گفتگویی با معاون توزیع سازمان سینمایی حوزه هنری؛
درحالی که کمدی در ایران پرفروش‌ترین ژانر است، در جهان چهارمین ژانر پرطرفدار است. شرایط بازار سینمای ایران در دهه شصت و هفتاد را بررسی کنید. در سال‌های شصت‌ونه و هفتاد، حدود 70 میلیون قطعه بلیت در ایران ‌فروش رفته است. همان زمانی که می‌گویند مردم زیر توپ و خمپاره به سینما می‌رفتند، درست است. چرا؟ چون خانواده به سینما می‌رفت. خانواده برای چه به سینما می‌رود؟ خانواده برای فیلمی به سینما می‌رود که هم تفریحش باشد و هم از دید او فیلمی باشد که محتوای بدی نداشته باشد.

به گزارش «سدید»؛ مدیریت دانش به معنای در دسترس قرار دادن و یکپارچه کردن اطلاعات، تحلیل‌ها و حتی رسوب تجویزها در بین اعضای سازمان است تا به هنگام نیاز، آنها بتوانند کار روزمره خود را با بازدهی بیشتر و موثرتر انجام دهند. یکی از مهم‌ترین قدم‌ها در شکل دادن به یک اقیانوس آبی، مدیریت دانش است. تعدادی از اقیانوس‌های آبی با ایده‌هایی شروع شدند که یک کارگر خط تولید یا فروش به آنها رسیده است، برخی هم با داشتن نگاه کلی به صنعت. اولین قدم برای تحول در سیستم توزیع سینمای ایران نیز داشتن اشراف کامل به همه اجزای آن است. موضوعی که چند وقتی است در مجموعه‌های مختلف به آن توجه شده است. با هادی اسماعیلی، معاون توزیع سازمان سینمایی حوزه هنری و مدیر زنجیره سینماداری مهر دراین‌باره به گفت‌وگو نشسته‌ایم. 

اهمیت مدیریت دانش برای بنا کردن یک ساختار جدید در سیستم توزیع سینمای ایران که با تصمیم‌گیری‌های غلط در چند دهه گذشته باعث ریزش مخاطبان شده است، چقدر است؟

وقتی شما می‌خواهید در فضای کسب‌وکارتان استراتژی‌ طراحی کنید، اولین قدم جمع‌آوری اطلاعات براساس مثلثی است که، ضلع اول آن سازمان خود ماست، یعنی سازمان سینمایی سوره. ضلع دوم آن مخاطبان ما هستند و ضلع سوم آن محیط اطراف ما. برای جمع‌آوری اطلاعات باید به‌صورت گردشی روی این سه ضلع حرکت کرد. مثلا در مرحله اول در مورد سازمان باید پرسید که مأموریت‌مان چیست؟ چشم‌اندازمان کجاست؟ ارزش‌های من چیستند؟ و با جمع‌آوری این اطلاعات، تحلیل را شروع کرد. 

در بررسی مخاطب این سوال مطرح می‌شود که من برای چه کسی فیلم می‌سازم و نهایتا اکران می‌کنم؟ برای مثال ما در سازمان سینمایی سوره برای مخاطب خودمان تعریف داریم. در این تعریف بیش از 90 درصد مردم ایران (‌‌مخاطبان هدف هر فیلم تعداد کمتری است ولی مجموع آنها را درنظر گرفتم‌) می‌توانند مخاطب ما باشند. بعد از انتخاب مخاطب هدف، باید آنها را اولویت‌بندی کنیم. 

بحث بعدی، محیط خرد و کلان است. از محیط چه اطلاعاتی به دست می‌آید؟ از «محیط خرد» اطلاعاتی نظیر «رقبا» و «ذی‌نفعان» و... استخراج می‌شود و از «محیط کلان» اطلاعاتی درخصوص فضای کلان کشور، به لحاظ اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، قانونی و فرهنگی استخراج می‌شود. 

در مدیریت دانش، باید مراحلی که گفتیم را پشت سر بگذاریم تا به اولین موضوع تجویزی خودمان که ارکان محوری‌ هستند برسیم و یک تحلیلی از سه‌گانه ذکر شده داشته باشیم. دست‌فرمان ما در شروع کار از اینجا شروع می‌شود. وقتی من در معاونت توزیع سازمان سینمایی مستقر شدم، اولین کاری که انجام دادم شکل دادن به دفتر مدیدیت راهبردی با تمرکز بر بخش تحقیق و توسعه بود تا این مباحث و مسائل اصلی راهبردی مشخص شود؛ چراکه ما باید اطلاعات خودمان را از تحلیل مسائل این فضای سه‌گانه به دست می‌آوردیم. 

شما فرآیند تحقیق و توسعه را از کدام ضلع این مثلث شروع کردید؟ 

ما تحقیق و توسعه را از مبحث کلان‌تر که مربوط به اکوسیستم یعنی محیط بود شروع کردیم. البته اصل کار با انتخاب تیم تحقیق و توسعه شروع شد. چون به این نتیجه رسیدم که در فضای سازمان خودمان، قوه تخصصی تجزیه و تحلیل دانش وجود ندارد، بنابراین تصمیم گرفتیم تا از اینجا و از سازماندهی خودمان شروع کنیم. 

چون محیط پویاست و باید براساس محیط، مدام در حال تغییر باشیم نمی‌توانیم منتظر بمانیم که اطلاعات ما در فرآیند تحقیق و توسعه 100 درصد بشود و بعد شروع به کار کنیم. همه چیز در طول زمان در حال تغییر است پس باید همزمان که این فرآیند انجام می‌شود تصمیم‌گیری هم کرد و کار را انجام داد. 

پرچالش‌ترین بخش این فرآیند برای شما کدام بود؟

سخت‌ترین بخش، تحلیل «مخاطب» است. کلا سخت‌ترین بخش در تحلیل‌ها، تحلیل مخاطب انسانی است؛ هرچند در محیط کلان ‌هم بخش‌های متغییر زیادی هستند ولی تحلیل آنها، ساده‌تر از بخش مخاطب است. مخاطب چون انسان است، شناخت آن پیچیدگی‌های خاص خودش را دارد. 

از نظر تعدد نیز درنظر بگیرید درنهایت سازمان مثلا با 50 ذی‌نفع مواجه هست یا 10 رقیب در بازار دارد. اگر بخواهید مسائل اجتماعی و اقتصادی و... را کلان نگاه کنید، تعدد ابرروندها هم بالا نیست ولی تعداد دسته بندی مخاطبان منحصربه‌فرد خیلی زیاد است. 

مثلا یکی از سخت‌ترین کارهایمان در فضای توزیع، این است که برای فیلم‌ها مخاطب‌شناسی کرده و بتوانیم درست هدف‌گذاری کنیم. سخت‌ترین بخش کمپین هم به نظرم همین است و باقی مراحل مثل انتخاب تگ‌لاین و هویت بصری و... با کمی زمان گذاشتن، درمی‌آیند. منتها اینکه کدام مخاطب را بر چه اساسی هدف‌گذاری کنید، خیلی کار سختی است. به همین خاطر تاکید دارم که پیچیده‌ترین و مهم‌ترین کار ما مخاطب‌شناسی است. اگر بخواهیم اتفاق خاص «استراتژی اقیانوس آبی» رخ دهد و از وضعیت فعلی به وضعیت جدید حرکت کنیم، یکی از پایه‌های اساسی، شناخت دقیق مخاطب است. 

تمرکز شما روی سیستم توزیع سینما است و می‌خواهید از این طریق بر روندهای سینمای ایران تاثیرگذار باشید ولی به نظر می‌رسد این سیستم تولید است که اثرگذاری اصلی را بر روندهای سینما دارد. بالاخره شما با فیلم‌های ساخته شده‌ای مواجه هستید که باید یک تعدادی از آنها را پخش کنید. چگونه می‌خواهید در این مسیر اثرگذار باشید؟

در همه جای دنیا نقش اصلی «تنظیم‌کنندگی» در اختیار توزیع است. اصالت با توزیع نیست ولی تنظیم‌کنندگی در اختیار توزیع است. اصالت در هنر، فکر و ایده هنرمند است که منجر به اثر می‌شود، ولی تقریبا در همه جای دنیا مواضع آن هنرمند را هم تا حد زیادی مخاطب تنظیم می‌کند. اغلب این‌گونه است. معمولا مخاطبِ وصل به توزیع، تنظیم‌کننده است. مثلا الان می‌گویند اگر می‌خواهی فیلم فروش خوبی داشته باشد، کمدی بساز. در مورد درست یا غلط بودن این گزاره صحبت نمی‌کنم ولی واقعیت فعلی سینمای ایران این است که در لیست فیلم‌های پرفروش، سه فیلم اول کمدی هستند. امسال اگر فیلم کمدی خوب دیگری هم اکران می‌شد می‌توانست رتبه چهارم را بگیرد. 

اساسا هر چیزی که به اقتصاد گره می‌خورد این موضوع درباره‌اش صادق است. مگر اینکه شما فیلم سینمایی را برای نگاه داشتن در گنجه خانه بسازید. فیلم را برای نمایش به مخاطب می‌سازند. البته یک موقع کسی ذوقی کار می‌کند و دنبال اقتصاد آن نیست. دوست دارد یک کار هنری شخصی برای خودش یا یک ذی‌نفع خاص خودش انجام دهد، این ‌یک بحث دیگر است. منتها در کار اقتصادی، دیگر تعاریف اقتصاد ارجح است. 

اگر از بیرون به سینمای ایران نگاه کنیم متوجه می‌شویم که تمرکز دولت بیشتر روی تولید است تا توزیع. فارابی، مرکز گسترش و... بیشتر دنبال ساخت اثر هستند تا اکران موفق آن. این موضوع در سال‌های اخیر بیشتر به چشم می‌آید. روندی که باعث وابستگی سینما به بودجه‌های دولتی شده و آینده‌ای جز ورشکستگی کامل برای آن نمی‌شود پیش‌بینی کرد. آیا شما می‌خواهید برخلاف روند سنتی موجود حرکت کنید؟

باید درنظر داشت که اساسا توزیع به صورت مطلق تعریف‌کننده تولید نیست. اگر واژه توزیع را در مفاهیم آکادمیک همان بازاریابی ‌بدانیم، در بازاریابی مفهومی داریم به اسم «آمیخته بازاریابی» که اساس مباحث آن است. در مباحث بازاریابی اولین عنوان محصول (Product) است یعنی شما نمی‌توانید توزیع، یا به مفهوم آکادمیک آن بازاریابی را بدون تولید داشته باشید. پس نمی‌توانید بگویید توزیع، تعریف‌کننده تولید است. اصالت همواره با تولید است. اگر تولید نباشد، توزیع شکل نمی‌گیرد. اما موضوع در بازخوردی است که توزیع به تولید می‌دهد که همان تنظیم‌کنندگی‌ای است که توزیع بر تولید انجام می‌دهد. 

برای اینکه بتوانید روی روندهای سینمای ایران تاثیرگذاری کنید باید در کنار اهمیت دادن به تولید، سیستم توزیع را هم ساماندهی کنید. سینما یک هنرصنعت است که اقتصاد نقش مهمی در آن دارد. نمی‌توان فقط با تکیه بر بودجه‌های دولتی فیلم ساخت و نسبت به ذائقه مخاطبان بی‌توجه بود. بزرگ‌ترین مشکل حاکمیت در حداقل دو دهه اخیر این بوده که سیستم توزیع سینما را رها کرده است، یعنی احترام به ذائقه مخاطبان را فراموش کرده است. درحالی که بیشترین تعداد سینماها در اختیار حاکمیت بوده، تنظیم‌گری سیستم توزیع در این دو دهه را بنگاه‌های اقتصادی خصوصی انجام داده‌اند. نمی‌دانم این روند دانسته بوده یا نادانسته ولی باعث شده که وضعیت امروز سینمای ایران به این نقطه برسد. 

درحالی که کمدی در ایران پرفروش‌ترین ژانر است، در جهان چهارمین ژانر پرطرفدار است. شرایط بازار سینمای ایران در دهه شصت و هفتاد را بررسی کنید. در سال‌های شصت‌ونه و هفتاد، حدود 70 میلیون قطعه بلیت در ایران ‌فروش رفته است. همان زمانی که می‌گویند مردم زیر توپ و خمپاره به سینما می‌رفتند، درست است. چرا؟ چون خانواده به سینما می‌رفت. خانواده برای چه به سینما می‌رود؟ خانواده برای فیلمی به سینما می‌رود که هم تفریحش باشد و هم از دید او فیلمی باشد که محتوای بدی نداشته باشد. البته این را هم بگویم که روندهای تکنولوژیکی مثل پلتفرم‌ها را باید درنظر بگیریم. اینها هم در بحث سینما خیلی موثر هستند. ولی دلیل این موضوع که ما از 70 میلیون قطعه بلیت، امروز رسیدیم به 12 میلیون قطعه بلیت این است که این روند تغییر کرده است. شما ببینید در دهه 60 و 70، فیلم‌ها قهرمان‌محور و داستان‌پرداز بودند. همیشه یک داستانی بود که قهرمان داشت. خاطرم هست که در سینما خوشحالی می‌کردیم، هیجان‌زده می‌شدیم و دست می‌زدیم. اما الان فیلم‌های اجتماعی ما قهرمان ندارند. خودشان اعلام می‌کنند بدون قهرمان. 

کلا ذائقه تغییر کرده است. فیلم‌ها را سمت دو طیف اثر برده‌اند. یکی فیلم‌های کمدی شانه‌تخم‌مرغی؛ که به نظرم طی ده سال اخیر بین همه فیلم‌های کمدی شاید 5 فیلم خوب پیدا کنیم، فیلم‌هایی از جنس «مارمولک»، «لیلی با من است» و «خجالت نکش» و... که فیلم‌های درست کمدی و مساله‌مندی هستند. دسته دوم فیلم‌های اجتماعی هستند که در این سال‌ها و علی‌الخصوص در جریان جشنواره‌های خارجی به آنها خیلی نگاه شده است. فیلم‌هایی که فیلم سیاه هستند و مشکلات داخل کشور را فریاد می‌زنند، برای جلب توجه در جشنواره‌های خارجی. امید را می‌زنند، پیشرفت را می‌زنند، البته که در فرم و تکنیک هم برخی خوب هستند. اینها هم اگر دقت کنید فیلم‌های پرفروشی هستند. اینها احتمالا جهت‌داده‌ شده‌اند و یک سیستم توزیع آنها را رگلاتوری کرده است که اگر این‌طور باشد واقعا طراحی پیچیده و هوشمندانه‌ای داشته است. اینکه ایران را با 70 میلیون قطعه بلیت برسانی به 12 میلیون قطعه و با یک طراحی، گفتمان خودت را هم غالب کنی! خیلی اتفاق قابل‌تأملی است.
 
با وجود این همه نهاد فرهنگی فعال در کشور، چگونه می‌شود که چند نفر شخص حقیقی در بخش خصوصی ریل‌گذاری سینمای ایران را انجام دهند و آن را به سمتی ببرند که فقط فیلم‌های کمدی و فیلم‌های تلخ جشنواره‌ای به مهم‌ترین محصولات سینمای ایران بدل شود؟

مهم‌ترین دلیل این است که دولت‌های ما چهارساله است و با تغییر دولت‌ها سیاست‌های فرهنگی ما هم تغییر می‌کنند. به نظر من موضوع فرهنگ، موضوعی است که «چهارسال‌پذیر» نیست! به نظر من نباید وزرای فرهنگ و افراد هسته اصلی و سخت فرهنگ را چهار سال به چهار سال انتخاب کنیم. شورای انقلاب فرهنگی همین است دیگر که البته کارکرد درستی به دلایلی نداشته است. مدیران اصلی فرهنگی باید حداقل 10 سال در این سمت باشند چون می‌خواهند برنامه‌ریزی و کار فرهنگی کنند. مدیران فرهنگی که نمی‌خواهند کار سیاسی انجام دهند که با یک سال کار، نتیجه بدهد. کار فرهنگی چند ده سال کار مداوم و با برنامه می‌خواهد. 

چقدر حوزه هنری در این مورد مقصر بوده است؟

حوزه هنری چون یکی از مراکز باثبات کشور است و معمولا روسای حوزه سال‌های زیادی مانده‌اند و بعد از آنها کسی که همراه مجموعه و در آن بوده است، آمده و مثلا یک دولت دیگر نبوده که چپ برود و راست بیاید یا برعکس، با تمام زحماتی که کشیده‌اند در این فضای ایجاد شده بی‌تقصیر نیستند. با این تفاصیل ما قطعا مقصریم. ما در دوره‌هایی در سینما، جریان‌ساز بودیم. فیلم‌های مخملباف، حاتمی‌کیا، میرباقری، مجیدی و... تا اواخر دهه هفتاد و حتی دهه هشتاد که میرکریمی بود. اینها جریان‌ساز بودند عملا و بعد دیگر هیچ‌چیزی نیست و البته مهم‌ترین امضا در حوزه هنری هم که برای شهید آوینی است. 

آثاری مثل «آدم برفی» را اگر جایی مثل حوزه هنری نسازد، جای دیگری هم بعید است بسازد. نظر من این است که باید در این فضا جریان‌سازی کنیم. موضوع بعدی هم نگه‌داشت این هنرمندان است. یکی از بحث‌هایی که مقام‌معظم‌رهبری چند وقت پیش با مدیران حوزه هنری و سازمان تبلیغات مطرح کردند این بود که اگر می‌خواهید از نیروهای جوان استفاده کنید این کار را انجام دهید ولی حواس‌تان به نگه‌داشتن هنرمندان پیشکسوت هم باشد. به‌هرحال ما مقصریم و الان به یک چشم‌انداز مأموریتی رسیده‌ایم که باید و می‌توانیم بازیگر اصلی و رهبر بازار باشیم و خب این خیلی برایمان اهمیت دارد. 

شروع کار با تمرکز بر بخش تحقیق و توسعه در سازمان، نشان می‌دهد که شما تصمیم دارید که با استفاده از دانش روز به ساماندهی یکی از بزرگ‌ترین زنجیره‌های توزیع سینمای ایران بپردازید. دلیل تاکید شما روی موضوع مدیریت دانش چیست؟ 

در مباحث بازاریابی تحقیقات بازار یک بخش مهم کار است. درواقع این بخش، یکی از واحدهای بازاریابی همه شرکت‌ها، مخصوصا شرکت‌هایی که مارکتینگ برای آنها یکی از بخش‌های اصلی سازمان است، محسوب می‌شود. حتی خود من هم بر همین اساس جلو آمدم. به مسائل موجود در حوزه بازاریابی کارمان فکر کردم و بعد از گفت‌وگو با خبرگان صنعت، به این نتیجه رسیدم که باید بخشی را به‌ عنوان «دفتر مدیریت راهبردی» تعریف کنیم که تحقیق و توسعه را انجام دهد و پس‌ از آن راهبردهایمان را طراحی کنیم. یعنی فقط تحقیق و توسعه نبود. اول با این موضوع شروع کردیم، اما الان کارهای دیگری هم باید انجام دهد. یکی دیگر از موضوعات «تجویز راهکارها» است که براساس ارائه دانش شکل ‌گرفته است. کار دیگر این واحد برنامه‌ریزی عملیاتی است. ما همه این کارها را انجام می‌دهیم تا به آن برنامه راهبردی و بعد عملیاتی، دست پیدا کنیم. یعنی این دانش کسب می‌شود تا طراحی کنیم و ببینیم تجویزمان برای وضع فعلی چیست تا به شرایط مطلوب‌مان برسیم. 

البته یک موضوع اساسی را هم بگویم که بنده با اینکه در بازاریابی و برندینگ تخصصی دارم و در سه موضوع «استراتژی، بازاریابی و منابع انسانی» تا حدی عمیق شدم اما در این میان «منابع انسانی» را از همه اصیل‌تر می‌دانم. چون منابع انسانی، فرهنگ سازمان را می‌سازد و فرهنگ، عمیق‌ترین لایه یک سازمان است. یعنی شما اگر فرهنگ سازمان را درست کنید، خودبه‌خود همه مشکلات حل می‌شوند. لذا جاری‌سازی اطلاعات در سیستم که به‌ نظرم مهم‌ترین عامل اجرای مدیریت دانش در سیستم‌هاست و باعث می‌شود تا آدم‌های سیستم رشد کنند، مساله اصلی‌تری است در موضوع بحث ما به نسبت دیگر مسائل. ما اول دانش‌مان در حوزه سینما را با پژوهش کامل کردیم و حالا می‌خواهیم آن را به تک‌تک افراد مجموعه انتقال دهیم. وقتی فردی در سیستم تو رشد کند، مشکلت حل می‌شود. آن فرد، فردی مطمئن است. کار را با خیال راحت به او می‌سپاری و نظارت کمتر می‌شود، هزینه‌های کنترل پایین می‌آید، هزینه‌های هماهنگی پایین می‌آید، انسجام بالا می‌رود و سیستم خودبه‌خود کار می‌کند. مهم‌ترین کار مدیر و رهبر همین است. اصلا اصلی‌ترین کار رهبر ‌انگیزه‌بخشی است. 

هیچ‌کدام از مدیران و معاونان و کارشناسان و... نباید نگران این باشند که نیروی زیردست‌شان رشد ‌کند. با رشد او، سازمان رشد می‌کند. اگر نگاه به خودتان و صندلی‌تان نباشد، اتفاقا باید باعث شوید که افراد رشد کنند. 

بزرگ‌ترین ترس در این زمینه از دست دادن افراد به خاطر رشد زیاد و کوچک شدن سازمان برای آنها است. 
باز به نگاه افراد بستگی دارد. این نگاه حداقل در حوزه هنری نباید حاکم باشد. یک‌وقت نگاه اقتصادی داریم و می‌گوییم داریم برای این آدم زحمت می‌کشیم و این آدم نباید برود. نباید وقتی من هزینه‌های او را پرداخت می‌کنم، جای دیگری برود. باید او را راضی کنی وگرنه نمی‌توان با کسی که حالش بد است، کار کرد. منتها در حوزه هنری نباید این‌گونه باشد. مثلا فلان نیرویی که می‌دانم نیروی انقلاب اسلامی است، رشد می‌کند و می‌رود. چه فرقی می‌کند کجا برود؟ می‌رود. در جای دیگری از انقلاب اسلامی، برای جامعه و مردم کار می‌کند. 

نگاه شما در برنامه‌ریزی برای سیستم توزیع فقط معطوف به داخل کشور است یا بازارهای خارجی را هم درنظر دارید؟ 

راستش جزء اولویت‌های ما نبوده است و هنوز تحقیق این جنسی برای حوزه بین‌الملل نداشتیم. این هم دلیل داشت. اولویت ما شکل دادن یک اتفاق درونی در فضای داخلی بود. چون همین‌ الان هم در حوزه داخلی خیلی مساله ‌داریم. نمی‌گویم کار بین‌الملل نکردیم، کردیم. حتی پیش‌بینی ما برای حضور موفق‌تر در بازارهای شرقی به‌جای بازارهای غربی که هر سال در آنها شرکت داشتیم مثل کن و برلین، درست بود. پیش‌بینی‌مان این بود که در بازارهای غربی تلاش تا حد زیادی بیهوده‌ است. همین تغییر نگاه باعث شد تا اتفاقات مثبت زیادی برای ما به نسبت چهار سال قبل، رخ دهد. 

به نظر من باید همان استراتژی اقیانوس آبی را در بازار بین‌المللی هم ببینیم. باید با نوآوری زمین ‌بازی را عوض کنیم. زمین‌ بازی ما فقط غرب نیست. حداقل برای حوزه هنری نیست. برای مایی که در زمین انقلاب اسلامی بازی می‌کنیم نیست. شاید برای نفرات دیگری که در این زمین نیستند، باشد. کار برای ما خیلی متفاوت است. 

نسخه تجویزی ما برای داخل کشور می‌تواند در خارج از کشور هم استفاده شود. ما کمی در ایران به دلیل مشکلاتی که در حوزه رسانه داریم، نگاه درستی به غرب نداریم. این‌طور نیست که نگاه غالب در غرب، تک نگاه موجود در جوامع غربی باشد. حتی در مباحث کلان هم این‌گونه است. مثلا در اقتصاد در‌حالی‌که اقتصاد سرمایه‌داری بعد از جنگ جهانی دوم در کشورهای توسعه‌یافته حاکم شد و این اقتصاد تک نسخه غرب برای پیشبرد جامعه است، خیلی از اقتصاددان‌های بزرگ غربی هم منتقد آن هستند ولی به دلیل سیستم پروپاگاندای غربی صدای آنها کمتر شنیده می‌شود. خیلی از مفاهیم انقلاب اسلامی مفاهیمی است که در جای‌جای دنیا طرفدار دارد. در مورد فرهنگ و هنر هم این‌گونه است. درست است که هالیوود سیستم غالب است ولی منتقد هم کم ندارد. 

دقیقاً. چرا موضوع تمدن اسلامی و حکومت اسلامی شنیده می‌شود، چون یک‌سری تناقضاتی آن‌طرف ایجادشده که حالا آشکارشده است. مثلا بحث آزادی در اسلام یک‌چیز است و آن‌طرف چیز دیگری است. آزادی را وقتی اینجا می‌خواهند معنی کنند می‌گویند باید مرحله‌ به ‌مرحله به آن برسی. مثلا در نظام اخلاق اجتماعی در اسلام آزادی بعد از مفهوم تقوا و زهد معنی پیدا می‌کند ولی آن‌طرف می‌گوید آزادی را ذیل مفهوم دموکراسی تعریف می‌کند. مثلا درباره سوزاندن قرآن در سوئد این‌طور توجیه می‌کنند که اینجا آزادی بیان است. خب با این آزادی بیان به چند میلیارد انسان در سراسر جهان بی‌احترامی شد! اینکه دیگر آزادی نیست. آن‌طرف چون به تناقض خورده حالا مسائل آن شنیده می‌شود. مفهوم انقلاب اسلامی به جهاتی خیلی جدید است و تنها 50-40 ‌سال دارد. این موضوع تازه دارد شکل می‌گیرد، درحالی‌که لیبرالیسم آنها چندصد سال قدمت دارد و روی آن کار شده است. ما هنوز راه زیادی داریم که بتوانیم کارآمدی خود را اثبات کنیم و مسیر جدیدی را باز کنیم. 

اینکه می‌گویید آنها چند صد سال کارکرده‌اند، در نظام توزیع فیلم هم این‌گونه است. نظام سینماهایی که از سینماهای نیکلدئون شروع شد و به سیستم فعلی هالیوود، نتفیلیکس و دیزنی و... ختم شد. ما تنها چهل سال است که این سینما و نظام توزیع را داریم. تازه بعد از سال‌ها تست به اینجا رسیده‌ایم. به نظرم ما از این چهل سال نصف راه را هم اشتباه رفته‌ایم و باید دوباره در این مسیر بازنگری کنیم. 

بله آنها سال‌ها فرآیندها و ساختار خود را توسعه داده‌اند. شما اگر دقت کنید نظام‌های توزیع آنها براساس پایه‌های نظام سرمایه‌داری آنها چیده شده است و فضای امنی برای آنها است. البته ما داریم تلاش‌هایی می‌کنیم که یک سری چیزهایی یاد بگیریم، طراحی کنیم و شکل بدهیم. مثلا کره‌جنوبی چیزی را به اسم CGV شکل داده است که مجتمع فرهنگی با تمرکز بر مخاطبانی مثل کودک است. ولی حالا ما داریم به چه سمتی حرکت می‌کنیم؟ ما هم باید به سمتی حرکت کنیم که بحث‌های مهم و با ارزش پیشنهادی جدید در سینما مطرح است. به‌ هر حال سینما با همان نگاهی که شما گفتید در حال منسوخ شدن است. الان تقریبا در کشورهایی که صنعت سینما دارند به‌جز مجموعه‌ها، چیزی نداریم. یعنی سینمای تنها و تک نداریم و تقریبا تمام دنیا دارد به سمت مجتمع‌سازی حرکت می‌کند. البته منظور ما از این مجموعه‌ها، مجتمع‌هایی هستند که خانواده در آنها رفت‌وآمد می‌کند. همه دنیا به این موضوع رسیده که اگر با این روند جلو برویم سینماها کلا تعطیل می‌شود. می‌خواهید فیلم ببینید؟ وقتی مانیتورهای 80 اینچ و 90 اینچ در خانه‌ها هست، سینمای خانگی داریم و خیلی از مجتمع‌های مسکونی (حتی در تهران)، سالن سینمای اختصاصی دارند، سینما رفتن معنا نمی‌دهد. 

مهم‌ترین موضوع در سینماسازی نوین، مجتمع دیدن کل ساختار و حضور سینما به‌عنوان یکی از اجزای مجتمع‌ها است. در کنار سینما، قرار دادن فروشگاه مرچندایز و فودکورت و محل بازی بچه‌ها و... اطراف آن است که مجتمع‌ها را برای مخاطبان آنها جذاب می‌کند. مثلا یک مجموعه به نام «سینرژی» در آمریکا مختص جوانان و نوجوانان تاسیس شده است که تفریحاتی مثل سنگ‌نوردی، پینت‌بال، گیم‌نت و امثالهم را در کنار سینما دارد تا نوجوانان را جذب کند. یا مثلا دیزنی اتفاقات کودک را دور سینمای خود چیده است. تم پارک‌های دیزنی اساسا چیزی است که سینما موضوع محوری آن نباشد و کاراکتر موضوع اصلی است. ما هم باید به ارزش پیشنهادی منحصربه‌فرد خودمان برسیم. ما به این موضوع رسیده‌ایم که باید مجتمع فرهنگی تفریحی خانواده‌محور بسازیم، پس باید در این مجموعه یک‌چیزی قرار بدهیم که برای خانواده‌ها جذاب باشد. 

خلاصه بحث بنده این است که ما بحث توزیع در سینما با طراحی مفهوم جدید در انقلاب اسلامی را جدی گرفته‌ایم. 

منبع: فرهیختگان

ارسال نظر
captcha