گروه راهبرد «سدید»؛ محمدرضا حبیبی: تاریخ دو سدهی اخیر ایران سرشار از حوادث و مواقف مهمی است که هرچند به دلیل فقر تاریخنگاری معاصر مسکوت یا ناشناخته مانده، همواره میتوان ردی از انگلستان را در آن مشاهده کرد. بیتردید قحطی فراگیر ایران در سالهای جنگ جهانی اول از این جمله است که اعتنایی درخور به آن نشده و صرفا میتوان اشاراتی چند بدان را در برخی از کتب از جمله «تاریخ هجدهساله آذربایجان» احمد کسروی، «فرمانفرما و قحطی ۱۳۳۶ در شیراز» نوشتهی حافظ فرمانفرماییان، «ایران در جنگ بزرگ» به قلم مورخالدوله سپهر، «تاریخ سیاسی و اداری ایران در دورهی قاجار» اثر عبدالله مستوفی دید. البته هیچیک از کتب مزبور چنانکه بایسته و شایسته باشد نتوانسه از عهدهی روایت ابعاد و زوایای این قحطی برآید.
معالوصف میتوان از کتاب گرانسنگ «قحطی بزرگ»، نوشتهی دکتر محمدقلی مجد، محقق ایرانی مقیم آمریکا که در آن کشور با نام «The Great Famine and Genocide in Persia ۱۹۱۷-۱۹۱۹» چاپ و منتشر شده است به عنوان یگانه کتابی نام برد که به صورتی جامع و مستند به بررسی آثار و تبعات اقتصادی جنگ اول جهانی در ایران و نقش انگلیس در قحطی بزرگ سالهای ۱۲۹۶ ـ۱۲۹۸ پرداخته و توانسته است نوری را به قدر مقدور بر این گوشهی مغفول و مظلوم تاریخ معاصر و مردم ایران بیندازد و پرده از ابعاد این هولوکاست ایرانی -به تعبیر نویسنده- بردارد.
دکتر مجد سرآغاز تحقیق و نگارش اثر خود را مواجهه با گزارشی از کاردار سفارت آمریکا در ایران به نام والاس اسمیت موری عنوان میکند که وفق آن جمعیتی بالغ بر یکسوم جمعیت ایران در خلال سالهای ۱۹۱۷-۱۹۱۹ (۱۲۹۶-۱۲۹۸ خورشیدی) به دلیل گرسنگی و بیماری از بین میروند
دکتر مجد سرآغاز تحقیق و نگارش اثر خود را مواجهه با گزارشی از کاردار سفارت آمریکا در ایران به نام والاس اسمیت موری عنوان میکند که وفق آن جمعیتی بالغ بر یکسوم جمعیت ایران در خلال سالهای ۱۹۱۷-۱۹۱۹ به دلیل گرسنگی و بیماری از بین میروند. احمد کسروی در قسمتی از کتاب «شیعهگری» خود به روایت این قحطی پرداخته و مینویسد: «در سال ۱۳۳۶ قمری (۱۲۹۷ شمسی) جنگ جهانی در میان بود و گرانی نیز پیش آمد و میتوان گفت یکسوم مردم از میان رفتند و در آن سال در تبریز آشکارا میدیدم که توانگران دست بینوایان نمیگرفتند و وقتی خویشان و همسایگانشان از گرسنگی میمردند پروا نمیداشتند و مردگان از بیکفنی روی زمین میماندند.» این گزارش، مویدی است بر صحت ادعای کاردار سفارت آمریکا. دکتر مجد در تحقیقات بعدی خویش با تکیه بر اسناد و مدارک و گزارشهای آرشیو وزارت خارجهی آمریکا و نیز اخبار، اطلاعات و گزارشهای موجود در روزنامههای آن دوره به ویژه روزنامههای رعد و ایران و همچنین خاطرات افسران و فرماندهان انگلیسی حاضر در ایران در زمان جنگ جهانی، ابعاد فاجعهآمیزتری از این قحطی را آشکار میکند که به مراتب از نسلکشی ارامنه توسط ترکیه و کشتار مورد ادعای یهودیان به دست نازیهای آلمانی هولناکتر است.
فصل دوم کتاب ناظر به گزارش و بررسی مستندات قحطی مشتمل بر گزارش دیپلماتهای آمریکایی از تهران و تبریز، گزارشهای میسیونرهای آمریکایی از شهرهای مختلف ایران، مطبوعات و شاهدان عینی آن عصر، شرح مفصل و روشن وزیر مختار وقت آمریکا در ایران به نام لارنس کالدول درباره وضعیت قحطی در ایران، خاطرات افرادی، چون سرلشکر ال سی دنسترویل فرمانده دنسترفورس در سال ۱۹۱۸، سرلشکر دبلیو. ای. آر دیکسون سربازرس پلیس شرق در ایران در سالهای ۱۹۱۸-۱۹۱۹ و سرگرد ام. اچ داناهو افسر شناخته شدهی اطلاعات نظامی انگلستان و نمایندهی سیاسی آن دولت در غرب ایران در سالهای فوقالذکر است. همگی به عنوان منابعی دست اول و ارزشمند در راستای اثبات گزارهها و ادعاهای نویسنده مورد استفاده قرار گرفته است.
این تحقیقات بیانگر این مطلب است که بر خلاف ادعای برخی نویسندگان قبل از جنگ جهانی اول که جمعیت ایران را فقط ۱۰ میلیون نفر عنوان کردهاند -و نشریات انگلیسی در دهههای ۶۰ تا ۷۰ آن را تکرار کردهاند- جمعیت ایران در سال ۱۹۱۴ (۱۲۹۲ هـ.ش) نزدیک به ۲۰ میلیون نفر بوده که در یک سیر طبیعی باید در سال ۱۹۱۹ به ۲۱ میلیون نفر میرسیده است. چنانکه کشیشی به نام راسل طی گزارشی در خصوص مناسبات ایران و روس به تاریخ ۱۱ مارس ۱۹۱۴ مینویسد: «ایران به بزرگی استرالیا، آلمان و فرانسه با جمعیتی در حدود ۲۰ میلیون نفر است.» راسل در گزارش مورخ ۱۴ ژوئن ۱۹۱۴ حجم عظیم آرا در انتخابات مجلس ایران را مورد بررسی قرار میدهد و به «اهمیت مبارزهی انقلابی ۲۰ میلیون آریایی» در ایران اشاره میکند. اما در کمال تعجب شمار جمعیت در سال ۱۹۱۹، ۱۱ میلیون نفر سقوط کرده است که این اختلاف فاحش مبین کاهش ۱۰ میلیون نفر از ساکنان ایران در در آن برههی زمانی است.
در این مقال پرداختن جزء به جزء به انبوه مستندات منعکس شده در کتاب نه ممکن است نه مقدور لکن ذکر مصادیقی از این مستندات میتواند در درک عمیقتر فاجعه موثر باشد.
- به عنوان مثال داناهو، افسر شناخته شدهی اطلاعات نظامی انگلستان و نمایندهی سیاسی آن دولت در غرب ایران در سالهای ۱۹۱۸ و ۱۹۱۹ دربارهی قحطی در غرب ایران اینگونه مینویسد: «اجساد چروکیدهی زنان و مردان، پشته شده و در معابر عمومی افتادهاند. در میان انگشتان چروکیدهی آنان همچنان مشتی علف که از کنار جاده کندهاند یا ریشههایی که از مزارع درآوردهاند به چشم میخورد؛ با این علفها میخواستند رنج ناشی از قحطی و مرگ را تاب بیاورند. در جایی دیگر، پابرهنهای با چشمان گود افتاده که دیگر شباهت چندانی به انسان نداشت، چهار دست و پا روی جاده جلوی خودرویی که نزدیک میشد میخزید و در حالی که نای حرف زدن نداشت با اشاراتی برای لقمه نانی التماس میکرد.»
- جان لارنس کالدول، وزیرمختار آمریکا در ایران، در مورخ ۴ اکتبر ۱۹۱۷ طی گزارشی با عنوان «فقر و رنج در ایران» به تشریح قحطی فزاینده پرداخته و مینویسد: «فقدان مواد غذایی به ویژه گندم و انواع نان، سراسر ایران به ویژه مناطق شمالی و حاشیهای و نیز تهران را چنان در بر گرفته که پیش از آغاز زمستان، فقر و رنج وسیعی پدید آمده است. تردیدی نیست که زمستان امسال مرگ و گرسنگی چند برابر خواهد شد… حتی در این موقع از سال، قیمت ارزاق به بالاترین حد خود طی چندین سال گذشته رسیده و کمبود غله و میوهجات حقیقتا هشداردهنده است.»
- روزنامهی ایران نیز در ۳۰ شهریور ۱۲۹۶ هـ.ش مینویسد: «کمبود غله دارد در سراسر ایران قحطی به وجود میآورد. تاثیر کمبود غله به ویژه در کاشان مشهود است و هیچ ترفندی نمیتواند اوضاع را بهتر کند، زیرا حمل غله از قم یا سلطانآباد به کاشان ممنوع است و مازاد غلهی این مناطق به شهرهای شمالی ارسال میشود.»
- اسفند ۱۲۹۶ هـ. ش، شولر، دبیر امدادرسانی آمریکا در ایران، در تلگرافی اظهار میدارد: «اندوه اسفبار ادامه دارد. صدها تن رو به مرگ هستند. حدود ۲۰ هزار نفر در تهران اطعام میشوند، اما دامنهی اقدامات امدادی شامل مشهد، همدان، قزوین، کرمانشاه و سلطانآباد نیز میشود.»
- دکتر ساموئل جردن، رئیس کالج آمریکا، در تلگراف مورخ ۱۴ فوریه ۱۹۱۸، چنین مینویسد: «تنها در تهران ۴۰ هزار بینوا وجود دارد. مردم، مردار حیوانات را میخورند. زنان نوزادان خود را سر راه میگذارند.»
- وایت، دبیر سفارت آمریکا، در گزارشی دیگر به تاریخ فرودین ۱۲۹۷ شمسی مینویسد: «در سرتاسر جادهها کودکان لخت دیده میشوند که فقط پوست و استخواناند. قطر ساقهایشان بیش از سه اینچ نیست و صورتشان مانند پیرمردان و پیرزنان هشتادساله تکیده و چروکیده است. همه جا کمبود دیده میشود و مردم ناگزیرند علف و یونجه بخورند و حتی دانهها را از سرگین سطح جاده جمع میکنند تا نان درست کنند. در همدان چندین مورد دیده شد که گوشت انسان میخورند و دیدن صحنهی درگیری کودکان و سگها بر سر جسد یا به دست آوردن زبالههایی که به خیابانها ریخته میشود، عجیب نیست.»
با مطالعهی اسناد مزبور به طور حتم پرسش از علت بروز این فجایع امری حتمی خواهد بود لکن برای کشف علت، نگاهی به چگونگی روی کار آمدن حکومت رضا شاه در قالب کودتای ۱۲۹۹، به خوبی میتواند در تحلیل علت و انگیزهی انگلیس از تحمیل چنین فاجعهای موثر باشد.
/انتهای پیام/