اگر سهروردی امروز در قید حیات بود، حتما یک نویسنده سوررئالیست موفق بود، نویسند‌ه‌ای که خوب می‌داند ایده‌هایش را چگونه در متن، شبکه کند و علاوه‌بر این‌ها نثر ادبی ارزشمند و قابل‌توجهی داشته باشد.
به گزارش «سدید»؛ در نگاه اول رساله‌های عرفانی شیخ اشراق پیچیده و دیریاب و دورفهم هستند؛ آواز پر جبرئیل، صفیر سیمرغ، عقل سرخ و...، اما اگر دقیق‌تر بررسی‌شان کنی، می‌بینی قبل از هرچیز قصه‌اند؛ قصه‌هایی کوتاه و خوش‌ساخت که نویسند‌ه‌شان حواسش هست همان‌طور که فلسفه می‌گوید از روند جذاب داستانش غافل نشود و همان‌طور هم که داستان می‌گوید ژرف‌ساخت‌های فلسفی ذهنش را دقیق لابه‌لای وقایع جاگذاری کند. اگر سهروردی امروز در قید حیات بود، حتما یک نویسنده سوررئالیست موفق بود، نویسند‌ه‌ای که خوب می‌داند ایده‌هایش را چگونه در متن، شبکه کند و علاوه‌بر این‌ها نثر ادبی ارزشمند و قابل‌توجهی داشته باشد. می‌بینید؟ هرچه نویسندگان امروز آرزو دارند، را این فیلسوف جوان ایرانی در قرن ششم داشته است. هم یک مکتب فلسفی را پایه‌گذاری کرده و هم رسالات فلسفی بی‌نظیر و درکنارش قصه‌های درخور تأملی نوشته است.

کوتاه از زندگی شیخ اشراق
شهاب‌الدین یحیی‌بن‌حبش‌بن‌امیرک ابوالفتوح سهروردی، ملقب به شهاب‌الدین، شیخ اشراق، شیخ مقتول و شیخ شهید فیلسوف نامدار ایرانی اهل شهر سهرورد شهرستان خدابنده استان زنجان است. او نزد مجدالدین حکمت و در محضر جیلی ظهیرالدین فارسی علم منطق آموخت. با افکار ابن‌سینا آشنا شد و پس از مدتی تسلط خاصی بر آن پیدا کرد. در پایان تحصیلاتش به عرفان و سلوک معنوی رو آورد، بسیار سفر رفت و پس از آشنایی با اهل تصوف به مجاهدت و ریاضت مشغول شد. در جریان یکی از سفر‌های خود به حلب سوریه رفت و با ملک‌ظاهر، پسر صلاح‌الدین ایوبی، دیدار کرد. ملک‌ظاهر شیفته شیخ شد و خواست که آنجا بماند. سهروردی پذیرفت و درس و بحث خود را در مدرسه حلاویه آغاز کرد.

او همیشه در بیان مسائل و به‌خصوص احکام و مسائل مربوط به دین بی‌باک بود و به‌واسطه همین صراحت بیانش بود که سرانجام فق‌های قشری عامه علیه او شوریدند، او را مرتد و سخنانش را خلاف اصول دین دانستند. این کینه و عناد تا جایی رسید که ملک ظاهر را تشویق به قتل او کردند. اما ملک ظاهر نمی‌پذیرفت و به خواست آنان توجهی نمی‌کرد. سرانجام صلاح‌الدین ایوبی در نامه‌ای از پسرش خواست به دلیل برخی ملاحظات سیاسی شیخ را به قتل برساند، اما فق‌ها با ارسال شکوائیه به صلاح‌الدین ایوبی او را مجاب کردند که فرمان قتل شیخ را صادر کند. پس شیخ را در ۳۶ یا هفت‌سالگی زندان کردند و در روز جمعه آخر ماه ذیحجه سال ۵۸۷ قمری کشتند. برخی می‌گویند خفه‌اش کرده‌اند و برخی دیگر نوشته‌اند او را در پوست الاغ گذاشته و سوزاندند. بعد هم در مسجد حلب دفن کردند.

یک عمر کوتاه و یک دنیا کتاب
سهروردی کسی است که مکتب فلسفی اشراق را به وجود آورد، مکتبی که بعد از مرگش وسعت یافت. او نظریه خود را در اواخر قرن ششم ارائه کرد. برخی سهروردی را رهبر افلاطونیان جهان اسلام لقب داده‌اند، اما او فلسفه‌اش را حکمت اشراق نامیده بود که به معنای درخشندگی و برآمدن آفتاب است. منصفانه‌اش هم این است که تفکر فلسفی او خاص افلاطونیان بوده و در آن آرای ارسطو، نوافلاطونیان، زرتشت، هرمس و... در هم آمیخته است. مکتب سهروردی هم فلسفه است و هم نیست؛ فلسفه است از این جهت که به عقل اعتقاد دارد، اما عقل را تنها مرجع شناخت نمی‌داند. عرفان است از این نظر که کشف و شهود و اشراق را شریف‌ترین و بلندمرتبه‌ترین مرحله شناخت می‌شناسد. با این همه شیخ اشراق در حدی در فلسفه مهم است که ملاصدرای شیراز فیلسوف مهم و بزرگ ایرانی او را می‌خواند و تاثیرپذیری‌های زیادی از این فیلسوف جوان دارد.

سهروردی با وجود کمی عمر، حدود پنجاه کتاب به فارسی و عربی دارد که بیشتر آن‌ها به دست ما رسیده است. نوشته‌هایش علاوه‌بر اصول فلسفی از شاهکار‌های نثر فارسی هم به شمار می‌روند و بعد‌ها الگوی نثر‌نویسی داستانی و فلسفی در ایران شده‌اند.

به زبان رمز
از نگاه برخی منتقدان ادبی، قصه‌های او برای ابلاغ ایده‌های فلسفی و عرفانی پیچیده‌ای به وجود نیامده‌اند که بشود آن‌ها را به صورت‌های دیگری هم بیان کرد، بلکه زاییده ذهن خلاق و خیال‌ورز فیلسوفی هستند که نه‌فقط عقل که درکنارش ماهیت عشق را هم به خوبی می‌شناسد. درنتیجه هم موقع نوشتن داستان فضایی به ما ارائه می‌کند که نبوغ سرشار او را در خود دارد و با داستان‌های پست‌مدرن قرن بیستم و بیست‌ویکم قابل مقایسه است.

حکایت‌های رمزی یا داستان‌هایی که در آن‌ها از سفر نفس در مراتب وجود و رسیدن به رستگاری و اشراق سخن رفته همین بخش از آثار هستند که به زبان قصه بیان شده و به فارسی هم نوشته شده‌اند. عقل سرخ، آواز پرجبرئیل، الغربه الغربیه، لغت موران، رساله فی‌حاله الطفولیه، روزی با جماعت صوفیان، رساله فی‌المعراج و صفیر سیمرغ. کلام شیخ اشراق پر از اسرار ناگشوده است که با زبان اشارت بیان می‌شود، او رساله‌های عرفانی خود را به زبان رمزی می‌نویسد و نمادگرایی «نور» در آن‌ها بسیار گسترده مورد استفاده قرار می‌گیرد. سهروردی می‌خواست حکمت افلاطون و زرتشت را در یک بستر فکری جمع کند که در این سنت فکری توجه به «تمثیل» کلید دریافت رموز است.

در «عقل سرخ» پس از پرسش درباره آن همه نماد‌ها از پیر که روش کار در سیروسلوک را بیان می‌کند، جویای آگاهی از رمز و کنایات می‌شود. جالب است که این رساله بر پایه داستان‌های رستم و اسفندیار و زال و سیمرغ پیش می‌رود، اما در داستان حرف خودش را می‌زند. عبدالرضا مظاهری، دانشیار دانشگاه آزاد اسلامی می‌نویسد: «سهروردی در رساله «صفیر سیمرغ» همه صفات و استعداد‌های اساطیری سیمرغ و به‌خصوص جبرئیل را درکنار هم و به زبان رمز به سیمرغ نسبت داده است. در داستان «زال و سیمرغ» در گفت و شنود با پیر، به راز و رمز‌ها و اشارات می‌پردازد. در رساله «قصه غربت غربی» به دنبال کشف اسرار سه رساله ابن‌سیناست. پس حکمت اشراق هم رازدانی است و هم حجاب‌زدایی از راز حقیقت هستی و عارف با زبان «رمز» از حقیقت اشیا که شهود کرده است، خبر می‌دهد.»

سهروردی عشق را همراه با حسن و حزن، سه فرزند عقل می‌داند و حزن و رنج را ملازم و همراه عشق عنوان می‌کند و معتقد است رسیدن به حسن و کمال جز از طریق عشق میسر نمی‌شود. به تعبیر او عشق تن را فانی کرده و جان را بقا می‌بخشد. در نگاه او عشق محبتی مفرط و بیرون از حد است که در مجموعه هستی، شریان دارد و هر موجودی، چه نوری و چه غیرنوری، از آن بهره و نصیبی دارد و این عشق است که رابط وجودی، میان موجودات عالم است. عارف، باید از دو وادی معرفت و محبت گذر کند و گاو نفس را در پیش پای عشق قربانی کند تا به آب حیات عشق رسد و از آن بنوشد. غایت این عشق تشبه به خدا و فنای در اوست.

او در یکی از داستان‌هایش که به ماجرای عشق زلیخا به یوسف پیامبر می‌پردازد، دسته‌بندی جالبی از موارد بالا ارائه می‌کند و نشان می‌دهد حسن و حزن و عشق با آدمی چه می‌کنند. اگر اهل خواندن متون سنگین نیستید همه این داستان‌ها را به روایت ابوتراب خسروی بخوانید. او در «آواز پر جبرئیل» که بازنویسی داستان‌های سهروردی است، با درک درست این دسته آثار شیخ اشراق مخاطب را با افکار سهروردی آشنا می‌کند. مفهوم نور هم که یکی از مباحث مهم اندیشه و داستان‌های سهروردی است، به زبانی ساده در این کتاب ارائه شده است. در یکی از داستان‌ها شاهد مواجهه خفاشان و آفتاب‌پرستی هستیم که جوجه‌خفاش‌ها را می‌بلعید. در پایان دادگاه، خفاشان آفتاب‌پرست را به حضور همیشگی در آفتاب محاکمه می‌کنند و نمی‌دانند مجرم از این حکم چه لذتی می‌برد. سهروردی در همین داستان‌ها نشان می‌دهد چه درک درستی هم از انسان دارد و می‌داند چگونه درباره‌اش بنویسد. شاید این داستان خفاشان و آفتاب‌پرست هم شبیه آخر و عاقبت خودش باشد، او که تلاش می‌کرد از سیاهی‌های جهان کم کند را به آفتاب مرگ سپردند.
 
انتهای پیام/
ارسال نظر
captcha