«قدرت گرفتن فرهنگ سلبریتی» در گفتگو با دکتر حسین حسنی، رئیس پژوهشکده ارتباطات؛
حسنی می گوید: «فرهنگ ‌سلبریتی» فرهنگی جهانی است و نمودها و الگوهای آن را می‌توان در همه جوامع مشاهده‌ کرد. در اروپا و امریکا، بخشی از سلبریتی‌ها بازیگران هالیوودی هستند و در مورد موضوعات مختلف اظهارنظر می‌کنند؛ به‌عنوان مثال در زمان انتخابات ریاست‌جمهوری از نامزدهای احزاب دموکرات یا جمهوری‌خواه به شکل علنی حمایت می‌کنند. این فرهنگ، صرفاً به غرب هم محدود نمی‌شود و در بیشتر جاها هم حضور و بروز جدی دارد و سلبریتی‌ها به یک «مرجع فکری» تبدیل شده‌اند!

به گزارش «سدید»؛ بی‌تردید در شش ماهی که از سال 1401 می‌گذرد نیز به تعداد این کاربران افزوده شده است. این آمار نشان می‌دهد که بیش از نیمی از جمعیت جامعه ایران در اینستاگرام عضو هستند و این پلتفرم طی چهار سال، رشد دو برابری داشته است. نفس این همه‌گیری و گستره دسترسی، تغییر و تحولاتی را در حوزه‌های مختلف اعم از سیاست، فرهنگ و اقتصاد رقم زده‌ است که در اینجا می‌کوشیم صرفاً تحولاتی را که فرهنگ سلبریتی در حوزه‌‌ فکری و عرصه مدنی رقم زده است به تأمل بگذاریم؛ اینکه چطور سلبریتی‌ها راهبری جامعه را خصوصاً در بزنگاه‌های اجتماعی به‌ دست می‌گیرند؟ و این وضعیت ما را با چه آسیب‌هایی مواجه کرده است؟ به این منظور با دکتر حسین حسنی، دکترای علوم ارتباطات اجتماعی و رئیس پژوهشکده ارتباطات پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به گفت‌وگو نشستیم. «پلتفرم‌های برخط: مسائل حکمرانی و اقتصاد اشتراک‌‌گذاری»، «سلبریتی‌ها و سواد رسانه‌ای»، «رسانه اجتماعی اینستاگرام: زندگی روزمره و فرهنگ دیداری»، «رسانه، توسعه و سیاستگذاری رسانه‌‌ای» از جمله آثاری است که از او در حوزه مطالعات رسانه‌های نوین منتشر شده ‌است. دکتر حسنی در گفت‌وگو با ما، دلیل قدرت گرفتن «فرهنگ سلبریتی» را بیان و آن را آسیب‌شناسی می‌کند.

 

​​​​​​​جناب دکتر حسنی، با آمدن پلتفرم‌هایی همچون اینستاگرام، به نظر می‌رسد مرجعیت اجتماعی- فکری از «نخبگان» به «سلبریتی‌ها» تغییر کرده ‌است. از نظر شما هم، چنین تغییری شکل گرفته است؟

نمی‌توانیم به شکل مطلق بگوییم که چنین اتفاقی افتاده‌ است و کاملاً نخبگان مرجعیت خود را صددرصد از دست داده‌اند. اما در زمینه‌‌هایی عام‌تر و در فرهنگ عامه‌پسند یا موضوعات خبری‌ که کمتر جدی هستند مثل سبک‌ زندگی، سرگرمی و باورهای سیاسی‌ که نیاز به اندیشه و تأمل زیادی ندارند و سطحی‌تر‌ند ‌تا حدود زیادی سلبریتی‌ها توانسته‌اند گوی سبقت را از نخبگان علمی و سیاسی بربایند؛ به نحوی که می‌توان از سلبریتی‌ها به‌عنوان «رهبران ‌فکری جدید» سخن ‌گفت. شاید اگر در گذشته استادان دانشگاه، معلمان، روحانیون یا کسانی که دسترسی ساده‌تری به رسانه‌ها داشتند، منبع و مرجع بودند اما با تغییر و تحولاتی که در سطح جامعه و در ساختار رسانه‌ها از نظر‌ افزایش دسترسی، تعداد کاربران و همین‌طور از بین رفتن سلطه رسانه‌های ارتباط جمعی (mass media) رقم خورده، این مرجعیت تا حد زیادی با چالش مواجه ‌شده ‌است.

اکنون دیگر رسانه‌‌های اجتماعی تبدیل به «پلتفرم» شده‌اند؛ یعنی، واسطه و بستری برای تولید محتوای «کاربرساخته» هستند و عمدتاً زیرساخت فناورانه را فراهم می‌کنند. این پلتفرم‌ها، بستری برای همه شهروندان فراهم‌ کرده‌اند تا تولید محتوا کرده و آن را به اشتراک بگذارند. همین عاملیت و کنشگری مخاطبان، وضعیت را تغییر داده ‌است و باعث شده تا مرجع‌های فکری جدیدی از جمله «سلبریتی‌ها» شکل ‌بگیرند و امروز تعداد زیادی، آنان را دنبال کنند و همین تعداد دنبال‌کنندگان، در این سلبریتی‌ها توهم خاص و متفاوت ‌بودن را بالا می‌برد به گونه‌ای که احساس می‌کنند با مردم عادی تفاوت ‌دارند و به خود اجازه می‌دهند تا در مورد موضوعات مختلف اظهارنظر کنند. از طرف‌ دیگر، کاربران هم از آنان انتظار دارند تا در مورد تحولات سیاسی، اقتصادی و فجایع طبیعی اظهارنظر کنند و این امری دوسویه است که می‌تواند پیامدهایی برای افکار عمومی داشته باشد.

 

آیا این وضعیت، خاص جامعه ما است یا در جوامع دیگر هم سطوحی از این فرهنگ دیده می‌شود؟

«فرهنگ ‌سلبریتی» فرهنگی جهانی است و نمودها و الگوهای آن را می‌توان در همه جوامع مشاهده‌ کرد. در اروپا و امریکا، بخشی از سلبریتی‌ها بازیگران هالیوودی هستند و در مورد موضوعات مختلف اظهارنظر می‌کنند؛ به‌عنوان مثال در زمان انتخابات ریاست‌جمهوری از نامزدهای احزاب دموکرات یا جمهوری‌خواه به شکل علنی حمایت می‌کنند. این فرهنگ، صرفاً به غرب هم محدود نمی‌شود و در بیشتر جاها هم حضور و بروز جدی دارد و سلبریتی‌ها به یک «مرجع فکری» تبدیل شده‌اند!

 

«فرهنگ‌ سلبریتی» چقدر می‌تواند یک فرهنگ‌ پایدار باشد؟ برخی بر این باورند که حاکمیت این فرهنگ‌ گذرا و موقتی است، دیدگاه شما در این باره چیست؟

تا زمانی که رسانه‌های اجتماعی هستند این وضعیت همچنان برقرار خواهد ماند و معتقدم نه تنها از بین نمی‌رود بلکه پیچیده‌تر از قبل می‌شود. ما امروز شاهد یک تغییر اساسی در ماهیت و جنس رسانه‌ها هستیم و حرکت از متن‌محوری به تصویرمحوری را تجربه می‌کنیم. یک زمانی متن رسانه نخبگانی بود و کتاب و روزنامه، رسانه اهالی اندیشه قلمداد می‌شد اما امروز وضعیت از رسانه‌های متن‌محور به رسانه‌های تصویرمحور و ویدیومحور تغییر کرده‌ است و هرچه می‌گذرد، این روندها بیش از پیش گسترش پیدا خواهد کرد و بر سبک زندگی انسان‌ها سلطه پیدا می‌کند. کسانی که بتوانند تصویرسازی بهتری از خود ایجاد کنند حتماً موفق‌تر خواهند بود.

در این فضا، هر یک از رسانه‌های‌ اجتماعی هم، انواع و اقسام مکانیسم‌ها را برای تصویرسازی و ایجاد تصویر مطلوب و آرمانی ایجاد کرده‌اند؛ فیلترهای اینستاگرام یکی از این نمونه‌ها است. به اعتقاد من، ما شاهد‌ گذار از ژرف‌گرایی به سمت سطحی‌گرایی، سرگرمی‌گرایی و روزمره‌گرایی خواهیم ‌بود و شاید در آینده رشته‌هایی مثل فلسفه به حاشیه رانده ‌شود و این روند به اعتقاد من ادامه پیدا خواهد کرد و بیش از پیش پیچیده می‌شود؛ برای مثال، در آینده با ورود به متاورس، سلبریتی‌های آواتار جای سلبریتی‌های واقعی کنونی را بگیرند.

 

این فضا چقدر مدیریت‌بردار است؟ و مواجهه ما با آن چگونه باید باشد؟

مدیریت این وضعیت تا حدودی امکان‌پذیر است و آن هم عمدتاً به آموزش شهروندان بستگی دارد. خیلی از شهروندان ما آگاهی چندانی از این روندها ندارند و فرق تصویر آرمانی برساخته شده با واقعیت را نمی‌دانند. متأسفانه، ما به امر آموزش شهروندان کم بها داده‌ایم. از طرف دیگر، شاید عدم ارزشمند شمردن نخبگان واقعی در رسانه‌های جریان اصلی مثل صداوسیما در این مهم بی‌تأثیر نباشد. وقتی رسانه ملی ما برای جذب مخاطب به گفته‌های سلبریتی‌ها ارجاع‌ می‌دهد، عملاً به قدرت این سلبریتی‌ها، ضریب داده ‌است.

 همچنین شکاف بین حاکمیت و مردم و بی‌اعتمادی‌ که به‌دنبال این شکاف شکل گرفته‌ بیش از پیش عرصه را برای قدرت گرفتن این سلبریتی‌ها فراهم می‌کند؛ چراکه میزان اعتماد مردم به دستگاه‌های فرهنگی و رسانه‌ای حاکمیتی همانند صداوسیما کاهش یافته است. این آشفتگی‌ها در سیاستگذاری به ابهام‌ها دامن می‌زند. بنابراین، در بحث از مدیریت این فضا، سه فاکتورِ آموزش عمومی، ارجاع بیشتر به نخبگان در رسانه‌های جریان اصلی و ترمیم شکاف بین حاکمیت و مردم اهمیت دارد.

 

اشاره‌ کردید که با آمدن رسانه‌های اجتماعی ما از متن‌محوری به سمت تصویرمحوری حرکت کرده‌ایم و همین‌ گذار باعث‌ شده تا بیشتر موضوعات سرگرم‌کننده محوریت یافته و مباحث عمیق‌تر و ژرف‌تر به حاشیه بروند. به اعتقاد شما در این فضا، اهالی علوم‌ انسانی و اجتماعی و نخبگان سیاسی و اجتماعی چگونه می‌توانند سهم بیشتری را به خود اختصاص دهند؟

 برخی تلاش کردند که این اتفاق را رقم بزنند و اندیشه‌ها و مباحث جدی در حوزه‌های فلسفی، علوم اجتماعی و ادبی را در رسانه‌های اجتماعی با عموم کاربران به اشتراک بگذارند و در این زمینه هم موفق بوده‌اند؛ برای مثال بسیاری از استادان دانشگاه به این فضاها وارد شده و به نوعی «سلبریتی‌ دانشگاهی» را شکل ‌داده‌اند و سعی می‌کنند بحث‌ها را ارتقا داده و دیگران را به تفکر و تعمق درباره مسائل اجتماعی و فرهنگی وادارند. اما با این حال، نباید فراموش کنیم که فضای رسانه‌های اجتماعی و اساساً جنس آنها، سرگرمی است تا اینکه جایی برای کار جدی و ژرف باشد.

بیشتر کاربران رسانه‌های اجتماعی هم همان‌طور که آمارهای اخیر نشان داده یا پیگیر بحث‌های مرتبط با سلبریتی‌ها هستند یا بیشتر هدف‌شان سرگرمی و مطالعه اخبار است. همچنین شکل شتابان زندگی هم فرصت مطالعه مطالب عمیق را از کاربران می‌گیرد و آنان می‌خواهند صرفاً نگاهی به آخرین وقایع بیندازند و بگذرند و همین «گذرا بودن» جا را برای بحث‌های عمیق محدود می‌کند و چون بیش از گذشته ساختار فنی، الگوریتم‌ها، الگوهای نظارت، شیوه‌های اولویت‌گذاری محتواها و شیوه درآمدزایی در این پلتفرم‌ها پیچیده‌تر می‌شود و در این زمینه به ثباتی هم نرسیده‌ایم، نمی‌توانیم نسخه‌‌ای هم تجویز کنیم.

 ولی در هر صورت طرح موضوعات و مسائل جدی می‌تواند کاربران را در معرض این اندیشه‌ها قرار دهد و شاید برخی را تشویق کند که در فضای واقعی این بحث‌ها را دنبال کنند، هرچند که کم هم نیستند برخی از صفحه‌ها یا چهره‌های شاخصی که حضور مستمر و جدی در این فضا دارند و محتواهایی که هم عرضه می‌کنند از سوی تعداد قابل‌توجهی از مخاطبان پیگیری می‌شود، هرچند در مقایسه با دنبال‌کنندگان فراوان سلبریتی‌ها تعداد آنان اندک است.

/انتهای پیام/

منبع: روزنامه ایران

ارسال نظر
captcha