشان متوجه شدند در صورت انجام چنین کاری همه خواهند گفت شیعیان ۱۴۰۰ سال است در این باره دروغ گفته‌اند، پس معلوم می‌شود بقیه حرف‌هایشان هم اعتباری ندارد!...».

مثل اینکه دیگر باید بروم!
دکتر محمد باهر سال‌ها پزشک اختصاصی حضرت آیت‌الله العظمی گلپایگانی بود. وی به تناسب وظیفه خویش، از آن بزرگ خاطراتی متنوع داشت که شمه‌ای از آن، به ترتیب پی‌آمده است:
«خاطرم هست که در سال ۱۳۶۶، همراه با ایشان ــ که حالشان فوق‌العاده نامساعد بود و دچار دیابت شدید و عفونت ادراری شده بودند ــ به لندن رفتیم. یک سری بیماری‌های دیگر هم، مزید بر علت شده بودند. وقتی به لندن رسیدیم، ناگهان به شکل معجزه‌آمیزی، حال ایشان خوب شد! بعضی از دوستان می‌گفتند: آقا شفا گرفته! واقعاً هم معاینات و آزمایشات دقیق، نشان دادند که ایشان نیاز به درمان تخصصی ندارند و فقط یک سری درمان‌های ساده، برای ایشان تجویز شد. موقعی که ما در لندن بودیم، یکی از دوستانی که حالا در مشهد زندگی می‌کنند، به من گفتند: وقتی شما در لندن بودید، من خواب دیدم که آقا روی تخت بیمارستان ایستاده‌اند و به شما می‌فرمایند: آقای دکتر باهر، من سالم شده‌ام، چرا باید اینجا بمانیم؟ برگردیم به قم. من وقتی این موضوع را شنیدم، خیلی تعجب کردم، چون درست صبح روز بعدی که آقا در بیمارستان بستری شدند، عین این جمله را به من گفتند: حال من خوب شده، برگردیم قم! من عرض کردم: آقا! اجازه بفرمایید یک سری آزمایشات و معاینات روی شما انجام شود، وگرنه همه تصور خواهند کرد بیخودی به اینجا آمده‌ایم! قبلاً یک بار در ایران، یک سری آزمایشات و معاینات روی ایشان انجام شد و تشخیص تومور ریه دادند! خوشبختانه در سفر مورد اشاره به لندن، معلوم شد که موضوع مهمی نیست و به خیر و خوشی برگشتیم. اما با این‌همه، آقا در واپسین نوبت از بستری شدنشان، به من فرمودند: آقای دکتر باهر! این بار موضوع فرق می‌کند، مثل اینکه دیگر باید بروم، شما از دست من ناراحت می‌شوید، ولی واقعیت همین است!... این حرف ایشان دلم را به درد آورد، اما گویی خودشان احساس کرده بودند که این بار بازگشتی در کار نیست. به این ترتیب در روز ۱۴ آذر، قلب بزرگمردی که مالامال از عشق به خدا و مردم بود، ایستاد و جهان اسلام و تشیع را داغدار کرد...».

انتهای پیام/

منبع: جوان
ارسال نظر
captcha