در حالی که در سرتاسر جهان آتشسوزیهای جنگلی بیداد میکنند، سیلها ماشینها را از خیابانها میبرند و محصولات کشاورزی از بین میروند، چیزی که از رسانهها میشنوید بحثی درباره ظرف غذای مناسب برای سگها است. ما مسئله را شوخی گرفته ایم و همین باعث میشود با سرعت بیشتری جهان به سمت نابودی حرکت کند
همچنین سرادو سرمنشا رودخانههای بزرگی است که از سمت شمال به حوزه آمازون سرریز میشوند. در صورت بیابانی شدن این منطقه از آنجایی که آب کمتری رودخانهها را تغذیه میکند، این امر میتواند بحران ناشی از نابودی جنگلهای بارانی را تشدید کند. این جنگلها توسط ترکیبی مرگبار از پاکسازی، سوزاندن و گرمایش زمین از بین میروند و در حال حاضر با خطر سقوط سیستمیک احتمالی مواجه هستند. سرادو و جنگلهای بارانی در واقع «رودخانههایی در آسمان» ایجاد میکنند - جریانهایی از هوای مرطوب - که بارندگی را در سراسر جهان توزیع میکنند و به گردش جهانی آن کمک میکنند: این همان چیزی است که با نام حرکت جریانهای جوی و جریانهای اقیانوسی میشناسیم. به گفته کارشناسان این گردش جریانهای جهانی در حال حاضر آسیب پذیر به نظر میرسد. به عنوان مثال، گردش نصف النهار اقیانوس اطلس (AMOC)، که گرما را از مناطق استوایی به سمت قطبها میرساند، با ذوب شدن یخهای قطب شمال مختل شده و شروع به ضعیف شدن کرده است. جالب است بدانید بدون آن، انگلستان آب و هوای مشابه سیبری خواهد داشت.
AMOC برای کره زمین بسیار اهمیت دارد و با مختل شدن این جریان تقریبا میتوان گفت بسیاری از چیزهای در کره زمین با مشکل روبرو میشوند.
جدای از اینکه کدام یک از سیستمهای پیچیده جهانی را مطالعه میکنیم، برای سنجش وضعیت سیستمها راهی وجود دارد که تقریبا در همه آنها یکسان است، نوسانات شدید، از جمله نشانههایی است که میتوانند به ما بگویند سیستم در حالت هشدار قرار دارد و به نقطه کانونی بحران نزدیک میشویم.
آنچه این سالها شاهد آن بودیم یک نشانه جهانی بزرگ است، زیرا سیستمهای زمین شروع به شکستن کرده اند. گنبد گرما بر فراز ساحل غربی آمریکای شمالی. آتش سوزیهای عظیم در سیبری و اطراف دریای مدیترانه. سیلهای مرگبار در آلمان، بلژیک، چین، سیرالئون - اینها سیگنالهایی هستند که در کد مورس اقلیمی، به آنها "mayday" (کلمه رمزی که یک وضعیت اضطراری تهدید کننده زندگی را نشان میدهد) میگویند.
شاید اینگونه فکر میکنید که انسان به عنوان یک گونه باهوش سریعا پاسخی منطقی برای مواجهه با این بحران پیدا کرده و بر اساس اصول خاصی با آنها روبرو میشود و با تغییر اساسی رابطه خود با جهان به این سیگنالها سریع و قطعی پاسخ خواهد داد. اما عملکرد ما اینگونه نیست. هوش زیاد ما، و هوشیاری بسیار تکامل یافته ما که توانسته جهانی این چنین پیشرفته برایمان بسازد، اکنون علیه ما کار میکند.
تجزیه و تحلیل برنامههای رسانهای نشان میدهد که اساسا ما اهمیتی برای این بحرانها قائل نیستیم و در بخشهای مختلف رسانهای مصرف موز و تهیه کیک و شکلات به دفعات بسیار بیشتری نسبت به این موضوعات و بحرانهای کره زمین مطرح میشود.
در حالی که در سرتاسر جهان آتشسوزیهای جنگلی بیداد میکنند، سیلها ماشینها را از خیابانها میبرند و محصولات کشاورزی از بین میروند، چیزی که از رسانهها میشنوید بحثی درباره ظرف غذای مناسب برای سگها است. ما مسئله را شوخی گرفته ایم و همین باعث میشود با سرعت بیشتری جهان به سمت نابودی حرکت کند. ما باید این سطح از غفلت را بشکنیم و برای آینده خودمان و فرزندانمان نگران باشیم در غیر این صورت همه نابود خواهیم شد و هیچ تضمینی وجود ندارد که در آیندهای نه چندان دور همچنان زندگی مانند امروز باشد.
اگر ما شهروندانی مطالبه گر باشیم قدرت تاثیر گذاری بیشتری در سیاست گذاری علیه تخریب محیط زیست میتوانیم داشته باشیم، اما وقتی کم کم تبدیل به مصرف کنندگانی بی اراده شده ایم دیگر توان تاثیرگذاری سابق را نخواهیم داشت
این نگاه سطحی به موضوع متاسفانه حتی زمانی که متوجه موضوعات مهمی که گفتیم میشویم بازهم خود را نشان میدهد. ما به جای تمرکز و شناخت و مقابله با نیروهای ساختاری عظیمی که ما را به سمت فاجعه سوق میدهند، بر آنچه که من بولوکهای مصرف کننده خرد (MCB) مینامم تمرکز میکنیم: مسائل کوچکی مانند نیهای پلاستیکی و فنجانهای قهوه. ما شیفته کیسههای پلاستیکی هستیم. ما معتقدیم که با خرید کیسههای پارچهای به جای کیسههای پلاستیکی به دنیا لطف میکنیم، اگرچه، بر اساس یک تخمین، تأثیر زیستمحیطی تولید یک کیسه نخی ارگانیک معادل ۲۰۰۰۰ کیسه پلاستیکی است.
ما از دیدن تصویر یک اسب دریایی که بدنش به یک پارچه نخی در آب گیر کرده است ناراحت میشویم، اما ظاهراً نگران از بین بردن کل اکوسیستمهای دریایی توسط صنعت ماهیگیری نیستیم. در چنین مواقعی فقط سرمان را به نشانه تاسف تکان میدهیم و به خوردن ادامه میدهیم.
شرکتی به نام Soletair Power به دلیل ادعای نمایشی خود مبنی بر "مبارزه با تغییرات آب و هوایی" مدعی ساخت دستگاه بزرگ مکشی شده است که با گرفتن دی اکسید کربن بازدم شده توسط کارکنان اداری، مثلا دی اکسید کربن فضا را تبدیل به اکسیژن میکند و برای این دست آورد، پوشش رسانهای گستردهای برای خود ساخته و توجه زیادی دریافت میکند. واحد مکش کربن همین شرکت برای انجام این کار، هر ۸ ساعت فقط ۱ کیلوگرم دی اکسید کربن استخراج میکند. در حالی که بشر عمدتاً با سوزاندن سوختهای فسیلی است که عمده دی اکسید کربن در محیط را تولید میکند.
در واقع چیزی که من مشاهده میکنم این است که انگار ما خودمان را فریب میدهیم و برای حفظ بقای خود در کره زمین اقداماتی انجام میدهیم که هیچ تناسبی با حجم فاجعه ندارد و هیچ تاثیری نیز در جلوگیری از وقوع مصائب زیست محیطی ندارد. اساسا کارهای کوچکی که ما برای حفظ محیط زیست انجام میدهیم گرچه کارهای خوبی است، اما آنقدر در سطح خرد است که میتوان گفت تاثیری در فرآیندهای کلات تخریب محیط زیستمان ندارد.
به عنوان مثال، یک بررسی که اخیرا در مورد باورهای عمومی در مورد آلودگی رودخانهها انجام شده است نشان داد که عموما از نظر افکار عمومی، "آشغال و پلاستیک" علت اصلی آلودگی رودخانههای میباشد. این در حالی است که طبق بررسیهای کارشناسی در واقع بزرگترین منبع آلودگی رودخانه ها، آبهای کشاورزی مخلوط به سموم و پس از آن فاضلاب است. زباله در لیست آلوده کنندهها رتبه بسیار پایین تری دارد، اما به دلیل اینکه بیشتر درباره آن بحث شده است و دم دستیترین عامل بوده است مردم گمان میکردند که علت اصلی آن است. منظور من در اینجا این نیست که پلاستیکها نقشی ندارند و یا نباید نسبت به آنها بی اهمیت باشیم. مشکل این است که این تقریبا تنها داستانی است که میدانیم و از عوامل مهمتر و کلانتر غافل هستیم.
جالب است که در سال در سال ۲۰۰۴، شرکت تبلیغاتی Ogilvy & Mather که برای غول نفتی BP کار میکرد، با اختراع دستگاهی که میتوانست ردپای کربن که هر شخص تولید میکند را مشخص کند گامی دیگر در همین جهت برداشت. در واقع با این کار نوک پیکان از سمت شرکتهای غول پیکر نفتی که ارتباط مستقیم با سوختهای فسیلی دارند به سمت مصرف کنندگان شخصی و مردم عادی چرخید و عامل آلودگی با دی اکسید کربن به جای غولهای نفتی، مردم عادی شناخته شدند و اعلام شد که بهتر است مصرف کنندگان الگوی مصرفی خود را تغییر دهند تا محیط زیست کمتر آسیب ببینم ودی اکسید کربن کمتری تولید شود.
میتوان گفت همه این تلاشها برای این است که ما به صورت جمعی به مشکلات کلان و عوامل اصلی آن فکر نکنیم و همه چیز را به صورت شخصی تحلیل کنیم. اگر ما شهروندانی مطالبه گر باشیم قدرت تاثیر گذاری بیشتری در سیاست گذاری علیه تخریب محیط زیست میتوانیم داشته باشیم، اما وقتی کم کم تبدیل به مصرف کنندگانی بی اراده شده ایم دیگر توان تاثیرگذاری سابق را نخواهیم داشت. به عبارت دیگر ما را از شهروندان، به مصرف کنندگان تبدیل کرده اند. سخت نیست که بفهمیم چرا در این مسیر گیر افتاده ایم. ما به عنوان شهروندان، با پیوستن به یکدیگر برای درخواست تغییرات سیاسی، قدرتمند بودیم. اما به عنوان مصرف کننده تقریباً در این مسیر ناتوان هستیم.
برای توضیح این حالت ما شاید بتوانیم از تحلیل واسیلی گروسمن در کتاب زندگی و سرنوشت خود استفاده کنیم. او در این کتاب خاطرنشان میکند که زمانی که استالین و هیتلر در قدرت بودند، "یکی از شگفت انگیزترین ویژگیهای انسانی که در این زمان آشکار شد، اطاعت بود". او مشاهده کرد که غریزه اطاعت قویتر از غریزه زنده ماندن است. ما وقتی خودمان را به عنوان موجوداتی مصرف کننده بدانیم و به صورت فردی عمل کنیم عموما خودمان را به چیزهای بیاهمیت و مسکن دلگرم میکنیم، در این صورت حتی زمانی که فروپاشی محیط زیست سیستمیک پیرامون ما در حال ظهور است در برابر قدرت تصمیم گیران منفعل عمل میکنیم، در حقیقت این انفعال یکی از اشکال اطاعت هست. ما ترجیح میدهیم با مرگ تمدنی مواجه شویم تا اینکه مشکلات را فریاد بزنیم و با قدرت سیاسی درگیر شویم. واکنش اطاعت بزرگترین نقص ما در این زمینه است، و همین ویژگی مهمترین عاملی است که زندگی ما را تهدید میکند.
اما بیایید فکر کنیم اگر ما بتوانیم این لایههای سطحی که مانع فهم حقیقت ماجرا شده است را بشکنیم. با چه چیزی مواجه میشویم؟
پاسخ"رشد اقتصادی" است. رشد اقتصادی در سطح جهانی به عنوان یک امر مطلوب مورد استقبال قرار میگیرد. دولتها موفقیت خود را بر اساس توانایی خود در افزایش آن میسنجند. اما بیایید یک لحظه به معنای آن فکر کنید. اگر ما به هدف کوچکی که توسط نهادهایی مانند صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی ترویج میشود، یعنی ۳ درصد رشد جهانی در سال دست پیدا کنیم. این بدان معناست که تمام فعالیتهای اقتصادی که امروز میبینید – و اثرات زیست محیطی ناشی از آن – در عرض ۲۴ سال یعنی تا سال ۲۰۴۵ دو برابر میشود؛ و بعد دوباره تا سال ۲۰۶۹ دو برابر میشود. سپس دوباره تا سال ۲۰۹۳ همین چرخه ادامه خواهد داشت. در چنین وضعیتی با رشد تصاعدی اقتصاد جهانی و به تبع آن افزایش تصاعدی تاثیرات مخرب زیست محیطی، تصور کنید چگونه میتوانیم جلوی از بین رفتن کره زمین را بگیریم؟ این کار اگر در حال حاضر دشوار است در آن زمان تقریبا غیر ممکن خواهد بود.
اما این همه ماجرا نیست و فقط به بخشی از مشکلی که در آینده با آن مواجه هستیم اشاره کردم. ما اکنون با مسئلهای مواجه هستیم که در واقع علت العلل مصائب دوران ماست، اما بردن نام آن مانند دورانی که بردن نام خدا ممنوع بود، تابو میباشد. "سرمایه داری".
حقیقت این است که برای جلوگیری از فاجعه اقلیمی و زیستمحیطی، باید سطح ثروت را کنترل کنیم. در این زمینه آنچه فیلسوف بلژیکی، اینگرید روبینز گفته است یعنی، "محدودیت گرایی" بهترین راه کار است. محدودیت گرایی یعنی همانطور که یک خط فقر وجود دارد که هیچ کس نباید زیر آن برود، خط ثروتی نیز وجود دارد که هیچکس نباید از آن بالا بیاید
اکثر مردم تصور درستی از سرمایه داری ندارند و گمان میکنند سرمایه داری یعنی تلاش و خرید و فروش و معامله کردن، اما واقعیت این است که سرمایههای عظیمی که در نظام سرمایه داری جمع شده است هرگز از این راههای ساده به دست نیامده است بلکه نتیجه غارت و استعمار و رانت خواری و انحصاری است که نسل به نسل به بعدیها منتقل شده و میشود.
یک تخمین تاریخی این حقیقت را نشان میدهد که در طول ۲۰۰ سال، انگلیسیها ۴۵ تریلیون دلار از ثروت هندوستان را غارت کردند. آنها از این پول برای تأمین مالی صنعتی سازی در داخل انگلستان و ادامه لشکرگشیهای خود برای استعمار سایر کشورها و غارت ثرومت آنها استفاده کردند.
جالب است بدانید که غارت نه تنها در تاریخ گذشته رخ داده است، بلکه در طول زمان نیز ما میتوانیم غارت گر اموال آیندگان باشیم. رشد اقتصادهای امروز ما به مصرف ثروت طبیعی و غارت سهم نسلهای آینده بستگی دارد. این همان کاری است که شرکتهای نفتی که به دنبال پرت کردن حواس ما با سنجش میزان تولید کربن توسط هر فرد هستند، انجام میدهند. در حقیقت دزدی ما از مخازن آیندگان، موتور رشد اقتصادی است. در حقیقت "سرمایه داری" که وقتی توسط یک اقتصاددان جریان اصلی و مدافع این نظام توضیح داده میشود بسیار معقول به نظر میرسد، از نظر اکولوژیکی چیزی جز یک طرح هرمی حساب شده نیست.
سرمایه داری مبتنی بر ثروت است و این ثروت نیز عامل اصلی مصرف بیشتر است. شما تا وقتی که پول بیشتری دارید مصرف بیشتری میکنید و این مصرف بیشتر که در منطق سرمایه داری امری لازم و مطلوب و ضامن ثروت آفرینی بیشتر و رشد است خود به خود تاثیرات ویرانگری بر کره زمین خواهد گذاشت. به همین دلیل است که ثروتمندترین افراد بیشترین تاثیر منفی را بر روی محیط زیست میگذارند.
خوب است بدانید که جلوگیری از افزایش ۱.۵ درجه سانتیگراد گرمایش جهانی به این معنی است که میانگین انتشار گازهای گلخانهای ما نباید بیشتر از دو تن دی اکسید کربن برای هر نفر در سال باشد. اما یک درصد ثروتمندترین مردم جهان به طور متوسط به تنهایی بیش از ۷۰ تن دی اکسید کربن تولید میکنند. بیل گیتس، طبق یک تخمین، تقریباً ۷۵۰۰ تن دیاکسید کربن منتشر میکند که عمدتاً عامل آن جتهای شخصیاش است. همچنین رومن آبراموویچ تقریباً ۳۴۰۰۰ تن دی اکسید کربن تولید میکند که عمدتاً علتش راه اندازی قایق بادبانی غول پیکر او است.
اما مهمتر از تأثیرات مستقیم افراد فوقثروتمند، قدرت سیاسی و فرهنگی است که با آن مانع از ایجاد تغییرات مؤثر میشوند. قدرت فرهنگی آنها بر یک افسانه هیپنوتیزم کننده تکیه دارد. آنها ما را متقاعد میکنند که سرمایه داری برای زندگی همه مردم خوب است و همه ما میتوانیم به میلیونرهای موفق تبدیل شویم به همین دلیل و برای تحقق همین آرزو ما حاضر به تحمل آن میشویم. اما واقعیت چیز دیگری است در واقع، برخی از مردم بسیار ثروتمند هستند، زیرا برخی دیگر به شدت فقیر هستند: ثروت هنگفت به استثمار بستگی دارد. اما افسانه ثروت عمومی و جهانی ما را به اطاعت از سرمایه داری راضی کرده است.
راه کار چیست؟ حقیقت این است که برای جلوگیری از فاجعه اقلیمی و زیستمحیطی، باید سطح ثروت را کنترل کنیم. در این زمینه آنچه فیلسوف بلژیکی، اینگرید روبینز گفته است یعنی، "محدودیت گرایی" بهترین راه کار است. محدودیت گرایی یعنی همانطور که یک خط فقر وجود دارد که هیچ کس نباید زیر آن برود، خط ثروتی نیز وجود دارد که هیچکس نباید از آن بالا بیاید. آنچه ما نیاز داریم مالیات بر تولید کربن زیادی توسط افراد نیست، بلکه مالیات بر ثروت است. در غیر این صورت مسئولیت از مقصران اصلی وضع موجود به سمت مردم معمولی منحرف شده و این یعنی باز هم فقرا بیشتر از ثروتمندان پول بپردازند.
مالیات بر ثروت به قلب این موضوع ضربه میزند. مالیات بر ثروت باید آنقدری باشد که مارپیچ انباشت ثروت را بشکند و ثروت جمعآوری شده توسط چند نفر را دوباره توزیع کنند.
میشود از درآمد مالیاتی برای قرار دادن جامعه در مسیری کاملاً متفاوت استفاده کرد، مسیری که من آن را «کفایت خصوصی، تجمل عمومی» مینامم. در حالی که فضای اکولوژیکی یا حتی فیزیکی کافی روی زمین وجود ندارد که همه بتوانند از تجملات خصوصی لذت ببرند، اما به اندازه کافی برای همه افراد میتوان امکان بهره بردن از تجملات عمومی را فراهم کرد: پارکهای باشکوه، بیمارستان ها، استخرهای شنا، گالریهای هنری، زمینهای تنیس و سیستمهای حمل و نقل، زمینهای بازی و مراکز اجتماعی. هر یک از ما باید حوزههای کوچک خود را داشته باشیم - کفایت خصوصی -، اما وقتی میخواهیم بالهای خود را باز کنیم و بیشتر مصرف کنیم، میتوانیم بدون گرفتن منابع از افراد دیگر این کار را انجام دهیم و از تجملات عمومی که در دسترس همگان است استقاده کنیم.
در غیر این صورت در دام تبلیغات محیط زیستی شرکتهای بزرگ گیر افتاده ایم و خودمان را سرگرم اموری کرده ایم که هیچ تاثیری در اصلاح امور ندارد و تنها به فعالیتهای تخریبی کلان آنها مشروعیت اجتماعی بخشیده ایم، چون پذیرفته ایم که آنها حامیان محیط زیست هستند و برای حفظ آن تلاش میکنند در صورتی که ماجرا چیز دیگری است.
ما فقط در صورتی میتواتیم چرخه ویرانگر سرمایه داری را بشکنیم و ایدههای گفته شده را اجرایی کنیم که علیه وضع موجود اقدام کنیم و دست از اطاعت و رضایت از آن برداریم.
این حقیقت را، مبارزان دموکراسی قرن ۱۹، گاندی و مارتین لوتر کینگ میدانستند و به آن عمل کردند. معترضان محیط زیست که خواستار تغییر سیستمی هستند نیز اکنون به این حقیقت اساسی پی برده اند. این حرکت آغاز شده است مانند اقدامات اجتماعی و کمپینهای «جمعهها برای آینده»، «طرح جدید سبز»، «شورش انقراض» و دیگر قیامهای جهانی علیه فروپاشی محیطزیست سیستمیک. اکنون میبینیم که مردم و عمدتاً جوانان، دیگر از وضع موجود راضی نیستند. آنچه آنها درک میکنند مهمترین درس تاریخ است. بقای ما در گرو نافرمانی از نظام سرمایه داری است.