مروری بر ایده ICT4D در توسعه جهانی به قلم کنتارو تویاما؛
فناوری افزایش دهنده ظرفیت انسان برای بهره بردن از شرایط جدید است، اما به هیج وجه عامل جایگزین نیست. در شرایطی وجود نیروی انسانی نامطلوب، مانند بوروکرات‌های فاسد دولتی، یا نیروی انسانی دارای حداقل ظرفیت باشد، مانند افرادی که از آموزش ابتدایی محروم شده‌اند، می‌توان با قاطعیت گفت که فناوری پیشرفته هیچ کمکی به پیشرفت و توسعه مجموعه نخواهد کرد.
گروه راهبرد «سدید»؛ بسیاری از کارشناسان، توسعه فناوری اطلاعات و ارتباطات (ICT) را به عنوان راهی برای رهایی از فقر جهانی می‌دانند و به همین دلیل تاکید زیادی دارند تا آن را ترویج کنند. اما شاید بهتر باشد تا به انسان‌هایی که قرار است از این فناوری استفاده کنند توجه بیشتری داشته باشند. در این یادداشت کنتارو تویاما (Kentaro Toyama)، محقق دانشکده اطلاعات در دانشگاه کالیفرنیا، که در حال نوشتن کتابی درباره خِرَد در توسعه جهانی است سعی کرده است تا به افسانه پایان فقر به وسیله فناوری پایان دهد. این یادداشت برای اولین بار در مجله اینترنتی boston review منتشر شده است.


در آوریل ۲۰۰۴، من در حال بازدید از یک "تله سنتر" در روستای کوچک رتوادی، که سه ساعت از بمبئی فاصله دارد بودم. مرکزی که می‌گویم در واقع اتاق کوچکی با کف خاکی بود که فقط یک در آلمینیومی ساده داشت، در  اتاق به جز یک میز، یک صندلی، یک کامپیوتر شخصی، یک اینورتر، و یک باتری بزرگ تراکتور، که وقتی برق شبکه در دسترس نبود، کامپیوتر را تغذیه می‌کرد چیز دیگری نبود. بیرون محوطه هم، یک گاو کوهان دار ساقه‌های خشک را می‌جوید، و یک بز در حال چریدن بود.

در آن اتاق پسرکی نشسته بود و درحال تایپ کلماتی در گوگل بود بعد‌ها فهمیدم که والدین این کودک برای آموزش دیدن فرزندشان ماهانه چیزی حدود ۲ دلار به معلم خصوصی پرداخت می‌کنند. این مبلغ تقریبا دو برابر شهریه یک مدرسه خصوصی در آن نواحی است.

من در حوزه ICT4D که بسیار نوپا و تازه است فعالیت می‌کنم و تخصصم در نرم افزار و کامپیوتر و برنامه نویسی باعث شده است تا شرکت مایکروسافت برای راه اندازی و نظارت بر پروژه هایش در هند من را به آن مناطق بفرستد. این ماموریت کمک زیادی کرد تا از نزدیک شاهد تاثیر تحولات فناوری بر زندگی روزمره مردم فقیر باشم. اما اگر می‌خواهید بدانید که ICT4D چیست، باید بگویم این کلمات که مخفف فناوری اطلاعات و ارتباطات برای توسعه است هدفش استفاده از قدرت و امکانات فن آوری‌های نوین به ویژه رایانه شخصی، تلفن‌های هوشمند و اینترنت در جهت حل مشکلات اجتماعی به خصوص کاهش فقر جهانی است. در واقع این پروژه از دو شاخه نشات گرفته است یکی ظهور یک جامعه بین المللی مشتاق توسعه که دنبال کشف راه حل‌های جدید برای معضلات جامعه جهانی هستند و دومی بسط حوزه نفوذ صنعت و فناوری به بازار‌های نوظهور و امور بشردوستانه.

این دومی باعث شد که من به هند نقل مکان کنم و به عنوان یک دانشمند کامپیوتر که برای مرکز تحقیقات مایکروسافت در ایالات متحده کار می‌کردم، در زمانی که هند به عنوان یک ابرقدرت فناوری اطلاعات ظاهر شده است و این واقعیت باعث افزایش سرمایه گذاری‌های شرکت‌های چند ملیتی در آن کشور شده ماموریتی ویژه به آنجا بر عهده من گذاشته شود.

 در سال ۲۰۰۴ از من خواسته شد که به راه اندازی یک آزمایشگاه در بنگلور کمک کنم، و من از این فرصت استفاده کردم و در حالی که مأموریت اصلی ام گسترش آزمایشگاه و فراهم کردن شرایط مناسب برای مشارکت دادن استعداد‌های علمی و مهندسی هند در تحقیقات علوم کامپیوتری بود، این شانس را داشتم که یک گروه تحقیقاتی ICT4D راه‌اندازی کنم، جایی که امیدوار بودم تخصص خود را به چیزی با ارزش اجتماعی وسیع‌تر و والاتری اختصاص دهم.

در آن زمان، تله‌سنتر‌ها فرزندان  ICT4D بودند. تله سنتر‌ها مانند کافه‌های اینترنتی یا همان کافی نت‌ها هستند، با این تفاوت که در جوامع فقیر با هدف تسریع رشد اقتصادی-اجتماعی ایجاد شده اند. این مراکز اغلب به‌طور کامل یا جزئی توسط سازمان‌های خارجی، دولت‌ها، سازمان‌های غیردولتی، دانشگاه‌ها، حمایت می‌شوند که هدف‌های ثانویه مختلفی از سود و تبلیغات تجاری گرفته تا افزایش تعامل با حوزه‌های رای گیری برای بهره برداری‌های سیاسی را در بر می‌گیرند.

در رتاوادی تله سنتر به طور مشترک توسط یک شرکت راه اندازی انتفاعی و یک غیرانتفاعی محلی ایجاد شد. شرکا بر این باور بودند که این مرکز هم خدمات اجتماعی به مردم ارائه می‌دهد و هم برای صاحبانش منبع درآمدی خوبی است.

ناگفته نماند که برخی از تله‌سنتر‌ها در حقیقت موفق بوده‌اند و توانسته اند تاثیرات خوبی در جامعه هدف خود بگذارند. مثلا یکی از اپراتور‌ها در جنوب هند گزارش داد که با ایجاد یک کنفرانس ویدئویی به موقع بین او و یک متخصص کشاورزی از دانشگاه، محصول بامیه یک کشاورز را از فاسد شدن و خراب شدن نجات داده است. یکی دیگر از اپراتور‌ها نیز گزارش داد که پس از افتتاح یک مرکز آموزش کامپیوتر سه برابر افزایش درآمد داشته است و خودش و خانواده اش از فقر نجات پیدا کرده اند. اما با همه این‌ها همچنان عناوین مطبوعات در این خصوص همراه با بزرگ نمایی‌های افسانه‌ای بوده است: «کشاورزان سویا در هند به دهکده جهانی ملحق می‌شوند» (نیویورک تایمز). «کشاورز کنیایی اینترنت را به عنوان ناجی محصول سیب زمینی خود معرفی کرد» (بی بی سی)

این داستان‌ها دست به دست هم داده اند تا امید‌های زیادی را برای تله سنتر‌ها به وجود آورند: امید‌هایی مانند اینکه آموزش از راه دور می‌تواند به آموزش کودکان کمک کرده و کودکانی که در مناطق دورافتاده هستند مانند یک دانش‌آموز از امکانات تحصیلی برخوردار شوند. یا پزشکی از راه دور می‌تواند سیستم‌های مراقبت بهداشتی روستایی بسیار ابتدایی و ناکارآمد هستند را بهبود بخشد. برخی تا این حد پیش رفتند که این مراکز را محملی برای شهروندان متصور شده اند که کمک می‌کند تا آن‌ها به صورت مستقیم و با دور زدن مقامات فاسد دولتی به یکدیگر خدمات ارائه دهند و نقش واسطه‌ها و دلال‌های حکومتی را حذف کنند.

در همین زمینه و بر اساس همین امید‌ها و آرزو‌ها یکی از اعضای شورای مشورتی امور علمی نخست وزیر هند، گزارشی ارائه داده است که این مراکز می‌توانند درآمد را در مناطق دورافتاده و روستایی تا دو برابر افزایش دهند و این یعنی می‌توان به نابودی فقر روستایی امیدوار بود. علاوه بر این ام اس سوامیناتان، که به طراح برنامه «انقلاب سبز» هند در زمینه کشاورزی شناخته می‌شود، خواستار ایجاد تله سنتر در همه ۶۴۰۰۰۰ روستای این کشور شد. به همین ترتیب  کشور‌های دیگر نیز از این روند پیروی کرده و برنامه‌هایی برای راه اندازی تله سنتر‌های ملی در دست اقدام دارند.

می‌توان مشاهده کرد که فعالان این حوزه مداوم در حال پمپاژ میزان بالایی از هیجان و امید هستند و با اغراق از دست آورد‌های آن در رفع مشکلات اجتماعی و آسیب‌های فقر سخن می‌گویند.

مثلا نیکلاس نگروپونته – ایده پرداز طرح یک لپ تاپ برای هر کودک (OLPC)، پروژه‌ای که به دستیابی کودکان فقیر در سراسر جهان به لپ تاپ‌های ارزان قیمت اختصاص دارد، ادعا می‌کند: «کودکان در جهان در حال توسعه به جدیدترین فناوری، به ویژه سخت افزار بسیار مقاوم و نرم افزار‌های نوآورانه نیاز دارند». جالب است که کوفی عنان نیز علناً از این پروژه حمایت کرده و آن را گام بزرگی در راه فقرزدایی دانسته است.

اما با همه این حرف‌ها آنچه در واقعیت در حال رخ دادن است چیز دیگری به ما می‌گوید، رصد شرایط اینگونه نشان می‌دهد که موفقیت‌های ICT4D اندک، زودگذر و منقطع است. در رتوادی، مالک این مرکز تقریباً بیست دلار در ماه درآمد داشت، اما هزینه‌های ماهانه سخت‌افزار، برق، اتصال و نگهداری از مرکز حدود صد دلار بود. به همین دلیل مرکز مدت کوتاهی پس از بازدید من بسته شد، زیرا درآمد آنجا حتی کفاف هزینه‌های جاری را نمی‌داد. در حقیقت این مرکز هیچ تاثیری در میزان درآمد اپراتور آن نداشت.

 من طی پنج سال به ۵۰ مرکز در سراسر آسیای جنوبی و آفریقا سفر کردم. اکثریت قریب به اتفاق آن‌ها شباهت زیادی به مرکز روستای رتوادی هند داشتند. در عموم این مناطق مردم محلی به ندرت برای اینترنت ارزش قائل بودند و زیاد توجهی به اهمیت و کارویژه‌های آن نمی‌کردند به همین دلیل اپراتور‌های مرکز تلفن حتی نمی‌توانستند خدمات ناچیز موجود را به بازار عرضه کنند. اکثر آن‌ها به سرنوشت مرکز  رتوادی دچار شدند و بلافاصله پس از افتتاح تعطیل شدند. باید این نکته مهم را همین جا بگویم که گرچه تحقیقات روی کارآمدی این مراکز، از نظر دقت و مقیاس محدود است، اما مشاهدات من را در مورد عملکرد ضعیف این مراکز تأیید می‌کند.

همانطور که به زودی متوجه شدم، این سرمایه گذاری‌های عمدتا شکست خورده منعکس کننده یک الگوی بزرگتر در فناوری و توسعه هستند، که در آن فناوری‌های جدید خوش بینی و شور و نشاط را در نهایت با واقعیت‌های ناامید کننده از بین می‌برند.

با توجه به همین تجربه‌های شکست خورده، ناظران دانشگاهی و فعالان اجتماعی، پروژه‌های ICT4D را مورد انتقاد شدید قرار داده اند  و دلایل بسیاری را که منجر به شکست این طرح‌ها می‌شود برشمردند، شاید بتوان این دلایل را به صورت زیر دسته بندی کرد: علاقه‌مندان به ICT4D فناوری مناسب با زمینه و محیطی که میهمان آن هستند را طراحی نمی‌کنند، به هنجار‌های اجتماعی-فرهنگی میزبان پایبند نیستند، ظرفیت‌های تامین برق در مناطق محروم را در نظر نمی‌گیرند، زیرساخت‌های حمل‌ونقل بد را در نظر نمی‌گیرد، از طریق یک مدل مالی مناسب برنامه ریزی نشده اند و انگیزه‌هایی برای همه ذینفعان فراهم نمی‌کند و غیره. اما این فهرست از مشکلاتی که مطرح شده است در نهایت هیچ بینشی در مورد دلایل اصلی که منجر به شکست پروژه‌های ICT4D  می‌شود به ما نمی‌دهد.

گرچه من و گروهم را هیچ چیز بیشتر از یافتن راهی که بتوانیم با فناوری ریشه فقر را در مناطق محروم بخشکانیم خوشحال نمی‌کرد. اما زمانی که پروژه‌های تحقیقاتی را در حوزه‌های مختلف (آموزش، تامین مالی خرد، کشاورزی، مراقبت‌های بهداشتی) و با فناوری‌های مختلف (کامپیوتر، تلفن‌های همراه هوشمند طراحی‌شده سفارشی) انجام دادیم، الگویی که ارتباط چندانی با خود فناوری‌ها نداشت، پدیدار شد. در هر یک از پروژه‌ها، تأثیرات یک فناوری کاملاً به قصد و ظرفیت افرادی که آن را مدیریت می‌کردند وابسته بود. موفقیت پروژه‌های رایانه شخصی در مدارس به مدیران حامی و معلمان متعهد بستگی داشت. فرآیند‌های اعتبار خرد با تلفن‌های همراه به دلیل سازمان‌های تامین مالی خرد موثر عمل کرد. آموزش شیوه‌های کشاورزی از طریق ویدئو به افسران توسعه کشاورزی و کارکنان غیرانتفاعی متعهد نیاز داشت.


اگر بخواهم همه چیز‌هایی را که از طریق تحقیق در ICT4D یاد گرفتم خلاصه کنم، این چنین خواهد بود: فناوری - صرف نظر از اینکه چقدر خوب طراحی شده باشد - فقط یک افزایش دهنده ظرفیت انسان برای بهره بردن از شرایط جدید است، اما به هیج وجه عامل جایگزین نیست. اگر مجموعه‌ای از افراد شایسته و با ایده‌ها و اهداف خوب دارید، فناوری مناسب می‌تواند ظرفیت آن‌ها را تقویت کند و نتایج شگفت انگیزی برای شما به ارمغان بیاورد. اما، در شرایطی که نیروی انسانی نامطلوب وجود داشته باشد، مانند بوروکرات‌های فاسد دولتی، یا نیروی انسانی دارای حداقل ظرفیت باشد، مانند افرادی که از آموزش ابتدایی محروم شده‌اند، می‌توانم با قاطعیت بگویم که فناوری‌های پیشرفته هیچ کمکی به پیشرفت و توسعه مجموعه نخواهد کرد. این نتیجه عینی مخالف نظر طرفداران تله سنتر‌ها  است، که معتقدند آوردن اینترنت به روستا‌ها برای متحول کردن روستا‌ها کافی است و صرفا با ورود فناوری ما شاهد بروز تحولات بزرگ خواهیم بود.

فناوری از این جهت ظرفیت‌ها را افزایش می‌دهد که تأثیر آن با توجه به تغییرات اجتماعی مضاعف است. در جهان توسعه‌یافته، این تمایل وجود دارد که اینترنت و سایر فناوری‌ها را به‌عنوان عواملی ضروری و ذاتی با ارزش مثبت ببینند و از آن‌ها در جهات مثبت استفاده کنند. در واقع سهم سودمند آن‌ها مشروط به ظرفیت جذب در میان کاربران است که اغلب در کشور‌های در حال توسعه چنین ظرفیتی وجود ندارد. فناوری تنها در حدی تأثیرات مثبت دارد که افراد مایل و قادر به استفاده مثبت از آن باشند. چالش توسعه بین‌المللی این است که،   پتانسیل جوامع فقیر هر میزان که باشد، این ظرفیت، و توانایی بهره بردن از آن بسیار پایین است و فناوری نمی‌تواند این ضعف را جبران کند. در واقع فقر مانع اصلی در بهره بردن از فناوری در راستای توسعه این مناطق است.

این نکته ممکن است زمانی که به صورت انتزاعی بیان شود زیاد مهم تلقی نشود، اما برای هرکسی که انتظار دارد دنیا را با فناوری نجات دهد، پیامد مهمی دارد: شما نمی‌توانید در رسیدن به اهدافتان موفق شوید مگر اینکه این فناوری در جایی به کار گرفته شود که ظرفیت‌های لازم در انسان‌های آن منطقه از قبل وجود داشته باشد (به واسطه آموزش و بالا بودن سطح زندگی و رشد عقلانیت)، یا اینکه مایل به سرمایه گذاری هنگفت در توسعه قابلیت‌ها و نهاد‌های انسانی باشید.

اما همانطور که گفتم بر خلاف واقعیت‌های موجود، باوری که توسط تکنوکرات‌ها به عنوان یک اصل پذیرفته شده است  این است که انتشار گسترده فناوری با طراحی مناسب، فی نفسه، می‌تواند راه حل‌هایی برای فقر و سایر مشکلات اجتماعی ارائه دهد. اشتباه  این دسته این است که آن‌ها نفوذ فناوری را با پیشرفت یکی می‌دانند.

اخیراً، یکی از تیتر‌های مجله نیویورک تایمز، این بود که «آیا تلفن همراه می‌تواند به پایان دادن فقر جهانی کمک کند؟» ودر ادامه مقاله تاکید کرده بود: «امکانات ناشی از گسترش تلفن‌های همراه به طور بالقوه توانایی چنین کاری را دارند و انقلابی در این زمینه ایجاد می‌کنند».

تعبیر «انقلابی» در واقع همان افسانه اغوا کننده‌ای است که طرفداران این ایده‌ها از آن استفاده می‌کنند. اغواکنندگی این تعابیر به این دلیل است که اساسا گسترش فناوری آسان‌تر از ایجاد تغییرات گسترده در نگرش‌های اجتماعی و ظرفیت انسانی است. به عبارت دیگر، خرید صد هزار رایانه شخصی بسیار کمتر از ارائه آموزش واقعی برای صد هزار کودک زمان و انرژی می‌برد. راه‌اندازی یک خط تلفن بهداشتی پیام رسان بسیار ساده‌تر از متقاعد کردن مردم به جوشاندن آب قبل از مصرف آن است. نوشتن برنامه‌ای که به مردم کمک می‌کند بفهمند از کجا می‌توانند دارو بخرند آسان‌تر است تا اینکه آن‌ها را متقاعد کنید که دارو برای سلامتی آن‌ها مفید است، اما طرفداران ICT4D - آگاهانه یا غیر آگاهانه – این حقایق را نادیده می‌گیرند تا راه حل‌های خود را ترویج کنند.

برآورد هزینه‌های سالانه ICT4D در سراسر جهان دشوار است، اما بسته به آنچه رصد می‌شود، از صد‌ها میلیون تا ده‌ها میلیارد دلار متغیر است. با توجه به وسعت سرمایه گذاری، می‌توان هزینه‌های فرصت قابل توجهی برای آن قائل شد. هزینه طرح OLPC صد دلار به ازای هر لپ‌تاپ بود که در نگاه اول و بدون توجه به کشور میزبان این طرح مقرون‌به‌صرفه به نظر می‌رسد، اما این تقریباً نیمی از بودجه آموزشی هند برای هر دانش‌آموز است که بیشتر آن در حال حاضر به حقوق معلمان اختصاص دارد. آیا صد دلار برای یک کامپیوتر منطقی است وقتی ۰.۵۰ دلار در سال برای هر کودک برای قرص‌های کرم زدایی می‌تواند بروز انگل‌های عامل بیماری را کاهش دهد و حضور در مدرسه را ۲۵ درصد افزایش دهد؟

علیرغم نیاز‌های حیاتی در همه زمینه‌های توسعه، طرفداران ICT4D نه تنها هزینه‌های فرصت فناوری را نادیده می‌گیرند، بلکه برای تأمین بودجه خود به بودجه‌های تخصیص یافته به اهداف غیرفناوری نیز چشم دارند و برای به دست آوردن آن به دولت‌ها فشار می‌آورند.

به دلایلی که گفتم و عدم ظرفیت‌های لازم و فقر شدید در واقع، فناوری درست است که به ثروتمندان کمک می‌کند تا ثروتمندتر شوند و از ظرفیت‌های آن استفاده بهتری کنند، اما بهره اندکی برای فقرا دارد، زیرا آن‌ها فاقد ظرفیت‌های لازم برای بهره برداری مناسب از آن هستند و به واسطه فقیر بودن فاقد رشد لازم برای استفاده از فناوری هستند، در نتیجه فناوری نیز همچنان به عنوان عاملی برای افزایش شکاف بین ثروتمندان و فقرا شناخته می‌شود.

فناوری این شکاف را از طریق سه مکانیسم افزایش می‌دهد. اول، دسترسی آسان، فناوری به طور دائم برای افراد ثروتمند و قدرتمند قابل دسترسی است. نه تنها به دست آوردن فناوری، بلکه بهره برداری، نگهداری و ارتقاء آن نیز هزینه دارد. به عنوان مثال، اکثر کتابخانه‌های عمومی در ایالات متحده دسترسی رایگان به اینترنت دارند، اما ساکنان فقیرتر اوقات فراغت کمتری برای بازدید از آن‌ها دارند و به دلیل هزینه‌های حمل و نقل، دسترسی به آن فناوری برای آن‌ها دشوارتر است. در این میان ممکن است موانع اجتماعی نیز وجود داشته باشد: بسیاری از مراکز روستایی که من در کشور‌های در حال توسعه بازدید کرده‌ام، به دلیل قوانین اجتماعی اجازه استفاده به افراد طبقه پایین، یا اعضای قبیله دیگر یا جنسیت مونث، را نمی‌دادند و حتی برای افراد کم برخوردار روستاهایشان قابل دسترسی نبودند.

علاوه بر این موانع، تولیدکنندگان فناوری نیز شکاف دیجیتال بین فقیر و غنی را تقویت می‌کنند. آن‌ها به عنوان شرکت‌های خصوصی به دنبال سود بیشتر هستند پس، به طور کلی، محصولات خود را به گروه‌های بزرگتری از مشتریان ثروتمندتر، که احتمال خرید بیشتری دارند، ارائه می‌دهند. فناوری علاقه سهامداران به سود را تقویت می‌کند، و در سطح جهانی، این بدان معناست که سخت‌افزار برای افرادی که در دفاتر تحت کنترل آب و هوا با برق AC پایدار کار می‌کنند، طراحی می‌شود. نرم‌افزار به زبان‌هایی توسعه می‌یابد که بزرگترین و ثروتمندترین جمعیت جهان آن را درک می‌کنند؛ و محتوا تمایل دارد برای مخاطبانی با بیشترین درآمد نوشته شود تا توسط آن‌ها خریداری شود. نتیجه باز هم این است که افراد محروم بیشتر در معرض آسیب قرار می‌گیرند. هند دارای بیش از بیست زبان محلی است، با این حال تقریباً تمام نرم افزار‌های مورد استفاده در آنجا به زبان انگلیسی هستند و این فرآیند استفاده از رایانه را برای کسانی که فقط به زبان محلی خود مسلط هستند و به دلیل فقر آموزشی زبان انگلیسی بلد نیستند دشوار می‌کند. این یک حقیقت در بازار جهانی فناوری است: اگر یک فناوری برای کسی طراحی نشده باشد، او آن را نخواهد خرید؛ و اگر او آن را نخرد، تولیدکنندگان برای او طراحی نخواهند کرد؛ و این شعار یعنی فقرا اساسا در معادلات طراحی فناوری جایگاهی ندارند.

گرچه تله سنتر‌ها به دنبال رفع این مشکل بوده اند و افراد فقیر را مخاطب خود قرار می‌دادند، اما عموما به این نکته توجه نداشتند که شیوه‌های مترقی با توجه به ماهیت فناوری به تنهایی قادر به رفع کمبود‌های دیگری که فناوری نمی‌تواند جایگزین آن‌ها شود نیستند. در حقیقت امکان دسترسی به یک زمین بازی به صورت مساوی برای همه، جایگزین نابرابری‌های بین خود بازیکنان نمی‌تواند باشد؛ و مسئله اساسی همین نابرابری بازیکنان است.

این حقیقت ما را به مکانیسم دوم می‌رساند: حتی اگر بتوان با دسترسی نابرابر به فناوری از طریق فناوری توزیع شده جهانی مقابله کرد، ظرفیت‌های متفاوت و نابرابر - از نظر آموزش، مهارت‌های اجتماعی یا ارتباطات اجتماعی – همچنان باقی می‌ماند. آزمایش فکری زیر را در نظر بگیرید. به شما و یک کشاورز فقیر در دهکده‌ای دورافتاده، ۲۴ ساعت فرصت داده می‌شود تا آنجا که می‌توانید برای خیریه مورد نظرتان پول جمع آوری کنید. هر دوی شما فقط به یک کامپیوتر متصل به اینترنت دسترسی نامحدود دارید. چه کسی می‌تواند پول بیشتری جمع آوری کند؟ شما به دلیل تحصیلات، روابط اجتماعی، اعتماد به نفس و ظرفیت‌های سازمانی خود این کار را قطعا بهتر انجام می‌دهید. فناوری در هر دو مورد دقیقاً یکسان است، اما تفاوت در نتیجه به دلیل کیفیت‌های مرتبط با ویژگی‌های شخصی است. می‌توان استدلال کرد که پروژه‌های تله سنتر‌ها فاصله چندانی با نسخه واقعی این آزمایش ندارند. مشتریان این مراکز از نظر سواد، تحصیلات، روابط اجتماعی، نفوذ سیاسی ضعف دارند، بنابراین در ارزشی که می‌توانند از اینترنت استخراج کنند دارای محدودیت هستند. با ظرفیت محدود شناختی و آموزشی مخاطبین، ارزش فناوری در این مکان‌ها به حداقل می‌رسد.



همراه با دسترسی و ظرفیت متفاوت، مکانیسم سوم  انگیزه‌های متفاوت است که به گسترش واگرایی بین افراد ممتاز و طبقات بالا و حاشیه نشین‌ها کمک می‌کند. مردم می‌خواهند با فناوری‌هایی که به آن دسترسی دارند چه کنند؟   ما که در ICT4D  کار کرده‌ایم، اغلب شاهد این واقعیت بوده ایم که افراد فقیر برای کسب آموزش بیشتر، یادگیری در مورد اقدامات بهداشتی یا ارتقای مهارت‌های حرفه‌ای عجله نمی‌کنند. در عوض، آن‌ها از فناوری در درجه اول برای سرگرمی استفاده می‌کنند. نظرسنجی‌های Telecenter نشان می‌دهد که وقتی جوانان روستایی به رایانه شخصی و اینترنت دسترسی یافتند استفاده اکثر آن‌ها بازی، تماشای فیلم یا مشاهده محتوای بزرگسالان است. بسیاری از آن‌ها در استفاده از نرم افزار‌های مورد نیاز برای دانلود ویدیو‌های YouTube از رایانه شخصی بر روی تلفن همراه مهارت پیدا می‌کنند. اما همین کاربران معمولاً درس‌های حسابداری و زبان مبتنی بر نرم افزار را کنار می‌گذارند. آنچه مداخله گران آن را استفاده «مولد» از فناوری می‌دانند، با تمایلات «بیهوده» کاربران به عکس خود تبدیل می‌شود.

من در این ماجرا افراد فقیر که قربانیان وضع موجود هستند را مقصر نمی‌دانم. هیچ یک از این سه مکانیسم لزوماً از شکست افرادی که فقیر هستند یا تحصیلات ضعیفی دارند صحبت نمی‌کند. بلکه سرزنش‌ها متوجه شرایط تاریخی، ساختار‌های اجتماعی و عدم تمایل جهان ثروتمند به سرمایه گذاری در آموزش با کیفیت بالا و همگانی است. در واقع، یکی از دلایل با ارزش بودن آموزش این است که اشتها و ظرفیت استفاده از ابزار‌های مدرن را ایجاد می‌کند. اگر اقتصاد‌های در حال توسعه این ظرفیت را داشتند، نیازی به فشار فناوری خارجی برای پیشرفت وجود نداشت بلکه افراد توانمند فناوری مورد نیاز خود را جذب یا توسعه می‌دهند.

آمریکای شمالی، اروپای غربی، ژاپن و چندین منطقه فعال از نظر اقتصادی نمونه‌هایی در این زمینه هستند. قبل از اینکه فناوری‌های دیجیتال تأثیر قابل توجهی در این کشور‌ها  داشته باشد، آن‌ها توانسته بودند به قدرت‌های باثبات اقتصادی تبدیل شوند. در حقیقت تولید و مصرف پیشرفته آن‌ها از فناوری اطلاعات را می‌توان بیشتر به عنوان نتیجه پیشرفت‌های اقتصادی تفسیر کرد تا علت آن.

رایانه ها، اسلحه ها، کارخانه‌ها و دموکراسی ابزار‌های قدرتمندی هستند، اما نیرو‌هایی که تعیین می‌کنند در نهایت چگونه از آن‌ها استفاده می‌شود، انسان‌ها هستند.

شواهدی وجود دارد که کاربرد‌های فناوری اطلاعات و ارتباطات در کشور‌های در حال توسعه هیچگاه مستقیماً به پیشرفت اجتماعی و اقتصادی منجر نشده است. تلویزیون را در نظر بگیرید. در گذشته ادعا میشد که شواهد مردم شناسی نشان می‌دهد که نمایش‌های تلویزیونی که ارزش‌های شهری را به تصویر می‌کشند می‌توانند نگرش‌های اجتماعی را در مناطق روستایی تغییر دهند. یکی از سازمان‌های غیرانتفاعی، مرکز رسانه‌های جمعیت، به صراحت این اصل را به منظور تأثیرگذاری بر نرخ تولد و شیوه‌های مراقبت بهداشتی در کشور‌های در حال توسعه با نمایش سریال‌هایی با پیام‌های اجتماعی مثبت اعمال می‌کند.

با این حال، نیم قرن بعد، متوجه شدیم که تلویزیون برای آموزش ملی یا کشاورزی، چه در کشور‌های توسعه یافته و چه در کشور‌های در حال توسعه، مفید نبوده است. مثلا در هند، با وجود اینکه حدود نیمی از خانواده‌ها تلویزیون دارند، اما تلویزیون مانعی در برابر فقر و بیماری این خانواده‌ها نبوده است. با هر پتانسیلی که برای تلویزیون در این زمینه قائل باشیم، جامعه - چه به عنوان تولید کننده و چه مصرف کننده فناوری - نتوانسته است آن را به طور مداوم در جهت توسعه در مقیاس بزرگ به کار گیرد.

حرف من این نیست که تکنولوژی بی فایده است. بلکه فناوری قطعا تأثیرات مثبتی دارد. اما ارزش یک فناوری به انگیزه‌ها و توانایی‌های سازمان‌هایی که از آن استفاده می‌کنند بستگی دارد - روستاییان باید سازماندهی شوند، محتوا باید تولید شود و مربیان باید آموزش ببینند. به عبارت دیگر، انتشار فناوری آسان است. اما باید بدانیم که پرورش ظرفیت انسانی که از آن به خوبی بتواند استفاده کند، نکته اصلی و مهم ماجرا است.
 
/انتهای پیام/
ارسال نظر
captcha