به گزارش «سدید»؛ از مباحث علم النفس فلسفی که فلاسفه متقدم مانند ابن سینا و فارابی و فلاسفه متأخر همچون میرداماد و مرحوم صدرالمتألهین به آن امعان نظر داشتهاند، بحث از ماهیت و ضبط خواطر میباشد. در اهمیت خواطر همین بس که راه نفوذ شیطان از همین طریق است، زیرا قلمرو شیطان در وجود بشر نیز محدود به نفوذ در اندیشه اوست نه جسم او. نفوذ شیطان در اندیشه بشر نیز منحصر است به حدّ وسوسه کردن و خیال یک امر باطلى را در نظر او جلوه دادن. قرآن این معانى را با تعبیرهاى «تزیین»، «تسویل»، «وسوسه» و امثال اینها بیان مىکند (مرتضی مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج۱، ص ۹۵). در زبور آل محمد (ع) هم آمده است که: «أَشْکُو إِلَیْکَ یَا إِلَهِی ... وَسْوَسَةَ نَفْسِی» (امام زینالعابدین ع، صحیفۀ سجادیه، دعای ۵۱).
انواع خواطر نفسانی (رحمانی و شیطانی)
القائاتى را که بر قلب عارف وارد مىشود «واردات» مىخوانند. آن واردات گاهى به صورت قبض یا بسط یا سرور یا حزن است و گاهى بهصورت کلام و خطاب است، یعنى احساس مىکند که گویى کسى از درون با او سخن مىگوید. در این صورت آن واردات «خواطر» نامیده مىشوند؛ و آن گاهى رحمانى است و گاهى شیطانى و گاهى نفسانى. یکى از خطرگاهها همین خاطرات است. ممکن است در اثر انحراف و لغزش، شیطان بر انسان مسلط شود، همچنان که قرآن کریم مىفرماید: «وَ انَّ الشَّیاطینَ لَیوحونَ الى اوْلِیائِهِمْ» و در خفا شیطانها به دوستان خود وسوسه مىکنند (انعام: ۶/۱۲۱).
مىگویند همواره فرد کاملتر باید تشخیص دهد که خاطره رحمانى است یا شیطانى. مقیاس اساسى این است که ببینیم آن خاطره به چه چیز امر و نهى مىکند؛ اگر امر و نهىاش برخلاف امر و نهى شریعت بود، قطعاً شیطانى است: «هَلْ انَبِّئُکُمْ عَلى مَنْ تَنَزَّلُ الشَّیاطینُ تَنَزَّلُ عَلى کُلِّ افّاکٍ اثیمٍ» (شعراء: ۲۶/ ۲۲۱ -۲۲۲). آیا شما را خبر دهم که شیاطین بر چه کسى فرود مىآیند. بر هر دروغزن گناهکارى فرود مىآیند (مرتضی مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج۲۳ (کلیات علوم اسلامى)، ص ۹۰ ـ ۹۱).
کنترل خواطر ذهنی با عبادت
از عجیبترین نیروهاى ما قوّه متخیّله است. به موجب این قوّه است که ذهن ما هر لحظه از موضوعى متوجّه موضوعى دیگر مىشود و به اصطلاح تداعى معانى و تسلسل خواطر صورت مىگیرد. این قوّه در اختیار ما نیست، بلکه ما در اختیار این قوّه عجیب هستیم و لذا هر چه بخواهیم ذهن خود را در یک موضوع معیّن متمرکز کنیم که متوجّه چیز دیگر نشود، براى ما میسّر نیست؛ بىاختیار قوّه متخیّله، ما را به این سو و آن سو مىکشاند. مثلاً هر چه مىخواهیم در نماز «حضور قلب» داشته باشیم، یعنى هرچه مىخواهیم این شاگرد را بر سر کلاس نماز حاضر نگه داریم، نمىتوانیم؛ یک وقت متوجّه مىشویم که نماز به پایان رسیده است و این شاگرد در سراسر این مدّت «غایب» بوده است. رسول اکرم (ص) تشبیه لطیفى دارد در این زمینه. دل را، دل افرادى که مسخّر قوّه متخیّله است، به پرى تشبیه مىکند که در صحرایى بر درختى آویخته شده باشد که هر لحظه باد او را پشت و رو مىکند. فرمود: «مثل القلب مثل ریشهًْ فی الفلاهًْ، تعلّقت فی اصل شجرهًْ یقلّبها الرّیح ظهرا لبطن» دل مانند رشتهای است در بیابانى به درختی آویخته که باد پیوسته آن را زیر و رو
میکند. (ابوالقاسم پاینده، نهجلفصاحهًْ «مجموعه کلمات قصار حضرت رسول (ص)»، ص ۳۴۶)
ولى آیا انسان جبراً و اضطراراً محکوم است که همواره محکوم اندیشه باشد و این نیروى مرموز که مانند گنجشکى همواره از شاخى به شاخى مىپرد حاکم مطلق وجود او باشد و یا اینکه محکومیّت در برابر قوّه متخیّله از خامى و ناپختگى است، کاملان و اهل ولایت قادرند این نیروى خود سر را مطیع خود گردانند؟ شقّ دوم صحیح است (مرتضی مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج۳ (ولاءها و ولایتها)، ص ۲۹۹ ـ ۳۰۰).
یکى از وظایف بشر تسلّط بر هوسبازی خیال است و گرنه این قوّه شیطانصفت مجالى براى تعالى و پیمودن صراط قرب نمىدهد و تمام نیروها و استعدادها را در وجود انسان، باطل و ضایع مىگرداند. سالکان راه عبودیّت، این نتیجه را مىگیرند که بر قوّه متخیّله خویش ولایت و ربوبیّت پیدا کنند و آن را برده و مطیع خویش سازند. اثر این مطیع ساختن این است که روح و ضمیر به سائقه فطرى خداخواهى هر وقت میل بالا کند، این قوّه با بازیگریهای خود مانع و مزاحم نمى شود.
بگذریم از انسانى مانند على (ع) و زینالعابدین (ع) که چنان در حال نماز مجذوب مىشوند که تیرى را از پاى على (ع) بیرون مىآورند و او از شدّت استغراق به خود بازنمىگردد و متوجّه نمىشود؛ یا فرزند خردسال زینالعابدین (ع) در حالى که آن حضرت مستغرق عبادت است از بلندى سقوط مىکند و دستش مىشکند، فریاد بچّه و زنهای خانه غوغا مىکند و بالاخره شکستهبند مىآید و دست بچّه را مىبندد، زینالعابدین (ع) پس از فراغ از نماز، یعنى پس از بازگشت از این سفر آسمانى، چشمش به دست بچّه مىافتد و با تعجّب مىپرسد که مگر چه شده است که دست بچّه را بستهاید؟ معلوم مىشود این فریاد و غوغا نتوانسته است امام را از استغراق خارج کند. آرى، بگذریم از این ردیف انسانها، در میان پیروان آنها ما در عمر خود افرادى را دیدهایم که در حال نماز آنچنان مجموعیّت خاطر و تمرکز ذهن داشتهاند که بهطور تحقیق از هرچه غیر خداست غافل بودهاند. استاد بزرگوار و عالیقدر ما مرحوم حاج میرزا على آقا شیرازى اصفهانى (ره) از این ردیف افراد بود.
براى کسب این پیروزى هیچچیزى مانند عبادت که اساسش توجّه به خداست، نمىباشد. ریاضتکشان از راههای دیگر وارد مىشوند و حدّاکثر این است که از راه مهمل گذاشتن زندگى و ستم بر بدن، اندکى بدان دست مىیابند، ولى اسلام از راه عبادت، بدون اینکه نیازى به آن کارهاى ناروا باشد، این نتیجه را تأمین مىکند. توجّه دل به خدا و تذکّر اینکه در برابر ربّ الارباب و خالق و مدبّر کل قرار گرفته است، زمینه تجمّع خاطر و تمرکز ذهن را فراهم مىکند. در نمط نهم اشارات پس از تشریح عبادت عوامانه که تنها براى مزد است و ارزش زیادى ندارد، به عبادتهای مقرون به معرفت مىپردازد؛ مىگوید:
«عبادت از نظر اهل معرفت، ورزش همتها و قواى وهمیّه و خیالیّه است که در اثر تکرار و عادت دادن به حضور در محضر حق، همواره آنها را از توجّه به مسائل مربوط به طبیعت و مادّه بهسوى تصوّرات ملکوتى بکشاند و در نتیجه، این قوا تسلیم «سرّ ضمیر» و فطرت خداجویى انسان گردند و مطیع او شوند به حدّى که هر وقت اراده کند که در پى جلب جلوه حق بر آید، این قوا در جهت خلاف فعّالیّت نکنند و کشمکش درونى میان دو میل علوى و سفلى ایجاد نشود و «سرّ باطن» بدون مزاحمت اینها از باطن کسب اشراق کند». (ابنسینا، شرحالاشارات و التنبیهات، ج ۲، ص ۵۹۲)
(مرتضی مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج۳ (ولاءها و ولایتها)، ص ۲۹۹ ـ ۳۰۲)
انتهای پیام/