به گزارش«سدید»؛ بعد از اعلام خبر بازگشت برخی سلبریتیها به تلویزیون و ایجاد جار و جنجالهای درونسازمانی و سکوتی چند ماهه در این زمینه، در چند روز اخیر اعلام شد که محمدرضا گلزار با برنامه «پانتولیگ» به شبکه سوم سیما برخواهد گشت.
این مسابقه با محوریت بازی پانتومیم و به تهیهکنندگی جواد فرحانی، تهیهکننده سابق برنامههای «خندوانه» و «ستارهساز» روی آنتن شبکه سه خواهد رفت. پیش از این جواد فرحانی، تهیهکننده این برنامه تلویزیونی در گفتوگویی به خبرنگار تسنیم گفته بود: «برنامه پانتولیگ، یک مسابقه تلویزیونی با محوریت پانتومیم است که در آن شرکتکنندگان در قالبی جذاب و سرگرمکننده با هم رقابت میکنند. همچنین با توجه به تیزر منتشر شده، احتمالا این برنامه در کنداکتور زمستانی شبکه سه سیما قرار خواهد گرفت.»
رابطه تلویزیون و سلبریتیها در دوران تحول و حضور پررنگ وحید جلیلی در این سازمان، رابطهای از جنس عشق و نفرت است. این نوع رابطه خود دارای ماهیت پیچیدهای است؛ اما تحولات سال پیش بر همین پیچیدگی هم افزود. این پیچیدگی زمانی نمایان شد که تابستان همین امسال خبرهایی مبنی بر بازگشت برخی سلبریتیها به تلویزیون منتشر شد؛ انتشار این خبرها باعث شروع دعواهای درونسازمانی شد، اما در همین روز دانشجو، جبلی در پاسخ به سوال خبرنگاری در مورد این بازگشت گفت که همکاران معاونت سیما نظر و سخن خواهند گفت. چرا تلویزیون هم تردید دارد، هم رغبت، هم دچار اکراه هست و هم دچار علاقه. ماجرای این عشق و نفرت چیست؟
تلویزیون و سلبریتیها نیاز متقابل به هم دارند. از سوی دیگر این روزها نگاه مثبتی به یکدیگر ندارد. برای همین این رابطه را عشق و نفرت خواندیم. تلویزیون فکر میکرد در دوران تحول به سلبریتی نیاز ندارد و رسانه بدون سلبریتی هم رسانه است؛ اما واقعیتها و دیوار سفت واقعیت در این دو سال نشان داد که رسانه بدون سلبریتی هرچند که سرپا است؛ اما محبوب نیست.
بررسی آمار مخاطبان برنامههای تلویزیون مخصوصا سریالها که روزگاری کم نبود سریالهای خیابان خلوتکن همین رسانه، نشان میدهد که تلویزیون با تیم جدید در جذب مخاطب موفق نبوده است و برنامههای جدید تنها توانستهاند قشر اندکی از جامعه را به خود جذب کنند. این رویه منجر به قدرتمندتر شدن رقبای تلویزیون و شروع انتقادها به رسانه ملی شده است که چه شد آن تحول و چه شد آن مخاطبی که قرار بود پای تلویزیون میخکوب شود. چرا مخاطب مهم است؟ خیلی ساده است. شما هر چقدر محتوا تولید کنید؛ اما مخاطبی نداشته باشد، همانند ریختن طلا در دریا برای تغییر رنگ دریا است که اقدامی از پیش باخته و بیحاصل است؛ بنابراین تولید برنامه بدون توجه به مخاطب، کاری عبث است. حالا که مخاطب برای تلویزیون مهم است، مجبور است به سراغ سلبریتیها برود.
اما سوی دیگر قصه، سلبریتیها هستند، آنها هم به تلویزیون نیاز دارند. بدون تلویزیون، امکان حیات هنری ندارند و فراگیری تلویزیون با شبکه نمایش خانگی قابلمقایسه نیست و تلویزیون اصطلاحا چیز دیگری است.
خب حالا که علاقه دوطرفه وجود دارد، پس مشکل کجاست؟ تلویزیون با مواضع سلبریتیها موافق نیست مخصوصا مواضعی که در اغتشاشهای سال گذشته گرفتند. از سویی سبک زندگی برخی این افراد هم مورد تأیید مدیران جامجم نیست، از سوی دیگر هم سلبریتیها با مواضع مدیران این روزهای تلویزیون چندان احساس نزدیکی ندارند و معتقدند این افراد، مدار محدودی دارند که هر کسی در آن جا نمیشود.
اما بااینحال رابطه دوسویه باعث شد این زمزمههای همکاری که غلط هم نیست، شنیده شود و احتمالا باید به مرور منتظر بازگشت دیگر سلبریتیها مثل رضا رشیدپور هم باشیم؛ اما مسأله در اینجا، بازگشت این سلبریتیها نیست که سرمایههای تلویزیون هستند. مسأله چارچوب بازگشت و چارچوب همکاری است؛ یعنی بازگشت این افراد به تلویزیون که حقا و انصافا این روزها از منظر حرفهای ضعیف عمل کرده و برنامه درخور کمتر در آن به چشم میآید، خوب است و میتواند به افزایش مخاطب و جذابیت برنامهها کمک کند؛ اما باید چارچوبهای همکاری بهصورت صریح و شفاف میان دو طرف مشخص شود تا وضعیت رهای قبلی در تلویزیون دوباره حاکم نشود. از سوی دیگر مدیران تلویزیون هم باید از تجربیات قبلی خود همین سازمان درس بگیرند و سعی کنند با تعامل، مسائل را در سازمان حل کنند و الزاما تحکم و فشارهای قانونی و بخشنامهای جوابگو نیست.
رسانه آن هم تلویزیون بدون چهره و سلبریتی بیمعنا است. حالا مدیران تلویزیون خوش داشته باشند یا نه فعلا وضعیت همین است؛ بنابراین به جای قهر و دعوا باید به فکر همکاری بود؛ اما تلویزیون استانداردهای حرفهای را بهصورت صریح به سلبریتیها اعلام و در قراردادها هم این شرطها را اعمال کند تا وضعیت همکاری و تکالیف هر دو طرف مشخص شود تا بعدا ابهام و اختلافی ایجاد نشود و هر کسی از اول تکلیف خود را بداند.
/انتهای پیام/