گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ پیش از این عنوان شد که اگر خانوادهای به حاشیه رفت، باید منتظر هر اتفاقی باشیم. همچنین تاکید شد که درباره خانواده به حاشیه راندهشده، موضوع این است که خانوادههای حاشیهنشین هم به حاشیه راندهشدهاند! درواقع آنها را از امکانات ضروری آموزشی و سلامت محروم کردهایم در حالی که میتوانستیم در نقش سیاستگذار و دولت کاری انجام دهیم.
در ادامه بررسی آسیبهای پیرامون خانوده حاشیه نشین در گفتگو با مرضیه ابراهیمی به مسئله دلایل بازتولید حاشیه نشینی و راهکارهای مواجه با خانوادهها در حاشیه پرداخته میشود.
*در حوزه سیاستگذاری یک بحث وضع موجود است و یک بحث هم تبدیل این بحث به بحث مطلوب. آنچه بازتولیدکننده خانواده حاشین نشین است، مثلا یکسری از فعالین انجیاوها معتقدند که ازدواج کودکان بازتولیدکننده خانواده حاشیه نشین است که پدر و مادر فرزندشان حاشیه نشین میشود. اگر بخواهیم از عنصری به نام بازتولیدکننده خانوادههای حاشین نشین صحبت کنیم، این عنصر را چیست که یک خانواده حاشیه نشین به همین منوال در نسل بعد خودش هم خانواده حاشین نشین دیگری را دامن میزند؟نبود امکانات مناسب و عادلانه در جامعه منجر به این میشود که خانوادههای حاشین نشین داشته باشیم. درواقع در نگاه کلان میتوان به عدم عدالت جامعه به معنای توزیع مناسب امکانات اشاره کرد. در حال حاضر و در اغلب مناطق این شکل زندگی را تجربه میکنیم یعنی بر اساس تعریف خانواده حاشیه نشین نیست، ولی آن را تجربه میکند.
شما اگر در جامعه امکانات را به طور مناسب توزیع نکنید این خانواده را تولید میکنید و به خاطر همین باید یک مقداری تعریف حاشیه نشینی را جامعتر ببینیم، چون این خانواده حاشیه نشین مسئله ایجاد میکند، درحالی که خانواده حاشیه نشین در بقیه ساختارهای جامعه هم در حال تولید است. اینجا با یک مسئله مواجه میشویم که به لحاظ سیاستگذاری و برنامه ریزی آیا کلیدواژه حاشیه نشینی به معنای سکونتگاه غیررسمی نگرانی ماست یا به معنای جامعه شناسی آن نگرانی ماست که بتواند خانوادههایی را با شرایطی که توصیف کردیم، دربرگیرد.
اگر قرار است که دیگر خانواده حاشیه نشین نداشته باشیم و رقمش را کاهش دهیم، علاوه بر اینکه به لحاظ سکونتگاه باید آنها را ساپورت کنیم و محیط زندگی را برای ادامه زندگی و زیست آنها مطلوب کنیم، باید از یک جهت دیگر هم مراقب باشیم که خانوادههای دیگر درون شهر شبیه به آنها نشوند
فکر میکنم که باید به این شکل نگاه کرد که خانوادههای حاشیه نشین در حال تولید هستند به این جهت که اهمیت خانواده را نمیبینیم. اهمیت خانواده را در عمل نمیبینیم به خاطر اینکه باید یک اقداماتی فراتر از این کارهایی که الان انجام میشود، صورت گیرد. باید تغییر و تحولات جامعه را بپذیریم یعنی اگر قرار است که دیگر خانواده حاشیه نشین نداشته باشیم و رقمش را کاهش دهیم، علاوه بر اینکه به لحاظ سکونتگاه باید آنها را ساپورت کنیم و محیط زندگی شان را برای ادامه زندگی و زیست شان مطلوب کنیم، باید از یک جهت دیگر هم مراقب باشیم که خانوادههای دیگر درون شهر شبیه به آنها نشوند. چون میخواهیم آنها را درون شهر بیاوریم، ولی اگر همانها را وارد شهر کنیم و جایی در اختیارشان بگذاریم و همان اتفاقات بیفتد، پس بهتر این است که خیلی هزینه سکونتگاهشان هم نکنیم.
هدف ما این است که آنها را بیاوریم و به متن اجتماع برگردانیم. یعنی اینکه قرار است دیگر خانواده حاشیه نشین نداشته باشیم صرفا نگاهمان سکونتگاه نیست که مثلا کپر نباشد بلکه بخشی از آن، این است. حالا در شرایطی نگاه میکنیم که آدمها در خانههای خوب این موارد را تجربه میکنند؛ و اگر وارد حوزه سیاستگذاری و برنامه ریزی شدید قاعدتا باید نگاهتان در برنامه ریزی این باشد که هیچ خانواده ای، درگیر این مسائل نشود و شاخص بگذاریم. اما ما این شاخصها را خیلی کمتر داریم.
هرجا صحبت میکنیم از خانواده مستحکم، پایدار و کارآمد صحبت میکنیم، ولی اگر همین الان بپرسید که این چه ویژگیهایی دارد که براساس آن بگوییم که این خانواده هست یا نیست؟ مثل خیلی چیزهای دیگر که شما میگویید لازمه افسرده بودن کسب فلان نمره است. اما ما این را در خانواده ندیدیم. باید یک قاعده و یک قانون و شاخصهایی گذاشته شود برای اینکه بخواهیم اینها را کم کنیم.
چه طور این مهم رخ میدهد؟در ابتدا باید خانوادههای حاشیه نشین و بخصوص فقر را تعریف کنید. بسیاری از خانوادههایی که از طبقه پایین هستند مایلند که وارد طبقه متوسط شوند و نمیخواهند به طبقه پایین و بدبخت و بیچاره وصل باشند. مهمترین عامل ناتوانی شان از نظر اقتصادی است پس واقعا در اینجا اقتصاد مهم است و نمیتوانیم تک عاملی نگاه کنیم. اگر من یک امکاناتی در اختیارشان بگذارم، اما نه این معنا که پول در اختیارشان بگذارم و بگویم که آدم خوبی باش! چون این جواب نمیدهد و بارها تست کرده ایم. برای همین هم خیلی وقتها غافلیر میشویم و فکر میکنیم که با پول دادن باید منتظر اتفاقات خوبی باشیم، اما اینطور نیست. پول را باید به همراه یک برنامه دیگر به افراد داد. مثلا تامین مسکن و درکنارش مسئولیت و وظیفه برعهده اش بگذاریم نه اینکه رهایش کنیم.
بسیاری از خانوادههایی که از طبقه پایین هستند مایلند که وارد طبقه متوسط شوند و نمیخواهند به طبقه پایین و بدبخت و بیچاره وصل باشند. مهمترین عامل ناتوانی شان از نظر اقتصادی است پس واقعا در اینجا اقتصاد مهم است و نمیتوانیم تک عاملی نگاه کنیم.
خیلی وقتها ما میگوییم که مسکن شما را تامین کرده ایم درحالی که از نظر او با خانهای که قبلا داشته چندان تفاوتی ندارد و امنیت و بهم ریختگی اش همان است. درواقع او را رها میکنیم درحالی که یک آدمی را از حاشیه آورده و در آپارتمان میگذاریم، ولی حالا دعواها، تفاوتهای فرهنگی و زد و خوردها شروع میشود. به خاطر اینکه معتقد به این نیستیم که حاشیه نشینی فقط بعد سکونتگاه ندارد بلکه یک ابعادی فراتر از این بعد که موجب شده یک خانواده را حاشیه نشین تعریف کنیم. اما بعد اقتصادی در این میان خیلی مهم است که خانوادههای حاشیه نشین خیلی با آن مواجه هستند، ولی باز تاکید میکنم که بازتابش این نیست که اگر مشکلات اقتصادی و تامین مسکن حل شود مسئله خانوادههای حاشیه نشین حل میشود. چون دست روی بحث خانواده گذاشتیم میخواهم تاکید کنم که مسائل خانواده مجموعهای از عوامل اند که اینها نه در خانواده حاشیه نشین که در همه خانوادهها این مجموعه از عوامل باید ریز و بررسی شود.
تنها کاری که میتوانیم بکنیم اینکه از لحاظ علمی مسئلهای داری که در آن هیچ بحثی وجود ندارد؛ تو خانه خوبی برای زندگی نداری و محیط خوبی هم برای زندگی نداری. چون روی این چالش نداریم و هیچکدام از ما نمیگوییم که خانه یا محیطی که در آن زندگی میکند، خوب است. ولی داخلش را نمیدانیم که رابطه اش با همسر و فرزندان و تربیت فرزندان و سلامتشان در چگونه است. در ابتدا این را موکول میکنیم که مشکل عینی اش حل شود و بعد رهایش نمیکنیم و به مسائل درون خانواده اش میپردازیم.
باید یکسری آموزش به این افراد دهیم. اموزشهایی که خیلی میتواند موثر باشد. ما خیلی وقتها در حاشیه نشینی یک مسئله که خیلی مهم است اینکه افراد احساس میکنند طرد شده اند. احساس تنهایی میکنند. ما چقدر به عنوان یک سیاستگذار و برنامه ریز فرصت گفتگو به این آدمها داده ایم؟ تجربه ما نشان میدهد همین که آدمها از آن محیط بسته و چارچوب بیرون بیایند و حرف بزنند خیلی از مسائل درون خانواده شان حداقل تسکین پیدا میکند. در نتیجه به لحاظ راهکاری در ابتدا باید این مسئله اقتصادی و عینی را به نحوی بتوانیم کنترل کنیم و تا وقتی هم که امکان این را داشته باشیم اینها را مرکز توجه مان قرار دهیم. یعنی ما الان نمیتوانیم خانهای به اینها بدهیم، ولی نمیتوانیم که به لحاظ اقتصادی کاری در سیاستها انجام دهیم، ولی بر فرض اینکه دولت نمیتواند همه را یکجا ساماندهی کند باید مبنایمان این باشد که بیشترین مسائل اجتماعی شان کجاست که معمولا در شهرهاست و باید آنها را بررسی و تفکیک کنیم تا دریابیم آیا حاشیه نشینی بیشتر مسئله آورد یا این یکی که حجم کار پژوهشی سخت و پیچیدهای است.
پس اولین کار این است که یکسری از آدمها را بگذارم که فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی کنند و آموزشهای خاصی به این افراد بدهم. ما مهارتهای خیلی خوبی الان داریم؛ مثلا مهارت کنترل خشم که میتوانیم در فضای خانواده به اینها بدهیم که تا مدتی مسائل حاشیه نشینی را کنترل کنیم و در عین حال هم مسائل را استخراج کنیم. شما الان میبینید که در مناطق مختلف تهران شهرداری یکسری کارگروهها دارد که این اتفاق برایشان میافتد. هدف شما این است که بگویید در محیط خانواده ات، خشم و هیجانات منفی ات را کنترل کن. ولی منی که در آنجا درس میدهم، ناخودآگاه از تجربه زیستی آدمها میفهمم که بیشترین مسئله چیست؟ یعنی هم دارم توصیف و هم دارم کنترل میکنم.
*پس تاکید شما در رفع مسائل خانوادههای در حاشیه پرداخت به وضعیت اقتصادی، معیشتی، روانی و مسائل درون خانوادگی به صورت توئمان است؟
احساس میکنم اگر اولین بحثی که مدنظر قرار میدهیم، بحث خانواده باشد و نقطه شروع ما از موضوع خانواده باشد خیلی خوب است که ما روی بحث خانوادههای حاشیه نشین متمرکز میشویم. به این معنا که یک جایی را پیدا میکنیم که دیگر مطمئن هستیم مسائل خانواده چقدر آسیب زاست، ولی یک مسئله وجود دارد که بخشی از مسائل خانواده حاشیه نشین به مسائل کلان خانواده مثل فقر و بیکاری که در جامعه است، گره خورده است. یک مقدار شاید ما را از مسائل دیگر غافل کند و یک مقدار توجیهها را زیاد میکند که مثلا به ما چه ربطی دارد مگر ما میتوانیم به اینها خانه دهیم؟ ولی اگر مطالعات خانواده در آنجاها انجام دهید فارغ از اینکه اینها حاشیه نشین هستند و با یک نگاه واقع بینانه بگویید که اینجا مسئله خانواده این است یعنی قبل از اینکه وارد حاشیه نشینی شوید.
نقدی که به مطالعات انجام شده دارم این است که در ابتدا حاشیه نشینی را میبینیم که بخشی از آن تولید جامعه و سطح کلان است که روی خانوادههای دیگر هم تاثیر دارد، ولی آنها قدرت کنترلش را دارند. یعنی وقتی گرانی میشود او میتواند با افزایش حقوق خودش را تنظیم کند، ولی نکته اینجاست که این حقوقی ندارد که بخواهد خودش را تنظیم کند بنابراین بیشتر آسیب میبیند. در ابتدا باید ببینیم که درون خانواده چه اتفاقی دارد میافتد؟ وقتی این را نگاه کردیم در مرحله بعدی موضوع حاشیه نشینی را مدنظر قرار دهیم. یعنی در دو مرحله پیشنهاد میدهم که کار انجام شود؛ کارهایی که ان جی اوها انجام میدهند، در یک مرحله کاربردی و عملیاتی وارد شویم و به درون خانواده برویم. ذهنهایشان را ببینیم. این خیلی مهم است که بخشی از مسائلی که در خانواده دیده نمیشود را ببینیم. اگر قرار بود با یکسری امکانات اقتصادی مسئله خانواده حاشیه نشین حل شود، چرا روندش صعودی است و اضافه میشود؟
*مثلا حاشیه نشنی با مسکن مهر باید حل میشد.
مصادیق زیادی دارد. اصلا من خیّر هستم و دولت هم نیستم، ولی اگر واقعا به آنها پول هم بدهم مسئله شان حل نمیشود. بخشی از مسائل اینها در پنهان ذهنشان است و کار مطالعاتی که باید انجام شود این است که طبق تئوریهای محدودیت ذهنی افراد بگوید که من در مقایسه با شما چه مسئولیتی دارم.
حالا شما مرا از کپر خارج کن و در آپارتمان بگذار، ممکن است مشکلم حل نشود، چون باز هم دارم خودم را با شما مقایسه میکنم. خانه من یک آپارتمان در جنوب شهر است، ولی ممکن است خانه شما در وسط شهر باشد. حتی اگر او را به وسط شهر هم بیاورید باز خودش را با یکی دیگر مقایسه میکند و ممکن است باز هم دست به دزدی بزند. همه این مسائل دامن میزند که ما فکر میکنیم به او پول و مسکن داده ایم و از حاشیه نشینی نجاتش داده ایم، ولی خانوادههای حاشیه نشین را وارد شهرمان کرده ایم که این خطرناکتر است. یعنی نزدیکشان کردیم، ما نمیگوییم رهایشان کنیم، ولی میگوییم وقتی آنها را بیاوریم و در فضای اجتماعی مان ادغام کنیم که این آدمها از هر جهتی آماده باشند. این آدمها را کنار آدمی که سالهاست در یک سطح زندگی متعارف هنجارمند زندگی میکند، نیاوریم که نمیتوانند با هم بسازند.
در حاشیه نشینی ما این مشکل را داریم و فکر میکنیم همه حاشیه نشینها یک ویژگیهای ثابتی دارند. منظورم از «ما» عامه مردم و تحصیلکرده هاست. چون این شکلی وارد میشویم واقعیتهای جامعه را نمیبینیم
درواقع گامهای مختلفی وجود دارد. اگر این اتفاق بیفتد یعنی خانواده حاشیه نشین اول به عنوان خانواده بررسی شود که البته جدا از هم نیست و قطعا شبیه به هم هست، ولی یک خوبی دارد که ما همیشه در پژوهشها کلیشههایی که در ذهن داریم را کنار میگذاریم. اگر من زن هستم و در مورد اشتغال زنان کار میکنم خودم نباید در آن باشم. اگر من مرد هستم و در حوزه مردان کار میکنم نباید در آن باشد. اگر کسی مطلقه است نباید در آن حوزه خودش را وارد کند بلکه باید خودش را کنار بگذارد، چون جایی که خودش را میآورد به بقیه بگوید که مثلا من، چون خودم زن شاغل هستم اینطوری فکر میکنم. آن قسمت پژوهش، تجربه زیستی است. در حاشیه نشینی ما این مشکل را داریم و فکر میکنیم همه حاشیه نشینها یک ویژگیهای ثابتی دارند. منظورم از «ما» عامه مردم و تحصیلکرده هاست. چون این شکلی وارد میشویم واقعیتهای جامعه را نمیبینیم، ولی اگر برعکس وارد شویم، بگویم توصیف خانواده این است و حالا یک عواملی روی آن تاثیر داشته و جنس مسائلش را متفاوت کرده که همان حاشیه نشینی است و بعد از آن به عنوان متغیر وارد حوزه خانواده اش کنیم. چه بسا شما اصلا وارد شدید و دیدید که مسائل خانواده آنجا با جای دیگر اصلا فرق نمیکند. البته بعید است، ولی ممکن است این باشد که شما بگویید اتفاقا بهترین و مرفهترین مناطق شهرم رنجِ خشونت و طلاق را دارند، ولی اینجا ندارند! و آنجا دیگر یک ذره ماجرا عوض میشود و ما میگوییم که پس فقط روی یک مسئله و حاشیه نشینی شان متمرکز شویم. تزی که الان مثالش را زدم و شاید خیلی به واقعیت نزدیک نباشد همین است که بگوییم همه چیز شبیه هم هست و فقط خانه بدهیم، حل میشود که همیشه هم به بن بست میخوریم.
/انتهای پیام/