نگاهی به عواقب طلاق در سالمندان؛
وقتی فرزندان از والدین مستقل می‌شوند؛ زوجین پابه‌سن گذاشته به سندروم آشیانه خالی دچار شده و تصمیم به جدایی می‌گیرند. این مدل طلاق میان زوجینی رواج دارد که پس از ۳۰ یا ۴۰ سال زندگی مشترک به خاطر فرزندان یکدیگر را تحمل می‌کنند و پس از مستقل شدن فرزند دیگر عاملی برای حفظ ثبات زندگی خود ندارند و همین موضوع باعث می‌شود به طلاق فکر کنند به‌ویژه اگر در طول زندگی‌شان با اختلاف و سوءظن نیز مواجه باشند. بررسی‌ها نشان می‌دهد، طی دو دهه گذشته میزان طلاق در زوج‌های بالای ۵۰سال دوبرابر و در افراد بالای ۶۵ سال سه برابر شده است.

به گزارش«سدید»؛ طلاق در هر دوره‌ای آثار فرسایشی و تخریبی دارد، حتی افرادی که برای طلاق جدی هستند از آسیب‌ها بی نصیب نخواهند بود. بی تردید فروپاشی هریک خانواده چنان آثار مخربی بر جامعه دارد که گویی انفجار عظیمی واقع شده و پیامد‌های آن گریبان حجم بسیاری از افراد جامعه را می‌گیرد، زیرا خانواده ستون جامعه محسوب می‌شود، بنابراین نمی‌توان آثار آن را تنها بر زندگی دو فرد خلاصه کرد. با این همه، عمر همزیستی زوج‌ها کاهش یافته است، موضوعی که در گذشته از سوی جامعه به عنوان تابویی غیرقابل پذیرش شناخته می‌شد، حتی در بسیاری از شهر‌ها رخداد طلاق به ثبت نمی‌رسید و چنانچه امکان سازگاری و تداوم زندگی مشترک وجود نداشت، زوجین در شهری دیگری جدا می‌شدند تا هیچ کس از این اتفاق نامبارک مطلع نشود. حالا سال‌هاست که طلاق به عنوان یکی از پنج اولویت اصلی در حوزه اجتماعی به شمار می‌رود و نه تنها زندگی جوان‌ها با اندک تکانه‌ها و تلنگر‌ها فرومی پاشد که برخی سالمندان هم به جدایی تن می‌دهند!

وقتی فرزندان از والدین مستقل می‌شوند؛ زوجین پابه‌سن گذاشته به سندروم آشیانه خالی دچار شده و تصمیم به جدایی می‌گیرند. این مدل طلاق میان زوجینی رواج دارد که پس از ۳۰ یا ۴۰ سال زندگی مشترک به خاطر فرزندان یکدیگر را تحمل می‌کنند و پس از مستقل شدن فرزند دیگر عاملی برای حفظ ثبات زندگی خود ندارند و همین موضوع باعث می‌شود به طلاق فکر کنند به‌ویژه اگر در طول زندگی‌شان با اختلاف و سوءظن نیز مواجه باشند. بررسی‌ها نشان می‌دهد، طی دو دهه گذشته میزان طلاق در زوج‌های بالای ۵۰سال دوبرابر و در افراد بالای ۶۵ سال سه برابر شده است.

نتایج برخی پژوهش‌ها حاکی از آن است، که بیشترین میزان طلاق در فاصله زمانی کمتر از یک سال از آغاز زندگی مشترک ثبت شده و پس از آن هرچه بر سال‌های زندگی مشترک افزوده می‌شود، احتمال طلاق کاهش می‌یابد و بر اساس داده‌های آماری، میانگین دوره ازدواج در زوج‌های طلاق‌گرفته ۹ سال است که در مردان میانگین سنی ۳۷/۲ و در زنان ۳۲/۳ ثبت شده است، با این حال نتایج برخی داده کاوی‌ها گویای آن است که میزان طلاق در بین میانسالان و سالمندان هم رو به تزاید است.
«جدایی در سنین بالا عواقب روان‌شناختی وخیمی برای زوجین دارد. این واقعه مترادف با بربادرفتن آرزوی با هم پیرشدن است. احتمال بروز افسردگی و سایر اختلال‌های روانی در این گروه از سالمندان بسیار بیشتر از آن‌هایی است که همسرشان را به علت مرگ از دست می‌دهند چراکه در این موارد علاوه بر برچسب‌های منفی اجتماعی و محیطی، حمایت سایر اعضای خانواده و فرزندان نیز کمتر می‌شود حتی گاه طرد کامل از سوی خانواده دیده می‌شود.» احمدرضا شاهسوند در قامت آسیب شناس اجتماعی با بیان این عبارت تأکید می‌کند: «طلاق دقیقا شبیه به یک جراحی است که نتیجه آن قطع عضو است. مانند زمانی که فردی بیمار است و پزشک تشخیص می‌دهد که باید یکی از پاهایش قطع شود در غیر این صورت شخص فوت می‌کند. طلاق هم چنین شرایطی را دارد و افرادی که از یکدیگر جدا می‌شوند به شدت آسیب می‌بینند. همچنین زوجین باید توجه داشته باشند که جدایی در سن میانسالی و سالمندی با خودش بحران‌هایی را به همراه دارد و اغلب سالمندان دچار مشکلات جسمی متعددی هستند و تنها زندگی کردن برایشان دشوار است.»

این آسیب شناس بیان می‌کند: «برخلاف طلاق در جوان‌ترها، امکان ازدواج و تشکیل و تجربه یک زندگی مجدد عملا در سالمندان منتفی است. جدایی سالمندان معمولا یک نکته منفی در زندگی فرزندان و حتی نوه‌ها محسوب می‌شود و گاهی این عمل در ازدواج فرزندان و نوه‌ها و حتی زندگی خصوصی‌شان اثری سوء دارد.» 
جدایی می‌تواند خسارت‌هایی به بار بیاورد که به سختی می‌توان آنها را جبران کرد. به علاوه در جایی که تصور می‌شود با استقلال فرزندان، طلاق تأثیر کمتری بر آنها خواهد داشت اما به‌طور مطلق نمی‌توان گفت که جدایی والدین، زندگی آنها را درهم نمی‌شکند. شاهسوند در این زمینه می گوید: «توجیه جدایی برای فرزندان دشوار است حتی اگر آنها بزرگ و مستقل باشند. گاهی فرزندان باید والدین متارکه کرده را از نظر روانی و مالی حمایت کنند و بتوانند از نظر علاقه و رسیدگی، تعادلی بین آنها برقرار کنند. همین موضوع می‌تواند روی زندگی خود آنها و روابطشان با همسر و فرزندانشان اثر منفی بگذارد. این مشکل وقتی بیشتر است که یکی از دو طرف (اغلب خانم‌ها) استقلال مالی نداشته باشد.» 
افسانه صمدزاده، روانشناس و استاد دانشگاه در همین رابطه عنوان می کند: «بسیاری از زوجین میانسال  و سالمند معتقدند فرزندانشان بزرگ شده و ازدواج کرده اند و طلاق آنها مشکلی را پدید  نمی آورد اما این طرز فکر اشتباه است. طلاق در هر سنی برای فرزندان سخت است، چراکه شرایط روحی و روانی نامناسبی را تجربه خواهند کرد.» 

این استاد دانشگاه در ادامه با بیان اینکه نرخ طلاق در افراد بالای ۵۰ سال دو برابر و در افراد بالای ۶۵ سال سه برابر شده است، خاطرنشان می کند: «در مقطعی که همه فکر می‌کنند زوج‌ها به خوبی در رابطه خود جا افتاده اند، ارتباط خوبی با هم برقرار کرده اند و تا پایان عمر در کنار هم می مانند، برخی از آن‌ها به فکر جدایی از یکدیگر می‌افتند. به طور کلی طول عمر انسان‌ها بیشتر شده است و یکی از دلایل پدیده طلاق خاکستری این است که وقتی آن‌ها به راه پیش رویشان نگاه می‌کنند، گزینه‌های بیشتری را در برابر خود می‌بینند، از جمله ترک کردن زندگی خانوادگی.»

  آسیب‌های طلاق در سنین بالا

جدایی در سنین بالا عواقب روان‌شناختی وخیمی برای زوجین دارد. این واقعه مترادف با بربادرفتن آرزوی با هم پیرشدن است. احتمال بروز افسردگی و سایر اختلال‌های روانی در این گروه از سالمندان بسیار بیشتر از آن‌هایی است که همسرشان را به علت مرگ از دست می‌دهند چراکه در این موارد علاوه بر برچسب‌های منفی اجتماعی و محیطی، حمایت سایر اعضای خانواده و فرزندان نیز کمتر می‌شود حتی گاه طرد کامل از سوی خانواده دیده می‌شود

اما این مسئله پیامد‌های منفی زیادی دارد. صمدزاده مطرح می‌کند: «بسیاری از زنان سالمند و برخی میانسالان ما هیچ وقت شاغل نبوده اند و در چنین سن و سالی به سادگی نمی‌توانند شغلی پیدا کنند. از طرفی مسئله پیامد‌های بالقوه ناشی از تنهایی بر وضعیت سلامت روان آن‌ها نیز مطرح است؛ بنابراین مسئله جدی‌تر در مورد عوارض طلاق خاکستری، بیماری‌های جسمی و روانی است. تحقیقات نشان می‌دهد که افزایش علائم افسردگی از عوارض این اتفاق است. برای مشاوران دیدن افراد میانسالی که پس از طلاق دچار اضطراب، استرس مزمن یا افسردگی پیشرفته شده اند چیز عجیبی نیست. در بسیاری از افراد طلاق می‌تواند موجب بروز علائم استرس پس از سانحه شود، علائمی مانند کابوس یا به یاد آوردن حوادث تلخ در گذشته.»

صمدزاده اضافه می‌کند: «این را هم باید مورد توجه قرار داد که همه ما وقتی سنمان بالاتر می‌رود، معمولا دوست داریم حلقه دوستانمان را گسترش دهیم. ولی وقتی کسی در ۶۵ سالگی طلاق می‌گیرد، واقعا پیدا کردن حتی چند نفر که بتواند با آن‌ها وقت بگذراند یا ارتباط بیشتر با فرزندان بزرگسال و متأهل، سخت می‌شود. طلاق در میانسالی و سالمندی هر چند با تصور رهایی از سال‌ها درد و رنج انجام می‌شود، اما حقیقت بسیار متفاوت است. زن می‌داند که پس از جدایی از مرد دیگر کسی نیست که به سرعت کار‌های تعمیراتی منزل را برایش انجام دهد یا برای سرویس کولر باید منتظر بماند تا پسرش در بین کارهایش یک وقت خالی پیدا کند. احتمالا نگاه همسایه‌ها نیز به او تغییر پیدا می‌کند. چه کسی قرار است با مدیر ساختمان بر سر قبوض و هزینه‌های ساختمان مذاکره کند؟ آیا او می‌تواند بدون دغدغه نیاز‌های مالی خود را رفع کند؟ آیا اگر نیمه شب مریض شود، پسرش می‌تواند همسر و بچه هایش را رها کند و به سرعت به مادرش رسیدگی کند؟ در سر مرد نیز همین قسم افکار می‌چرخد. او نیمی از عمرش را در کنار زنی بوده که با وجود همه اختلافات، امور خانه را به خوبی مدیریت کرده و مرد دغدغه‌ای از بابت این مسئله نداشته است. حالا او پس از سال‌ها تکیه بر توانایی مدیریت یک زن چطور می‌تواند از پس ابتدایی‌ترین امور خانه بر بیاید؟ در بیشتر موارد مردان به نسبت مادران کمتر از سوی فرزندان خود توجه می‌بینند، چون در تربیت فرزند دخالت چندانی نداشته اند و این مادر بوده است که با بچه‌ها بیشتر در ارتباط بوده است. مرد دیگر از همراهی همسرش در مهمانی‌ها هم برخوردار نیست. این زن بوده است که در طول سال‌ها خانواده را دور هم جمع کرده و روابط اجتماعی خانواده را مدیریت کرده است و همه این‌ها پس از جدایی، حس تنهایی و انزوا را در مردان تقویت می‌کند.»

این روانشناس در باب چرایی طلاق در سنین بالا عنوان می‌کند: «مسلما رسیدگی به فرزند وقت زیادی از والدین گرفته و محدودیت‌ها و قید و بند‌های بسیاری به آن‌ها تحمیل می‌کند؛ محدودیت‌هایی که به سهم خود می‌تواند احساس شادمانی در زندگی و نیز رضایت زناشویی افراد را کاهش دهد؛ بنابراین رفتن بچه‌ها از خانه والدین، فرصت مغتنمی است تا والدین بتوانند بار دیگر به نیاز‌های خود و همسرشان توجه کنند، و از این طریق کیفیت زندگی و رابطه خود را ارتقا دهند. البته موضوع نگران کنند‌ه‌ای که در این مورد پیش می‌آید، این است که گاهی وجود فرزندان و رسیدگی به آن‌ها باعث می‌شود زوجین علیرغم تعارض‌ها و درگیری‌های بسیار، کنار یکدیگر بمانند و از مشکلات مربوط به رابطه زناشویی خود غافل بمانند. در چنین شرایطی، رفتن بچه‌ها از خانه، منجر به باز شدن زخم‌های کهنه و روشن شدن آتش اختلافاتی می‌شود که زن و شوهر تلاش می‌کردند، به بهانه و با تمرکز بر نقش‌های پدر و مادری خود آن‌ها را نادیده بگیرند. از سوی دیگر، تا زمانی که زوجین کار می‌کنند یک سبک زندگی دارند و زمانی که بازنشسته می‌شوند سبک زندگی آن‌ها تغییر می‌کند و همین امر منجر به تغییر در رفتارشان می‌شود به‌طوری‌که گاهی دیگر نمی‌توانند زندگی و رفتار خود را مدیریت کنند که این موضوع نیز می‌تواند عاملی برای طلاق در سالمندی باشد. همچنین معمولا بعد از بازنشستگی، توقع افراد بالا می‌رود و بر همین اساس تقاضای زندگی بهتری دارند و درصورتی‌که هر یک از طرفین نتوانند توقعات را برآورده کنند از یکدیگر جدا می‌شوند.»

زنان دشواری‌های افزون‌تری را تجربه می‌کنند

دکتر علی اصغر کیهان‌نیا، وکیل پایه یک دادگستری نیز در این باره می‌گوید: «علت‌های مرئی و نامرئی در بروز طلاق در زوج‌های میانسال و سالمند مؤثر است. چنان که از دلایل این امر می‌توان به رنجیدگی‌های پنهان مانده زوجین اشاره کرد که با گذشت سال‌ها حل نشده است. بدین ترتیب به دردی مزمن تبدیل شده که با فراهم شدن فرصتی، خودنمایی می‌کند. بی تردید افرادی که برای مدت طولانی در کنار یکدیگر زندگی کرده اند اگر در دوران میانسالی از هم جدا شوند دچار آسیب‌های فردی می‌شوند و این آسیب در زنان بسیار بیشتر است. چرا که زنانی که یک عمر خانه دار بوده اند و هیچ مهارتی ندارند، بعد از طلاق نمی‌دانند باید چه کاری انجام دهند و در نتیجه برای امرار معاش دچار مشکل شده و عدم انرژی و انگیزه کافی برای اشتغال، غالبا مانع از کسب درآمد کافی برای آن‌ها می‌شود. ولی این موضوع برای مردان متفاوت است، چرا که آن‌ها کار می‌کنند و، چون شاغل هستند در این زمینه دچار مشکل نمی‌شوند.

به طور حتم وقتی طلاقی رخ می‌دهد باز هم این زن است که ناگزیر باید فشار‌ها و دشواری‌های افزون‌تری را تجربه کند. البته اگر زن‌ها به حدی از توانمندی رسیده باشند که با هوشمندی بدانند چرا جدا می‌شوند و قرار است پس از جدایی چه کنند، شاید این آسیب‌ها کمتر باشد، اما اغلب زن‌ها چنین شرایطی ندارند.»
کیهان‌نیا عنوان می‌کند: «نتایج یک تحقیق که بر روی پیامد‌های طلاق در میانسالی انجام شده، نشان می‌دهد که آسیب‌های طلاق برای زنان در مقایسه با مردان بیشتر است؛ بنابراین شاید پیامد‌های طلاق در میانسالی برای مردان کمتر از زنان باشد، اما آقایان نیز تأثیرات مخربی را تجربه می‌کنند. گرچه مردان از نظر مالی دارای استقلال بیشتری هستند، اما دیده می‌شود که بعد از طلاق از نظر کاری دچار مشکلاتی شده و افت می‌کنند. این مسائل نیز غالبا ناشی از چالش‌های عاطفی، روحی، جسمی و اعتباری است که بعد از جدایی از همسر به آن‌ها دست می‌دهد. احساس تنهایی و نیازمندی‌های جنسی بخش دیگری از مسائلی است که مردان پس از طلاق در میانسالی با آن مواجه می‌شوند. مردان علیرغم آنکه کمبود‌های عاطفی خود را چندان نشان نمی‌دهند، اما نیاز دارند که مورد حمایت احساسی زن قرار بگیرند و چنین تغییرات بزرگی برای آن‌ها ناخوشایند است.»

کیهان‌نیا معتقد است: «زمانی که مردان در میانسالی از همسرشان جدا می‌شوند احساس می‌کنند که زندگی مؤثری نداشته اند و فقط وقتشان را هدر داده اند. آن‌ها در این دوران دچار بحران می‌شوند و پوچی تمام وجودشان را فرا می‌گیرد. نکته‌ای که باید به آن اشاره شود این است که با توجه به مشکلاتی که برای مردان ایجاد می‌شود در رابطه با فرزندانشان هم دچار چالش می‌شوند و زنانی که به دنبال حامی هستند از این مردان سوء استفاده خواهند کرد. از آنجایی که مردان در دوران میانسالی شاغل هستند و می‌توانند مسائل اقتصادی را حل کنند به سمت ازدواج با زنانی می‌روند که سنشان بسیار کمتر از خودشان است و به دلیل اختلاف سنی و عدم درک متقابل، در این نوع ازدواج هم شکست می‌خورند.»

/انتهای پیام/

منبع: رسالت

ارسال نظر
captcha