شباهت سینمای فعلی ما از نظر سوژه‌های اجتماعی به آمریکای دهه ۱۹۲۰؛
وضعیت امروز سینمای اجتماعی ایران شبیه به دهه ۱۹۲۰ آمریکاست؛ مردم در وضعیت بد اقتصادی و معیشتی قرار دارند و دوست ندارند مخمصه‌های روزمره‌شان را در سینما دوباره تماشا کنند.

 به گزارش «سدید»؛ فسیل این روز‌ها پشت سرهم رکورد می‌زند و اعداد را جابه‌جا می‌کند و بقیه فیلم‌ها هم با حسرت به بالای نردبانی نگاه می‌کنند که چند پله‌ای بیشتر از آن بالا نرفته‌اند. نگاهی به آمار فروش فیلم‌ها در فصل بهار نشان می‌دهد که آمار فروش فیلم فسیل بسیار بالاست و دیگر فیلم‌ها به اندازه این اثر فروش نرفته‌اند. ماجرا زمانی معنادار می‌شود که اکثر این آثار آنهایی‌اند که سوژه اجتماعی دارند و از قضا خوش‌ساخت، اما به اندازه فیلم کمدی روی پرده چشم‌ها را بیننده خود نمی‌بییند!

این اتفاق منحصر به یک فیلم و یک فصل نیست، تجربه حداقل ۳-۴ سال اخیر نشان داده که فیلم‌های کمدی در گیشه پرفروش‌ترند و آثار اجتماعی نسبت به کمدی‌ها کم فروغ‌تر، البته که در جایگاه خودشان فروش قابل قبولی داشتند، اما مقایسه کلی با امار فیلم‌های کمدی ساخته شده در ۴ سال اخیر فاصله معناداری را نشان می‌دهد.

همین موضوع تبدیل به یک سوژه شد تا بدانیم چرا سینمای اجتماعی کم فروغ‌تر از گذشته شده است؟ چه عواملی تأثیرگذار بوده و آن را به عقب رانده است. از سویی دیگر دنبال پاسخ این پرسش هستیم که سینمای اجتماعی در هر دو قالب داستانی و مستند تا چه اندازه بر جامعه اثرگذار بوده و آیا توانسته رسالت مهم خود یعنی مطالبه‌گری اجتماعی را به منصه ظهور برساند.

نخستین گفتگو با مهدی شامحمدی، کارگردان سینما و مستندساز بود؛ او عمیقاً معتقد بود که سینمای مستند بسیار جلوتر از سینمای داستانی در سوژه‌های اجتماعی است و بطلع اثرگذارتر نیز هست. او حتی می‌گفت که کارکرد سینمای داستانی سرگرمی و کارکرد سینمای مستند مطالبه‌گری اجتماعی است. این گفتگو را از اینجا می‌توانید بخوانید.

در گفت‌وگوی دوم سراغ محمدرضا امامقلی رفته‌ایم. مستندسازی که به واسطه فعالیتش در عرصه ساخت مستند‌های اجتماعی بیشتر شناخته شده است، اما به واسطه مسئولیتش در حوزه هنری استان قزوین، ارتباط نزدیکی با سینمای داستانی هم دارد.

 صحبت از تاثیرگذاری سینمای مستند در حوزه مسائل اجتماعی همیشه داغ بوده و در این بین، ادعا‌های مختلفی مطرح می‌شود. مستندسازان خود را پیشرو در مسائل اجتماعی می‌دانند و معتقدند که در حل مسائل اجتماعی موفق عمل کرده‌اند. نظر شما در این زمینه چیست؟

قبل از هر چیز، به نظرم بهتر است در شاخه مستند‌های با سو‌ژه‌های اجتماعی یک دسته‌بندی داشته باشیم؛ در این بخش، دو نوع رویکرد ساخت فیلم وجود دارد. یک مدل این است که برای یک آسیب‌دیده اجتماعی امدادطلبی کنیم و بگوییم شخصی تحت آسیب قرار گرفته و لازم است به او کمک کنیم. رویکرد دیگر هم این است که فیلمساز به عنوان یک امدادرسان در کنار سوژه قرار گرفته و موقعیتی را رقم بزند که در سطح کلان جامعه، آسیب اجتماعی را کاهش بدهد.

در سینمای مستند، معتقدم برای اثربخشی باید به سمت مسئله‌محوری برویم؛ یعنی، سراغ ساخت مستندهای سیاستی یا حکمرانی برویم. سینمای مستند اجتماعی در کشور ما بیش از حد به سوژه‌های اجتماعی پرداخته و همین موضوع باعث شده آنها در سطح کیس باقی بمانند و فراتر نروند. در حقیقت، نگاه از جز به کل وجود نداشته و کل آسیب اجتماعی در یک فرد خلاصه شده است. مثلاً برای نمایش اعتیاد، کل آن را در یک کاراکتر معتاد که درگیر اتفاقات تلخ شده است، خلاصه می‌کنیم.

در سینمای مستند، معتقدم برای اثربخشی باید به سمت مسئله‌محوری برویم؛ یعنی، سراغ ساخت مستندهای سیاستی یا حکمرانی برویم. سینمای مستند اجتماعی در کشور ما بیش از حد به سوژه‌های اجتماعی پرداخته و همین موضوع باعث شده آنها در سطح کیس باقی بمانند و فراتر نروند. در حقیقت، نگاه از جز به کل وجود نداشته و کل آسیب اجتماعی در یک فرد خلاصه شده است. مثلاً برای نمایش اعتیاد، کل آن را در یک کاراکتر معتاد که درگیر اتفاقات تلخ شده است، خلاصه می‌کنیم

به عبارت دیگر، در مستند‌های اجتماعی که در یکی دو دهه اخیر ساخته شده، کمتر دیده‌ایم که نظام حکمرانی به چالش کشیده شود. برای مثال، درباره کودکان کار نه تنها استراتژی نداشته‌ایم، بلکه بدون داشتن هیچ تاکتیکی، مستقیماً سراغ برنامه عملیاتی رفتیم و نسبت به جمع‌آوری کودکان کار از سطح خیابان اقدام کردیم. برای نشان دادن اینکه فعالیتمان اثربخش هست نیز از عباراتی مثل «ضربتی» و «شبانه‌روزی» استفاده کردیم. در حقیقت، تصور کردیم با کار شبانه‌روزی می‌توان عدم داشتن استراتژی را جبران کرد. این اتفاق در ساخت مستند‌های اجتماعی نیز تکرار شده است.

سینمای مستند اجتماعی در کشور ما بدون استراتژی و تنها سوژه محور عمل کرده است. مثلا برای نمایش اعتیاد تنها سراغ یک معتاد رفته‌ایم و همه چیز را در او خلاصه کردیم
تاکنون، مستند‌های زیادی درباره کودکان کار ساخته شده، اما اثری را ندیده‌ام که یک گام عقب‌تر برود و به بازاری که در کف خیابان به واسطه کودکان کار شکل گرفته بپردازد. به نظرم تا زمانی که این بازار کف خیابانی را مدیریت نکنیم، نمی‌توان به حل این آسیب اجتماعی امید زیادی داشت. از سویی دیگر، سیاست مهاجرتی ما نامشخص بوده و همین موضوع مشکلاتی را به وجود آورده است که یکی از مهم‌ترین آن‌ها رشد تعداد کودکان خیابانی است. هنوز نمی‌دانیم تکلیف ما با مهاجران چیست و البته دلایل دیگری نیز برای رشد کودکان کار وجود دارد؛ بنابراین مستندساز در پرداخت به سوژه بزرگی مثل کودکان کار باید نگاه کلی‌نگر داشته و سراغ نظام حکمرانی برود.


شامحمدی: سینمای داستانی سرگرم می‌کند، اما مستند اجتماعی اثرگذاری دارد/ مرز سیاه‌نمایی و واقعیت در سوژه‌های اجتماعی کجاست؟

 این طور فیلمسازی را تا چه اندازه در سینمای مستند ما دیده‌اید؟

کمتر مستندی را دیده‌ام که در سو‌ژه‌های اجتماعی سراغ نظام حکمرانی رفته باشد. بگذارید دقیق‌تر به این موضوع نگاه کنیم؛ تجربه نشان داده جشنواره‌های سینمایی مستند در کشورمان عمدتاً فیلم‌هایی را می‌پسندند که رگه‌های هنری در آن وجود داشته باشد. همین نگرش باعث شده تا مستندساز، یک سوژه اجتماعی را به یک فرد تقلیل بدهد و داستان زندگی او را روایت کند، اما زمانی مستند اجتماعی اثربخش می‌شود که سراغ نظام حکمرانی برود و کلان نگاه کند. متأسفانه مستند‌های سیاستگذارانه را کمتر به رسمیت شناخته‌ایم. نهایت اتفاقی که رخ می‌دهد این است که سازمان بهزیستی سالی یکبار مستند این شکلی می‌سازد و تمام.

وضعیت سینمای داستانی در نمایش سوژه‌های اجتماعی چگونه است؟

همان الگوی حاکم بر سینمای مستند برقرار است، اما قواعدش کمی متفاوتی است. در معدود فیلم‌های سینمایی می‌بینیم که مسئله‌شناسی درستی رخ داده باشد؛ شیوه پرداخت به آن سوژه نیز همه‌جانبه و دقیق نیست. وقتی قرار است یک آسیب اجتماعی به نمایش گذاشته شود، در قالب جبر اجتماعی تصویر می‌شود. یعنی فیلم سینمایی پر از رگه‌های بدبختی و بیچارگی است و هیچ رنگ و بویی از امید در آن دیده نمی‌شود. مثلاً برای نمایش فقر، فیلم «سنتوری» ساخته می‌شود که در آن همه چیز تحت تأثیر جبر اجتماعی تلخ است. این اتفاق در حالی است که بازنمایی سینما‌های دیگر دنیا از این موضوع اینگونه نیست.

سینمای اجتماعی در ایران نگاه مفلوک‌گرایانه دارد و به طناب دار ختم می‌شود، سینمای اجتماعی هند همراه با امیدبخشی است
برای مثال، سینمای هند نیز به معضلات اجتماعی می‌پردازد، اما همیشه نگاهی روبه جلو در آینده دارد؛ می‌گوید فقر وجود دارد، اما تلاش می‌کند راه عبور از آن را هم نشان بدهد، اما فیلم‌های ایرانی با طناب دار یا چیزی شبیه به آن ختم می‌شوند. متأسفانه سینمای ما نگاهی مفلوک‌گرایانه به سوژه‌های اجتماعی دارد، اما نگاه سینمای هند همراه با امیدبخشی است.

 به نظر شما سینمای داستانی و مستند ما در حل معضلات اجتماعی اثربخش بوده است؟

به صورت کلی، اثرسنجی گونه‌های سینمای اجتماعی کار بسیار سختی است و به راحتی نمی‌توان درباره‌اش صحبت کرد. با این حال، فکر می‌کنم سینمای داستانی اثرگذارتر است. البته بهتر است نوعی دسته‌بندی داشته باشیم و بگوییم برای اثرگذاری بر مردم، سینمای داستانی قدرتمندتر است و برای تأثیرگذاری بر سیاستگذاران و نهاد‌های حاکمیتی، سینمای مستند توان بیشتری دارد، چرا که لایه اقناعی سیاستگذار از منطق و عقل است، اما لایه اقناعی مردم از روی احساسات است.

برای اثرگذاری بر مردم، سینمای داستانی قدرتمندتر است و برای تأثیرگذاری بر سیاستگذاران و نهاد‌های حاکمیتی، سینمای مستند توان بیشتری دارد

بسیاری از منتقدین سینمایی می‌گویند در ۴-۵ سال اخیر، فروش فیلم‌های سینمایی اجتماعی تحت تأثیر آثار کمدی قرار گرفته است. از حیث مخاطب، فیلم‌های کمدی در گیشه پرمخاطب می‌شوند و پرفروش، اما آمار مخاطبان سینمای اجتماعی روز به روز کمتر می‌شود. به نظر شما دلیل این موضوع چیست؟

ما اولین کشوری نیستیم که درگیر چنین ماجرایی می‌شویم و پیش از این هم تجربه‌های مشابهی وجود داشته است. شاید بتوان گفت سینمای فعلی ما از نظر سوژه‌های اجتماعی شبیه به سینمای آمریکا در دهه ۱۹۲۰ است؛ زمانی که رکود بزرگ اقتصادی در این کشور رخ می‌دهد و مردم آمریکا از نظر اقتصادی در وضعیت معیشتی بدی قرار می‌گیرند. در چنین شرایطی طبیعی است که مردم از نظر روحی ناراحت‌اند و فیلم‌های کمدی پرفروش می‌شوند. به عبارت دیگر، در چنین شرایطی فیلم‌های کمدی مثل مخدر و مسکن موقتی عمل می‌کنند. از سویی دیگر، وقتی که مردم در مخمصه‌های اجتماعی قرار می‌گیرند، دوست ندارند اتفاقاتی که روزمره برایشان رخ می‌دهد را دوباره روی پرده سینما ببینند.

من فکر می‌کنم اگر سینمای اجتماعی به سمت قهرمان‌پروری برود، اتفاقات بسیار بهتری از حیث مخاطب و فروش برایش رقم می‌خورد. در فیلم‌های سینمای اجتماعی ایران کمتر قهرمانی دیده‌ایم که دست روی زانویش بگذارد و برای حل مشکلات بلند شود. اکثر فیلم‌ها به همان نمایش سوژه غرق در بدختی ختم می‌شوند و لایه‌های دیگر ماجرا که شاید امیدبخش باشد، دیده نمی‌شود. این سینما اگر به سمت نمایش قهرمان برود، حتماً مردم دوستش دارند و از آن الهام می‌گیرند.

من فکر می‌کنم اگر سینمای اجتماعی به سمت قهرمان‌پروری برود، اتفاقات بسیار بهتری از حیث مخاطب و فروش برایش رقم می‌خورد. در فیلم‌های سینمای اجتماعی ایران کمتر قهرمانی دیده‌ایم که دست روی زانویش بگذارد و برای حل مشکلات بلند شود. اکثر فیلم‌ها به همان نمایش سوژه غرق در بدختی ختم می‌شوند و لایه‌های دیگر ماجرا که شاید امیدبخش باشد، دیده نمی‌شود. این سینما اگر به سمت نمایش قهرمان برود، حتماً مردم دوستش دارند و از آن الهام می‌گیرند.



وضعیت امروز سینمای اجتماعی ایران شبیه به دهه ۱۹۲۰ آمریکاست؛ مردم در وضعیت بد اقتصادی و معیشتی قرار دارند و دوست ندارند مخمصه‌های روزمره‌شان را در سینما دوباره تماشا کنند!

 قبول دارید در دهه ۱۳۷۰ و ۱۳۸۰ استقبال از سینمای اجتماعی اینگونه نبود؟

در آن دوره اقتصاد ما هم به صورت امروزی نبود. البته فقط عامل اقتصادی هم نیست و پمپاژ فضای مجازی هم تأثیرگذار است. علاوه براین اگر بخواهیم سینمایی نگاه کنیم باید بگویم سینمای ما در نمایش سوژه‌های اجتماعی به تکرار افتاده است. این تکرار به حدی است که مخاطب را به نقطه اشباع می‌رساند.

 بنابراین مخاطب دوست ندارد سینمای اجتماعی ببیند یا از نظر سوژه به نقطه اشباع رسیده است؟

این دو موضوع جدای از هم نیست. سینمای اجتماعی به مرور زمان تُنُک شده و از نظر سوژه به تکرار افتاده است. من فکر می‌کنم سینمای اجتماعی ما از یک جایی به بعد درجا زد. حتی کارگردانان شاخص این حوزه نیز که مؤلف بودند به تکرار افتادند. مثلاً سعید روستایی از یک جا به بعد اثری با نگاه جدید ارائه نکرد. محمد کارت بعد از شنای پروانه و یاغی که البته سریال بود، کار جدیدی نداشته است.

سینمای اجتماعی ایران به مرور زمان تُنُک شده و از نظر سوژه به تکرار افتاده است. سعید روستایی اثر جدیدی با نگاهی منتشر نکرد و خبری از محمد کارت نیست!

به نظر شما سینمای اجتماعی ما چه نقشی در حل مسائل و معضلات اجتماعی داشته است؟

اگر از سینمای پیشرو حرف می‌زنیم، یعنی اینکه فیلمساز از روند‌ها و اتفاقات مهم جامعه سیگنال بگیرد و معضلات اجتماعی که در آینده می‌تواند تبدیل به بحران شود، را پیش‌بینی کند. مثلاً به این فکر کند که ۱۰ سال آینده بحران جامعه ما چیست و از الآن برایش فیلم بسازد. اینجاست که می‌تواند هم بیم بدهد، هم امید. من فکر می‌کنم هنوز مسایل زیادی وجود دارد که می‌توان به آن‌ها پرداخت. من فکر می‌کنم یکی از بحران‌های آینده ما بحران هم‌جنسگرایی است که از الان باید به فکرش بود و فیلم ساخت. درغیر این صورت خودش را تحمیل می‌کند.

سینمای مستند هم می‌تواند اثرگذار باشد؟

حتماً می‌تواند. خاطرم هست مستندی را دیدم که سال ۲۰۴۰ را آینده‌نگری کرده بود و به این سؤال پاسخ داده بود که در این سال چه اتفاقی برای منابع طبیعی رخ می‌دهد و چگونه باید منابع را مدیریت کرد؟

 بعضی منتقدین می‌گویند سینمای اجتماعی در ایران در حال رسیدن به پایان عمر خود است؟ شما این طور فکر می‌کنید؟

نه. اصلاً به این موضوع قائل نیستم. به نظرم اگر سراغ قهرمان‌ها برویم به راحتی می‌توان فیلم‌های جدیدی ساخت. این دست قهرمان‌ها کم هم نیستند و به ویژه در شهرستان‌ها بیشتر دیده می‌شوند. مثلا فردی که خودش معتاد بوده، ترک کرده و بیش از ۲ هزار نفر را با هزینه شخصی و کمک‌های مردمی ترک داده است. این آدم نمی‌تواند سوژه یک فیلم باشد؟ فرقی ندارد داستانی یا مستند.

با دوری از نمایش قهرمان، عمر سینمای اجتماعی کم و کمتر می‌شود

به نظرم با دوری از نمایش قهرمان، عمر سینمای اجتماعی کم و کمتر می‌شود. این موضوع نه فقط در معضلات اجتماعی، حتی درباره افراد تاثیرگذار کشورمان نیز تکرار شده است. مثلا حاج قاسم نه تنها یک شخصیت نظامی است، بلکه یک شخصیت مهم اجتماعی است که بُعد اجتماعی آن ترور شده است. تسنیم: سینمای مستند چه مسیری پیشرو دارد؟ به نظرم سینمای مستند برای نقد وضع موجود باید مسئله‌شناسی دقیق داشته باشد. اینکه دوربین را فقط سمت کارتن‌خواب‌ها ببریم در حالی که بستر، زمینه‌ها و چند گام عقب‌تر این موضوع را ندیده باشیم، فایده‌ای ندارد. سینمای مستند دغدغه‌مند است و برای بررسی همه‌جانبه یک معضل اجتماعی باید با مسئله‌شناسی دقیق وارد شود. البته معتقدم این بخش هم در غایت باید دنبال نمایش قهرمان برود.

/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha