اگر در برابر برخورد ناپسندی برای انسان تکلیف شرعی مثل امر به معروف یا نهی از منکر ایجاد شود، چنانچه بر خود مسلط باشد و بردباری پیشه کند، می‌تواند عکس‌العملی مناسب داشته باشد.

به گزارش«سدید»؛ زندگی انسان ساحت‌های مختلفی دارد که انسان مؤمن همانطور که از اسمش پیداست باید در هر کدام از آن‌ها ایمان خود را ظهور و بروز دهد. در ساحت‌های فردی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، هنری، اعتقادی، اخلاقی، علمی، اقتصادی و جسمی. بروز ایمان نیز در این ساحت‌ها چیزی نیست جز تقوا. یعنی فرد در همه این ابعاد زندگی نظر خدا و رضایت او را محور قرار دهد. امام صادق (ع) درباره وظیفه شیعیان فرموده است: «کونوا لنا زینا ولا تکونوا لنا شیناً» زینت و سبب افتخار ما باشید نه اینکه باعث شرمندگی ما باشید. در این راستا حضرت علی (ع) می‌فرماید: «اعیونی بورع واجتهاد و سداد» سعی کنید تقوا و ورع داشته باشید. در این راه تلاش کنید و استقامت داشته باشید. آنچه پیش رو دارید گزیده‌ای از سخنان آیت الله مصباح یزدی؛ در دفتر مقام معظم رهبری است که در سال ۸۷ ایراد کرده‌اند. بخش بیست و نهم آن را باهم می‌خوانیم:

در مطالب گذشته برنامه‌های شبانه‌ای که حضرت امیر (ع) برای متقین و شیعیان کامل بیان فرموده‌اند، ارائه شد؛ برنامه‌هایی که بیشتر در شب ظهور می‌کند؛ از عبادت و شب زنده‌داری، سحرخیزی، قرائت قرآن، سجده‌های طولانی، تسبیح، یاد خدا و استغفار که برای تقویت رابطه بنده با خدا انجام می‌شود.

اما در طول روز مؤمنین، بیشتر با مردم ارتباط دارند و باید بکوشند رابطه‌شان با دیگر بندگان، خداپسند باشد؛ چون انگیزه این ارتباطات نیز کسب رضایت خداست؛ لذا باید همیشه به یاد خدا باشند و سعی کنند در کار‌های خود خشنودی او را به دست آورند. از همین رو رفتار‌های ایشان در طول روز ممتاز است و با دیگران تفاوت دارد. روشن است که هر مسلمانی واجباتی را باید در طول روز انجام بدهد و از گناهانی باید پرهیز کند. اما اوصافی که شیعیان را در جامعه به عنوان گروهی ویژه از دیگران متمایز می‌کند، چیست؟ با توجه به این‌که محور فعالیت‌ها در روز ارتباط با مردم است، چهار وصف برای ایشان ذکر شده است.

بردباری، مانع نفوذ شیطان

خواه ناخواه، انسان در زندگی اجتماعی با صحنه‌هایی مواجه می‌شود که مطابق میل و سلیقه‌اش، و احیاناً مطابق شرع نیست. به طور طبیعی انسان در برابر چنین صحنه‌هایی حالت عصبانیت پیدا می‌کند. اما این عصبانیت، متناسب با مراتب ادب، معرفت و ایمان فرد، به صورت‌های مختلفی در رفتار او ظاهر می‌شود و ممکن است گاهی به واسطه این رفتار، انسان مبتلا به گناهی شود. مثلاً انسان مؤمن رفتار مباحی را از کسی می‌بیند، ولی، چون آن را نمی‌پسندد، ناراحت شده و در اثر این ناراحتی، شروع به پرخاش‌گری می‌کند؛ طرف مقابل هم عکس‌العمل نشان داده و جوابی می‌دهد و سرانجام کار به گفتگو‌هایی منتهی می‌شود که شرعاً جایز نیست.

اما اگر انسان بردباری را تمرین کرده باشد و زود عکس‌العمل نشان ندهد، و به تعبیر قرآن: إِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَامًا (۱)، مسأله با سکوت تمام می‌شود و مشکلی پیش نمی‌آید. حتی اگر کسی نسبت به انسان اهانت و بدگویی کند، اگر او چنین وانمود که اصلاً من چیزی نشنیده‌ام، مسأله تمام می‌شود. این بهترین راه است برای این‌که نه شخص هتاک به کار زشتش ادامه دهد و نه فتنه‌ای بر پا شود.

اما گاهی انسان در مقابل سوال یا رفتاری مجبور به پاسخ دادن است، و چنان در تنگنا قرار گرفته که باید عکس‌العملی نشان دهد. در چنین حالی اگر انسان برآشفته باشد و نتواند خود را کنترل کند، معمولاً حرف سنجیده‌ای برای گفتن ندارد؛ لذا ممکن است کلام نسنجیده‌ای بگوید که منشأ فتنه شود. اما اگر انسان بردبار باشد و اندکی تأمل کند، و سریع عکس‌العمل نشان ندهد، چه بسا در همان حال بحث تمام شود.

اگر هم در برابر برخورد ناپسندی برای انسان تکلیف شرعی مثل امر به معروف یا نهی از منکر ایجاد شود، چنانچه بر خود مسلط باشد و بردباری پیشه کند، می‌تواند عکس‌العملی مناسب داشته باشد و رفتاری سنجیده انجام دهد و حتی اگر لازم باشد به مقتضای وظیفه تندی از خود نشان دهد، این کار را حساب شده انجام می‌دهد و منفعلانه برخورد نمی‌کند. لازمه چنین رفتاری این است که انسان زود عصبانی نشود و بر نفس خود مسلط باشد. این همان «حلم»؛ است که خداوند در قرآن آن را به عنوان یکی از صفات برجسته پیغمبران ذکر کرده و در مقام ستایش بعضی از ایشان می‌فرماید: إِنَّه لأوَّاهٌ حَلِیمٌ (۲).

مؤمنی که می‌خواهد ممتاز و شیعه علی (ع) باشد، باید تمرین کند که همیشه بر رفتار و کردار خود مسلط باشد؛ اگر جایی تندی و پرخاش لازم است، حساب شده این‌کار را انجام دهد؛ بداند کجا، چه اندازه و چگونه باید برخورد کند؛ حتی تا جایی که ممکن است به صورتی رفتار کند که کار به تندی نکشد. ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ (۳)؛ بدی‌ها را به زیباترین صورت پاسخ دهید. در ادامه این آیه می‌فرماید:؛ إِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ؛ اگر چنین رفتاری داشته باشید، حتی کسی که با شما دشمنی داشته، در نتیجه حسن رفتار شما، تغییر موضع می‌دهد؛ چنان‌که گویا دوست صمیمی و گرم شماست. اما لازمه این امر این است که انسان بتواند در همه حال رفتار خود را کنترل کند و این کار احتیاج به تمرین دارد.

این اولین صفتی است که برای متقین در مقابله با دیگران ذکر می‌شود. شاید علت تقدم این صفت بر دیگر اوصاف و تأکید بر آن این باشد که ما معمولاً حلم را یک فضیلت به حساب نمی‌آوریم، از اهمیت آن غافل هستیم و نمی‌دانیم بردباری تا چه اندازه از مفاسد جلوگیری می‌کند.

حلم راه نفوذ شیطان را می‌بندد و در موفقیت انسان تأثیر فراوانی دارد. زیرا به محض این‌که انسان عصبانی می‌شود، شیطان مهار او را در دست می‌گیرد و گاهی انسان را به جایی می‌رساند که نمی‌فهمد چه می‌گوید و چه کار می‌کند. حتی گاهی در چنین حالتی سخنانی بر زبان انسان جاری می‌شود که خود او بعد از این‌که عصبانیتش فروکش کرد از یادآوری آن‌ها خجالت می‌کشد. اگر انسان بتواند با تمرین خود را عادت بدهد که بر اعصابش مسلط باشد، کلید بسیاری از فضائل را دارا است.

همه مردم کار‌های خوب را می‌شناسند و می‌دانند واجباتی را باید انجام دهند. اما اهمیت و نقش علم در فضائل انسانی و تکامل او و پیشرفت جامعه برای همگان روشن نیست. مخصوصاً کسانی که به تعبیر امروزی عمل‌گرا هستند و بیشتر به رفتار‌های خارجی و اعمال افراد توجه دارند و به دانش، بینش و فهم ایشان چندان اهمیتی نمی‌دهند، برای ارزیابی افراد و فضائل آن‌ها فقط به رفتارهایشان به ویژه حجم آن‌ها نگاه می‌کنند. غافل از این‌که کلید دست‌یابی به فضائل و مراتب کمال انسانی علم است.

اعمال ما شامل مجموعه‌ای از رفتار‌های ایجابی و اثباتی و در مقابل، پرهیز و خودداری از مجموعه‌ای دیگر از رفتارهاست. عنوان عام رفتار‌های خوب، که عمدتاً در اعمال خارجی ظاهر می‌شود و گاهی به رفتار‌های باطنی نیز توسعه داده می‌شود، واژه «برّ»؛ است.

در قرآن کریم بر این عنوان تأکید زیادی شده است؛ به عنوان مثال: لَّیْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ ۴. معنای «برّ»؛ صرف نظر از بعضی ظرافت‌ها تقریباً با «احسان»؛ مساوی است و طیف وسیعی از رفتار‌ها اعم از واجبات و غیر آن را در بر می‌گیرد. «برّ»؛ یعنی این‌که انسان بخواهد خدمت واقعی برای دیگران انجام دهد که موجب رشد، تکامل و سعادت ایشان شود و در مقابل این خدمت انتظار پاداش یا تقدیری را نداشته باشد.

معمولاً انسان در مقابل هر رفتار نیک، انتظار نیکی متقابل را دارد. به قول معروف کاسه آنجا رود که باز آید قدح! ولی مؤمنین چنین؛ محاسباتی را در کار‌های خود راه نمی‌دهند؛ بلکه آن‌ها هر کاری را، چون خدا دوست دارد، انجام می‌دهند.

در بسیاری از روایات نسبت به این امر تأکید شده که مؤمن باید خیرخواه همه انسان‌ها اعم از برّ و فاجر باشد. تلاش انسان برای ارشاد یک گناهکار از سر خیرخواهی اوست. مؤمن باید دلسوز دیگران حتی گناهکاران باشد. احسان اختصاص به واجبات ندارد و هم‌چنان‌که گفته شد لازم نیست در برابر احسان دیگران باشد. مؤمن کار خوب را انجام می‌دهد، چون خدا آن را دوست دارد. این یکی از صفات بارز متقین است.

گفته شد: بخشی از رفتار‌ها را نیز باید ترک کرد. برای این موارد واژه «تقوا»؛ به کار می‌رود. هر چند تقوا به معنای وسیع خود شامل اعمال ایجابی هم می‌شود، ولی معمولاً این واژه در مقابل بِرّ که برای اعمال ایجابی است برای اعمال سلبی به کار می‌رود. تَعَاوَنُواْ عَلَی الْبرِّ وَالتَّقْوَی ۵. ترجمه شایع تقوا، پرهیزگاری است و شاید دلیل این‌که شیعیان را «متقی»؛ می‌گویند، این است که تقوا غالباً در مورد پرهیز از گناهان و کار‌های زشت استعمال می‌شود.

در ادامه بیان اوصاف شیعیان، عبارت نهج‌البلاغه در این‌جا اندکی با نسخه بحارالانوار تفاوت دارد؛ هر چند مضمون هر دو یکی است. بر اساس نسخه نهج‌البلاغه حضرت امیر (ع) تشبیه ادیبانه بسیار زیبایی را فرموده‌اند: قَدْ بَرَاهُمُ الْخَوْفُ بَرْیَ الْقِدَاحِ. سابقاً یکی از سلاح‌های شایع تیر و کمان بود. معمولاً تیر را از چوب‌های محکمی می‌ساختند که به راحتی نمی‌شکست. این چوب‌ها را تراش می‌دادند، تا نوک آن‌ها تیز شود. به این کار که در قدیم یک هنر بود «بَرْیُ الْقِدَاح»؛ می‌گفتند.

امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید: شیعیان را همانند تیری تراشیده، صاف و باریک می‌بینید. این تشبیه، عبارت دیگری از تعبیر أَجْسَادُهُمْ نَحِیفَةٌ است که پیش از این گذشت. یعنی خوف بدن ایشان را لاغر کرده است.

درباره اصل «خوف»؛ مکرراً صحبت شده است. آنچه در این‌جا که به ذهن انسان می‌آید این است که خوف چه اندازه اهمیت دارد و آیا لازم است انسان در زندگی این قدر ترس داشته باشد؟ و اگر لازم است، از چه چیز باید بترسد؟ و ترس چه گونه انسان را تراش می‌دهد؟ البته توجه دارید که این یک تشبیه است و در مقام تشبیه و استعاره دقت‌های عقلی رعایت نمی‌شود. منظور ازاین تشبیه توجه دادن به این نکته است که ترس موجب لاغر شدن بدن انسان می‌شود. اگر انسان تن‌پرور و به دنبال لذایذ دنیا و شکم‌بارگی باشد، طبعاً اضافه وزن پیدا می‌کند و بر عکس، اگر در اثر فقر یا در اثر اراده قوی، از غذا‌های رنگارنگ استفاده نکند، لاغر می‌شود. اما چگونه خوف باعث لاغری می‌شود؟

به کجا می‌روم؟

موارد استعمال «خوف»؛ در قرآن و روایات تنها شامل خوف از خدا نمی‌شود؛ بلکه استعمالات دیگری هم دارد. مانند: وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوَی (۶)؛ خوف از مقام الهی غیر از خوف از عذاب جهنم است. در آیه دیگری بهره‌مندی از مواعظ الهی و نصایح اولیای خدا به کسانی اختصاص داده شده که خَافَ مَقَامِی وَخَافَ وَعِیدِ (۷). یعنی تا زمانی که خوف نباشد، موعظه الهی اثر نمی‌کند. چنین تعبیراتی مکرراً در قرآن به کار رفته و این امر نشان دهنده اهمیت آن است.

در مقابل «خوف»، بی‌عاری است؛ بی‌خیالی و بی‌تفاوتی نسبت به مسائل و مشکلات. نمونه‌های زیادی از آن هم، با اختلاف مراتب، در جوامع گوناگون، مخصوصاً جوامعی که فرهنگ اسلامی در آن‌ها ضعیف است، دیده می‌شود؛ جوامعی که افراد آن اگر غم و غصه‌ای برایشان پیش آید سعی می‌کنند به صورت‌های مختلف، از جمله با مصرف مشروبات الکلی، آن را فراموش کنند و خود را به بی‌خیالی بزنند. زیربنای فکری این‌کار این؛ است که فقط آنچه مطابق میل و هوس و تأمین کننده لذات ماست، مطلوب است و هر چه مزاحم امیال و لذت‌ها باشد، باید به هر صورت ممکن طرد شود. این منطق شایعی است، که اساس آن پوچی زندگی است؛ این زندگی هدف و معنایی ندارد؛ ما مثل حیوانی بی‌هدف متولد شده‌ایم و باید سعی کنیم تا جایی که ممکن است خوش باشیم. روزی هم می‌میریم و همه چیز تمام می‌شود. این همان پوچ‌گرایی است. البته امروزه مکتبی به نام نهیلیسم وجود دارد؛ ولی سابقه چنین طرز تفکری طولانی‌تر از این مکتب است.

در مقابل این تفکر، کسانی دغدغه دارند که سرانجام ما چه می‌شود؟ آیا خبری هست؟ آیا ما مسؤولیتی داریم؟ چنین کسانی وجدان بیداری دارند که آن‌ها را آرام نمی‌گذارد و دائماً در حال اضطراب هستند؛ می‌دانند که ما مثل حیوانات، بی‌شعور و بی‌مسؤولیت نیستیم. کسی که ما را آفریده است، هدفی از آفرینش ما داشته و روزی از ما بازخواست خواهد کرد. اگر این باور در کسی پیدا شد، خواه، ناخواه مرتبه‌ای از خوف را در پی خواهد داشت. هر قدر انسان بیشتر درباره آینده خود و مسؤولیت‌هایی که ممکن است متوجه او باشد تأمل کند و آن‌ها را باور کند، خوفش بیشتر می‌شود. چون ضمانتی برای جلوگیری از خطرات احتمالی آینده وجود ندارد.

خوف، عامل ساختن فردا

یکی از بزرگان که خدمات زیادی را به اسلام و روحانیت داشته، می‌فرمود: نگرانم! نمی‌دانم از این دنیا ما را به کجا می‌برند؟ می‌گویند بعد از مرگ، زمانی که ما را دفن کردند، شب اول قبر، سوال نکیر و منکر و عالم برزخی در کار است؛ اما آیا به این مسأله فکر می‌کنیم که سرانجام ما چه خواهد شد؟ یا اگر در جایی صحبت از قبر و قیامت شود، تا جایی که بتوانیم توجه خود را به مسائل دیگر منصرف می‌کنیم؛ مبادا چیزی در مورد مرگ و قبر و تنگی و تاریکی آن بشنویم!

اما کسانی هستند که تعمد دارند درباره این مسائل بیشتر فکر کنند و بیشتر آن‌ها را برای خود مجسم کنند. امام زین‌العابدین (ع) آن قدر این مسأله را جدی می‌گیرد که سحر‌های ماه رمضان با گریه در دعای ابوحمزه می‌فرماید: أَبْکی لِضِیقِ لَحدِی؛ أَبْکی لِسُؤالِ مُنْکَرٍ وَ نَکیر؛ می‌گریم برای فکر تنهایی‌ام در قبر! اما ما چه؟!

سرّ این‌که انسان باید خوف داشته باشد، این است که پوچ‌گرا نباشد و زندگی را پوچ حساب نکند. اگر ما زندگی را پوچ ندانستیم، نگران آینده خواهیم بود. انسان اگر نسبت به آینده یقین هم نداشته باشد، حتی احتمال خطر هم انسان را نگران می‌کند. مگر ما یقین داریم که تمام چیز‌هایی که نگران آن‌ها هستیم، فردا واقع می‌شود؟

کیف أصبر علی فراقک؟!

گرچه ترس بعضی افراد از عذاب جهنم است، اما کسانی هم هستند که از امور مهمتری خوف دارند؛ کسانی که نگران‌اند روز قیامت به لقای الهی نائل نشوند و سخن محبت آمیز او را نشنوند. چون شنیده‌اند خداوند درباره بعضی خطاکاران گفته: لاَ یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ۸؛ خداوند روز قیامت با بعضی؛ از مردم قهر می‌کند و با آن‌ها حرف نمی‌زند. متقین از ترس اینکه مبادا جز چنین کسانی باشند، همین امروز گریانند و گریه‌شان از زمانی که در آتش جهنم بسوزند، بیشتر است.

ما هنوز نمی‌دانیم یعنی چه؟ کسانی این مصیبت را درک می‌کنند که تلخی قهر مادر و قهر دوست را چشیده باشند. کسانی که دل بسته‌اند به این‌که در روز قیامت با خدا انس داشته باشند و جلوه‌های او را تماشا کنند، ترس از محرومیت از این آرزو از هر عذابی سخت‌تر است. امیرالمؤمنین (ع) در دعای کمیل می‌فرماید فهبنی صبرت علی عذابک فکیف اصبر علی فراقک. گیرم که بر عذاب تو صبر کنم؛ چگونه بر فراق تو صبر کنم؟

خوف الهی شامل تمام مواردی که گفته شد، می‌شود. البته هر کس خوفی دارد؛ بعضی خوف از عذاب، بعضی خوف از محرومیت از نعمت‌های بهشتی، بعضی خوف از محروم شدن از رضوان الهی، برخی دیگر خوف از نشنیدن سخن الهی و موارد دیگری که شاید عقل ما به آن‌ها قد ندهد. همه این موارد خوف است. اما آنچه مهم است این است که انسان بی‌خیال نباشد؛ به فکر آینده‌اش باشد و بداند باید برای سعادت آینده‌اش تلاش کند؛ اگر بخواهد به هر مرتبه‌ای از کمال و معرفت برسد، باید امروز تلاش کند. اما چون نمی‌داند اعمالش مورد قبول واقع شده است، همیشه خوف دارد؛ لذا حتی کسانی که در نهایت لطف الهی هستند، از خوف جدا نیستند.

۱. فرقان / ۷۲.

۲. توبه / ۱۱۴.

۳. فصلت / ۳۴.

۴. بقره / ۱۷۷.

۵. مائده / ۲.

۶. نازعات / ۴۰.

۷. ابراهیم / ۱۴.

۸. بقره / ۱۷۴.

/انتهای پیام/

منبع: جوان
ارسال نظر
captcha