به گزارش فرهنگ سدید، پیشتر در مطلبی با عنوان «وقتی رکن چهارم دموکراسی در خدمت مفسدان اقتصادی قرار میگیرد!» به موضوع رفتار متناقض برخی از رسانه ها در مواجهه با مفاسد اقتصادی اشاره شد. فرهنگ سدید در گفتوگوهای مختلفی با چهرههای مختلف فرهنگی، سیاسی و رسانهای به ریشهیابی این موضوع و چرایی دروغ پردازی جریاناتی پرداخته است که در عین حال که رسانه را رکن چهارم دموکراسی می دانند، این ابزار مهم را در خلاف جهت حقوق مردم استفاده کرده و در اختیار مفسدان اقتصادی قرار می دهند. البته با توجه به اینکه چهرههایی که مخاطب گفت وگو قرار گرفته اند از جناح های مختلف فکری هستند طبیعتا نظرات آنها نیز در موضوعاتی متفاوت است. فرهنگ سدید در دهمین گفتوگو از سلسله گفتوگوهای مورد اشاره به سراغ شهریار زرشناس، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، رفته است که در ادامه میآید:
با توجه به تأکید رهبر انقلاب از عقبافتادگی در حوزه عدالت اجتماعی و رفتار متواضعانه امام خامنهای در خصوص عذرخواهی، لطفاً مصادیقی که در موضوع بیعدالتی مطرح میشود، بحث دسترسیهای ویژه به بیتالمال و مفسدان اقتصادی که محکومیت قطعی دارند اما این افراد امروز در فضای رسانهای از امنیت خاطر برخوردار هستند و حتی بزک هم میشوند و دیدگاه و نظرات آنها در خصوص اقتصاد کشور منعکس میشود. لطفاً بفرمایید مفاسد اقتصادی از کجا و چگونه تشکیل شد؟
در خصوص مسئله مفاسد اقتصادی، باید مسئله را به ریشههای امر برگرداند و بررسی کنیم که چرا شاهد پدیدهای به نام فساد اقتصادی و اشرافیت اقتصادی هستیم و درنهایت چرا این جریان قدرت گرفت. در بررسی ریشههای شکلگیری بیعدالتی اقتصادی و اجتماعی در ایران، از زمانی که نظام اقتصادی شبه مدرن در ایران پدیدار و ساخته میشود، بهصورت ذاتی دارای چند ویژگی است که در بین اقشار جامعه یک فقر نسبتاً فراگیر، ایجاد فاصله طبقاتی و درنهایت ایجاد یک حلقه متنفذ رانتخوار و بهرهمند از امکانات ویژه و سایر ویژگیهایی مانند رکودهای تورمی، وابستگی به اقتصاد جهانی را همراه خود دارد.
اقتصاد شبه مدرن از اواسط دوره ناصرالدینشاه به میزان نفوذ استعمار در ایران زیاد میشود، کشور در معرض هجوم سرمایه خارجی قرار میگیرد یعنی سرمایههای امپریالیستی بهگونهای وارد کشور میشود که اقتصاد کشور را در عرصههای مختلف تحتفشار قرار میدهد و نقطه شروع روندی است که بهتدریج ما را به کشور بیشتر واردکننده و در بعد به صادرکننده خام فروش بدل میکند، اما در دوره ناصری یا حتی بعدازآن در دوره قاجاریه، نظام اقتصادی شبه مدرن در ایران تشکیل نشده است.
نظام اقتصادی شبه مدرن محصول دوره پهلوی است که رضاشاه آن را میسازد و اساساً اینگونه اقتصادها ساخته میشود تا کشورها را بهنظام وابسته در مدار اقتصاد جهانی بدل کند و اینیک پروژه جهانی است که فقط هم در ایران اجرانشده است، یعنی کشورهای متروپل سرمایهداری در تمام کشورهایی که توانستند این مدل را پیاده کردند بهخصوص از نیمه دوم قرن نوزدهم که ساختهای اقتصادی و صورتبندیهای ویژه اقتصادی کشورهای تحت سلطه را موردحمله قرار گرفت، صورتهای اقتصادی کشورها را دگرگون کردند و ساختهای اقتصادی مدنظر خود را جایگزین آن کردند، که در یک اطلاق عام میتوان گفت این ساختهایی از اقتصاد شبه مدرن است یعنی وجوهی از مدرنیته را دارد اما مدرنیته تمام و کمال هم نیست.
ایجاد این اقتصادهای شبه مدرن معمولاً چند خاصیت دارد، اول اینکه اقتصادهای شبه مدرن، سیستمهای اداری و بوروکراتیک فاسد و فشل و ناکارآمد دارد، دوم اینکه این اقتصادها همه وابسته است و سوم اینکه این اقتصادها بهگونهای طراحیشده است که تک محصولی باشد، مثلاً برای شیلی مس و برای ایران نفت بههرحال اقتصاد بهگونهای طراحی میشد که دفورمه و ناکارآمد بود و در مدار وابستگی حرکت میکرد، بهگونهای که بخش اعظم سرمایه به سمت کشورهای استعمارگر پیش میرفت و در خود کشور نمیماند.
بنابراین همواره اقتصادهای کشورهای تحت سلطه اقتصادهای شبه مدرن و پیرامونی همواره ضعیف و در معرض شکنندگی و وابستگی بوده است که طراحی اقتصاد شبه مدرن را به دو صورت عملیاتی میکردند، زمانی کشوری را مستقیماً تحت سلطه قرار میدادند (مانند مستعمره شدن هند توسط انگلستان) و راه دیگر کشور را حالت نیمه مستعمره قرار میدادند به صورتی که کارگزار بومی وابسته به خود را جهت اجرای مدل شبه اقتصادی به آن کشور میفرستادند. (مانند ایران)
در کشو ما این مهره اجرای اقتصاد شبه مدرن رضاشاه بود که با کودتای انگلیسی بر سرکار آمد تا سیاستهای انگلستان را اجرایی کند، دولت متحد مرکزی را ایجاد و ایلات و عشایر را کنترل کند، اقتصاد سنتی ایران را نابود و در مدار وابستگی قرار دهد و سپری دفاعی از ایران در مقابل نفوذ شوروی به هند بسازد که درنتیجه رضاشاه بر سرکار آمد.
یکی از کارهای رضاخان در راستای سیاستهای استعمار ایجاد اقتصاد شبه مدرن در ایران بود و در راستای باز ایجاد اقتصاد شبه مدرن شروع به تضعیف اقتصاد سنتی ایران کرد که اتفاقاً با ایجاد اقتصاد شبه مدرن چند مشکل را همزمان داشتیم. مسئله اختلاف طبقاتی، مسئله فقر، مسئله رکود و مسئله حلقه متنفذ بهرهمند از امکانات را همزمان با ورود اقتصاد شبه مدرن به ایران داشتیم. به صورتی که رضاشاه سر حلقه ایجاد اقتصاد شبه مدرن در ایران میشود.
طبق مستندات رضاشاه سال 1304 به سلطنت رسید و در سال 1320 هنگام خروج از کشور بزرگترین زمیندار و سرمایهدار بود و در اطراف رضاشاه یک حلقهای عمدتاً نظامی و یک الیگارشی نظامی تشکیل شد که شروع به رانتخواری در اقتصاد ایران کرده و در دورهای که ایران هنوز صنعتی نشده بود صاحب کارخانه و املاک و زمینهایی بهصورت سلسله وار شدند که داور، تیمورتاش و نصرتالله فیروز جزء این حلقه بودند و حتی درزمانی که رضاشاه در حال تسویه با تیمورتاش است بهانه آن فساد اقتصادی بود و او را به فساد اقتصادی متهم میکند، درصورتیکه این مختصات تیمورتاش نیست و کل دربار مشغول به دریافت رشوه بوده است و این از خصلتهای اقتصاد شبه مدرنی است که برای کشور ساختند و در هرکجای دنیا که استعمار نفوذ کرده همه اقتصادهای ضعیف تکمحوره و در مدار وابستگی هستند و دارای حلقه فوقانی تکمحوره رشوهگیر هستند.
از سال 1341 و در ماجرای انقلاب سفید کذایی، تیر خلاص بر اقتصاد سنتی ایران و جایگزینی کامل اقتصاد شبه مدرن در ایران بود و از آن زمان حلقه متنفذ رانتخوار به شکلی پررنگتر پدید میآید و یک اشرافیت رانتخوار بوروکراتیک بر ایران حاکم میشود. در سال 1357 که انقلاب اسلامی رخ میدهد، انقلاب ساخت سیاسی غربزدگی شبه مردن که رژیم پهلوی است را کاملاً نابود میکند و خیل چهرههای پهلوی که کلان سرمایهداران کشور بودند، بعضاً یا اعدام شدند و یا اموال آنها مصادره شد.
اما در ساخت کلی اقتصاد شبه مدرن تغییری رخ نداد و ساخت کلی اقتصاد شبه مدرن آسیب ندید و بعد از انقلاب بهتدریج یک ارتجاع شبه مدرن در ایران سربلند کرد. این ارتجاع شبه مدرن در بین مسئولین بوروکراتیک دولت مهندس موسوی در حوزه اقتصاد ظهور کرد.
اشرافیت رانتخوار بوروکراتیک در بعد از انقلاب چه طور ظهور کرد؟
بعد از انقلاب بخشی از کارخانهها، بنگاههای تجاری و زمینها سرمایهداران درباری مصادره میشود و به دست دولت سپرده میشود. در دولت مهندس موسوی مدیرانی بر مجموعههای ملی حاکم میشود که موجب تشکیل یک حلقه بوروکراتیک میشود. اگر به اسامی و چهرههای اصلی این حلقه نگاه کنید این افراد بهصورت تکرارشوندهای بعد از دولت مهندس موسوی در دولتهای هاشمی رفسنجانی، خاتمی و همین دولت امروز دیده میشود.
آقای غرضی، آقای زنگنه، آقای بانکی، آقای نوربخش و آقای ترکان که در حال حاضر صاحب نفوذ دولتی هستند همه چهرههای بوروکراتیک دولت مهندس موسوی هستند.
مهندس موسوی چند ضرر بزرگ به انقلاب زد، اولاً آنکه در طلاییترین فرصت تاریخی انقلاب که میشد اقتصاد شبه مدرن ناکارآمد وابسته را نابود و از نو طراحی کرد، ذرهای گام در این مسیر برنداشت و مناسبات اقتصادی کشور را عوض نکرد، ثانیاً در عرصه فرهنگ که میشد با کمترین هزینه ساخت فرهنگی کشور را کاملاً انقلابی کرد اما دولت مهندس موسوی لحظهای در این مسیر گام برنداشت و حتی ایدههای مطرحشده را هم سرکوب میکرد و کاملاً جلوی آن سد میگذاشت. ذهنیت روشنفکری موسوی و گروه بوروکراتیک همراه او اعتقادی بهعوض کردن زیربناهای اقتصادی نداشتند.
وزن دولت در اقتصاد ایران بسیار زیاد بوده است به این دلیل که اقتصاد شبه مدرن ایران را دولت ساخته است و رضاشاه در مقام دولت این اقتصاد را ایجاد کرد پس اقتصاد شبه مدرن ایران، دولتی متولد شد و رشد پیدا کرد.
پس از انقلاب هم کارخانه و ملک مربوط به افراد پهلوی و بهاییان به دست دولت سپرده شد، لذا وزن دولت پررنگتر شد و حلقه بوروکراتیک به بخش زیادی از اقتصاد ایران دستیافت و عملاً اداره و مدیریت بخش مهمتری از اقتصاد در اختیار مدیران دولتی قرار گرفت.
سال 1368 نقطه کانونی است در اوایل سالهای 1360 حلقه منسجم بوروکراتیک با ظواهر دینی اما متأثر از اقتصاد شبه مدرن، تشکیل شد. سال 1368 با سرکار آمدن آقای هاشمی رفسنجانی، گروه مدیریتی مهندس موسوی و معدود افراد جدید وارد بدنه دولت آقای هاشمی میشوند، مدل اقتصادی طرحشده از سمت این افراد و این نسخه مدل برنامه اول و دوم توسعه میشود، یک نسخه تماماً نئولیبرالی است.
بهوسیله نسخه نئولیبرالی تلاش در بازسازی اقتصاد ایران شد به صورتی که اقتصاد شبه مدرن ایران را از درون و به شکل انقلابی دگرگون نشد، بلکه اقتصاد شبه مدرن را نگهداشته و بر اساس آن مدل اقتصادی نئولیبرال بازسازی شد.
ارائه اقتصاد نئولیبرالیسم برای ایران نگاه آقای هاشمی بود و یا با محوریت ایشان اتفاق افتاد؟
آقای هاشمی چهره اصلی است و بدون ایشان این اتفاق رخ نمیداد، اما اینکه به چه میزان آقای هاشمی بر نسخه نئولیبرال تأکید داشت مشخص نیست و ممکن است تصور ایشان این بود که اقتصاد همین است و یا فکر میکرد، راه درست همین است.
برآیند این امر این است که آقای هاشمی تفسیر سرمایه دارانه از اسلام داشته و در این موضوع تردیدی نیست. این موضوع را میشود قبل از انقلاب هم دید، در اینکه آقای هاشمی مقداری تعلقات و نزدیکیهایی به جریان روشنفکری قبل از انقلاب داشت هم شکی نیست، و این موضوع را در ارتباط ایشان با منافقین، نهضت آزادی و بازرگان مشهود است.
به نظر میرسد مدل توسعه آقای هاشمی برگرفته از تفکری است که این مدل اقتصاد نئولیبرال جهانی است و همه باید آن را اجرا کنند، شاه آن را خوب اجرا نکرد و به این صورت آقای هاشمی طرح جدیدی ارائه نکرد ، در حالی که مدل امام خمینی(ره) تکرار وضع موجود نبود بلکه اجرای مدل نوین اقتصاد اسلامی بود.
آیا اقتصاد نئولیبرالی محصول جریان آقای هاشمی بود؟
این اقتصاد محصول عملکرد آقای هاشمی و جریان منتسب به ایشان است یعنی جریانی که چند سال تحت عنوان کارگزاران سازندگی اعلام موجودیت سیاسی میکند.
روغنی زنجانی، عادلی، بانکی، سازگارا، نوربخش، زنگنه، غرضی، ترکان، نیلی، کرباسچی، معین و سایر افرادی که همه گروه بوروکراتیک دولت مهندس موسوی را تشکیل داده بودند و همین گروه سال 1368 در اطراف آقای هاشمی جمع شدند که بعضی از این افراد تئوریکتر شدند و همه این افراد به نسخههای نئولیبرالی باور داشتند بهگونهای که به این افراد تکنوکرات های مسلمان گفته میشد. آقای مرعشی رسماً بیان میدارد که ما یک گروه نئولیبرال مسلمان هستیم، محمد قوچانیان نیز همین نکته را میگوید.
آقای هاشمی لیدر جریان تشکیلشده بود که در سال 1368 نسخه اقتصادی را از اقتصاد شبه مدرن به نئولیبرال تغییر داد. از سالهای 60 تا 68 اقتصاد ایران بهصورت روزآمد اداره میشد یعنی دولت مهندس موسوی و گروه آن مانع از ایجاد یک تغییر رادیکال بنیادین در اقتصاد ایران شد، اما در همان زمان اقتصاد شبه مدرن بهصورت مداوم در ایران ترمیم شد و هر زمان که مشکلی به وجود میآمد بهصورت پیوسته تعمیر می شد، اما زیربنای آن تغییر نکرد.
از سال 1368 افرادی که در دولت مهندس موسوی تشکیل یک حلقه داده بودند وارد کابینه آقای هاشمی شدند و برای اقتصاد یک نسخه پیچیده شد که این نسخه استراتژیهایی برای مدیریت کشور بهصورت روزانه و کلان و هم در قالب برنامه توسعه خود را نشان داد.
استراتژی در پیشگرفته شد که نسخه نئولیبرالی بود دراینبین لوازم نسخه نئولیبرالی، تحت عنوان خصوصیسازی مطرح شد، خصوصیسازی امری ضروری برای اقتصاد ایران است اما چون اقتصاد شبه مدرن ایران اساساً از لحظه ایجاد دولتی بوده و دارای ساختی همواره ناکارآمد بود، برای جلوگیری از این ناکارآمدی یکی از بهترین راهها خصوصیسازی اقتصاد است.
اقتصاد خصوصی به این معنا که اقتصاد را مردمی کرد و به سرمایههای کوچک و متوسط برای فعال شدن در عرصه اقتصاد میدان داد و روشهایی مانند روش تعاونی را اجرا کرد و مرکز ثقل تصمیمگیری اقتصاد را به سمت بخش کوچک و مردمی هدایت کرده و مانع ناکارآمدی بخش اقتصاد کلان شد اما کسانی که بر بحث اقتصاد ایران مسلط شدند بهعکس، عمل کردند و بهجای اینکه به سرمایههای کوچک و متوسط در اقتصاد ایران میدان دهند تحت عنوان خصوصیسازی بخشهای عمده شرکتها و تجارتخانهها را به این حلقه بوروکراتیک سپردند و از دل این حلقه یک طبقه نوظهور سرمایهدار پدیدار شد.
یک اشرافیت بوروکراتیک رانتخوار که هسته اولیه آن با موسوی وارد شدند اما در دولت مهندس موسوی نسخه نئولیبرال حاکم نبود، زمان هاشمی نسخهای برای اقتصاد ما نوشته شد زیرا نمیشد اقتصاد را بدون روزآمدی مدیریت کرد، منتها این نسخه کاملاً بر مبنای مدل توسعه نئولیبرال نوشتهشده است که علت هم داشت زیرا در مدل جهانی اقتصاد نئولیبرال حاکم بود. در این واگذاریها یا شرکتها تقطیع شده و مردم عادی را وارد کرد راه دوم که وزیر یک شرکت بانام خانواده خود بسازد و بدون مناقصه و با تشریفات ظاهری اکثر کارخانهها را به شرکت خود واگذار کند و جهت این امر از بانک مرکزی نیز وام دریافت کند.
در اواخر دهه 1970 یعنی از سالهای 1378 به بعد نئولیبرالیسم بهنظام مدیریتی جهان بدل میشود که روند حاکم شدن نئولیبرالیسم برجهان به این صورت است که با تغییر رئیس فدرال رزرو آمریکا یعنی رئیس بانک مرکزی آمریکا اولین نئولیبرال بر سرکار آمده سپس جایز نوبل اقتصاد را به دو نئولیبرال اقتصادی داده میشود، سپس مارگارت تاچر و در سال 1980 ریگان بر سرکار میآید که همه نئولیبرال هستند که بهصورت تدریجی شاهد عقبنشینی سوسیالدموکراتهای لیبرال در تمام کشورهای غربی آغاز میشود و به سوئیس هم کشیده میشود. در سال 2000 اکثر کشورهای متروپل سرمایهداری تحت کنترل نئولیبرالها است.
سال 1368 دقیقاً یک دهه از قدرت گیری نئولیبرالها در مقیاس جهانی گذشته که گروه بوروکراتیک آقای هاشمی و دولت سازندگی قصد نوشتن نسخه اقتصادی برای ایران را دارد، دقیقاً نسخه نئولیبرالی که نسخه جهانی است نوشته میشود، موجی که از دهه 80 شروع میشود جهانیسازی نئولیبرال است و فرایند بازسازی اقتصاد شبه مدرن در ایران، حاکم شدن نئولیبرالیسم در ایران و سمتگیری به سمت نظام جهانی و هضم در نظام جهانی همه اتفاقاتی است که باهم به وقوع پیوست.
قبل از انقلاب یک طبقه اشرافیت بوروکراتیک رانتخوار وجود داشت که بعد از انقلاب بر مبنای بازسازی اقتصاد ایران بر پایه نسخه نئولیبرالیسم توسط گروه بوروکراتیک که بیش از یک دهه اختیار کشور و مراکز اصلی تصمیمگیری دولتی را در دست داشت، تبدیل به یک طبقه صاحب سرمایه شد، یعنی در ایران یک گروه مدیران سرمایهدار اشرافی پیدا شد که دارای ویژگی بوروکراتیک رانتخوار است.
اشرافیت بوروکراتیک رانتخوار کسانی هستند که از تعداد زیادی شرکت و مونوپل واردات بهرهمند هستند که دلیل رانتخواری این افراد جایگاه مدیریتی و پست وزارتی است که به همراه خود اطلاعات مناسب اقتصادی را دارد و دقیقاً به نفع خود عمل میکند به صورتی که این افراد فقط یک مدیر نیستند بلکه هم دارای شرکت و هم ذینفع هستند.
علت تشکیل فساد اقتصادی در چیست؟
از اقتضائات نسخه نئولیبرال ایجاد فساد است، در نسخه نئولیبرالی به نفع حلقه بوروکراتیک جریان خصوصیسازی ایجاد میشود و این روش تعریفشده این مدل اقتصادی است. تعداد ایدئولوژیهای قرن مدرن بهمانند سوسیالیسم، سوسیالیسمهای رادیکال، فاشیسم ناسیونالیسم، آنارشیسم زیاد است اما طبقه سرمایهداری در قرن مدرن سه ایدئولوژی اصلی دارد که منافع سرمایهداری را تأمین میکند، یک لیبرالیسم کلاسیک است که از حدود قرن 16 زمینههای شکلگیری آن پدیدار شد و در قرن 17 و 18 منافع سرمایهداری را کاملاً نمایندگی کرد، ایدئولوژی لیبرال کلاسیک انقلاب فرانسه، جنگهای استقلال آمریکا و انقلاب باشکوه انگلستان را رهبری کرد و این ایدئولوژی حاکم بر سراسر جهان در قرن نوزدهم بود.
در اوایل قرن بیستم نظام لیبرال کلاسیک دچار بحران شد، نظام جهانی بهاجبار و اقتضای شرایط از لیبرالیسم جهانی عبور میکند و به سمت ایدئولوژی، سوسیال دموکراتیک لیبرال پیش رفت تا نظام سرمایهداری را از بحران نجات دهد. مدل میترال کالاهان حزب کارگر انگلستان و حزب فنلاند و نروژ ازجمله مدلهای سوسیالدموکرات لیبرال است که از سالهای 1345 تا 1375 تقریباً حاکم بود و از 1375 این مدلها تغییر میکنند و مدل نئولیبرالیسم وارد عرصه جهانی میشود.
بعد از انقلاب و در زمان آقای هاشمی تلاشهای گستردهای جهت بازسازی اقتصاد شبه مدرن بر پایه اقتصاد نئولیبرالی صورت میگیرد. زمانی که اقتصاد نئولیبرال جایگزین میشود سنگ بنای فساد اقتصادی گذاشته میشود، درواقع زمینه برای جریانی در دولت شکل میگیرد که رانتخوار و بروکرات هستند و در بخش دولتی صاحب نفوذ و دارای سرمایه هستند درنتیجه آن تقویت اشرافیت امری طبیعی میشود. درواقع شاهد بروز سرمایهداری نوظهور بعد از انقلاب هستیم که نقطه مرکزی آن طبقه اشرافیت رانتخوار بوروکراتیک است و دنبالههای آن حلقههای سرمایهداران خصوصی و بدهکاران کلان بانکی است.
به نظر شما، اقتضائات اقتصاد نئولیبرال این است که حلقه مدیریت را تشکیل داده و آنها را برای پیشبرد اهداف سیر نگه میدارد؟
نهتنها سیر نگه میدارد بلکه برای ایجاد منافع این افراد تشکیلشده است، نئولیبرالیسم منافع سرمایهداری را نگه میدارد و جزء ذات این مدل اقتصادی است. در برههای که اقتصاد سوسیالدموکرات در بحران جدی بود ، خطر انفجارهای اجتماعی آن را تهدید میکرد، از سال 1318 به بعد در کشورهای متعدد سرمایهداری دائماً شاهد اعتصاب سرمایهداری، دائماً اعتراض و انقلاب بودیم بهطور مثال در سال 1318 در آلمان یک انقلاب به وجود آمد و چند شورش بزرگ، در مجارستان با یک انقلاب، جمهوری شوراها برای چند ماه تشکیل میشود، در 1318 در روسیه بورشیگو قدرت میگیرد و قصد خروج از سیستم سرمایهداری را دارند، در ژاپن جنبش نال به وجود میآید، یعنی جامعه از فشار سرمایهداری در حال انفجار است و به دنبال ایدئولوژیهای فاشیسم ، ناسیال سوسیالیسم، سوسیالیسمهای رادیکال میروند.
مطبوعات و نشریات افراد فاسد را بزککرده و تطهیر شده به جامعه معرفی میکنند و از این افراد قهرمانانی میسازند؛ باید اینها را بهعنوان یک مفسد فیالارض محاکمه کنند ولی این رسانهها این افراد را میآورند و تیتر یک میکنند و شعار ضد فساد هم میدهند
بعد از جنگ جهانی دوم سرمایهدارها به فکر ارائه مدل جدید از اقتصاد برای جلوگیری از انفجارهای اجتماعی میافتند تا مانع از فروپاشی اجتماعی شوند درنتیجه رویکرد خود را از لیبرال کلاسیک به لیبرال سوسیالیستی تغییر میدهد.
مدل اقتصادی لیبرال سوسیالدموکرات دارای چه خواصی است؟
با تکیهبر اهرم قدرت اجتماعی دولت یک مقدار اندک از سود سرمایهدارها کم کرده و آن را به اقشار پاییندست جامعه تزریق میکند، بهطور مثال بیمههای بیکاری، دوران و حقوق بازنشستگی، بیمه درمان، کودکستان و مدرسه و دانشگاه دولتی راهاندازی میشود که تا قبل از مدل اقتصادی جدید نبوده است. در ایدئولوژی لیبرال کلاسیک اگر کسی هزینه تحصیل نداشت بیسواد میماند و یا اگر کسی پول درمان نداشت زنده نمیماند لذا از ترس فروپاشی مقداری از سرمایه خود را روانه اجتماع کردند.
دیدگاه شما در رابطه با سیستم اقتصادی کشور از دوره سازندگی تابهحال چیست؟
سیستم اقتصاد ایران اقتصاد شبه مدرن بر پایه مدرن و نئولیبرالی که هاشمی طراحی کرده بود و ریلگذاری شده است همانطوری که آقای هاشمی گفت اقتصاد ایران را بازسازی کردم، بازسازی کرد. اقتصاد شبه مدرن ایران را بر اساس ایدههای نئولیبرالی بازسازی و ریلگذاری کرد بعد از دولت سازندگی دولت خاتمی همین مسیر را ادامه داد و هیچ تغییری در آن ایجاد نکرد و دولت آقای احمدینژاد هم در این مسیر گام نهاد. دولت احمدینژاد اصلاً این ریلها را عوض نکرد اصلاً طرحی برای اقتصاد ایران نداشت ممکن بود ذهن ایشان در دوره اول ریاست جمهوری از سال 84 تا 88 دارای ایدههایی باشد اما ریلی را عوض نکرد ریل اقتصاد ایران از سال 68 تا به الآن همان شکلی است. این ریلگذاری نامناسب چند تا نتیجه دارد که یکی از نتایج آن گسترش فقر است که چیزی که الآن دارید مشاهده میکنید، دومین نتیجه آن آسیبهای اجتماعی است و نتایج دیگر آن ناعدالتی، تشدید فاصله فاحش طبقاتی و شکلگیری سیستم مدیریت رانتخوار،اشرافی منش و بیاعتنا به مردم است یعنی ما که میخواهیم از شر این سیستم خلاص شویم باید این مدل را عوض کنیم و با روشهای قضایی و قانونی با آن برخورد کنیم اما تا زمانی که این سیستم نئولیبرالی را عوض نکنیم دوباره در سیستم این اتفاقات میافتد
مفاسد اقتصادی مثل کرباسچی، شهرام جزایری و مهدی هاشمیها که توسط این سیستم تولید شدند و خیلی از اینها منبع تغذیه برخی از این رسانه هستند و در حلقههای فساد حضور دارند چرا پز روشنفکری داده و مخالف فساد اداری هستند؟
جریان روشنفکری ایران بهخصوص روشنفکری که بعد از انقلاب در ایران رخ داد، پیوند تاریخی با سرمایهداری دارد وقتی روشنفکری در غرب در قرن 18 پدیدار شد آنها نمایندگان چه افرادی بودند خوب معلوم است نمایندگان سرمایهداری ، ولتر در فرانسه از چه افراد و اقشاری دفاع میکند، دیدرو از چه کسی دفاع میکند، هلوسیوس و منتسکیو نمایندگان چه کسانی هستند یا جان لاک در انگلستان نماینده چه قشری است، بنیامین فرانکلین یا توماس وین نماینده چه کسانی هستند، روشنفکری مولودی است که در قرن 18 به دنیا آمد و دقیقاً به لحاظ ایدئولوژیک بدنه اصلی آن لیبرال مسلک و طرفدار سرمایهداری است البته در درون خود روشنفکرها هم داشتیم که خلاف جریان غالب عمل کردند اما ازلحاظ کانون تولد نگاه کنید درمییابید که بخش اصلی اینها در قرن هجدهم نماینده سرمایهداری بودند اما در ایران هم روشنفکری چگونه شکل میگیرد و روشنفکرها چه کسانی هستند. زمانی که پروژه مدرن غربزدگی شبه مدرن در ایران شکل میگیرد روشنفکرها بهعنوان نمایندگان مدیران، مجریان و معماران این پروژه در ایران پدیدار میشوند بعد از انقلاب این اقتصاد شبه مدرن ایران بازسازیشده و این بازسازی توسط چه کسانی صورت گرفته توسط تکنوکرات های روشنفکر غربزده. جریان روشنفکری ایران با شبه مدرنیته ایران پیوند تاریخی خوردهاند. اقتصاد شبه مدرن ایران ، روشنفکری ایران و فرهنگ شبه مدرن ایران اینها همه جلوههای مختلف یک پروژه هستند. این پروژه، به نام پروژه غربزدگی در ایران شکل گرفت البته روشنفکری ایران یک جریان غیر غالب هم داشت بهخصوص در دوره پهلوی دوم اینها چون تعلقاتی به جریانهای مارکسیستی داشتند سروصداهایی علیه سرمایهداری میکردند اما درنهایت امر هم حتی آنها جزوی از این پروژه شبه مدرنیته ایران بودند و بنابراین بعد از انقلاب این چیز عجیبی نیست مثلاً مدیر رانتخوار عضو حلقه بوروکراتیک گروه نئولبیرال کارگزاران صاحب چند نشریه میشود که این نشریهها مروج روشنفکری در ایران است زاهدی،ابراهیم گلستان و محمود دولتآبادی را ترویج میکند این اتفاق عجیبی نیست روشنفکری ایران نمایندگان شبه مدرنیته ایران هستند که دارند پروژه شبه مدرنیته را پیش میبرند. نکته مهم اینجاست که ایدئولوژی نئولیبرال متأسفانه از اواسط یا اواخر دهه 1970 به یک گفتار اگر نگوییم حاکم اما بسیار متنفذ در جامعه ایران بدل شده و بعد این گروه حلقه اشرافیت بروکرات رانتخوار متأسفانه خیلی از اعضای سازمانهای نظارتی و غیره را آلوده میکند و همراه و همکیش خود میکند. این خواص این جریان است و این قضیه فقط برای ایران هم نیست این برای کل دنیا است وقتی یک حلقه رانتخواری شکل میگیرد با سرمایه بزرگ، مطبوعات، بازار نشر کتاب و حوزههای دیگر هم مثل سازمانهای نظارتی را آلوده میکند زمانی این قضیه عادی شد که یک مسئول رانت بازی کند یا یک مسئول دیگر واردات یا تجارتخانه داشته باشد اینکه فقط به مسئول قوه مجریه اختصاص پیدا نمیکند شاید فردی که در مجلس هم هست این کار را بکند یا دیگری که قاضی یا بازرس هست میتواند این کار را انجام دهد نکته اینجا هست که ما با یک شبکه درهمآمیخته ثروت و قدرت روبهرو هستیم که این هم ظهور و بروز سیاسی دارد و هم مدل ایدئولوژیک دارد.
در نظام سرمایهداری جهانی هم این قضیه هست که فاسدترین، دزدترین و استثمارگرترین افراد میآیند و آموزش درست زندگی کردن را میدهند یا بهعنوان قهرمان به جامعه معرفی میشوند
این روشنفکرها از سال 68 به بعد آرایش اجتماعی کشور را تغییر دادند و بدنه اجتماعی پیدا کردند و یک مجموعه نیرومند رسانهای احداث کردند یعنی ما با یک اژدههای چند سر روبهرو شدیم. ما هم اکنون با یک موجودی روبهرو هستیم که در همهجا حضور دارد و بهطور مثال شاید نفوذی در قوه قضاییه یا نفوذی در جای دیگر یا حتی حضور فعال در قوه مجریه داشته باشد که انبوهی از رسانهها چه مجازی و چه مکتوب پشتیبان آن هستند، حتی پشتیبان گسترده جهانی هم دارد و زد و بند بینالمللی دارد، بعد شما با یک مجموعهای طرف هستید که هم پول دارد و هم رسانه، دقیقاً اینها همهچیز دارند، بانک دارند، کارخانهدارند، میتوانند با یک تکان دلار را بالا و پایین کنند یا میتوانند بازار طلا را دگرگون کنند، حتی میتوانند اقتصاد کشور را تخریب کنند، این افراد هم در کار اقتصادی هستند و هم مجری آن و حتی در حوزههای قانونگذاری و قضاییه هم نفوذ دارند. ما با یک پدیده بزرگی روبهرو هستیم که اینها میتوانند با پول یک آدمی را بخرند یا اینکه سیاستهای خود را پیاده کنند گفتمان این جریان طوری در جامعه رونق پیداکرده که قبه آدمیت شکسته شده است، شما شاید در دهه 60 کمتر میدیدید که یک آدم یا نماینده مجلس با پول، خود را بفروشد ولی هم اکنون برعکس شده و تعداد این افراد زیاد شدند اینها مثل یک غده سرطانی هستند که بذر اولیه این بیماری را در سال 68 پاشیدند و هم اکنون مثل یک تومور شده، این حرفهای بنده اینطور تلقی نشود که فساد تمام سیستم را فراگرفته است ما در مقابل این جریان یک جریان انقلابی هم در کشور داریم که میتوان گفت بخشی از این سیستم پاک هست و ما الآن میبینیم که این دو جریان در تقابل با یکدیگرند. جریان انقلابی و آرمانگرا در مقابل یک جریان نئولیبرالی و سرمایهدار قرارگرفته است جالب اینجاست که رسانههای جریان لیبرال این جریان را مبرا از فساد نشان میدهند و رقیب را متهم به فساد میکنند .
در نظام سرمایهداری جهانی هم این قضیه هست که فاسدترین، دزدترین و استثمارگرترین افراد میآیند و آموزش درست زندگی کردن را میدهند یا بهعنوان قهرمان به جامعه معرفی میشوند مثل استیو جابز که بهعنوان یک مخترع و فرد خلاق معرفی میشود و حتی برای این افراد هم چندین کتاب مینویسند و بعضی از اینها را هم به فارسی ترجمه میکنند. شما فکر میکنید اینها چه افرادی هستند بروید پشتصحنه این جریانها را ببینید اینها با زدوبند و استثمار فساد ایجاد میکنند اینها همه حاصل نظام سرمایهداری هستند، منتهی در مطبوعات و نشریات این نوع افراد فاسد را بزککرده و تطهیر شده به جامعه معرفی میکنند و از این افراد قهرمانانی میسازند اما در پشت پرده این افراد مشاهده میکنید که چقدر فساد و دزدی و حتی خیانتهایی به ایران کردهاند و پروندههایشان سنگین و سیاه است و حتی از جاسوسی هم ابایی ندارند و باید اینها را بهعنوان یک مفسد فیالارض محاکمه کنند ولی این رسانهها این افراد را میآورند و تیتر یک میکنند و شعار ضد فساد هم میدهند این افراد جزو مفسدترین هستند و حتی خانوادهشان هم درگیر فساد است را بزککرده و به جامعه معرفی میکنند این کار یک رسانه روشنفکری است و این رسانه نئولیبرال بهخوبی دارد کار خود را انجام میدهد
دموکراسی چیست و فرق دموکراسی لیبرالی با دموکراسی اسلامی در چیست؟
دموکراسی یعنی رأی مردم، معنی دموکراسی ازلحاظ لغوی یعنی دموس کراسی که در یونان باستان این یعنی کلمه دموس یعنی اشراف و حلقه اشرافیت است و بعداً این دامنه دموس گسترده شد و هیچوقت این کلمه آدمهای فقیر و زن و مرد را در برنگرفت و اصلاً این کلمه دموکراسی حکومت مردم نیست و باید در این بحث کرد اصلاً حکومت مردم چگونه است یا اصلاً مردم میتوانند حکومت کنند یا باز عدهای بر مردم حکومت میکنند
بحث بر این است که دموکراسی مدرن یا دموکراسی لیبرال، دموکراسی سرمایهداری است که تحت عنوان حکومت مردم است و در دموکراسی لیبرال هیچ جایی مشاهده نمیکنید که قوانینی علیه سرمایهداری یا به نفع مردم باشد همیشه این قضیه برعکس هست دموکراسی لیبرال طوری برنامهریزیشده که تحت عنوان مکانیسم انتخابات و مشارکت دادن مردم در انتخابات است ولی حکومت لیبرالی و با عنوان قوانین و سیاستهای لیبرالی و سرمایهداری اداره میشود که هم قانونی است چون مردم به آنها رأی دادند و هم رسانهها در حکومت لیبرال نقش دارند که این رسانهها طوری فضاسازی میکنند که انگار مردمدارند حکومت میکنند و اینها از لوازم و ذات دموکراسی لیبرال است و این اتفاق غریبی نیست
یعنی رکن چهارم دموکراسی کارش را درست انجام نمیدهد و علیه مردم است؟
این حرف را اصلاً بیان نکنیم که رکن چهارم دموکراسی برخلاف دموکراسی هست اصلاً اینطور نیست بلکه نقش و کارایی این نیز همسو با دموکراسی است اصلاً دموکراسی یکچیز وهمی است و اصلاً در هیچ کجای دنیا اصلاً اینطور نیست که مردم حکومت کنند و حتی تئوریسینهای دموکراسی مثل ژان ژاک روسو هم معتقد است که دموکراسی که به نماینده ختم شود اصلاً دموکراسی نیست، دموکراسی یک مفهوم موهوم و در عمل وهمی است که در زمره مقدسات درآمده است دموکراسی لیبرال یک وهمی است که حکومت سرمایهداری را تطهیر میکند و بزک میکنند و به خورد مردم میدهد یکی از ارکان دموکراسی لیبرال سرکوب رسمی نظامی است، یک رکن دیگر آن تحمیق و سرکوب فکری است، این تحمیق را رسانهها ایجاد میکنند و شک نکنید که رسانهها دارند وظیفهشان را درست انجام میدهند اگر درجایی از دنیا یک خبرنگار حرفی بزند این خلاف سیاست رسانه عمل میکند ولی هیچ موقع مشاهده نمیکنید که یک ابر رسانه مخالف سیاستهای سرمایهداری حرفی بزند و همیشه از نظام سرمایهداری حمایت میکند.
در ایران رسانههای نوین روشنفکری محصول اقتصاد نئولیبرال نیستند، رسانههای روشنفکری زمانی پدید آمدن که روشنفکری در ایران یک مد شد و بعد از انقلاب جریان روشنفکری ایران ایدئولوژی نئولیبرال را پذیرفت بنابراین وقتی این افراد پذیرفتند رسانههایشان هم شدند نئولیبرال و بعد این رسانه شد بزک کننده و تطهیر کننده سیاستهای اقتصادی و فرهنگی نئولیبرالی و اینها جامعه را به خفقان بردند و سرکوب کردند جالب اینجاست که مفسد اقتصادی میآید و از مبارزه با فساد صحبت میکند یا یک مدیر رانتخوار از عدالت حرف میزند این حرکات و این حرفها واقعاً شبیه به یک طنز تلخ است روزنامهای که به یک مجموعه تعلق دارد که این مجموعه برای یک دولتمرد رانتخوار است آن روزنامه به شما آموزش مبارزه با فساد را میدهد یا کارگردانی که به معرفی کردن سبک زندگی نئولیبرالی میپردازد و محصول حمایت شبکههای سرمایهداری جهانی هست میآید برای کمک به کودک کار، نامهای برای رئیسجمهور مینویسد اینیک نوع طنز تلخ روزگار است.
آیا پوشش افراد مفسد توسط رسانهها به خاطر وابستگیهای مالی این رسانهها است؟
این قضیه هم در زمان قبل هم بوده یک کسی روزنامهای ایجاد کرده و برای سرپا نگهداشتن این رسانه با زدوبند کردن با دولت یا فرد سرمایهدار یا سیاستمداری توانسته رسانه خود را سروپا نگه دارد اما هم اکنون در ایران با یک جریان سازمانیافته رسانهای روبهرو هستیم که اینها یک استراتژی روشنی دارند و آن استراتژی این است که یکشبه مدرنیته را در هر حوزهای در اقتصاد، فرهنگ، سیاست، هنر، ادبیات، سبک زندگی و غیره ترویج میکنند و اصلاً هدف اینها این است که اگر فردی فساد یا دزدی کرد که به جریان نئولیبرال تعلق دارد دفاع کند اصلاً به پشت پرده این روزنامهها نگاه کنید که مدیرمسئول این روزنامه با افراد سرمایهدار زدوبند کرده و پول و سرمایه دریافت میکنند و خود را در انظار عمومی بهعنوان یک فرد یا یک رسانه بیطرف معرفی میکند مثال همین آقای کرباسچی، مشاهده کنید چند تا روزنامه مجله و نشریه دارد و یعنی همین فرد یک تراز مطبوعاتی دارد همین یک تراز یعنی میلیاردها پول، گام اول داشتن یک رسانه پول است اگر این را نداشته باشید نمیتوانید یک رسانه داشته باشید چرا این آدم پولش را برای یک رسانه خرج کند مگر دیوانه است ولی با این کار میخواهد سرکوب کند افکار و یک جریان را پاک معرفی کند یا حتی واقعیتها را وارونه جلوه دهد تا یک خط را پیش ببرد.
میتوان گفت که با رسانههای کاغذی میشود افکار جامعه را تغییر داد؟
بنده این قضیه را بارها به دوستان انقلابی خود گفتم ولی متأسفانه توجهی نمیکنند که تولید اندیشه و گفتار در حوزه کاغذی صورت میگیرد و بازخوردش در فضای مجازی است شما اصلاً به روزنامههای بزرگ دنیا نگاه کنید با آمدن فضای مجازی آیا لوموند بسته شد یا نشریات تایمز تعطیل شدند؟ نه نشد اما در ایران فضای مکتوب جای خودش داد به فضای مجازی شما اصلاً نمیتوانید تولید اندیشه را ببرید به فضای مجازی، شما نمیتوانید محتوای بلند را به فضای مجازی ببرید فقط میتوانید در فضای مجازی جملات خلاصه و قابلفهم استفاده کنید و از فضای مجازی میتوانیم بهعنوان یک عملیات تأثیرگذار روی ذهنها استفاده کرد همیشه اندیشه بر روی کاغذ ،کتاب و مجله تولید میشود و یکی از نقطهضعفهای جناح انقلابی امروز این است که منظومه گفتاری منسجم و تئوریک ندارد این منظومه را بهوسیله کتاب و نشریه میتوان ایجاد کرد و بعد خلاصه این نظریهها را به فضای مجازی ببریم ولی متأسفانه هنوز جناح انقلاب این قضیه را متوجه نشده است و در اینجا سرمایهگذاری نمیکند و فکر میکند عرصه کاغذی تمامشده است و در مقابل به جناح روبهرو یا جهان نگاه کنید ببیند اینها کجا از رسانه مکتوب دست برداشتند ، همین جناح نئولیبرال را نگاه کنید که هرروز به نشریات و روزنامهها خود اضافه میکند و اصلاً کم نمیکند مثال همین نشریات آقای کرباسچی که دارند اضافه میشوند و اصلاً کم نمیشود اصلاً در اروپا را مشاهده کنید که جریانهای نئولیبرالها و چپها نشریه کاغذی را تعطیل کردند؟ بههیچوجه اینطوری نیست هنوزم دارند منتشر میکنند اصلاً اینطور نیست که ما فکر کنیم که دوره نشریات کاغذی تمامشده و دوره رسانههای کاغذی بهپایان رسیده و هم اکنون دوره فضای مجازی است اصلاً اینطوری نیست و این فکر کاملاً اشتباه است و اگر ما تولید اندیشه در رسانههای کاغذی نکنیم نمیتوانیم بخشی از آن را به فضای مجازی انتقال دهیم
از چه زمانی تفکر نئولیبرال تبدیل به یک ایدئولوژی شد و آیا در کشورهای دنیا هم این فساد وجود دارد یا نه؟
نئولیبرالیسم تقریباً اواخر دهه 1970 و دهه 1980 یکروندی را شروع کرد و به یک ایدئولوژیک حاکم در تمام حکومتها، دولتها و ساخت کلی نظام جهانی بدل شد چه در کشورهای پیرامونی و چه در کشورهای متروپل البته هرجایی در کشور متروپل و پیرامونی کموبیش مقاومتهایی در مقابل نئولیبرالیسم صورت گرفت مثلاً وقتیکه سارکوزی ضعیف عمل کرد مردم رأی دادن به اولاند که بیاید از سیاستهای نئولیبرالی عبور کند که ولی این کار را نکرد ولی قولش را داده بود مثلاً سیلویو برلوسکونی افتضاح خیلی بالا آورد، دوره بعد یک فردی آمد که عبور کند یا در یونان وقتی نئولیبرالها یونان را به خاکستر کشاند. مردم به چپهای میانه رأی دادن تا یکذره از فشار اقتصادی را کم کنند که تا حدودی کم کردند یا در اسپانیا و در جای دیگر هم به این صورت بود، ولی متأسفانه هنوز نئولیبرالیسم ایده غالب دنیاست اما تقریباً زمینگیر شده یعنی براثر سیاستهایی که داشته و نتایج تلخی که ایجاد کرده عملاً زمینگیر شده اما هنوز غالب است. شما به عنوان نمونه مشاهده کنید به کشورهای پیرامونی مثل هندوستان، مصر،آذربایجان وگرجستان کشورهایی که تکتک دارند ایده نئولیبرال در آنها اجرا میشود نگاه کنید همهجا شاهد یک حلقه متنفذ رانتخوار وجد دارد منتهی میزان استدلال و اختناقی که هست بعضی چیزها را مطبوعات میتواند بیان کند بعضیها را نمیتوانند بیان کنند.
در ایران مطبوعات تا حدود زیادی ورود میکند و برخی از اینها را علنی میکنند چون در ایران دو جناح وجود دارد یک جناح انقلابی هست و دیگری جناح نئولیبرال چون فضای بین دو جناح فضای تقابل است در این فضا خیلی وقتها بسیاری از این مفاسد آشکار میشود و اینیکی از موارد و افتخارات ایران هست. فکر نکنید صدای این مفاسد درآذربایجان درنمیآید انگار در آنجا فاسد نیست چهبسا بدتر هست اما انفجار و ظهور و بروز مطبوعات کمتر هست به این دلیل که اینجا جناح نئولیبرال یک آدم نیمه مفسد پیدا کند، رو میکند، جناح انقلابی سعی میکند تا جایی که اقتضائات اجازه بده در مورد مفاسد جریان روبهرو صحبت کند. ما در ایران خیلی آزادانه میتوانیم بهنقد سیاستهای نئولیبرالی بپردازیم البته قوه مجریه تلاش کرده با تحتفشار قرار دادن صداوسیما ازنظر مالی و همچنین با فشار قانونی به نشریات منتقد مثل کاری کرد که 4 ماه روزنامه 9 دی را بست حتی تلاش کرد وطن امروز را ببندد حتی تلاش کرد کیهان را ببندد که توانست به مدت دو روز ببندد اما برخلاف ادعایی که دولت درباره آزادی بیان دارد میتوان گفت که کمتحمل ترین کابینه در تاریخ جمهوری اسلامی است، یعنی میزان شکایاتی که اینها از مطبوعات کردند یا فشار مالی روی صداوسیما آوردند که مبادا علیه یا نقد دولت بپردازد و عملاً صداوسیما را یکطرفه کرده و مروج دولت ساخته است اگر یک برنامه بهنقد دولت بپردازد آقایان دولتمرد صدایشان درمیآید بنده با جدیت میگویم که کمتحمل ترین کابینه این دولت هستند.
راهکار شما برای گفتمان سازی انقلاب در جامعه چیست؟
انقلاب اسلامی تبلور و نماد رستاخیز عالم ایرانی اسلامی است در مقابل این گفتمان نفوذ شبه مدرن است یعنی انقلاب اسلامی از ظرفیتهای خود استفاده کرد و با تکیه به آموزههای دینی خود سعی کرد در مقابل این غربزدگی شبه مدرن بایستد و موفق هم شد ساخت سیاسی شبه مدرن را درهم بشکند اما انقلاب اسلامی در اقتصاد مدرن و شبه مدرن ناموفق عمل کرد و بعد یک ارتجاع شبه مدرن دوباره سربلند کرد، ما هم اکنون عرصه ایران را عرصه شبه نئولیبرالی و جناح انقلابی و آرمانگرای انقلابی میبینیم در این عرصه نئولیبرالها برای اینکه تو اقتصاد مسلط شدند و به دلیل اینکه جنگ نرم را با موفقیت پیش بردند توانستند تا حدودی سبک زندگی جامعه را عوض کنند و حتی میشود گفت تا حدودی گفتار حاکم بر ایران را به نفع خودشان تغییر دادند، منتهی آرمانگرای انقلاب و جناح انقلابی چهکار باید کند جناح انقلاب باید در گام اول بر اساس نوع ظرفیتهای اندیشه خود یعنی بر اساس آرمانگرایی انقلاب اسلامی بر اساس آموزههای تشیع و مکتب امام خمینی(ره) و براساس رهنمودهای امام خامنهای گفتار انقلابی خودش را بازطراحی و بازتولید کنند این کار اول است . جناح انقلابی باید با شرایط امروز و مبتنی به این عناوین ، گفتار انقلابی خودش را بازطراحی کند، این گفتار انقلابی هسته اصلی اش عدالت معیشتی و عدالت اقتصاد اجتماعی است ما وقتی این منظومه گفتاری را طراحی کردیم باید ببریم به لابهلای جامعه که بهطور طبیعی مخاطب جامعه هدف ما هستند و تابهحال بین ما و آنها یک گسستگی ارگانیکی مدتها رخداده است باید ببریم به سمت آنها و یک پیوند ارگانیک بین آنها ایجاد کنیم،بهاینترتیب اولاً فضای گفتاری حاکم کنونی را که متأسفانه در اختیار گروه نئولیبرالهاست اول آن را کم کنیم ثانیاً آرایش سیاسی کشور را تغییر بدهیم یعنی از طریق پیوند ارگانیک با بدنه اجتماعی که جامعه هدف ما باشد و انتقال این گفتار انقلابی به این بدنه و بسیج کردن این بدنه و فعال کردن این بدنه و پایه کار آوردن آنها بهتدریج آن عناصر و ارکان قوه مجریه را که از دست دادیم را بگیریم و وقتی گرفتیم میتوانیم آن منظومههای فکری خود را تبدیل به یک طرح و برنامه کنیم و اجرا نماییم و ساخت اقتصادی و ساخت فرهنگی جامعه را به آن نحوی که میخواهیم عوض کنیم.