یادداشت// نصرت الله قادری
عدم وجود نظریه پرداز موجب شده که سهل پسندی به وجود بیاد؛ امروز هر کس می‌تواند نظریه پرداز باشد، هرکسی می‌تواند نویسنده باشد و هر کسی می‌تواند کارگردان باشد و به راحتی اثر خود را چاپ و ارائه کند، بی آنکه صاحب نظریه و دیدگاه باشد. در این چند ساله اخیر این امر با خصوصی شدن دنیای هنر نیز همراه شده و باعث شده هنر به ناچار به اقتصاد تکیه کند و در آمدزا باشد.
گروه فرهنگ و هنر «سدید»؛ نصرت الله قادری نویسنده کتاب «آناتومی ساختار درام»: ضروری‌ترین مسئله‌ای که متاسفانه در دنیای امروز هنر و ادبیات فراموش شده این است که نظریه پرداز نداریم، هرچند که ما در دنیای علم بسیار پیش رفته ایم. یکی از دلایلی که نظریه پرداز نداریم سیستم گسیخته و بسیار وسیع دانشگاه است. دانشگاه‌ها در تمام کشور گسترده شده و در حال آموزش هستند بدون اینکه استادی داشته باشد.
عدم وجود نظریه پرداز موجب شده که سهل پسندی به وجود بیاد؛ امروز هر کس می‌تواند نظریه پرداز باشد، هرکسی می‌تواند نویسنده باشد و هر کسی می‌تواند کارگردان باشد و به راحتی اثر خود را چاپ و ارائه کند، بی آنکه صاحب نظریه و دیدگاه باشد. در این چند ساله اخیر این امر با خصوصی شدن دنیای هنر نیز همراه شده و باعث شده هنر به ناچار به اقتصاد تکیه کند و در آمدزا باشد. وقتی قرار باشد که هنر درآمد زا باشد به ناچار آنچه را که تولید می‌کند باید مخاطب داشته باشد و بدین منظور نیز از مخاطب پول بگیرد تا بتواند کار خود را ادامه بدهد.
این یک شوخی گروتسک است اگر ما به یک فیلسوف بگوییم فلسفه‌ای تولید کند که بتوان آن را به فروش رسانده و با آن پول در آورد؛ یا اینکه به یک فقیه بگوییم باید به گونه‌ای کار کند که بتواند از طریق فقه پول خود را دربیاورد. چنان اتفاقی غیر ممکن است و ساحت اصلی پدیده از بین می‌رود.
در دنیای قدیم اصالتی به نام تعهد وجود داشت که بر اساس آن «فرد» کاری را انجام می‌داد. هر فرد یک تعهدی دارد. یک فرد به نام علامه امینی است که کتاب می‌نویسد و دنیای اسلام را با این کتاب تکان می‌دهد. علامه امینی کسی است که برای پاسخ به یک سوال از نجف تا هند می‌رود و مجبور است کتاب را از یک کتاب دار وهابی به امانت بگیرد که کتاب را برای ۱۲ ساعت بیشتر در اختیار او نمی‌گذارد و علامه امینی باید این کتاب را رو نویسی کند. تمام این ملالت‌ها را می‌کشد تا در نهایت یک الغدیر بیرون می‌آید. یک حکیم طوس به تنهایی، تمام سرمایه زندگی خود را می‌گذارد و یک شاهنامه خلق می‌کند. تنها یک مولانا داریم که از او مثنوی و غزلیات شمس بیرون می‌آید.
در هنر‌های جمعی و هنر‌های نمایشی، فرد دیگر وجود ندارد و یک گروه باید کار کند و این گروه در دنیای امروز نیازمند معیشت است. در تمام دنیا در حیطه تئاتر، دولت به آن‌ها کمک می‌کند. دولت از مردم مالیات دریافت و به هنرمندان تزریق می‌کند به این دلیل که تئاتر در تمام جهان مترادف با فرهنگ است. فرهنگ نیز ارتشی است که در سکوت می‌جنگد و فوری نتیجه نمی‌دهد و اینگونه نیست که امروز عمل کرده و فردا نتیجه آن را در یافت کنید. بیش از چهل سال دشمن در زمینه فرهنگی کار کرده و نتیجه این شده که نسل جدید ما نه اساطیر ایران را می‌شناسد و نه می‌تواند مفاهیم مذهبی را خوب بفهمد، اما طرف مقابل را به خوبی می‌شناسد. چرا؟ به این دلیل که دشمن در دنیای سینما، تلویزیون و رسانه کار کرده و توانسته مغز شویی کند. حال اگر قرار است دربرابر دشمن و دربرابر این دوره چهل ساله و صد ساله که آن‌ها کار کرده اند بایستید و حرف نویی داشته باشید، ابتدا نیازمند هنرمند هستید. هنرمند است که اثر را را خلق می‌کند و بعد نظریه پرداز است که نظریه پردازی می‌کند، اما در هر دو گام ضعیف هستیم.
هنرمند نداریم به این دلیل که کار هنری کردن ارزان شده و هر کسی به نام نو آوری و به نام آوانگاردیسم می‌تواند هرکاری انجام دهد و با شعار جوان گرایی هر کسی بدون رنج و مرارت می‌تواند یک تولید داشته باشد و نام آن را هنر بگذارد. از یونان قدیم تا امروز ارتباط دنیای هنر یعنی اینکه شما به عنوان علت فاعلی اثری را خلق می‌کنید که نتیجه آن باید به علت غایی مخاطب برسد. اگر مخاطبی که یک اثر هنری را می‌بیند از هنرمند سوال کند شما در اثر خود حرفی را دارید که من مخاطب آن را درک نمی‌کنم -حتی اگر این هنر برای هنر باشد- و نمی‌فهمم شما می‌خواهی چه چیز را به من منقل کنید می‌گوید همان هست که شما دیدید. این یک نوع شارلاتانیزم است که در دنیای هنر به وجود آمده است. این شارلاتانیزم به چه صورت است؟ داستانی زیبا نقل شده است که دو خیاط شیاد وارد شهری می‌شوند و به پادشاه وعده می‌دهند که اگر طلا و نقره آن‌ها تامین شود، لباسی آماده میکنند که یک تار آن طلا و یک پود آن نقره است، اما این لباس را تنها کسانی می‌توانند ببینند که حلال زاده اند. از پادشاه طلا و نقره را دریافت می‌کنند و کارگاه‌های پارچه بافی بیهوده‌ای راه می‌اندازند که خالی کوبیده می‌شود. سپس لباس آماده نشده‌ای را برتن برهنه پادشاه می‌پوشانند -لباسی که نیست- در ابتدا شاه می‌داند که لباسی بر تن او نیست، اما جرات نمی‌کند بگوید من لباس ندارم، زیرا تصور می‌کند حرام زاده خوانده می‌شود. مردم نیز می‌بینند که برهنه است، اما از لباس تعریف می‌کنند و جرات نمی‌کنند بگوید لباس بر تن او نیست. عمده تولید هنری ما به دلیل عدم پشتوانه نظری و دیدگاه به همین ورته گرفتار شده است. کسی جرئت نمی‌کند بگوید هیچ ندارد، زیرا به محض اینکه بگویی این هنر هیچ ندارد شما فنتیک (fanatic)، مرتجع و عقب مانده خطاب و به عدم دریافت از هنر امروز متهم می‌شوید.
در این مملکت محصولی به نام پست مدرنیسم باب شده در حالی که هیچ شناختی از آن نداریم و نمی‌دانیم که اولین گام دنیای پست مدرنیسم، رویکرد به سنت است. نمی‌دانیم که دنیای تئاتر، سینما و ادبیات با تمام اتفاقاتی که در آن رخ داده، رویکردی به دنیای سنت دارد. ما نه سنت خود را می‌شناسیم و نه با دنیای مدرن آشنایی داریم و با هیچ کدام از این‌ها ارتباطی نداریم.
مهم‌تر از این موارد یک هنرمند ریشه در خاک، فرهنگ، دیدگاه، عقیده و ایدئولوژی خود دارد، اما اگر فرهنگ، منطقه و خاک خود را نشناسد، محصولی کپی شده از طرف مقابل ارائه می‌کند که آن‌ها اصل آن را بهتر و شاهکارتر دارند. به طور نمونه تئاتر ابزورد (Theatre of the Absurd) که در دنیای تئاتر فرانسه کلاسیک است را در ایران خلق کنید. آیا در ایران زمینه‌ای که به تئاتر ابزورد برسد را داشته اید؟ آیا اتفاقاتی که باعث پیدایش این مکتب شده در اینجا وجود داشته است؟ خیر. شما چیزی را خلق می‌کنید که نظریه ان را نخوانده اید و نمی‌شناسید؛ یک پدیده‌ای را خلق می‌کنید که شتر گاو پلنگ است و متاسفانه پذیرفته هم می‌شود. اقتصاد که کنار آن بیاید سهل پسندی هم می‌آورد. مخاطب سهل پسند است و هر میزان که محصول راحت‌تر و آسان‌تر باشد و کمتر او را به کنش گری وا دارد به آن رویکرد بهتری دارد. به همین دلیل داستان و تئاتر‌های بسیار ارزان و چیپ در کشور می‌بینید که خوب می‌فروشند و آن اثری که صاحب اندیشه است کم به فروش می‌رسد. به همین دلیل اگر امروز از دانشجویان ادبیات بپرسید مهم‌ترین ادیب فعلی ما کیست از آن شناختی ندارند.
در عرصه هنر و ادبیات مسئله رنج مهم است؛ هنرمند خلاق امروز عادت نکرده است رنج بکشد؛ به این دلیل که رسانه وسیع به وجود آمده و دانشی اقیانوسی به عمق یک بند انگشت به مخاطب می‌دهد. امروز دانشگاه فلسفه در دور افتاده‌ترین نقاط ایران داریم که فلسفه سیاسی و نظریه ایمانوئل کانت (Immanuel Kant) درس می‌دهد؛ کسی کانت درس می‌دهد که کانت را نمی‌شناسد، این دانشجویی که اهل مطالعه نیز نیست، می‌خواهد چه خروجی برای جامعه داشته باشد؟
سرانه مطالعه ما فاجعه است، وقتی در یک کشور ۸۰ میلیونی تیراژ کتاب ما ۲۰۰ تا ۳۰۰ تا است و فروش نمی‌رود این یعنی فاجعه. چگونه این اتفاق رخ می‌دهد؟ کشور مورد سیل هجوم فرهنگی قرار دارد و ما از آن ناگریزیم. چگونه می‌توان مخاطب را عادت به مطالعه بدهیم تا بیاندیشد و کنشگر باشد؟ چگونه ژاپن و هند توانسته اند این کار را کنند؟ همین هجوم را فرهنگ غرب به ژاپن و هند نیز دارد، اما چرا ان‌ها توانسته اند اصالت فرهنگی خود را رعایت و حفظ کنند؟ آن‌ها از «فرد» شروع کرده اند. چیزی که در دستور دینی ما نیز وجود دارد. ما فرد سازی نکرده ایم. امروزه اگر به فردی بگویید یک اتفاق واقعی رخ داده که بسیاری از آدم‌ها آن را دیده اند و این انسان که این ماجرا را رقم زده معصوم نبوده و معجره‌ای نداشته است، اما متوجه می‌شوید که ادراک این موضوع را ندارد؛ بچه‌ای که در جبهه جنگیده؛ در مواجهه با میدان مین و برای عبور از آن، پوتین را از پای خود بیرون آورده و گفته این «بیت المال» است و باید برای نفر بعدی بماند. این اتفاق افتاده است، چرا جوان امروز این موضوع را نمی‌پذیرد و آن را شعار می‌داند؟ معتقد است مگر می‌شود در حالی که میلیاردی دزدی می‌کنند و کسی کاری ندارد؛ یک نفر پیدا شود که از یک پوتین بگذرد؟ به این جهت است که مخاطب ادراکی نسبت به شهدا ندارد.
وقتی مسئولی از بیت المال دزدی می‌کند مخاطب نمی‌تواند بپذیرد که هنوز انسان‌هایی هستند که در جبهه در حال تفحص هستند تا چند استخوان از شهدا پیدا کنند و یا پلاکی بیابند. این آدم‌ها مجنون هستند، اما نه به معنای دیوانگی، جنون مقدسی که نشان میدهد عاقل این افراد هستند و ما ادراکی از آن نداریم. فهم این دنیای معنوی در جهانی که اسیر مادیت شده ایم قابل درک نیست.
اول انقلاب در شرایطی مورد حمله نظامی قرار گرفتیم که هیچ چیز برای دفاع نداشتیم و مردم هرآن چه را که داشتند برای ایثار آوردند. اگر یک کمپوت خالی هم داشته اند آن را شسته و آوردند که رزمنده از آن آب بخورد و در ثواب آن مشارکت داشته باشد. این مفهوم اصلا برای جوان امروزی قابل درک نیست به این جهت که از معنویت دور شده و به سمت مادیت رفته است. بخشی از این قضیه فشاری است که فرهنگ روبه رویی بر ما می‌آورد، بخشی به کاپیتالیسم (Capitalism) مربوط است که می‌خواد جهان را ببلعد و بخش دوم این است که آدم نساختیم؛ بلد نبودیم که چگونه برای فرهنگ خود تلاش کنیم تا فرهنگ نهادینه بشود. عادت کرده ایم از ساحت اپوزیسیون (Opposition) همه را به گردن دولت بیاندازیم و بگوییم دولت این کار را کرده است. قسمتی وظیفه مسئولین است که باید کشور را می‌ساختند، اما بخش تعهد من انسانی کجا می‌رود؟ قبول داریم که بخشی به خود سازی خود برمی گردد و این موضوعی دو سویه است که باید بین من و دولت و یا من و حکومت رخ بدهد؟ بخش دیگر هم برخی نگاه های تنگ نظرانه ای است که منجر شده اپوزیسیون نما در عین اینکه از توبره و آخور می‌خورد، پُز اپوزیسیون هم بدهد.
اصلی‌ترین نکته‌ای که هنر و ادبیات باید به ان بپردازد این است که ما ایرانی هستیم و یک ایرانی که رسول اکرم درباره آن می‌گوید «اگر علم در ثریا باشد –در حالی که به سلمان اشاره می‌کند- مردمان سرزمین این آدم آن را به دست می‌آورند.» سرزمینی که یقین داریم تشیع و اسلام در آن شکوفا می‌شود. اگر این باور در جان مخاطب بنشیند و اگر باور داشته باشد که اصلی‌ترین نیاز ما بازگشت به خویشتن است مانند دفاع مقدس، تمام مردم ایستادگی و مقاومت می‌کنند و تمام آنچه را که در اختیار دارند؛ ارائه می‌کنند. تحقق این موضوع نیازمند دوری از مادیات و رویکرد به معنویت و مطالعه است. از این رو ناچارهستیم همان اندازه که برای صنعت و موشکی سرمایه گذاری می‌کنیم برای علوم انسانی نیز سرمایه گذاری کنیم.
آنچه تاریخ می‌گوید این است که شیعه در تمام طول تاریخ مورد هجوم نظامی قرار گرفته است و ایران در طول تاریخ مورد هجوم نظامی قرار گرفته و شکست‌هایی نیز داشته است، اما در بسیاری از اوقات از ساحت فرهنگی از ساحت فرهنگی، مهاجم را مغلوب کرده است. اگر مغول به ایران آمده او را ایرانی و مسلمان کرده ایم. اگر عرب -نه اسلام- به ایران آمد او را ایرانی کردیم و تمام فرهنگ لغت عرب را ما نوشتیم، فلسفه عرب را ما نوشتیم. برای اینکه امروز نیز این اتفاق رخ دهد باید خرج کنیم. خرج کردن به این معنی نیست که فردا پاسخ بدهد، بلکه باید بدانیم فرهنگ ارتشی است که در سکوت می‌جنگد و در دیرزمان جواب می‌دهد. اصلی‌ترین کار امروز پرداختن به علوم انسانی، سرمایه گذاری در این حوزه و پرورش دادن نسل جدید و اهمیت دادن به پژوهش در این جامعه است.
 
/انتهای پیام/
ارسال نظر
captcha