مروری بر مواجه دولت‌ها با اندیشه و اندیشکده‌ها؛
با پیروزی انقلاب و طی شدن روند تلخ شورش‌های مسلحانه گروهک تروریستی مجاهدین خلق و شاخه اقلیت فدائیان خلق که اولی عمدتاً در پایتخت کشور و دومی در شهرهای مرزی استان‌های محروم ویژه در کردستان و ترکمن‌صحرا صورت گرفت، عملاً مانع از این شد که دولت‌های روی کار آمده در جمهوری اسلامی ایران فرصت چندانی برای ایجاد ساختار سازی نهادهای دموکراتیکی، چون سمن‌های مردمی و اندیشکده‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و حتی نظامی احزاب یا بخش‌های خصوصی را ایجاد کنند.
گروه راهبرد «سدید»؛ برای شناخت کارکرد اندیشکده‌ها و در قبال آن مواجهه مثبت یا منفی دولت‌ها با فرض کشورمان ابتدا باید مروری گذرا داشته باشیم بر سیر تاریخی شکل گیری و تاثیرگذاری اندیشکده‌ها در جهان معاصر.

با ورود ایالات متحده به عرصه جنگ جهانی دوم پس از حمله ژاپنی‌ها که به "نبرد پرل هاربر" مشهور شد، شکست سهمگین آلمان‌ها در جبهه "نرماندی و نهایتا بمب باران اتمی هیروشیما و ناگازاکی توسط آمریکا، برای جبهه غربی متفقین کاملا مشهود بود که پیروز نهایی آن جنگ خانمانسوز هستند، ولی یک سوال بسیار مهم در نزد اذهان سیاستمداران غربی دول متفقین شکل گرفته بود که پاسخ ندادن به آن حتی می‌توانست در اندک زمانی پس از شکست آلمان موجبات جنگ جهانی سوم را ایجاد کند.

پرسش این بود: با شوروی و استالین در پساهیتلریسم چه کنیم؟

این سوال قبل از خدودکشی هیتلر و ماه‌ها زودتر از دادگاه رسیدگی به جنایات جنگی نازی‌ها در نورنبرگ تبدیل به چالش اصلی مقامات هر سه کشور فاتح غربی شامل ایالات متحده، بریتانیا و فرانسه شده بود.

از همان لحظه طرح سوال طبیعی بود که در واشنگتن اتاق‌های فکر یا اندیشکده‌های دولتی و خصوصی تشکیل شود و برنامه‌های پساهیتلرسیم را برای نظام سیاسی آمریکا فارغ از این که دولت آن‌ها دموکرات باشند یا جمهوری خواه ترسیم و طراحی کنند.

درستی چنین ادعایی را می‌توان در عدم واکنش تند ایالات متحده به پیشروی جسورانه ارتش سرخ استالین و شوروی در کشور‌های شرق اروپا، دید.

در واقع اندیشکده‌های آمریکایی هر دو حزب اصلی ایالات متحده اکیدا به هری ترومن دموکرات توصیه کرده بودند که از رویارویی مستقیم با شوروی و استالین در خاک اروپا کاملا خودداری کند چراکه آمریکا تنها کشوری در جبهه متفقین بود که کمترین آسیب اقتصادی از جنگ جهانی دوم را دیده بود و هیچ گونه خسارت نظامی هم در خاک یانکی‌ها توسط ارتش آلمان نازی برخلاف بریتانیا، فرانسه، آلمان و حتی شوروی وارد نشده بود؛ بنابراین جنگ با ارتش سرخ در خاک اروپا علاوه بر این که تلفات سنگین از نیرو‌های نظامی را روی دست ترومن می‌گذاشت مجوزی برای حمله مستقیم استالین و شوروی به آمریکا هم به حساب می‌آمد به همین دلیل ترومن حاضر نشد به هیچ یک از پرسش‌های دلواپسانه چرچیل در خصوص قدرت گرفتن هرچه بیشتر استالین در شرق اروپا پاسخ دهد و عملا وارد توافق با وی در راستای به رسمیت بخشیدن مالکیت معنوی شوروی بر کشور‌های اروپای شرقی، شد.

پلتفرم‌های تهیه شده در اندیشکده‌های ایالات متحده آمریکا "ایجاد جنگ نرم" تمام عیار با شوروی در حوزه‌های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و از همه مهمتر اقتصادی و بزرگنمایی هرچه بیشتر آن سیاست‌ها از طریق صنعت هالیوود و رسانه‌های مقتدری، چون سی ان ان و نیویورک تایمز در عین خودداری از شروع نبرد نظامی، بود.

در واقع راهکار‌های مدنظر اتاق فکر‌های مشترک در هر دو حزب جمهوری خواه و دموکرات برپایه منافع ملی ایالات متحده  به عنوان رهبر غرب جهان در نبرد با شوروی که ابرقدرت شرق عالم بود، طراحی می‌شد و تا زمان فروپاشی شوروی تمامی روئسای جمهور ایالات متحده اعم از جمهوری خواه و دموکرات طرح‌های تدوین شده در اتاق فکر‌ها را که ماهیتی ضدکمونیستی داشت مدنظر قرار داده و به آن‌ها عمل می‌کردند.

توجه به این مقدمه نسبتا بلند برای ورود اصلی به مبحث رویکرد دولت‌های کشورمان به اندیشکده‌ها بسیار حائز اهمیت است. باید در نظر داشته باشیم که اولا، روند شکل گیری انقلاب مردم ایران علیه نظام استثماری پهلوی به رهبری امام خمینی (ره) از دالان‌های اتاق فکر‌های متعدد احزاب و گروه‌های سیاسی مخالف سلطنت پهلوی عبور کرده است هرچند که آن اتاق فکر‌ها همواره غیررسمی بوده و کاملا مخفیانه تشکیل می‌شدند.

در اتاق فکر تمام گردهمایی‌های گروه‌های چپ نظیر فدائیان خلق یا حزب توده، احزاب ائتلافی جبهه ملی از جمله نهضت آزادی و نیز در گروه‌های تحت نظر امام عزیزمان که اکثریت تمایل مردم به آنان بود، برنامه‌ای منظم برای سازماندهی تظاهرات و مخالفت‌های عمومی و نافرمانی‌های مدنی طراحی می‌شدند؛ بنابراین می‌توان با قاطعیت نوشت که در جریان مبارزات انقلابی ملت ایران علیه نظام استبدادی پهلوی حدفاصل سال‌های ۵۷-۴۲ دوران طلایی ظهور اندیشکده‌های غیررسمی که توانایی به راه انداختن جریانات اعتراضی گسترده در میان توده‌های مردم و اقشار روشنفکر و دانشگاهی را داشتند، شکل گرفته است.

با پیروزی انقلاب و طی شدن روند تلخ شورش‌های مسلحانه گروهک تروریستی مجاهدین خلق و شاخه اقلیت فدائیان خلق که اولی عمدتا در پایتخت کشور و دومی در شهر‌های مرزی استان‌های محروم ویژه در کردستان و ترکمن صحرا صورت گرفت، عملا مانع از این شد که دولت‌های روی کار آمده در جمهوری اسلامی ایران فرصت چندانی برای ایجاد ساختارسازی نهاد‌های دموکراتیکی، چون سمن‌های مردمی و اندیشکده‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و حتی نظامی احزاب یا بخش‌های خصوصی را ایجاد کنند.

شروع جنگ تحمیلی صدام جنایتکار و اتفاقات رخ داده در آن دوره زمانی ۸ ساله نیز بر وخامت ماجرا در بسته شدن هرچه بیشتر فضای سیاسی در کشور به دلایلی که ذکر آن‌ها در این مبحث نمی‌گنجد، افزود.

با رحلت جانگداز پیر جماران و تبدیل نخست وزیری به ریاست جمهوری که آن اقدام هم بسیار جای طرخ و بحث دارد، فصل نوینی از آغاز بکار دولت‌های باثبات در ایران شامل دولت ۸ ساله سازندگی، دولت ۸ ساله اصلاحات، دولت ۸ ساله بهار و دولت ۸ ساله اعتدال در دفتر تاریخ سیاسی ایران پس از انقلاب، ثبت شد.

ولی هیچ یک از مدیران عالی رتبه کشور به ویژه در مقام رئیس جمهور از خود نپرسیدند چرا در تمام چهار دولت ۸ ساله مرحوم رفسنجانی، محمد خاتمی، محمود احمدی نژاد و حسن روحانی از برنامه‌های مدنظرشان عقب افتادند و چرا جمله مشترک همه آنان با کم و زیاد‌هایی در حد نام و وزن سیاسی شان این بوده که نگذاشتند تا کار کنیم؟

بیایید بازگردیم به مقدمه این یادداشت که مربوط به عصر یکه تازی اندیشکده‌ها در ایالات متحده بود و آن سوال کلیدی که در ذهن هری ترومن و فرماندهان ارتش آمریکا ایجاد شد مبنی بر این که «با شوروی و استالین در پساهیتلریسم چه کنیم؟» شهامت طرح چنین سوالی در ذهن رئیس جمهور ایالات متحده منجر به شکل گیری اندیشکده‌های مطرحی، چون FFD، امریکن اینترپرایز، بروکینز، کارنگی و... شد.

اما اینکه چرا هیچ یک از روئسای جمهور کشورمان شهامت طرح سوال مدنظرمان درباره علل ناکامی دولت‌های خود را نداشته اند و همواره توپ «نگذاشتند تا کار کنیم» را به زمین رقبای سیاسی خود انداخته اند بازمی گردد به فرهنگ زننده خودبزرگ بینی سیاسی در فرهنگ سیاسی سیاستمداران در ایران.

حال بیایید عملکرد تک تک دولت‌های دوران ثبات در قبال نگاه شان به اندیشکده‌ها را زیر ذره بین ببریم تا متوجه رویکرد آنان به اتاق‌های فکر، شویم.

۱-دولت سازندگی: دولت سازندگی در اذهان نخبگان سیاسی یادآور اندیشه کارگزاران سازندگی است؛ بنابراین در تمام ۸ سالی که مرحوم هاشمی رئیس جمهور بود اتاق‌های فکر نزدیک به کارگزاران سازندگی در خصوص ایده بازسازی پس از جنگ با رویکرد "تعدیل اقتصادی" به شدت تقویت شدند، ولی اتاق فکر‌های مخالف تفکر تعدیل اقتصادی که منجر به از بین رفتن استخدام‌های دائم در کشور شد همواره به توطئه چینی علیه اقدامات دولت محکوم می‌شدند. مثال بارز در این میان حملات سنگین روزنامه رسالت که متعلق به جریان محافظه کار موئتلفه اسلامی است در خصوص واگذاری بخش‌های اقتصادی به مدیران تکنوکرات و بیانیه‌های متعدد خانه کارگر و حملات روزنامه کاروکارگر علیه خصوصی سازی مدنظر مرحوم هاشمی رفسنجانی به دولت سازندگی محسوب می‌شود.

۲- دولت اصلاحات: دولت اصلاحات با وعده "آشتی با جهان" و ایجاد اصلاحات سیاسی یا فضای بازسیاسی از مردم رای اعتماد گرفت. در همه آن ۸ سال نیز رویکرد دولت به اتاق فکر‌های جبهه مشارکت، سازمان مجاهدین انقلاب و جامعه روحانیون مبارز به شدت تقویت شدند و اتفاقا سنگین‌ترین نبرد تاریخ انقلاب میان اتاق فکر‌های اصلاح طلبان با اتاق فکر‌های اصولگرایان از طریق روزنامه‌های طرفدارشان در همان ۸ سال سپری شد. دولت اصلاحات نیز حمایت از اتاق فکر‌های همسو با تفکراتش و محکوم کردن اتاق فکر‌های مخالف عقایدش را در دستور کار قرار داده بود.

۳-دولت بهار: دولت احمدی نژاد که مدافعان اصلی آن در اتاق فکر‌های جریان اصولگرا کلید به قدرت رسیدن محمود احمدی نژاد را با رویکرد خدمت به مردم یا دولت مردم در دست گرفتند، پس از فتنه ۸۸ پس از جدال‌های شدید با اتاق فکر‌های جریان اصلاحات وارد دعوا با اتاق فکر‌های اصولگرایان نیز شد و تنها از اتاق فکر‌های ایجاد شده توسط آقایان مشایی و بقایی مورد حمایت قرار گرفتند تا جایی که خدشه به اندیشه هر دو معاون خود را خط قرمز دولتش نامید. پس مشاوره‌های غلط و برنامه‌های انتزاعی مدون در اتاق فکر‌های مدنظر دولت بهار شاهد هستیم که عملا کارنامه فعالیت سیاسی آقای احمدی نژاد برای همیشه بسته شده و به مرحله انسداد غیرقابل بازگشت رسید.

۴- دولت اعتدال: دولت اعتدال که با شعار چرخیدن همزمان چرخ سانترفیوژ‌ها و چرخ زندگی مردم راهی پاستور شد به اتاق فکر‌های طراح "کلید در دست آقای روحانی" بهای بسیار داد و در برابر اتاق فکر‌های مخالف با رویکرد مذاکرات هسته‌ای ایستادگی کرد تا جایی که همین چند روز پیش رئیس جمهور رسما اعلام کرد که دیگر دولت تدبیر و امید قدرت انجام ادامه مذاکرات هسته‌ای در وین را ندارد و ادامه مذاکرات به دولت رئیس جمهور ابراهیم رئیسی واگذار شده است.

حال سوال اینجاست که چرا هر چهار دولت نامبرده به اتاق فکر‌های سیاسی نزدیک به خود روی خوش نشان دادند و به نادیده گرفتن اتاق فکر‌های علمی و تحقیقی را زیر شدیدترین حملات سیاسی و رسانه‌ای قرار دادند؟

در پاسخ می‌توان گفت که اولا، رویکرد  شعار محور دولت‌های از دهه ۷۰ به این سو باعث شد تا در پایان هر دولتی ملت شاهد پارادوکس افزایش فقر، بی کاری، بالارفتن سن ازدواج، بی مسکنی یا بدمسکنی، افزایش طلاق، بزه‌های اجتماعی و... باشد در شرایطی که هر دولت گزارشی کاملا برخلاف واقعیت‌های موجود در جامعه را به استناد آمار‌های غلو شده ارائه کرده است. در واقع دولت‌ها همواره راه مقایسه با اسلاف خود را در پیش گرفته اند و بنابراین برای شان اولویت ارائه آمار‌هایی بوده که در تمام عرصه‌های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و آقتصادی در انتها نشانگر رشد اقدامات شان به نسبت عملکرد دولت‌های قبلی باشد بنابراین توجه به اتاق فکر‌های جریانات منتقد را به نوعی تله سیاسی تصور کرده اند که برای کشیده شدن ترمز اقدامات آماری شان طراحی شده اند؛ و ثانیا، شاید این دوگانگی حمایت دولت‌ها از اندیشکده‌هایی که همسو با نگاه شان حرکت کرده اند و مخالفت با اتاق فکر‌های مخالف آنان چندان غیرمنطقی هم نباشد چراکه در ایران برخلاف کشور‌های غربی ویژه آمریکا هر سه جریان سیاسی اعتدال، اصلاحات و اصولگرایان هرگز رویکردی بلندمدت با دید منافع ملی را در پیش نگرفته اند و تمام انرژی آن‌ها صرف مقابله‌های سیاسی با زاویه نگاه‌های یکدیگرشد ورفع چالش‌های اجتماعی و اقتصادی به حاشیه کشانده شده است. این جریان‌ها در اتاق فکر‌های شان هیچ طرحی در کمک به دولت مستقر برای ارائه راهکار‌های علمی حتی با عینک سیاسی مدنظرشان تهیه نکرده اند.

چه کنیم و آیا راه نجاتی هست؟

در آستانه روی کار آمدن دولت ابراهیم رئیسی اگر در کلان مدیریت کشور، چون شورای عالی امنیت ملی این واقعیت به رسمیت شناخته شود و همگان تصریح کنند که حذف جریان‌های سیاسی عملا بدون دادن هزینه‌های سهمگین سیاسی و اجتماعی ممکن نیست، می‌توان امید داشت که در تفسیری منطقی و اجماع پذیر از واژه "منافع ملی" هر سه جریان اقدام به راه اندازی اتاق فکر‌های رسمی منطبق با واقعیت‌های موجود و در راستای تهیه برنامه‌های راهبردی با اهداف بلندمدت سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی، کنند. البته ابتکار آقای رئیسی برای تماس با مخالفان اندیشه سیاسی و گرفتن نظرات آن‌ها در راستای حل هرچه بهتر و با هزینه کمتر مشکلات معیشتی و اقتصادی مردم می‌تواند نوید بخش پایان دادن به دور باطل نگاه مثبت دولت‌ها به اندیشکده‌های موافق رویکردشان و مخالفت با اتاق فکر‌های منتقدان سیاسی، باشد.

ولی به نظر می‌رسد که در صورت الزام نهاد‌های قدرتمند اقتصادی و سیاسی، چون سازمان برنامه و بودجه، مرکز پژوهش‌های مجلس، مجمع تشخیص مصلحت و شورای عالی امنیت ملی به مطالعه اجباری دستاورد‌های فکری اندیشکده‌های داخل کشور که از دل جریان مذبور سیاسی بیرون آمده اند در کنار دستاورد‌های اندیشکده‌های دولتی با رویکرد‌های جناحی مدنظرشان هم ضمانت اجرایی این حرکت صحیح توسط آقای رئیسی را بیشتر می‌کند و هم به شکل گیری یک تحول اساسی اندیشه‌ای برای سیاستگذاری‌های کلان منطبق با واقعیت‌های موجود و نه ایده‌های تخیلی-شعاری، منجر می‌شود چه در عرصه‌های داخلی و چه بین المللی چه در اقتصاد و چه در سیاست چه در فرهنگ و چه در صنایع نظامی.

حال این که کدام راه طی خواهد شد، دورباطل حمایت دولت‌ها از اندیشکده‌های طراح وعده‌های تبلیغاتی شان و مخالفت آن‌ها با اتاق فکر‌های منتقد یا راه تعامل با تمام جریانات سیاسی و اندیشکده‌های دلسوز منافع ملی حداقل بنده خواهان طی شدن مسیر دوم هستم چراکه حداقل از برنامه‌های بلند مدت ۲۰ ساله اقتصادی اگر نگوییم همان ۲۰ سال را عقب‌تر هستیم، ولی فاصله معناداری با کشور‌های همسایه خودمان داریم که متاسفانه هر روز بیشتر هم می‌شود و در پس ایجاد این همدلی با تمام اختلاف نظر‌های سیاسی می‌توان به فردایی بهتر و شکوفاتر امیدوافر بست.
 
/انتهای پیام/
ارسال نظر
captcha