به گزارش «سدید»؛ کاش میشد در مروداغ، بلندترین نقطه قرهباغ و میان سبزی انبوه و بیپایان ایستاد و با یک استکان چای داغ خیره شد به قله کوه روبهرو و آن مه خیالانگیز. کاش میشد پای دیوارهای قلعه شوشی ایستاد و از مهربانی تاریخ گفت. اما ظاهرا تا اطلاع ثانوی، این کاشها برقرار است و خبری از آرامش و برآورده شدن این آرزوهای اندک در قرهباغ نیست.
سالهاست که این منطقه جغرافیایی در شرق ارمنستان و جنوبغربی جمهوری آذربایجان، به محل مناقشه، جدالهای سیاسی و نبرد خونین میان دو کشور ارمنستان و آذربایجان تبدیل شده و باوجود صلحهای موقت و آتشبسهایی، دوباره داغ قرهباغ تازه میشود.
عبارتی که اسم مستندی به کارگردانی سینا حسینپور و تهیهکنندگی امیر مهریزدان هم است که میتوانید آن را از طریق سامانههای اینترنتی پخش فیلم، چون فیلم گردی ببینید.
در گفتگو با سینا حسینپور، کارگردان «داغ قرهباغ»، درباره برخی نکتههای فیلم صحبت کردیم، اثری که باوجود حساسیتها تلاش کرده روایت صادقانه و منصفانهای داشته باشد. هرچند مثل خود اصل ماجرا، گاهی مخاطب دقیقا نمیداند با چه رویکردی سروکار دارد.
مستند داغ قرهباغ، محصول از سرگیری مناقشه و نبرد میان آذربایجان و ارمنستان است یا قبلتر از این سراغ این موضوع رفته بودید؟
باتوجه به اینکه میدانستیم روزی دوباره این زخم سر باز میکند و این بحران از انجماد خارج میشود و با علم به اینکه چنین بحرانی بهشدت در امنیت ملی کشور ما تاثیرگذار خواهد بود، لذا از سه سال پیش تحقیق و پژوهش و جمعآوری تصاویر آرشیوی را در این خصوص آغاز کردیم. یک سال اخیر را هم در پروسه تولید قرار داشتیم. اما همزمانی نمایش فیلم با ماجراهای اخیر قرهباغ کاملا اتفاقی بود.
ریشهیابی و خط سیر زمانی فیلم مشخص است که داستان قرهباغ را از گذشته تا امروز مطرح کردید، اما رویکرد شما به عنوان کارگردان مشخص نیست و اینکه کجای این ماجرا ایستادهاید. به نظرم فیلم در این زمینه کمی مبهم است. قصد قضاوت داشتید یا صرفا میخواستید راوی یک بحران قدیمی و فرسایشی باشید؟
انسان ذاتا از چیزی که نسبت به آن اطلاع ندارد، میترسد. از آن خطرناکتر این است انسان روی چیزی که از آن اطلاع ندارد، تعصب داشته باشد. حالا شما تصور کنید این دو با هم روبهرو شوند، در آنصورت چه فاجعهای رخ میدهد.
مشکلی که ما برای این فیلم داشتیم، این بود؛ بسیاری از هموطنان آذربایجانی ما بهشدت روی قضیه قرهباغ حساس هستند و بسیاری از غیرآذربایجانیهایی که هموطن ما هستند، درباره اظهارنظر نسبت به این موضوع تردید دارند، چون آنها هم نمیدانند کی به کی و چی به چی است! این مبهم بودن ماجرا دردسرهایی ایجاد کرده است.
بنده آذری هستم، اما قبل از اینکه آذری باشم، ایرانی هستم و نسبت به کشور خودمان احساس دین دارم. هدف من برای ساخت این فیلم، آنطرف آب نبود و بیشتر میخواستم یک روایتی از قضیه داشته باشم که فضا را کمی روشنتر کنم.
مثل فضای تاریکی که کسی با فانوسی روشن وارد آن میشود. لابهلای این تحقیقاتی که داشتم متوجه یک سری توطئهها شدم که در فیلم به آنها هم اشاره کردم. به جز اینها میخواستم پیچیدگی موضوع را هم به مخاطب نشان دهم. یعنی اگر مخاطب از کل فیلم همین را برداشت کند که قضیه قرهباغ پیچیدهتر از آن است که بهراحتی بتوان دربارهاش اظهارنظر کرد، من به هدفم رسیدهام. چون با مساله حساسی سروکار داریم و اگر فیلمساز کمی پایش را اینطرف یا آنطرف بگذارد، میلغزد.
اما شروع فیلم و کفه حجم تصاویر آرشیوی، روایتی، متعلق به آذربایجان است و ارمنستان سهم کمتری از روایت و تصاویر دارد. برای همین مخاطب تا حدودی تصور میکند فیلمساز کدام طرف ایستاده، اما در پایان، انگار موضع فیلم عوض میشود و طرف ارمنستان را میگیرد، چرا که در طول همه این سالها موضعگیری منفی علیه ایران نداشت. هرچند روایت شما از دولتهای آذربایجان هم جانبدارانه نیست و به همه آن توطئهها و سنگاندازیها و تفرقهافکنیها اشاره میکنید. درباره این ابهامات توضیح میدهید؟
اینکه چندان سراغ روایتی از ارمنستان نرفتیم، بخشی به این دلیل است که من زبان ارمنی بلد نبودم که از تصاویر آرشیوی آنها استفاده کنم. اما این دلیل اصلی نبود. از قرهباغ چندین و چند روایت میتوان مطرح کرد، اما کدام یک از آنها به درد ایرانیها میخورد؟ روایت ارمنی به درد ایران نمیخورد، حتی روایت آذری هم به درد ایران نمیخورد.
این روایتی هم که مخاطب در فیلم میبیند، روایتی نیست که در آذربایجان مطرح است. البته اذهان عمومی ما بیشتر روی آذربایجان حساس است، چون این فضای سیاسی آذربایجان است که بیشتر روی ما تاثیر میگذارد و علقه ما به آذربایجان بیشتر است. درحالیکه تاثیرگذاری فضای سیاسی ارمنستان روی ما زیاد نیست. برای همین روایت آذربایجانی بیشتر جوابگوی فضای ذهنی مخاطبان ایرانی است. البته اگر دقت کرده باشید، من در فیلم سعی کردهام بیشتر با نمودار حسی بازی کنم، یعنی در هر دقیقه از فیلم مخاطب احساس کند که اشتباه کرده و فیلمساز در آنطرف دیگر ماجرا ایستاده است. وقتی فیلم شروع میشود، مخاطب فکر میکند با یک روایت آذربایجانی سروکار دارد، اما پنج دقیقه که از فیلم میگذرد، میگوید فیلمساز کاملا یک روایت ارمنی دارد.
با این حال و باوجود، اما و اگرهایی که درباره عملکرد مردان سیاست آذربایجان مطرح میکنید، کماکان آن چرخش پایانی درباره ارمنستان محل ابهام است.
ما میخواستیم پاسخ یک سوال را بدهیم که هم در آذربایجان مطرح است و هم ایران. ایران در آن زمان خیلی به آذربایجان کمک کرد و وزیر امورخارجه ما به دبیرکل سازمان ملل نامه نوشته و درخواست خروج ارمنیها از اراضی اشغالی را کرد. با این حال اذهان عمومی این سوال را از ما دارد که چرا ما با ارمنستان که اشغالگر خاک مسلمانان است، رابطه داریم؟ ما در آن پایان خواستیم جواب این سوال را داده باشیم.
چرا جز برخی تصاویر محدود، بهویژه آن عکس درخشانی که جماعتی را در برف میبینیم، چندان به جغرافیا و فرهنگ و زندگی مردم قرهباغ نزدیک نمیشویم؟
در آن صورت فیلم خیلی طولانی میشد، ضمن اینکه در این بحران بیشتر از اینکه خود قرهباغیها نقش داشته باشند، دو کشور همسایهشان نقش دارند.
اما قربانی ماجرا قرهباغیها هستند، مثل همان واقعه خوجالی.
بله، اما بحث ما بازیگردانهای این میدان بود که خارج از قفقاز نشستهاند.
میانجیگری ایران در دورههای مختلف، یکی از نکتههای مدام و مورد اشاره شما در فیلم است که گاهی به دلیل سنگاندازی دشمنان ایران ناکام مانده. فکر میکنید میانجیگری ایران در این برهه راهگشاست؟
به نظرم ورود ما در این مقطع به ماجرا اشتباه است و با میانجیگری ایران، دوباره همان بازیهای قدیم شروع میشود و بازیگر پشت پرده همچنان پشت پرده میماند. ورود به میانجیگری مستلزم ضمانت اجرایی است. اگر ما بخواهیم ورود کنیم و دوباره یک سری بازیگر پشت پرده بخواهند صلح را بشکنند، ما مسؤولیم.
درخشانترین نکته فیلم شما برای من، آشنایی با چنگیز مصطفایف است که جسارتش در خبرنگاری مثالزدنی بود و با زبان سرخ و مرگش در میانه میدان جنگ، شخصیتی جذاب و فراموشنشدنی داشت. ظاهرا فیلمهای آرشیوی او را هم از طریق برادرش به دست آوردید.
چنگیز مصطفایف قهرمان ملی آذربایجان است. او درعین حال که شخصیتی مرموز داشت، اما خیلیها او را دوست داشتند.
وقتی برای این فیلم تحقیق میکردم یک آذربایجانی به من گفت: اگر میخواهی قرهباغ را روایت کنی، برو سراغ چنگیز. ما هم دنبال یک راوی آذربایجانی میگشتیم، به نظرم اینطوری جذابتر و تاثیرگذارتر بود تا مثلا بخواهیم از آقای دکتر ولایتی دعوت کنیم جلوی دوربین قرار بگیرد و درباره قرهباغ صحبت کند. شبکه تلویزیونی که چنگیز و برادرش واحد به وجود آوردند، از اول مورد هجمه قرار داشت و کل آرشیوشان را هم سه سال پیش توقیف کردند و بردند.
زرنگی آنها این بود که قبل از توقیف این آرشیو را تقریبا بهطور کامل منتشر کردند. ما هم برای این فیلم سراغ همین آرشیو رفتیم، چون موقعی که میخواستیم با واحد ارتباط برقرار کنیم، او بهخاطر همین ماجرای تعطیلی شبکه و توقیف آرشیو فرار کرده بود. ما هم نمیخواستیم او را بیشتر از این به دردسر بیندازیم.
خود شخصیت چنگیز و همین ماجراهایی که برای او و برادرش پیش آمده، قابلیت یک فیلم سینمایی ماجراجویانه و یک تریلر سیاسی را دارد.
اتفاقا واحد یکی از کارگردانان سینمای آذربایجان است و حتی در جشنواره جهانی فیلم فجر هم شرکت کرده است.
انتهای پیام/
ناموسا یه بار فیلمو ببین بعد نظر بده!!