گروه فرهنگ و هنر «سدید»؛ بررسی جایگاه موسیقی نواحی در بین جامعه ایرانی و توجه مدیران به این مهم، موضوعی است که در گپ و گفت های متعدد پیگیری شد. اینکه تا چه اندازه میتوانیم از ظرفیت موسیقی برای التیام دردهای یک جامعه استفاده کرد و یا اینکه چه مقدار میتوان هنگام پیشبرد امور با زمزمه موسیقی اقوام، بین افراد پیرامونی خود هیجان ایجاد کرد، از جمله سؤالات بود که ما را به سمت پژوهشگران و کارشناسان حوزه موسیقی نواحی کشاند. در ادامه همین مسئله به سراغ صادق چراغی رفتهایم. وی آهنگساز و پژوهشگر موسیقی نواحی است و موسیقی ماندگار تیتراژ سریال «تفنگ سرپر» که استفاده زیادی از موسیقی نواحی شده، از آثار چراغی است. مشروح این گپ و گفت را در ادامه میخوانید:
در ابتدای گفتگو کمی به این مسئله بپردازیم که ما در واقع چه تعریفی از موسیقی نواحی داریم؟ به نظر میرسد یک سردرگمی در این عرصه وجود دارد. برخی نقش خوانی در نقالی ها، موسیقیهای آیینی، پرده خوانی و آوازهای حماسی را جزئی از موسیقی نواحی به شمار میآورند.
چراغی: در پاسخ به سؤال شما باید عرض کنم که بله؛ نقالی، شاهنامهخوانی، موسیقیهای آیینی و حماسی همه جزئی از موسیقی نواحی به شمار میآیند؛ هرچند که موسیقیهای آیینی و حماسی را میتوان در دسته موسیقی ردیفی و دستگاهی هم جستوجو کرد. یعنی این طبقهبندی را میشود در آن ژانر و گونه هم ایجاد کرد. حتی بخش از موسیقی نقالی نیز میتواند در دستهبندی دیگری هم ذیل موسیقی ردیفی قرار بگیرد. اما اصل ماجرا این است که ریشه موسیقیهای نقالی، آیینی و حماسی را باید در موسیقی اقوام جستوجو و پیگیری کرد. چون موسیقی اقوام گستره بسیار بیشتری در مقایسه با موسیقی دستگاهی دارد؛ البته اگر دقیقتر بخواهیم دستهبندی کنیم هرکدام از این موسیقیهای نقالی، حماسی و آیینی در اقوام مختلف ایران دارای دستهبندیهای جداگانهای برای خودشان هستند. یعنی در بین قشقاییها، کُردها، لرها، بلوچها، مازنیها، ترکمنها این دستهبندیها شکل و شمایل مخصوص به خودش را دارد.
گستره تنوع و فراوانی موسیقی اقوام و نواحی بهقدری است که استاد درویشی، پژوهشگر برجسته این حوزه دراینباره میگوید: «موسیقی دستگاهی کمتر از ده درصد موسیقی ما را به خودش اختصاص داده است.» و واقعاً این جملات از روی اغراق گفته نشده و سالها پژوهش، مطالعه و گردآوری آثار را در پشت پرده خود دارد.
قدری در خصوص ظرفیتها و کارکردهای اجتماعی موسیقی نواحی در فرهنگ عمومی صحبت کنیم و اینکه چقدر جای خالی این موسیقی در هنگام تسلی دادن مردم در بلاهای طبیعی مثل سیل، زلزله و... و یا در زمان جشن و سرور و یا حتی ورزشهای قهرمانی و تهییج مردم به سمت این ورزشها و یا در کارکردهای سیاسی مثل انتخابات و دفاع از وطن کمتر دیده میشود.
ما در مسیر موسیقی اقوام شوربختانه ریل گذاری مناسبی نداشتیم تا با کارهای فرهنگی، آنطور که شایسته و بایسته کارهاست، همراه و همدل شویم، متاسفانه ما از این ظرفیتهای بالای موسیقی اقوام بهرهای نگرفته ایم و اهمیت چندانی برای آن قائل نبوده ایم و باید به این موضوع صادقانه معترف باشیم
چراغی: رویدادهای مختلف اجتماعی وجود دارند که گاهی به جشن و گاهی به عزا و سوگواری منتهی میشوند و در بین همه اینها موسیقی نواحی و اقوام دارای کارکردهای ویژه و بالایی است. البته نه اینکه موسیقی دستگاهی دراینباره کارکردی نداشته است؛ مانند همان کمکهای معروف «درویش خان» در زمان سیل و زلزله که با کمک موسیقی دستگاهی سعی میکرد کمکهای مالی مردم را برای رسیدگی به مردم گرفتار بلا تهیه و به دست آنها برساند. ولی در ماجرای موسیقی اقوام، این داستان خیلی گستردهتر است و کاربری و کارکرد این نوع موسیقی در اتفاقاتی اینچنینی کاملاً نمایان و مشهود است؛ چون موسیقی اقوام گستره بسیار وسیعتری نسبت به موسیقی دستگاهی دارد و به خاطر همین خودبهخود تنوع، کارایی و کارکرد بیشتری دارد. البته، چون ما در این مسیر شوربختانه ریلگذاری مناسبی نداشتیم تا با کارهای فرهنگی، آنطور که شایسته و بایسته کارهاست، همراه و همدل شویم، متأسفانه ما از این ظرفیتهای بالای موسیقی اقوام بهرهای نگرفتهایم و اهمیت چندانی برای آن قائل نبودهایم و باید به این موضوع صادقانه معترف باشیم.
در تاریخ میبینیم که در اروپا و در سالیان دور در کلیساها برای اینکه از ظرفیتها بیشتر استفاده کنند، به موسیقی میدان بیشتری میدهند و ما میبینیم که انبوهی از موسیقیهای مذهبی و شبهمذهبی صرفاً به خاطر همین موضوع ساخته میشوند، ولی در زمینه موسیقی شرقی و ایرانی متأسفانه این بهرهوریها مورد غفلت قرارگرفته است. بهخصوص در ایران که برخی تندرویها باعث این بی مهریها به موسیقی اقوام و ظرفیتهای بالای آن شده است. ما میتوانستیم از این ظرفیت بالای موسیقی در بالا بردن بیشتر وحدت و همدلی میان مردم استفاده کنیم که البته برخی ارگانها در تلاشاند تا یک کارهای مثبتی در این زمینه صورت بگیرد، اما چون یک اراده و عزم ملی برای این ماجرا وجود ندارد، میبینیم که تلاشهای دوستان گاها خنثی میشود و صکوکهای به وجود آمده باعث هدر رفت بودجهها میشود و متأسفانه آن همافزایی همهجانبه درباره موسیقی اقوام وجود ندارد و همه اینها از عدم نگاههای کلان فرهنگی نشأت میگیرد، چون اگر یک نگاه کلان در یک مقر فرماندهی واحد وجود داشته باشد، فرهنگ تعریف میشود و جلوی حرفها و کارهای بیهوده گرفته خواهد شد.
در حال حاضر چه موانعی در جامعه وجود دارد تا با رفع آنها شاهد شکوفایی موسیقی نواحی باشیم؟
چراغی: متأسفانه باید گفت که در سطحی فراتر از موسیقی، ما با یک بحران فرهنگی مواجهیم که سرانجامی بهجز مرگ مؤلف به همراه ندارد. بهعنوانمثال یک مؤلفی در زمینه کتاب، موسیقی، هنرهای تجسمی سالها زمان میگذارد تا یک اثر را خلق کند و بعد از گذران این سالها وقتی میخواهد اثرش به تولید نهایی برسد، تازه باید شروع به خرج کردن کند؛ یعنی نه تنها هیچ بازگشت مالی برای این هنرمند و مؤلف در پی نداشته است، اینجاست که مرگ مؤلف رقم میخورد که به عقیده من مرگ مؤلف یعنی مرگ هنر و فرهنگ؛ چون دیگر هیچکسی برای تولید کار فرهنگی توجیهی ندارد و وقتی یک ملت و جامعه از زایش فرهنگی نابود شود، باید قبول کنیم که مرگ آن آغازشده است و این یعنی فاجعه؛ بنابراین ما نباید خودمان را فریب دهیم و صرفاً به موسیقی فکر کنیم هرچند موسیقی در این رهگذر همیشه اوضاع نامناسبی داشته است و در این سالها در پی تعصبات کورکورانه، گاهی بودجههای موسیقی به هنرهای دیگری تعلق میگرفت تا مسیر شکست این هنر بیشتر مهیا شود و موسیقی اقوام که مظلومیت بیشتری نسبت به سایر موسیقیها دارد و مثل موسیقیهای لوس تلویزیونی و پاپ پایگاهی مثل تلویزیون هم ندارد تا توسط مخاطب و جامعه دیده و شنیده شود.
به نظر شما با تمام تغییرات سبک زندگی و اتفاقاتی که در سلایق موسیقایی نسل جدید بوجود آمده، چگونه میشود مجددا این نسل را با این نوع موسیقی آشتی و حتی آشنا کرد؟
در اثر سیاستهای نادرست و نابخردانهای که در صدا و سیما وجود دارد، شاهد این هستیم که نسل جدید هر روز با فرهنگ و موسیقی ایرانی و اصیل غریبهتر میشوند و از آن طرف ماجرا با سیاستهای زیرکانه شبکههایی مانند بی بی سی، میبینیم که نسل نوجوان و جوان ما چه راحت به موسیقی غربی علاقه مند میشوند و این تلاش ابلهانه مدیران فرهنگی باعث شده تا عملا ریشه به تیشه این فرهنگ موسیقایی ایرانی زده شود
چراغی: آشنایی و درک نسل جدید از موسیقی اقوام میشود گفت که تا حدودی هم ناامید کننده و هم امیدوارکننده است؛ چون ما همزمان هم با خانوادههایی مواجهیم که علیرغم شرایط پیچیده و دشوار امروزی، اما با عشقی والا به فرهنگ و هنر با تشویق و پشتیبانی از فرزندان خود آنها را در مسیر درستی در زمینه هنر و موسیقی هدایت میکنند و خوشبختانه افراد خوبی تربیتشدهاند؛ در جشنواره آموزشوپرورش که چند هفته پیش برگزار شد، ما شاهد نمونههای موفقی از این مدل حمایتها تشویقهای درست خانوادهها بودیم؛ حمایتهایی که بدون هیچ رنگ و بوی دولتی و مؤسسات و صرفاً از طریق خانوادههای علاقهمند به موسیقی نواحی انجامشده بود؛ اما در بخش ناامیدکننده ماجرا و در اثر سیاستهای نادرست و نابخردانهای که در صداوسیما وجود دارد، شاهد این هستیم که نسل جدید هرروز با فرهنگ و موسیقی ایرانی و اصیل غریبهتر میشوند و از آنطرف ماجرا با سیاستهای زیرکانه شبکههایی مانند بیبیسی، میبینیم که نسل نوجوان و جوان ما چه راحت به موسیقی غربی علاقهمند میشوند و این تلاش مدیران فرهنگی باعث شده تا عملاً ریشه به تیشه این فرهنگ موسیقایی ایرانی زده شود.
به نظر میرسد در سالهای اخیر جشنواره موسیقی نواحی خروجیهای به نسبت یکسانی داشته و نتوانسته شخص جدیدی را به جامعه موسیقی کشور معرفی کند؟ از طرفی این خروجیها واقعا چه تاثیری بر جامعه هدف خود داشته اند؟ به عنوان مثال شاگردان آنها زیاد شده اند؟ در طول سال براحتی کنسرت برگزار کرده اند؟
چراغی: اینکه چرا جشنوارههای نواحی دیگر کارکردی در جامعه ندارند، اینکه چرا دیگر از کارهای پژوهشی در حوزه موسیقی نواحی حمایت نمیشود، همه اینها مجددا به یک پاسخ مشترک که پیشتر عرض کردم، یعنی همان «مرگ مولف» ختم میشود. وقتی شرایط جامعه درست و به سامان نباشد، وقتی اوضاع ضد فرهنگ عمل میکند، وقتی معیشت هنرمندان با مشکلات عدیدهای روبروست، وقتی دوستان زیادی که آثار موسیقایی تولید کردهاند محلی برای ارائه ندارند، وقتی که شرایط برای برگزاری کنسرتهای موسیقی هر روز سختتر و پیچیدهتر میشود، وقتی که موسیقی جایی در سیاست گذاریهای بلند مدت و حتی کوتاه مدت مدیران فرهنگی ما ندارد، این فرهنگ هرچه بیشتر به دره سراشیبی و سقوط نزدیک و نزدیکتر میشود.
/انتهای پیام/