به گزارش «سدید»؛ کار یکی از مهمترین عواملی است که باعث میشود بسیاری از ما صبح از خواب بیدار شویم و شب به خواب برویم. خوراک، پوشاک، مسکن، تفریح، سفر و تمام آنچه در زندگی میخواهیم و نیاز داریم وابسته به کار کردنمان و حقوقی است که از آن به دست میآوریم. شأن و شخصیتمان در گرو کاری است که انجام میدهیم. جایگاه اجتماعیمان را کارمان مشخص میکند و روی آگهی فوت نیز معمولا لقب شغلیمان ذکر میشود. اما تابهحال شده به این فکر کنیم که کار چه معنایی دارد؟ چطور شکل گرفته؟ چه نیازهای دیگری را برطرف میکند؟ و اصلا چگونه به اصل مهم زندگی ما بدل شده است؟ تمام این پرسشها در کتاب «کار» نوشته «لارس اسوندسن» با ترجمه «فرزانه سالمی» از نشر «گمان» پاسخ داده شده است.
نویسنده، کتاب را با معرفی شغل پدرش که لولهکش یک کارگاه کشتیسازی بود، شروع میکند. کاری که گمان میکرد پدرش به آن علاقه دارد، اما گویا اینطور نبوده است. دغدغه نویسنده در این کتاب یافتن معنایی برای کار است. او بیان میکند امروزه میزان زحمتی که برای کار کشیده میشود دیگر شرط لازم و کافی برای آنکه فعالیتی کار محسوب شود نیست و آشکارا معیار دیگری لازم است.
تمایز بین کار و غیر کار
«بعضی وقتها تمایز بین کار و غیر کار نسبتا مشخص بودهاست، مثل وقتی که یک کارگر کارش را برای مدتزمانی مشخص به صاحب کارخانه میفروشد و آن زمان را در کارخانه میگذارند. در گذشته تفاوت نسبتا فاحشی بین کار و تفریح وجود داشت، تمایز بین زمانی که به کارفرما تعلق داشت و زمان مختص به خود کارگران. این تمایز با جدایی محیط کار و محیط خصوصی ارتباطی تنگاتنگ داشت؛ بنابراین میشد کار را در چارچوب زمان و مکان تعریف کرد.».
اما ظهور تکنولوژیهای جدید، مثل تلفنهمراه و اینترنت، تاثیر عظیمی بر این تمایزها داشته است. میتوان گفت که با این انعطاف جدید، تمایز واقعی بین کار و غیر کار از نظر زمانی کمرنگ شده است. ساعات کاری انعطافپذیر روزبهروز رایجتر میشود و نسبتبه گذشته برنامه کاری افراد مشخصتر شدهاست. آنچه میتوانیم «محیط کاری انعطافپذیر» بنامیم نیز گسترش یافته، طوری که دیگر مهم نیست کجا کار میکنیم، فقط باید کار انجام شود. برای خیلیها، دیگر کار، اتاقی خاص در ساختمانی مشخص نیست، بلکه بیشتر تجهیزاتی است که اینطرف و آنطرف میبرند مانند لپتاپ و تلفن همراه.
کار میکنیم تا زنده بمانیم
نویسنده میگوید که کار در پایینترین سطح، معطوف به تغییر جهان است بهطوریکه بتوان به ملزومات زندگی دست
یافت. ما کار میکنیم تا زنده بمانیم. این الگوی ساده در جوامع کشاورزی مستقیمتر از جوامع مدرن صدق میکند. «با تکامل تاریخ بشری، رابطه بین کار و زنده ماندن کمتر و کمتر شده است. بین رابطه بیواسطهای که مردم در جوامع کشاورزی با غذا و لباس تولیدی خودشان داشتند و رابطهای که یک برنامهنویس کامپیوتر امروزه با غذا و لباسش دارد، یک دنیا تفاوت هست. اگر قرار بود برنامهنویس کامپیوتر فقط چیزهایی را مصرف کند که خودش تولید کرده، سرما و گرسنگی زیادی باید میکشید؛ البته هنوز هم رابطهای بین تولید و مصرف برنامهنویس کامپیوتر وجود دارد، اما این رابطه مستقیمتر است: این رابطه بهواسطه نهاد پول صورت میگیرد.».
اما کار جنبه دیگری هم دارد که در آن بحث تامین خواستههای بیرونی مثل غذا، لباس و سرپناه یا ماشین و تلویزیون در بین نیست بلکه بحث تامین خواستههای درونی مثل شادی و پیشرفت فردی هم مطرح است.
«ما در جریان کار نهتنها چیزی خارج از خودمان تولید میکنیم، بلکه به هویتمان هم شکل میبخشیم. در جریان فعالیتی که بخش زیادی از ساعت بیداری ما را در سالیان متوالی اشغال میکند ما درباره خودمان هم چیزهای زیادی یاد میگیریم: درباره قابلیتهایمان، مناسباتمان با دیگران و نقشمان در ساختار جامعه. کار محور اصلی است که ما برنامه کلی زندگیمان را حول آن شکل میدهیم. وقتی در این فکریم که با زندگیمان چه باید بکنیم، نمیتوانیم از مساله کار بگریزیم. وقتی فکر کنیم که در زندگیمان چه کردهایم نیز با همین مساله روبهرو میشویم.»
گویا کار برای شکلگیری برداشت ما از هویتمان ضروری است؛ مثلا وقتی آگهی ترحیم کسی را میخوانیم، کار او معمولا در توصیف زندگیاش نقش پررنگی دارد. مهم است بدانیم کسی که مرده آقای دکتر بوده یا خانم مهندس. روی برگههای عرض تسلیت میبینیم متوفی را کارمند نمونهای تعریف کردهاند یا معلمی شایسته، شاید استاد دانشگاه بود و شاید هم رییس یک سازمان. وقتی آدمها را برای اولینبار ملاقات میکنیم معمولا میپرسیم که کارشان چیست، به این معنی که برای تامین زندگی چه میکنند، انگار که این آگاهی میتواند فورا به ما بفهماند که آنها چه جور آدمی هستند. اگر کسی را در مهمانی ملاقات کنیم و بشنویم که او روانشناس، صندوقدار، نوازنده، آتشنشان یا بانکدار است، تلقیمان از آن شخص بیگمان براساس شغل او شکل خواهد گرفت.
معنایی برای کار
نویسنده همچنین به دنبال معنایی برای کار میگردد و کار بیهوده بیپایان را هولناکترین مجازات برای انسان میداند. «زمانی این فکر به ذهنم خطور کرد که اگر بخواهی کسی را کاملا له و نابود کنی، اگر بخواهی برای او وحشتناکترین مجازات را در نظر بگیری، مجازاتی که فکرش تن ترسناکترین قاتل را به هم لرزه بیندازد و پیشاپیش از زیر کاری که فکرش را در سر داشته شانه خالی کند، کافی است او را مجبور کنی کاری انجام دهد که کاملا و مطلقا بیفایده و خالی از معنا باشد.»
اسوندسن بیان میکند که برخی از شغلها نسبتبه بقیه قابلیت بیشتری برای معنابخشی دارند و شرایطی که انسان تحت آن کار میکند هم تاثیری عظیم بر شکلگیری یا عدم شکلگیری آن معنا دارد. او همچنین درباره انعطافپذیری در کار حرف میزند و معتقد است که انعطافپذیری جدید در محل کار ظاهرا به انسانها اجازه میدهد کنترل بیشتری بر زندگیشان داشته باشند؛ زیرا انعطافپذیری، زندگی کاری آنها را پیشبینیناپذیرتر کرده است؛ هر چه محل و ساعات کاری بیثباتتر میشوند، هویتی که کار میتواند برای کارگران به ارمغان بیاورد نیز بیثباتتر میشود. «کار میتواند ما آدمهای فانی را که زندگی کوتاهمان مثل برق میگذرد از نوعی تداوم و جاودانگی برخوردار سازد. ما با کار میتوانیم اثری از خودمان در دنیا به جا بگذاریم: اثری که امیدواریم بیش از ما عمر کند، گواه این حقیقت که ما زندگی کردهایم.»
کار بیشازحد ویرانگر است
او معتقد است این واقعیت که کار معمولا تاثیری مفید بر سلامت و طول عمر دارد به این معنی نیست که اگر بیشتر کار کنیم، سالمتر میمانیم و بیشتر عمر میکنیم. کار بیشازحد ویرانگر است. تصادفی نیست که اردوگاههای کار اجباری نهادهایی برای تنبیه و مجازاتاند، اما بخشی از زندگی ما که تفریح بوده نیز این روزها شکلی از کار به خودش گرفته است.
«در یک قرن گذشته، میانگین خواب بهاندازه یک تا دو ساعت در روز کاهش پیدا کرده است که نسبتا قابلتوجه است. ما در زمان بیداری اضافیمان چه میکنیم؟ یک نکته قطعی است: تمامش را صرف کار نمیکنیم؛ و بااینحال آدمهای بیشتر و بیشتری از خستگی و حتی فرسودگی شکایت میکنند. اگر این حرف درست باشد، منطقیترین توضیح برایش ظاهرا این است که فرسودگی ما ناشی از کار نیست بلکه ظاهر ناشی از تفریح است.»
اسوندسن همچنین بیان میکند که ارتباط دستمزد و رضایت چندان بدیهی نیست و بالا رفتن اولی دلیلی بر بالا رفتن دومی محسوب نمیشود. او میگوید میزان درآمد ما در مقایسه با دیگران آشکارا برایمان مهم است. این مساله در واقع نشانهای از موقعیت اجتماعی و ارزش ما در سلسلهمراتب اجتماعی است. معمولا آنهایی که در قبال وقتشان پول دریافت میکنند، ارج و قرب بیشتری به کسانی نظیر بازنشستهها و زنان خانهدار دارند که وقتشان آزاد است. ظاهرا فرض بر این است که اگر ارزش (اقتصادی) وقت شما بیشتر از وقت آدمهای دیگر باشد، پس حتما شخص باارزشتری هستید.
پایان کار
با توجه به اینکه بسیاری از شغلهایی که در گذشته مهم بودند این روزها از بین رفتهاند، عدهای نگران پایان یافتن کار هستند. اینکه رباتها جای انسان را بگیرند و دیگر شغلی برای او باقی نماند؛ اما همانطور که میبینیم شغلها از بین نرفتهاند، بلکه تغییر کردهاند. این روزها اتفاقا شغلهای بیشتری نیز ایجاد شده که بخش عمده آنها را کارهای مرتبط با تکنولوژی دربرمیگیرد. اسوندسن میگوید که «پایان کار» در آینده قابل پیشبینی ما جایی ندارد. تحولات در کار ادامه خواهد یافت و بخش زیادی از آنچه امروزه و بهاحتمال بیشتر در جهان آینده کار محسوب میشود، شاید روزی به همان چیزی شباهت پیدا کند که نسلهای پیشین تفریح مینامیدند. بااینحال، اگر ما آن را کار محسوب کنیم همچنان کار خواهد بود.
انتهای پیام/