به گزارش «سدید»؛ عرصه هنر از دیرباز تا امروز هواداران و علاقهمندان بسیاری داشته و اغلب کسانی که به فعالیتهای جدی هنری مشغولاند، توانستهاند به جایگاه درست و شایسته خود دست بیابند. یکی از آنها، خانم سیمین نوروزی است؛ جوانی بااستعداد که در چند رشته هنری فعال و توانمند بوده و از دانش و سواد آکادمیک بالایی برخوردار است. او با ۳۱ سال سن، عرصههای بازیگری تئاتر، شعر، نقاشی و موسیقی را تجربه کرده، اما از میان این هنرها، شعر و ادبیات و موسیقی را بیش از سایر هنرها و بهشکل جدی و حرفهای دنبال کرده است. با نوروزی درباره تجربههای هنری و دیدگاهش نسبتبه هنر امروز کشورمان بهویژه میان جوانان گپ زدیم.
اولین برخوردهایتان با هنر از چه زمانی آغاز شد؟
من از کودکی با نقاشی و ادبیات مأنوس بودم. گاهی در صداوسیما به مشاعره میرفتم و مقامهایی میآوردم. به ادبیات خیلی دلبستگی داشتم. در رشته علوم انسانی درس خواندم، اما در دانشگاه تهران مدیریت مالی خواندم که با فضای ذهنیام خیلی مرتبط نبود. گرچه همچنان عشق به هنر همراهم بود که بعدا با موسیقی پیوند خورد. خوشبختانه این شانس را داشتم که با غزلسراهای معاصر در ارتباط باشم و در محضرشان شاگردی کنم.
با چه هنری و در چه سنی فعالیتتان را شروع کردید؟!
در دوره نوجوانی اولین تماسهایم با هنر نقاشی بود. همان زمان برخوردهایی با نوازندگی سنتور داشتم، ولی در کل دلباخته هنر بودم و فکر میکردم حس شنیداری و لامسهام باید در تماس با هنر باشد. الان فضای ذهنم بیشتر مشغول موسیقی است و آن را بیربط به ادبیات نمیدانم. فکر میکنم همزاد هم هستند.
در خانواده هنرمندی داشتید که مشوقتان باشد یا تحتتاثیر او به هنر گرایش پیدا کنید؟
پدرم خیلی به موسیقی سنتی دلبسته بود. همیشه در خانه موسیقیهای ناب سنتی را میشنیدیم. برادرم فرهنگی و روزنامهنگار بود، ولی اینکه بهطور خاص بگویم یکی از آنها منجر به گرایش هنری من شد، نه. علاقه به هنر در ذات و قریحه من بود. از کودکی در طبیعتم بوده، ولی اگر بستر مهیا را شرط بدانیم، من همیشه تماس شنیداریام با آثار فاخر هنری برقرار بود. روزنامه و کتاب جزو لاینفک زندگیمان بوده است. اینها قطعا بیتاثیر نیست.
چه سازی مینوازید؟!
ساز دف، چون همیشه حالتهای عرفانی ساز دف برایم جذاب بود. آموزشم را با استاد شیخ شروع کردم که من را با مبحث ردیف در موسیقی آشنا کردند. از یکسالونیم پیش با دف مأنوس شدم. البته هنوز در مسیر شاگردی و کسب تجربه هستم.
از فعالیتهایتان در عرصه نقاشی بگویید.
ابتدا با نقاشیهای رئال شروع کردم. رفتهرفته طی سالهای ۸۹ تا ۹۳ بیشتر سبک پستمدرن را انتخاب کردم و در این حیطه به نقاشی پرداختم. غزل، ادبیات، تغزل و مباحثی از ایندست همیشه همراهم بودند. یک دورهای در ۱۶سالگی دیوان حافظ را از بر بودم.
گویا خودتان هم دستی در شعر و شاعری دارید!
گاهی چیزهایی در قالب غزل سرودهام، اما هنوز بهصورت کتاب منتشر نشدهاند. فقط در فضای مجازی با برخی دوستانم سهیم شدم.
هنرهای هفتگانهای که ما میشناسیم، معمولا مکمل هماند یا روی هم تاثیرگذارند؛ مثل سینما و ادبیات. در میان هنرهایی که تاکنون دنبال کردهاید، کدام هنرتان روی هنر دیگر تاثیر گذاشته است؟
من هیچکدام از هنرها را جدا از هم نمیبینم. هنر را یک مادر نوازشگر میبینم که هرازگاهی دری را باز میکند و گوشهای از جهان نامحدودش را نشان میدهد و آدم در قبال جهان و زیبایی هنر، متحیر میماند. مولانا میگوید: «دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی/ دیوانه تو هر دو جهان را چه کند؟». آن شیفتگی که ابتدا در مواجهه با هنر برای آدم ایجاد خواهد شد، باعث میشود فکر کند مسیر جذابی است، ولی اینکه کدام بیشترین تاثیر را داشته، طبیعتا ادبیات بوده است! آن هم ادبیات ما که دریای حکمت است. ادبیات نهتنها ذهن و تفکر آدم را اصلاح میکند که حتی تصویرسازیهایی را در آدم تقویت میکند که با نقاشی مرتبط است، یعنی میشود گفت نقاش شاعر است و شاعر هم نقاش! صنعت ایماژ را که در شعر از آن اسم میبریم، میتوان تشبیه کرد به نقاشی، البته نقاشی در ذهن؛ بنابراین هیچکدام از هنرها جدا از هم نیستند، ولی مبحثی بین همه هنرها مشترک است. طی سالهایی که با هنرمندان عرصههای مختلف برخورد داشتم، متوجه شدم نیرویی به نام زمان در مباحث هنری تغییر ایجاد میکند.
منظورتان چه تغییراتی است؟
فرض کنید لباسی را که دوره قاجار میپوشیدند، ما الان نمیپوشیم. لباسها تغییر کرده، تغذیه ما تغییر کرده، چیزی که مشترکا بین حامیان هنرهای ادبیات و موسیقی یا نقاشی مشترک دیدم، این بود که عدهای نیروی زمان را در رابطه با هنر نیروی معاندی دیدهاند که به اصالت هنر حمله میکند! عده دیگری مقابل این افراد قرار دارند که همیشه دنبال نوگراییاند و طرف مقابل را به واپسگرایی محکوم میکنند! فکر میکنم هنر آمیزهای از اینهاست و هرگز خودش را از زمان جدا نمیکند. من هنر را به شکل سیر تکاملی میبینم. آنچه بین همه ارکان هنر مشترک است، این بوده که با زمان جلو میآید و نمیتوانیم مقابل پختگیاش ایستادگی نشان بدهیم.
یعنی به نظرتان هنر از زمان تاثیر پذیرفته است؟
فکر میکنم هنر از زمان همه ما جلوتر است و ما داریم آن را کشف میکنیم. هنر موهبتی است که به خودی خود موجودیت دارد و ماییم که هنر را پیدا میکنیم. زمان به ما کمک میکند ابعاد تازهای از هنر برای ما آشکار بشود. من هنر را اصیل میبینم و اگر بخواهیم از منظر فلسفه به آن نگاه بکنیم، برای هنر اصالت وجودی قائلم، ولی گاهی بین اهالی هنر تضادهایی ایجاد میشود. خیلیها وابسته به اولین بدعتهای در رشته هنری خودشان هستند و یک عده دیگر با آنها در تقابلاند.
آنهایی که به شکل اولیه هنر معتقدند، این تفکر را ندارند که اصالت هنر باید حفظ شود و تغییر نکند؟
پرسش شما را با یک پرسش، پاسخ میدهم. این اصالت را چه کسی به هنر بخشیده است؟!
خود هنر.
بله. خود هنر. معتقدم هنر محصور در زمان نیست. آن مصرع «از ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد» کاملا گویای این مساله است. ما نمیدانیم ازل کی بوده! ما عمر محدودی داریم که شاید کار ما نیست فهمیدن راز گل سرخ! در این رابطه ما در وادی سرگشتگی قرار داریم و باید بپذیریم که ظرف موجودی ما آنقدر نیست که تکتکمان بتوانیم به اندازه خودمان درباره هنر حرف بزنیم.
میان شاعران مطرح ایرانی، بیشتر به آثار کدام سبک و شاعران دلبسته هستید؟
شعرهای سبک هندی را بهخاطر تمثیلهای بینظیر دوست دارم. من دلباخته سعدی و غزلیاتش هستم یا شخصیت ادبی فروغ فرخزاد، ولی خودم را دلباخته غزل میدانم و طرفدار هنر کلاسیکم. در میان شاعران معاصر، غزلهای شیرین علیرضا بدیع را دوست دارم و افتخار شاگردیشان را هم داشتم. کارهای دهه ۷۰ استاد محمدعلی بهمنی در ذهنم حک شده یا شعرهای فاضل نظری، مهدی فرجی، سجاد سامانی، حامد عسکری، امیرحسین اللهیاری، سمانه کهرباییان. گاهی غصه میخورم که کار یکی از این ترانهسراها به دست خوانندگان آنور آب میرسد و میخوانند و باعث میشود کارگاههای زیادی برگزار کند! منظورم این است که فرصتها کم شده تا عموم مردم و بهخصوص نوجوانان با اصالت هنر آشنا شوند. ناراحت میشوم وقتی میبینم افرادی هستند که به قواعد فنی شعر مثل عروض و قافیه و اوزان و صنایع ادبی تبحر و تسلط ندارند و در لوای ترانه کارهایی میکنند که حتی ترانه هم نیست، اما خیلی بیشتر از شاعرانی که نام بردم، از عرصه ادبیات استفاده میکنند.
موافقم. بسیاری از جوانان امروز طرفدار ترانههای عامهپسند یا رپ فارسیاند، اما خود شما هم بهعنوان یکی از همین جوانان، خیلی با ادبیات کهن آشنایید و اشعار کلاسیک را میشناسید. این علاقه به شعر و ادبیات اصیل چگونه در شما شکل گرفت و به نظرتان چه باید کرد تا جوانان امروز سراغ اشعار و ادبیات فاخرمان بروند؟
فکر میکنم متاسفانه فرصت خوبی در اختیار جوانان امروز قرار داده نشده است؛ از آموزشوپرورش گرفته تا پدر و مادرها و آموزشهایی که باید ببینند. ما آموزشهایی داریم که باید در روزهای بارداری مادران و گروه سنی یک تا سهسال بچهها اعمال شود. چند درصد از پدرها و مادرها با آگاهی و وقوف بر این شرایط بچهدار میشوند؟! درصد خیلی پایینی. ما در آموزش هم به این ترتیب جلو میرویم؛ به همان ترتیبی که آموزش زیر پنج سال داده میشود. خیلی از شرایطی که در روزهای بزرگسالی تجربه میکنیم، دلباختگیها، وحشتزدگیها و دوری و نزدیکیها به هر چیزی، ریشهاش در روزهای کودکی ماست. یک چیزی را نمیتوان انکار کرد. تمام اهالی هنر دردمندند. چیزی که در نسل جوان امروز دیده نمیشود، این است که با مفهوم درد آشنا نیستند. نسل ما خیلی دردمندانهتر با زندگی روبهرو میشد. مفهوم کمبود را خیلی خوب و مستقیم میفهمیدیم. پدر و مادرها بهخاطر اتفاقاتی که بر خودشان گذشت، رویکردی افراطی در پیش گرفتند و این باعث شد اغلب اوقات بچهها خودشان تجربه کنند چه کاستیهایی در دنیا وجود دارد. دغدغهمندی خاصی را در نسل جدید نمیبینم. فکر میکنم دغدغهمندی آدم را سوق میدهد به تفکر. نمیخواهم اعتباری برای رنج قائل بشوم، اما از اینکه خیلی اوقات رنج ما را بهسمت تفکر سوق میدهد، نباید غافل شویم. از لحاظ روانشناسی هم زیربنای تفکر را رنج میدانند. خیلی از پدر و مادرها بهخاطر سختیهایی که در زندگی کشیدهاند، بین بچه و رنج و در نتیجه تفکر، فاصله میاندازند. همچنین به عملکرد آموزشوپرورش ایرادهای زیادی وارد است. درعینحال فکر میکنم نسل جدید از ما خیلی باهوشترند.
این روزها مشغول چه کاری هستید؟ آلبوم موسیقی یا کتابی در دست تولید دارید؟
روی مجموعهاشعارم کار میکنم و مشغول تصحیح شعرها هستم. این خاصیت شعر جالب است که آدم هرچه سنش بالاتر میرود، به فراخور تفکرات جدید، شعرهای قبلی را مدام اصلاح میکند. من هنوز با شعرهای خودم دستبهگریبانم. حس میکنم باید بهشکل درستی برسد تا به چاپ برسانم.
فضای فرهنگ و هنر امروز را چطور ارزیابی میکنید؟ برای جوانانی که علاقهمند به کار هنری و بهخصوص ادبیات و موسیقی هستند، چه راهنمایی و پیشنهادی دارید؟
لازمه این اتفاق، یک ذهن جستوجوگر است. الان جوانان میتوانند خیلی جاها باشند. جوان امروز باید ذهن جستوجوگری داشته باشد که از خودش بپرسد در فلانجلسه ادبی فرهنگسراها شرکت کند یا مثلا با دوستانش در کافه جمع شوند؟! اما ایراد اصلی به اهالی فرهنگ و هنر وارد است که دچار عدم اتحاد و پذیرش نظرات یکدیگرند. در اهالی ادبیات و موسیقی، ما اساتید کاربلدی داریم که سالها زحمت کشیدهاند و بر گردن ادبیات و موسیقی حق دارند، اما گاهی عدم اتحاد و اینکه هر کسی خودش را صاحب سبک و مکتبی میداند، باعث شده در تربیت هنرجویی که به آنها مراجعه میکند، اخلال ایجاد شود. یک جوان به اینها رجوع میکند و میبیند مدام یکدیگر را نفی میکنند! این ماجرا، سرگشتگی اوضاع فرهنگی را تشدید کرده، چون هنر از قواعد خاصی مثل منطق و فلسفه پیروی نمیکند. میتوان گفت هر کس برداشت خود را صحیح میداند. ما نمیتوانیم یک سبک نقاشی را از این عرصه حذف بکنیم، ولی گاهی اختلافات به جایی میرسد که چنین اتفاقهایی میافتد.
انتهای پیام/