به گزارش «سدید»؛ نویسنده در این مطلب با مراجعه به برخی از احادیث موجود در منابع حدیثی معتبر شیعه بر آن است تا بخشی از آموزههای اخلاقی حضرت عیسی (ع) را تبیین کند.
***
مصلحان، مقربان خاص الهی
انسان نه تنها میبایست صالح بلکه مصلح باشد و امور فاسد را اصلاح کند؛ از همین رو از نظر قرآن، همگان میبایست به «صلح» به عنوان «خیر» نگاه کنند که هیچ شرارتی در آن نیست؛ و هر کسی باید نه تنها به اصلاح فسادی که کرده بپردازد (بقره، آیه ۱۶۰؛ نساء، آیه ۱۴۶؛ نحل، آیه ۱۱۹)، بلکه تلاش کند تا در میان دیگران نیز صلح و اصلاح ایجاد کند. خدا در این باره میفرماید:پس تقوای الهی پیشه کنید و میان خودتان اصلاح نمایید و پیرو و مطیع خدا و رسول باشید اگر مومن هستید. (انفال، آیه ۱) یا میفرماید: أَنْ یُصْلِحَا بَیْنَهُمَا صُلْحًا وَالصُّلْحُ خَیْرٌ؛ بین آنان صلح ایجاد کنید و صلح خیر است. (نساء، آیه ۱۲۸)
این امر اصلاحگری تنها درباره اختلاف شخصی میان افراد جامعه نیست (نساء، آیه ۱۲۸)، بلکه حتی در حوزههای نظامی نیز لازم است تا میان افراد درگیر، صلح و اصلاحگری بر اساس موازین عدل و اصول قابل پذیرش عقل انجام شود و هر کسی به سهم و قسط خویش از حقوق مسلم دست یابد و سهمی از او تضییع نشود. (حجرات، آیه ۹)
از نظر قرآن، یکی از مقامات عالی در سیر و سلوک الهی انسان، دستیابی به مقام «مقربون» است که خدا آنان را به خویش نزدیک میکند. مصداق اتم و اکمل این افراد همان چهارده معصوم (ع) هستند (مطففین، آیات ۲۱ و ۲۸؛ واقعه، آیه ۱۱)؛ اما کسانی که فلسفه و سبک زندگی خویش را بر اساس همین سیره معصومان (ع) قرار دهند، به همان مقامات دست مییابند.
حضرت عیسى (ع) درباره نقش اصلاحگری در میان مردم و دستیابی به جایگاه مقربان در ساختار همان اصول الهی میفرماید: طُوبى لِلمُصلِحینَ بَینَ النّاسِ، اُولئکَ هُمُ المُقَرَّبونَ یَومَ القِیامَهًْ؛ خوشا به حال اصلاح کنندگان میان مردم؛ اینان در روز قیامت مقرّبانند. (تحفالعقول، ص ۵۰۱)
اجتناب از سوگند به راست و دروغ
سوگند زهری است که انسان برای اثبات مدعای خویش میخورد؛ یعنی حاضر است تا زهر را بنوشد و از راست خویش نگذرد و به دروغ آلوده نشود؛ زیرا صداقت برایش به عنوان عرض و آبروی اجتماعی، از جان نیز عزیزتر است. وقتی کسی سوگند میخورد، دیگری را در قسم خویش وارد میسازد یا دست راست خویش را که نشانه برکت است، بلند میکند یا در دست دیگری میگذارد تا این گونه نشان دهد تا چه اندازه نسبت به سخن و رفتار خویش صادق است.
خدا در قرآن بهصراحت میفرماید: و خدا را دستاویز سوگندهاى خود قرار مدهید تا بدین بهانه از نیکوکارى و پرهیزکارى و سازشدادن میان مردم باز ایستید؛ و خدا شنواى داناست. (بقره، آیه ۲۲۴)
امام صادق (ع) در همین باره میفرماید: لا تَحْلِفوا بالله ِ صادِقینَ و لا کاذِبینَ؛ فإنّهُ عزّ و جلّ یقولُ: «و لا تَجْعَلوا الله َ عُرْضَهًْ لأیْمانِکُم»؛ راست یا دروغ، به خدا سوگند مخورید؛ زیرا خداوند عزّ و جلّ مى فرماید: «و خدا را دستاویز سوگندهاى خود قرار مدهید». (الکافی، ج ۷، ص ۴۳۴، حدیث ۱)
پیامبر خدا (صلى الله علیه و آله) در سفارشی به امام علی (ع) میفرماید: یا علیُّ! لا تَحْلِفْ بالله ِ کاذِبا و لا صادِقا مِن غَیرِ ضَرورَهًْ، و لا تَجْعَلِ اللهَ عُرْضَهًْ لیَمینِکَ؛ فإنّ الله َ لا یَرحَمُ و لا یَرعى مَن حَلفَ باسمِهِ کاذِبا؛ اى على! چنانچه ضرورتى در میان نباشد، نه به راست و نه به دروغ، به خدا سوگند مخور و خدا را دستاویز سوگند خود قرار مده؛ زیرا خداوند به کسى که سوگند دروغ به نام او یاد کند، رحم نمى کند و از او مراقبت نمىنماید. (بحارالأنوار، ج۷۷، ص ۶۷، ح۶)
همچنین خدا در جایی دیگر از قرآن از مردمان خواسته که هرگاه سوگند خوردند، به آن وفادار باشند و آن را نشکنند. (توبه، آیه ۹) هر چند که بسیاری از مردمان اینگونه نیستند و با تکرار سوگندها باز به آن بیوفا هستند و پیمانشکنی میکنند (مائده، آیه ۱۰۸) و بدتر آنکه به شکل لغو و بیهوده اقدام به سوگند در هر چیزی و کاری میکنند و سوگند را ابزار بازی خویش قرار میدهند. (مائده، آیه ۸۹)
اگر ارزش و اهمیت سوگند را انسان بداند، هیچگاه به خدا سوگند حتی بهجا نمیخورد؛ چه رسد که سوگند را بیجا بخورد یا سوگند دروغ بخورد.
امام صادق (ع) میفرماید: اجْتَمَعَ الْحَوَارِیُّونَ إِلَى عیسى (ع) فَقَالُوا لَهُ یَا مُعَلِّمَ الْخَیْرِ أَرْشِدْنَا فَقَالَ لَهُمْ: إِنَّ مُوسَى کَلِیمَ اللهِ (ع) أَمَرَکُمْ أَنْ لَا تَحْلِفُوا بِاللهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى کَاذِبِینَ وَ أَنَا آمُرُکُمْ أَنْ لَا تَحْلِفُوا بِاللَهِ کَاذِبِینَ وَ لَا صَادِقِینَ؛ حواریون کنار حضرت عیسی (ع) جمع شدند و عرض کردند:ای آموزگار نیکیها، ما را هدایت فرما! آن حضرت فرمود: موسای کلیمالله (ع) به شما امر کرد که به خدای متعال قسم دروغ نخورید؛ و من به شما امر میکنم که چه راست و چه دروغ، به خدای متعال قسم دروغ نخورید. (کافی، ج۵، ص۵۴۲)
در حدیثى مىخوانیم که یکى از بزرگان دین براى خود همسرى انتخاب کرده بود، به ایشان اطّلاع دادند که آن زن از طایفه خوارج است و به برخى از ائمه (ع) توهین مىکند. ایشان تصمیم به جدایى از آن زن مىگیرد. او را طلاق مىدهد و مهریهاش که چهارصد دینار بود را نیز مىپردازد. آن زن به امیر مدینه شکایت کرده و مجدّداً مهریّهاش را مطالبه میکند. امیر مدینه شوهر آن زن را میخواهد و مىگوید: قسم بخور که مهریهاش را پرداختهاى. او قسم نمیخورد و دوباره مهریّه زن را میپردازد! فرزندش میگوید: پدر جان! مگر تو بر حق نبودى. چرا قسم نخوردى؟ آن بزرگ میفرماید: بله، برحق بودم ولى براى حفظ حرمت نام پروردگار قسم را ترک کردم!» (وسائلالشیعه، ج ۱۶، کتاب الایمان، باب ۲، ح ۱)
در روایتى از امام باقر (ع) میخوانیم: «آنچه را انسان بهخاطر جلب رضاى خدا ترک میکند و از دست میدهد، گم نمیشود.» (همان؛ کتابالایمان، باب ۲، ح ۲)
عَنْ المسیحِ قَالَ: إِنَّ مُوسَى نَبِیَّ اللهِ أَمَرَکُمْ أَنْ لَا تَزْنُوا وَ أَنَا آمُرُکُمْ أَنْ لَا تُحَدِّثُوا أَنْفُسَکُمْ بِالزِّنَا فَضْلًا عَنْ أَنْ تَزْنُوا فَإِنَّ مَنْ حَدَّثَ نَفْسَهُ بِالزِّنَا کَانَ کَمَنْ أَوْقَدَ فِی بَیْتٍ مُزَوَّقٍ فَأَفْسَدَ التَّزَاوِیقَ الدُّخَانُ وَ إِنْ لَمْ یَحْتَرِقِ الْبَیْتُ
حضرت عیسی (ع) فرمود: موسى بن عمران به شما امر کرد که زنا نکنید و من به شما امر میکنم که فکر زنا را در خاطر نیاورید، چه رسد به عمل زنا، زیرا آن که فکر زنا کند مانند کسى است که در عمارت زیبا و مزینى آتش روشن کند، دودهاى تیره آتش زیباییهاى عمارت را خراب میکند اگر چه عمارت آتش نگیرد یعنى فکر گناه خواه ناخواه در قلب مردم تیرگى ایجاد میکند و به صفا و پاکى دل آنها ضربه میزند گر چه مرتکب آن گناه نشوند. (کافی، ج ۵، ص۵۴۲)
ترک گناه، عامل بخشش
از نظر آموزههای قرآن، هر کسی گناهی حتی کبیره انجام داد، فرصت این را دارد که با توبه و استغفار، از آثار و تبعات آن رهایی یابد. البته هر خطا و گناهی که دارای مفاسد اجتماعی یا روانی یا دنیوی یا اخروی است، باید ترک شود و گاه حتی اقداماتی برای اصلاح مفاسد انجام شود؛ چنانکه در بحث اصلاح بیان شد.
اما آنچه از اینها مهمتر و اساسیتر است، ترک گناه و عدم بازگشت به آن است؛ زیرا توبه واقعی آن است که انسان به سمت و سوی گناهی که مرتکب شده، دوباره باز نگردد؛ یعنی به جای بازگشت به خدا به سوی گناه بازگشت نکند؛ زیرا توبهای که با بازگشت به گناه باشد، نه به خدا، هیچ مشکلی حل نمیشود. از امام صادق (ع) نقل شده است که ایشان فرمود: قَالَ: مَرَّ عیسى ابْنُ مَرْیَمَ [علیهما السّلام]عَلَى قَوْمٍ یَبْکُونَ فَقَالَ مَا یُبْکِی هَؤُلَاءِ فَقِیلَ یَبْکُونَ عَلَى ذُنُوبِهِمْ قَالَ فَلْیَدَعُوهَا یُغْفَرْ لَهُم؛ حضرت عیسى (ع) عدهاى را دید که گریه میکردند. پرسید که چرا گریه میکنند. جواب دادند که بر گناهانشان میگریند. آن حضرت فرمودند: اگر آن گناهان را ترک کنند، آمرزیده میشوند. (ثوابالأعمال و عقابالأعمال، ص ۱۳۴)
باقیات صالحات، یار انسان در برزخ
خدا در آیاتی از مردمان خواسته تا برای خویش باقیات صالحات بهجا بگذارند (مریم، آیه ۷۶؛ کهف، آیه ۴۶)؛ زیرا این باقیات صالحات از قبیل سنتها و سیرههای نیک، فرزندان صالح، ساخت مساجد، مدارس و بیمارستان از اموری است که حتی پس از مرگ نیز برای انسان آثار و برکات دارد؛ چرا که از نظر قرآن، انسانها دو نوع عمل دارند، عملی که پیش میفرستند و عملی که پس از ایشان میآید. پس هر کار خوب و بدی که پیش میفرستیم برای ما محاسبه میشود؛ چنانکه کارهایی که پس از ما استمرار مییابد نیز برای ما خواهد بود (انفطار، آیه ۵)؛ خدا میفرماید: آرى ماییم که مردگان را زنده مىسازیم و آنچه را از پیش فرستادهاند با آثار و اعمالشان درج میکنیم؛ و هر چیزى را در کارنامهاى روشن برشمردهایم. (یس، آیه ۱۲)
در همین باره از حضرت عیسی (ع) داستانی نقل شده که جالب توجه است. امام صادق (ع) از پدرش از پدرانش (ع) نقل کرده که رسول خدا (ص) فرمود: مَرَّ عیسى ابْنُ مَرْیَمَ بِقَبْرٍ یُعَذَّبُ صَاحِبُهُ ثُمَّ مَرَّ بِهِ مِنْ قَابِلٍ فَإِذَا هُوَ لَیْسَ یُعَذَّبُ فَقَالَ یَا رَبِّ مَرَرْتُ بِهَذَا الْقَبْرِ عَامَ أَوَّلَ وَ هُوَ یُعَذَّبُ وَ مَرَرْتُ بِهِ الْعَامَ وَ هُوَ لَیْسَ یُعَذَّبُ فَأَوْحَى اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ إِلَیْهِ یَا رُوحَ اللهِ قَدْ أَدْرَکَ لَهُ وَلَدٌ صَالِحٌ فَأَصْلَحَ طَرِیقاً وَ آوَى یَتِیماً فَغَفَرْتُ لَهُ بِمَا عَمِلَ ابْنُه؛ روزى حضرت عیسى (ع) سر قبرى رسید که صاحبش در عذاب بود. سال بعد دوباره سر آن قبر آمد، اما دید که صاحبش در عذاب نیست. عرض کرد: خداوندا سال گذشته بر این قبر برخوردم دیدم صاحبش معذب است ولى امسال که آمدهام میبینم معذب نیست. علت این امر چیست؟ خداوند به حضرت عیسى وحى فرمود: اى روحالله، فرزند این شخص بالغ شده و راه درست در پیش گرفت و به یتیمى جا داد. این است که من به خاطر عمل فرزندش از گناه این شخص صرف نظر کردم. (وسائلالشیعة، ج ۱۶، ص ۳۳۸؛ الجواهرالسنیة، ص۲۲۹)
عدم امکان درمان احمق
یکی از بزرگترین نعمتهای الهی به بشر، عقل است که باید آن را به کار گیرد. البته برخی آن را دفن میکنند و این نعمت خدا را به کار نمیگیرند و گرفتار سفاهت و حماقت میشوند. از نظر قرآن، آنانی که از شرایع آسمانی پیروی نمیکنند و بر کفر و شرک باقی میمانند، انسانهایی سفیه و سبکمغزی هستند که از عقلانیت سودی نبرده یا کم بردهاند. (بقره، آیه ۱۳۰)
براساس آموزههای اسلام، برای هر دردی درمان و دارو و دوایی است؛ اما گویا برای حماقت افراد درمانی نیست؛ چنانکه امام صادق (ع) نقل میکند: إنّ عیسى بنَ مَریمَ قالَ: داوَیْتُ المَرْضى فشَفَیتُهُم بإذنِ اللهِ، و أبْرَأتُ الأکْمَهَ و الأبْرَصَ بإذنِ اللّهِ، و عالَجْتُ المَوْتى فأحْیَیتُهُم بإذنِ الله، و عالَجْتُ الأحمَقَ فلَم أقْدِرْ على إصْلاحِهِ؛ عیسى بن مریم گفت: بیماران را طبابت کردم و به اذن خدا آنان را درمان کردم، کورانِ مادرزاد و مبتلایان به پیسى را به اذن خدا بهبود بخشیدم، و مردگان را به اذن خدا زنده کردم، اما احمق را نتوانستم اصلاح کنم. (الاختصاص، ص۲۲۱)
اگر انسان از عقل بهرهمند شود با تفکر و نظر دقیق در خود و محیط خویش میتواند به حقایق دست یابد و رفتار صحیح و درست را بیابد که همان اسلام و قوانین الهی آن است. از همین رو در مواعظ خدا به حضرت عیسی (ع) آمده است: یا عیسى اِعْقَلْ وَ تَفکّرْ و انظُرْ فی نواحِی الارضِ کَیفَ کَانَ عَاقِبهُ الظّالِمین؛ در آنچه خداى عزّ و جلّ به عیسى (ع) پند داد آمده: اى عیسى! بیندیش و فکر کن و به دقت در اطراف زمین بنگر تا فرجام ستمکاران را ببینى. (الکافی، ج ۸، ص ۱۴۰، ح۱۰۳)
البته انسان نمیتواند بیخردی را که جهل او ناشی از عدم تعقل و وجود حماقت است، راهنمایی کند، هر چند که جاهل و نادان علمی را میتوان راهنمایی کرد و از جهل علمی به دانایی رساند، اما گرفتار به جهل عقلی را نمیتوان راهنمایی کرد و به مقصد رهنمون ساخت. کسی که مطالب عمیق را در اختیار افراد جاهل عقلی بگذارد، مطلب را در جای بدی گذاشته است؛ گویی انسان، بذری را در شوره زاری بکارد که هیچ از آن بر نمیآید. در روایت است که پیامبر خدا (صلى الله علیه و آله) فرمود: إنَّ عیسى بنَ مَریَمَ قامَ فی بَنی إسرائیلَ، فَقالَ: یا بَنی إسرائیلَ، لا تُحَدِّثوا بِالحِکمَه الجُهّالَ فَتَظلِموها، و لا تَمنَعوها أهلَها فَتَظلِموهُم؛ عیسىبنمریم (ع) در میان بنىاسرائیل ایستاد و گفت: اى بنىاسرائیل! حکمت را براى نادانان بازگو مکنید که در این صورت، به حکمت ستم کردهاید، و آن را از اهلش دریغ نکنید که در این صورت، به آنان ستم کردهاید. (من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۴۰۰، ح ۵۸۵۸)
ذکر و یاد دائم خدا
در آیات قرآن به ذکر و یاد خدا تأکید بسیار شده است و حتی از مومنان خواسته شده تا در هر زمانی بسیار زیاد ذکر خدا را داشته باشند: اى کسانى که ایمان آوردهاید خدا را یاد کنید یادى بسیار. (احزاب، آیه۴۱)
ذکرالله حتی زبانی آن میتواند آثار و برکات بسیاری برای انسان داشته باشد که از جمله آنها رهایی از خطورات شیطانی و نفسانی است که هر دم انسان را گرفتار و قلب و ذهن آدمی را تسخیر میکند. (اعراف، آیه ۲۰۱)
در آیات و روایات آثار بسیاری برای ذکرالله بیان شده که در اینجا به آنها اشاره نمیشود؛ اما شکی نیست که ذکرالله موجب آبادی دلها و اطمینان آن میشود (رعد، آیه ۲۸)؛ بنابراین، انسان میبایست به هر شکلی شده در زبان و فعل و قلب خویش همواره یاد خدا را داشته باشد. از امام رضا (ع) رواست است که: کانَ نَقشُ خاتَمِ عیسى حرفَین ِاشتَقَّهُما مِنَ الإنجیلِ: طُوبى لِعَبدٍ ذُکِرَ الله مِن أجلِهِ، و وَیلٌ لِعَبدٍ نُسِیَ اللهُ مِن أجلِهِ؛ نقش نگین انگشترى عیسى (ع) دو جمله بود که آنها را از انجیل برگرفته بود: خوشا بندهاى که به واسطه او خدا یادآورى شود و واى بر بندهاى که به واسطه او خدا فراموش گردد. (بحارالأنوار، ج ۱۱، ص ۶۳، ح ۱)
همچنین امام صادق (ع) میفرماید: کانَ فیما وَعَظَ اللّهُ تَبارَکَ و تَعالى بهِ عیسى بنَ مریمَ أن قالَ له:.. یا عیسى، کُنْ حَیثُما کُنتَ مُراقِبا لی؛ از موعظههاى خداى تبارک و تعالى به عیسى (ع) این بود: اى عیسى! هر جا هستى مرا در نظر داشته باش. (بحار الانوار، ج۱۴، ص ۲۸۹ و ص۲۹۳، ح ۱۴)
قناعت در دنیا
انسان باید به قسمت خویش رضایت بدهد و قناعت کند (زخرف، آیه ۳۲) و از خدا به میزانی بخواهد که موجب سرکشی و طغیان نشود؛ زیرا انسان وقتی احساس استغنا و بینیازی کرد، طغیان میکند (لیل، آیات ۸ و ۹)؛ چنانکه قارون و مترفان و دارندگان امکانات و رفاه زیاد اینگونه هستند و گرفتار جرم و جنایت و فحشاء و منکر میشوند و راه افراط در پیش میگیرند. (هود، آیه ۱۱۶؛ قصص، آیات ۷۵ تا ۷۹)
امام صادق (ع) از قول حضرت عیسی میفرماید: اللّهُمّ ارزُقْنی غُدوَهً رَغیفا مِن شَعیرٍ و عَشِیَّهً رَغیفا مِن شَعِیرٍ، و لا تَرزُقْنِی فَوقَ ذلکَ فَأطغى؛ در انجیل آمده است که عیسى گفت: بار خدایا! صبح یک گرده نانِ جو و شب گردهاى دیگر مرا روزى فرما و بیش از این روزىام مده که دچار طغیان شوم. (بحارالأنوار، ج ۷۲، ص ۵۴، ح۸۵)
باید توجه داشت که انسانها زمانی گرفتار طاغوت میشوند که از مرزها بگذرند و افراط در پیش گیرند. اینگونه است که در دنیا و آخرت گرفتار عذاب میشوند.
امام صادق (ع) میفرماید: مَرَّ عیسى بنُ مریمَ على قَریَهٍ قد ماتَ أهلُها... فَقالَ: یا أهلَ هَذهِ القَریَه! فَأجابَهُ مِنهُم مُجیبٌ: لَبَّیکَ یا رُوحَ الله و کَلِمَتَهُ، فَقالَ: وَیحَکُم! ما کانَت أعمالُکُم؟ قالَ: عِبادَه الطاغوتِ و حُبُّ الدنیا... قالَ: کیفَ کانَت عِبادَتُکُم لِلطاغوتِ؟ قالَ: الطاعهُ لأِهلِ المَعاصِی؛ عیسىبنمریم (ع) بر آبادی اى گذشت که مردم آن [همگى]مُرده بودند... آنان را صدا زد: اى اهل این آبادى! یکى از آنها پاسخ داد: لبّیک اى روح خدا و کلمه او! آن حضرت فرمود: واى بر شما! اعمال شما چه بود؟ عرض کرد: بندگىِ طاغوت و دوستىِ دنیا... فرمود: چگونه طاغوت را بندگى مىکردید؟ عرض کرد: از گنهکاران فرمان مىبردیم. (الکافی، ج ۲، ص ۳۱۸، ح۱۱)
انسانی که مرزهای شرعی را که عقل و نقل آن را کشف کرده، نادیده میگیرد، گرفتار انواع فسق و فجور میشود؛ چنانکه عیسى میفرماید: إیّاکُم و النَّظَرَ إلَى المَحذوراتِ؛ فإنّها بَذرُ الشَّهَواتِ و نَباتُ الفِسقِ؛ از نگاه کردن به آنچه منع شده است بپرهیزید؛ زیرا که آن، بذرِ شهوتها و نهال گناه است. (بحار الأنوار، ج ۱۰۴، ص ۴۲، ح ۵۲)
همچنین حضرت عیسى (ع) میفرماید: إنَّ الشَّجَرَهًَْ لاتَکمُلُ إلاّ بِثَمَرَهًْ طَیِّبَهًٍْ کَذلِکَ لایَکمُلُ الدِّینُ إلاّ بِالتَّحَرُّجِ عَنِ المَحارِمِ؛ درخت کامل نمىشود مگر با میوهاى گوارا. همچنین دیندارى کامل نمىشود مگر با دورى از حرامها. (تحف العقول، ص۵۱۱.)
همچنین آن حضرت میفرماید: اِستَحیُوا الله َ فی سَرائِرِکُم کَما تَستَحیُونَ النّاسَ فی عَلانِیَتِکُم؛ همچنان که از مردم در عیان شرم دارید، از خداوند در نهان شرم بدارید. (گزیده تحفالعقول، حدیث شماره: ۵۰۰۳۲۵)
انسانی که بخواهد در دنیا و آخرت موفق باشد لازم است کارهای پسندیده انجام دهد و در زندگی شخصی و اجتماعی هرگز از این چارچوب و مرزی که شریعت بیان کرده و عقل و نقل آن را کشف کرده خارج نشود. از نظر آموزههای وحیانی، هر کسی به معروف پایبند باشد خیر میبیند؛ زیرا معروف هرگز منکر نمیشود و همواره آثار آن باقی و برقرار خواهد بود. این معروف چه در حق زن و بچه و پوشاک و غذای آنان باشد یا در کارهای نیکی، چون نماز و روزه و صدقات؛ زیرا معروف یکی از همان باقیات صالحاتی است که برای آدمی در دنیا و آخرت میماند و آثارش ماندگار است و چیزی آن را از میان نمیبرد. در روایت است: قالَ عیسى بنُ مریمَ (ع) لأصحابِهِ: استَکثِروا مِنَ الشَّیءِ الّذی لا تأکُلُهُ النّارُ، قالوا: و ما هُوَ؟ قالَ: المَعروفُ؛ مسیح (ع) به یارانش فرمود: آن چیزى را که طعمه آتش نمىشود، زیاد فراهم آورید. عرض کردند: آن چیست؟ فرمود: خوبى کردن. (مستدرک الوسائل: ج ۱۲، ص۳۴۴، ح۱۴۲۴۷)
عبرت از دنیا و عمل به علم
علم و دانش امری بسیار پسندیده و فضیلتی بزرگ است به شرط آنکه به جامه عمل درآید؛ زیرا عالم بیعمل همچون زنبور بیعسل است. در روایتی از امام صادق (ع) به نقل از حضرت عیسی نقل شده است: رَأیتُ حَجَرا مَکتوبا عَلَیهِ: اِقلِبْنی، فقَلَبتُهُ فإذا عَلَیهِ مِن باطِنِهِ مَکتوبٌ: مَن لا یَعمَلُ بِما یَعلَمُ مَشُومٌ عَلَیهِ طَلَبُ ما لا یَعلَمُ، و مَردودٌ عَلَیهِ ما عَمِلَ؛ عیسىبنمریم فرمود: سنگى را دیدم که بر روى آن نوشته شده بود: مرا برگردان. چون آن را برگرداندم، آن طرفش نوشته شده بود: هر که آنچه را مىداند به کار نبندد، تحصیل آنچه نمىداند براى او شوم است و آنچه را هم که آموخته است از او پذیرفته نمى شود. (مصباح الشریعهًْ، ص ۳۴۵)
از نظر قرآن، دنیا پلی به سوی آخرت است و هرگز قرارگاه نیست، بلکه راهی به سوی آخرت است. حضرت عیسى (ع) میفرماید: الدُّنیا قَنطَرَهٌ فاَعبُروها و لا تَعمُرُوها؛ دنیا پل است؛ از آن بگذرید و آبادش مسازید. (الأمالى، مفید، ص ۴۳)
در حالی که دنیا برای آخرت است، اما بسیاری از مردم دنبال دنیا میروند و آن را خانه و سرای ابدی خود میدانند. اینگونه است که اسیر و گرفتار دنیا و غرور آن میشوند. این افراد همچون شیاطین در خدمت مومنان هستند (انبیاء، آیه ۸۲) و مومنان از کارهای آنان بهرهمند میشوند، هر چند که خود آنان سودی از کارهایشان نخواهند برد؛ چنانکه حضرت عیسی (ع) میفرماید: یا عَبیدَ الدُّنیا! إنَّما مَثَلُکُم کَمَثَلِ السِّراجِ یُضیئُ لِلنّاسِ ویُحرِقُ نَفسَهُ؛ اى بندگان دنیا! مثَل شما، چون چراغ باشد که به مردم روشنایى دهد، امّا خود را بسوزانَد. (گزیده تحفالعقول، حدیث شماره: ۵۰۰۳۲۴)
آن حضرت همچنین میفرماید: یا عَبیدَ السُّوءِ! تَلومونَ النّاسَ عَلَى الظَّنِّ ولاتَلومونَ أنفُسَکُم عَلَى الیَقینِ؛ اى بندگانِ بد! مردم را با بدگمانى سرزنش مىکنید و خویشتن را با یقین به عیبِ خود سرزنش نمىکنید؟! (گزیده تحف العقول، حدیث شماره: ۵۰۰۳۲۳)
انتهای پیام/