به گزارش «سدید»؛ بیژن نوباوه وطن؛ از دوره هشتم و نهم به مجلس شورای اسلامی راه یافت. نایب رئیس دوم کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی بوده است. همچنین عضو شورای نظارت بر صدا و سیما نیز بوده است. نوباوه به سبب سابقه پیشینی که در حوزه خبرنگاری دارد؛ در سال ۱۳۹۳ نشان افتخار جهادگر عرصه فرهنگ و هنر را دریافت کرده است. در همین رابطه در گفتگو با بیژن نوباوه موضوع جایگاه دولت در سیاستگذاری فرهنگی را بررسی کرده ایم که در ادامه می آید:
بایستههای اجباری برای سیاستگذاری فرهنگی موفق، در فضای فعلیِ کشور، از دیدگاه شما چیست؟!
فرهنگ را اگر در یک تعریف جامع به عنوان بایستههای یک تفکر موفق در اصلاح امور جامعه و تربیت در نظر بگیرید، در هر جامعهای متفاوت از دیگری است. اما هنجارهائی که انسان را در پیشبرد به سوی هدفهای انسانی یاری میرساند؛ راه و روش فرهنگی است. فرهنگ مجموعهای از سنتها و آداب و رسوم و روشها و اصولا تفکرات یک جامعه است. این بایستهها و نبایستهها در هر جامعه و کشوری بسته به سلیقه و تحولات تنظیم میشود. شاید یک روزی در ایران؛ حمله مغولها منجر به تغییر در باورهای ایرانیان شده بود و ایستادگی در مقابل بیگانه را بین آنان رواج داده بود، اما روزی دیگر در مقابل حرکات استعماری، آموزههای فرهنگی رنگ و بوی دیگری میگرفت. به هرحال واقعیت آن است که آموزههایی که میتواند جامعه را هدایت کند، نه صرفا آموزههایی که جنبه عادت دارند و میتوانند غلط نیز باشند، فرهنگ جامعه محسوب میشود. در کشورهای مختلف نیز این مسئله جریان دارد و همه برنامهها حول محور این مرکز تنظیم میشود.
در تعریفی که شما ارائه دادید، میتوان از نقش کامل عرفِ مردمی در شکل دهی به فرهنگ حاکم بر جامعه سخن گفت. در این راستا برای دولت چه جایگاهی میتون قائل بود؟ آیا دولت در این راستا نقشی برجستهتر از جامعه دارد؟
مسائل برآمده از درون جامعه را نمیتوان الزاما فرهنگ نامید! مسائلی که برآمده از دل جامعه هستند و در عین حال مربوط به رشد جامعه هستند، میتوانند در این بایستهها دسته بندی شوند. بسیاری از عاداتِ جامعه هم البته جنبه مثبت ندارند و نمیتوانند در راستای این بایستهها دسته بندی شوند. مثلا بی نظمی که امروزه در جامعه ما موج میزند! این به معنای فرهنگ نیست و عادات غلط در جامعه است. عاداتی که جامعه را به سمت اهداف پیش میبرد، در دل فرهنگ جای دارند. اما درباره دولت ها؛ نظامات سیاسی هستند که از دل همین جامعه بیرون آمده اند و در نتیجه در راستای غنای فرهنگ و رشد جامعه نیز میکوشند. آنها با این فرض باید برنامه ریزی و برنامه سازیای داشته باشند که در راه رشد جامعه تفسیر شود. اما اگر دولتها غیر از ملتها باشند؛ مثلا در جوامع استعمارزده، آنها عکس میل مردم حرکت میکنند. همین امروز که دولتهای غربی باورهایی را به جامعه ما تلقین میکنند که در پیشرفت ما تاثیری نخواهد داشت و این حرکت از سوی ملت همسویی نخواهد شد.
بنظر شما سمت و سوی حرکت دولتِ یازدهم و دوازدهم تا چه میزان با فرهنگ برآمده از میان جامعه، همسو است؟ تجربه نشان داده که دغدغههای فرهنگی دولتها همواره متمایز از فضای مردمی بوده است. دولتها در بسیاری از موارد درگیر موارد جزئی و غیرهمگانی هستند که در میان مردم از اهمیت چندانی برخوردار نیست. این در حالیست که اولویتهای مردمی در حوزه فرهنگی متفاوت است. مثلا دولتِ یازدهم اولویت روزهای زیادی از دوران خود را در برگزاری یا لغو کنسرتهای موسیقی گذاشته بود! در حالی که درصد بسیار کمی از مردم دغدغه این مسئله را در حوزه فرهنگ جامعه داشتند. این عدم همسویی ناشی از چیست؟!اینها مسائل کوچکی ست که شما به آن اشاره میکنید! اساسا دولتهای پس از انقلاب در کمتر مواردی موفق بوده اند که فرهنگ را به صورت واقعی ارتقا دهند. البته که در این راه مشکلاتی هم وجود داشته است.در کشور ما به جای تسلط یک نگاه تکاملی و تربیتی، یک نگاه سیاسی بر فرهنگ حاکم است. دولتها فرهنگ را دستاویزی میپندارند که بوسیله آن، با ایجاد میل و رغبت در بخشی از مخاطبین شان در جامعه، به اهداف سیاسی خود برسند. در دورههای مختلف هم این مسئله تفاوتی نکرده است. پس از سالهای دفاع مقدس که یک فرهنگ ایثار و شهادت در جامعه حاکم بود، از دهه هفتاد؛ فضای حاکم بر فرهنگ، فضایی کاملا سیاسی است. هیچ یک از این دولتها هم نتوانستند به گونهای عمل کنند که خواست جامعه بوده است.
در کشور ما به جای تسلط یک نگاه تکاملی و تربیتی، یک نگاه سیاسی بر فرهنگ حاکم است. دولتها فرهنگ را دستاویزی میپندارند که بوسیله آن، با ایجاد میل و رغبت در بخشی از مخاطبین شان در جامعه، به اهداف سیاسی خود برسند.
البته در کنار همه این مسائل تهاجمی بسیار گسترده بوده که برای مردم میل سازی ایجاد کرده و دولتها نیز با همین ذائقه مردم راه آمده اند و حرکت داشته اند.
مواردی که شما به آنها اشاره کردید، در برخی موارد مرا به یاد انتقادات رهبری از عملکرد دولتها در حوزه فرهنگ انداخت! شما ریشه این نقدها را در چه موضوعی میدانید؟
فرهنگ اصلا مربوط به دولت نیست! هرچند که دولتها عملکرد بسیاری ضعیفی داشته اند و این عملکرد الان هم ادامه داشته است. وقتی صحبت از دولت به میان آمد، باید صحبت از نظام نیز بشود. در خارج از بنده دولت، آیا در قوه قضائیه ما فرهنگِ صحیح حاکم است؟! آیا در شهرداریها فرهنگ درست حاکم است؟! آیا در منابعی که از دسترس دولتها خارج است یک فرهنگ صحیح حاکم است؟! در جائیکه دولتهای باید برنامه ریزی فرهنگی داشته باشند، میتوان به آنها گفت که شما این برنامه ریزی را انجام نداده اید! در این دست موارد میتوان به دولتها انتقاد وارد کرد.
البته این را نیز نباید از نظر دور داشته باشید که کشور ما هرچند در برخی موارد حرکت منفی فرهنگی داشته، در بسیاری از زمینهها نیز پیشرفتهایی داشته است. افزایش تخصص و تکنولوژی، ایثار و ... مواردی از این نوع پیشرفت است.
شما نظام را متولی اصلی این امر میدانید؟
بله! ما نباید دولت را در این زمینه نام ببریم و مسئولیتها را بر گرده آن بگذاریم.
کدام بخش از نظام به صورت بازوی اجرایی این مسئولیت درآمده است؟به نظر من در این راستا میتوان از دیگر بخشهای نظام نیز نام برد. مثلا حوزههای علمیه! نقش حوزهها را نمیتوان کمتر از دولت دانست. آیا حوزههای علمیه کارشان را به درستی انجام داده اند؟! وظیفه اصلی روحانیت تربیت در جامعه است. روحانیتی که از منبر پائین آمده و به کار اجرائی وارده شده، از مدرسه و دانشگاه بیرون آمده و به سوی کار اجرائی رفته است، در واقع تربیت را تعطیل کرده است. قبلا معلمها در بسیاری از مدارس روحانی بودند. در زمان تحصیل من، معلم ما روحانی بود! روحانیای که میتواند درسهای روز و اخلاق را به صورت توامان به دانش آموزان ارائه دهد!پس همه این جریان را نباید متوجه دولتها کرد. این درست است که دولت ضعفهای زیادی دارد؛ نگاهاش به فرهنگ سیاسی است و در این زمینه آنطور که شایسته بوده، حرکت نکرده است. اما واقعا آیا این موارد به تنهائی تعیین کننده است؟! به نظر من همانقدر که کار دولتها مهم است، این بخشهای دیگر نیز در حوزه فرهنگ سهم دارند.
نقش حوزهها را نمیتوان کمتر از دولت دانست. آیا حوزههای علمیه کارشان را به درستی انجام داده اند؟! وظیفه اصلی روحانیت تربیت در جامعه است. روحانیتی که از منبر پائین آمده و به کار اجرائی وارده شده، از مدرسه و دانشگاه بیرون آمده و به سوی کار اجرائی رفته است، در واقع تربیت را تعطیل کرده است.
وقتی صحبت از فرهنگ به میان میآید، بسیاری از افراد به اشتباه به وزارت فرهنگ و ارشاد اشاره میکنند. در حالیکه اینگونه نیست! تربیت و فرهنگ باید از مدرسه شکل بگیرد. بسیاری از مشکلات ما ریشه در آموزش و پرورش دارد. اینکه صرفا ما یک نگاه سیاسی را در حوزه فرهنگ پی بگیریم، نمیتواند واقعی و موفق باشد. این تنها وظیفه دولتها نیست که در این راستا عمل کنند. همه ارگانها باید به وظایف خود درباره فرهنگ عمل کنند. قوه قضائیه باید تلاش کند که قاضی اش سالم باشد، شهرداری کاری کند که کارمندانش رشوه نگیرند و موارد زیادی از این دست. این موارد هم در همه جای دنیا هست!پس اگر نام از فرهنگ میبریم، نیاز به قانون و نظام اجرائی و ضمانت اجرائی است. ضمانت و نظامی که همه سیستم کشور مسئولیت آن را به عهده دارند. این راهبردی است که اگر بتوانیم آنرا اجرائی کنیم، قطعا در این حوزه موفق خواهیم بود.
/انتهای پیام/