به گزارش «سدید»؛ برای هر چیزی راه میانبری است. به این معنا که هستی به گونهای برنامهریزی شده است که انسان همان گونه که میتواند از راه اسباب به خواستهها و مقاصد خویش دست یابد، میتواند با بهرهگیری از ابزار و وسایلی، راه را کوتاه کند و به چشم زدنی ره صد ساله را بپماید. پس همان گونه که میتواند با هواپیمایی هزاران کیلومتر را در چند ساعت بپماید میتواند به «کنبسمالله» طیالارض کند و زمین و زمان را در نوردد و آن را در هم پیچد و گذشته و آینده را به زمان حال آورد.
همان گونه که انسان میتواند در مسیر کمالی این گونه با اسباب ظاهری و باطنی مسیرهای زمانی و مکانی را کوتاه کرده و میانبر برود میتواند در مسیر هبوط و سقوط نیز این گونه عمل کند.
قرآن در معرفی یکی از عوامل سقوط آسان و سریع، به تکبر و خودپسندیاشاره میکند که هم در حوزههای شخصی و هم اجتماعی و نیز ظاهری و باطنی آثار زیانباری را در پی دارد. با توجه به اینکه مسئله شناخت ابزارها و اسباب سقوط و هبوط سریع و آسان برای هر انسانی مهم است، در این نوشتار تحلیل قرآن از مسئله تکبر مورد توجه قرار گرفته است. نویسنده تلاش کرده است با توجه به اهمیت مسئله به عوامل، زمینهها و آثار این مسئله
بپردازد.
آثار تکبر از نگاه قرآن
تکبر که از ماده کبر گرفته شده است به حالتی از حالات انسانی اطلاق میشود که شخص احساس میکند که از دیگری بزرگتر است و در برابر دیگری هر کسی که باشد رفتارهای برخاسته از بزرگی انجام میدهد. البته این حالت از آن جهت امری سلبی و ضد ارزشی شمرده میشود که شخص بر خلاف واقعیت و بر اساس پندارهای واهی و تخیلات نادرست، خود را در مقامی قرار میدهد که در آنجایگاه نیست. دیگر آنکه کنشها و واکنشهای شخص، نسبت به دیگری نیز بسیار زننده و غیر هنجاری میشود و از تعادل رفتاری و شخصیتی بیرون میرود.
قرآن شناس بنام اصفهانی، راغب در کتاب ارزشمند خویش مفردات الفاظ قرآن کریم، در بیان معنای قرآنی تکبر مینویسد که تکبر حالتی در انسان است که بر اثر خودپسندی و خود برتربینی، خویش را برتر از دیگران ببیند. (مفردات، ص ۶۹۷ ذیل واژه کبر) بر این اساس میتوان گفت که عناصر اساسی تکبر عبارت از خودپسندی و برتر دانستن خود از دیگران است. این برتر دانستن به سبب نمودهای عینی و بروز و ظهور بیرونی بسیار خطرناک است وشخص را دچار انجام رفتارهای بیرون از حد اعتدال و طبیعت شخصیت سالم و هنجاری میکند. از این رو خودپسندی و تکبر امری زشت و صفتی ضد ارزشی دانسته شده است.
هر صفت درونی و باطنی، آثار و تبعات بیرونی و ظاهری دارد که میتوان از راه آن شخصیت فردی را تحلیل و تبیین کرد. بسیاری از مردمان خود را انسانهایی متواضع میشمارند، ولی در رفتارهای خویش خوی و خلق استکباری و متکبرانه را نشان میدهند؛ لذا برای شناخت شخصیتاشخاص میبایست به رفتارها و کردارهای آنان توجه کرد و داوری را بر اساس آن انجام داد.
برای شناخت جایگاه ضد ارزشی تکبر در بینش و نگرش قرآن، بهتر آن است که گزارش قرآن از آثار تکبر و پیامدهای آن مورد توجه قرار گیرد.
هبوط
آثاری که قرآن برای تکبر بیان میکند، هبوط انسان از مقام و جایگاه انسانی است. انسان از زمانی که متولد میشود دارای جایگاه مهماشرف آفریده هاست. به این معنا که از نظر طبیعی درجایگاهی قرار دارد که میتوان آن جایگاه را در مقام قرب الهی دانست. انسان هر چند که کودکی است که هنوز ظرفیتهای اسمایی خویش را بروز و ظهور نداده و به فعلیت نرسانیده است، ولی به سبب اینکه موجودی با ظرفیت بینهایت است در مقام قرب الهی برتر از همه آفریدههای هستی حتی فرشتگان نشسته است.
علامه استاد کامل و معلم انسانیت آیتالله حسن زاده آملی (ره) در کلاس درس همواره از نفوذ کودکان و تسخیر و تصرفات ایشان سخن میگفت و میفرمود کودکان ازآنجا که قریب به مبدا هستند و از نظر زمانی به تازگی از مقام نفخت روحی بیرون آمدهاند همین قرب به مبدا موجب میشود که نفوذ بسیاری بر همه هستی و انسانها داشته باشند و به سادگی همه را مسخر خویش سازند و برای کارهای خویش بسیج کنند. این گونه است که به سادگی وآسانی متکبرترین انسانها و قدرتمندترین آنان را به تسخیر خویش در آورده و به حکم کودکی آنان را، چون اسب و چارپایان کرده و بر آنها سوار شده و سواری میکشند. این تسخیر کنندگی کودکان ریشه در قرب به مبدا دارد و آثار آن تا زمانی که از مبدا دور نشدهاند ادامه دارد. اگر کودک در مسیر تعالی و کمالی قرار گیرد روز به روز بر قدرت و نفوذ و تسخیر وی افزوده و از نظر کمی و کیفی و نیز گستره نفوذ افزوده میشود و انسانها و حتی موجودات دیگر را به تسخیر خویش در میآورد. اما اگر بر خلاف مسیر تعالی حرکت کند روز به روز از قدرت تسخیر و دایره نفوذ وی کاسته میشود. این مقام انسانیت در هستی امری طبیعی و خواسته الهی است که در آیات قرآن به شکل مسجود فرشتگان شدن بیان شده است؛ بنابراین تسخیر دیگران ازسوی انسان امری طبیعی و موهبت الهی است. اما باقی ماندن در این مقام انسانیت تا زمانی است که برخلاف حرکت و امر الهی گام بر ندارد و در مسیر کمالی و تعالی حرکت کند؛ بنابراین اگر زمانی بر خلاف امر الهی حرکت کند از این مقام بیرون شده و از نفوذ و تسخیر وی کاسته میشود تا جایی که دیگران بر وی مسلط شده و شیاطینی از جن بر او چیره میشوند و او را تسخیر میکنند.
یکی از علل و عواملی که موجب میشود تا انسان از این مقام عظمای تسخیر طبیعی بیرون رانده شود و هبوط نماید، تکبر است. در گزارش قرآن از داستان هبوط ابلیس به این نکتهاشاره شده است که ابلیس به سبب تکبر و خودپسندی و خود برتربینی دچار هبوط شد. (اعراف آیات ۱۲ و ۱۳ و نیز حجر آیات ۳۲ و ۳۴ و نیز ص آیات ۷۵ و ۷۷) البته قرآن در همین آیات و آیات دیگر علت دیگری برای هبوط بیان میکند و آن سرپیچی از اوامر الهی و انجام منهیئت است. در حقیقت دوری از تقوا و بهرهمند نشدن از آن از دیگر عواملی است که هبوط را سبب میشود. این مشکلی است که حضرت آدم و همسرش در بهشت خاص خود گرفتار آن شدند و با نزدیکی به درخت ممنوع، دچار هبوط شدند.
گزارش قرآن از داستان هبوط ابلیس نشان میدهد که ابلیس به خاطر سه عمل خویش گرفتار دو هبوط و یک سقوط شد. علت هبوط نخست ابلیس از مقام قرب الهی، تکبر و استکبار ورزی وی نسبت به دیگری بود. وی چنانکه قرآن گزارش میکند موجودی متکبر بوده است و تکبر خویش را نهان میداشت. این تکبر وی به گونهای بود که خود را از همه هستی برتر میشمرد و به همین سبب حتی نسبت به اوامر الهیاشکال تراشی میکرد. پس از آفرینش حضرت آدم (ع) ابلیس آنچه در درون داشت یعنی تکبر درونی خویش را به شکل استکباری بروز میدهد و نسبت به فرمان خداوند برای پذیرش خلافت و ربوبیت طولی آدم (ع) سرکشی میکند و بیان میدارد که حاضر نمیشود تا مسخر شده انسان شود و او به عنوان خلیفه الهی ابلیس را به کمالش برساند. این گونه است که از سوی خداوند به سبب نافرمانی و سرکشی به شکل استکبار، از درگاه و مقام قرب رانده میشود؛ زیرا مقام قرب الهی، مقام استکبار و نافرمانی نیست.
دومین هبوط زمانی صورت میگیرد که به وسوسهگری میپردازد و با سوگندهای دروغین، حضرت آدم (ع) را میفریبد و موجبات هبوط او را فراهم میآورد. در اینجا وی افزون بر نافرمانی و سرکشی، با سوگندهای دروغین خویش، راه نافرمانی را ادامه میدهد و دیگران را نیز به گمراهی دعوت میکند و فرصتهای تعالی و تکامل در بهشت خاص را از آدم میگیرد و اجازه نمیدهد تا خلیفه الهی در آنجا به کمال شایسته خویش برسد.
سومین هبوط و در حقیقت سقوط نهایی را زمانی انجام میدهد که با گستاخی تمام خداوند را متهم به گمراهی خویش میکند و سوگند میخورد تا هرگز نگذارد تا آدم (ع) و فرزندانش به مقام خلافت ربوبیت طولی دست یابند و در مسیر کمال و تقرب غایی حرکت کنند. در اینجاست که به عنوان ملعون ابدی از درگاه خداوندی رانده میشود و جایگاه یقینی و قطعی خویش در دوزخ را برای خود تثبیت میکند.
در حقیقت میتوان از گزارشهای قرآنی دریافت که ریشه همه هبوطها و در نهایت سقوط نهایی ابلیس، چیزی جز تکبر نبوده است. این خودبرتربینی و خودپسندی ابلیس بوده است که وی را در نهایت به سقوط میکشاند و ملعون و رانده شده از سوی خداوند میشود و جایگاه دوزخ را برای خود میخرد.
تمرد
اثر دیگر تکبر تمرد و سرکشی است، چنانکه در آیات پیش گفته دیده شد تکبر ابلیس موجب شد تا نسبت به فرمانهای الهی سرکشی و تمرد نماید و بر خلاف مسیر کمالی حرکت کند و در نهایت هبوط و سقوط را به جان خرد.
از این رو به انسانهای هشدار داده میشود تا نسبت به خصلت تکبر مواظبت و مراقبت کنند و با در پیش گرفتن رفتار ضد تکبر، چون تواضع و فروتنی نسبت به دیگران، زمینهها و عوامل تکبر را در ذات خویش از میان بردارند؛ بویژه آنکه در ذات انسان به صورت طبیعی نوعی واکنش تکبری و خودپسندی و خود برتربینی وجود دارد و برتری طبیعی و تکوینی وی نسبت به بسیاری از آفریدههای هستی این فرصت را به انسان میدهد که متکبرانه رفتار کند و استکبار ورزد.
تحقیر از دیگر آثاری که قرآن برای تکبر بر میشمارد، تحقیر دیگران است. ابلیس چنین رفتاری را نسبت به آدم در پیش گرفت و همین مسئله بود که با حالتی تحقیر آمیز برای بیان علت سرپیچی خویش از فرمان پذیرش تسخیر از سوی آدم با عمل سجده بر وی گفت که آدم موجودی حقیر و پست است؛ زیرا عنصر تشکیل دهندهاش، گل بد بو و لجنی متعفن است، اما عنصر تشکیل دهنده وی، عصاره آتش است در حقیقت ابلیس مدعی آن است که شخص وی از عنصر انرژی پاک آفریده شده، در حالی که ابلیس از گل بد بو و لجن متعفن آفریده شده است.
در این عبارت که ابلیس بیان و قرآن گزارش میکند، به آسانی میتوان تحقیر آدم را در کلام ابلیس یافت. چنین رفتاری را خداوند برای برخی از انسانها بیان میکند. اشراف از جمله کسانی هستند که به سبب تفکر و نگرش باطل خود نسبت به ثروت و اموال، آن را اصالت بخشیده و به عنوان امر ذاتی خویش پنداشته و به داشتن آن بر دیگری فخر میفروشند و انسانها ندار را تحقیر میکنند. از نظر آنان دارندگی مال دنیا و ثروت دارندگی شخصیت دانسته شده و آن را امتیازی برای خویش بر میشمارند و این گونه است که کسانی را که فقیر و بینوا هستند تحقیر میکنند. (هود آیه ۲۷)
حقناپذیری
انسانهای متکبر و خودپسند انسانهای حق ناپذیری هستند و اگر شخصی به آنها بگوید که ملاک و معیارهای سنجش و داوری شما درباره شخصیت ارزشی و ضد ارزشی، نادرست و باطل است آن را نمیپذیرند و بر درستی ملاکهای باطل خویش پافشاری میکنند. قرآن در گزارشی که از آفرینش آدم و تمرد و تکبر ابلیس میدهد به این مسئله اشاره میکند.
در آنجا خداوند در پاسخ به ادعای خودپسندانه ابلیس در برتربینی خود میفرماید که آنچه ملاک داوری و شخصیت هر موجودی است قرب وبعد به خداوند است؛ بنابراین به جای آنکه معیار اصالت عناصر آتش بر خاک را مطرح سازد میبایست به مقام اسمایی حضرت آدم توجه داشته باشد که خداوند از ذات خویش روحی با تمام کمالات اسمایی در وی دمیده است.
ابلیس حتی پس از بیان خداوندی درباره معیارهای سنجش حق از باطل، حاضر به پذیرش معیارهای بیان شده نمیشود و بر معیارهای خویش پافشاری میکند. همین تکبر و خودبرتربینی را میتوان از دیگر متکبران از جمله کافران نیز سراغ گرفت. خداوند در بیان عدم پذیرش حقایق قرآن از سوی کافران به تکبر و خودبرتربینی آنان اشاره میکند. (ص آیات ۱ تا ۲)
مهر شدن قلب
دلهای برخی به سبب تکبر، بهگونهای میشود که هرگونه حقی را باطل و باطلی را حق میشمارند؛ زیرا حق عامل بازدارندهای نسبت به برخی از اندیشهها و بینشها و نگرشهای رفتاری است، از این رو شخص متکبر نمیتواند آن را بپذیرد. مخالفت با حق وی را به سوی باطل گرایش میدهد و در یک فرآیندی چنان میشود که نسبت به حق بهطور خودکار واکنش منفی و بازدارنده انجام میدهد و آن را به درون حوزه احساس و تفکر خویش راه نمیدهد. بر این اساس راههای ارتباطی خویش را با حقایق میبندد و مهر بر دل خویش مینهد.
از آنجا که حق همواره برخاسته از خاستگاهی محکم و استوار است و ریشههای آن افزون بر پاکی و طهارت و طیب بودن، بر زمینی محکم قرار دارد، استدلال و برهان اساس آن را تشکیل میدهد. این در حالی است که باطل یا اصولا خاستگاه استدلالی ندارد و یا خاستگاه استدلالی آن موهوم و تخیلی است تا تشابه به حق یافته و بتواند در دلهای اهل استدلال جا باز کند. ریشهها و خاستگاه سست و بیبنیاد، باطل است که اهل باطل از جمله متکبران را به سوی خویش میکشاند.
مانع فهم آیات خداوندی
اگر گفته شود که انسانهای متکبر انسانهایی هستند که توانایی فهم و درک حقایق آیات الهی را ندارند امری روشن است. از این روست که قرآن در آیه ۱۴۶ سوره اعراف تکبر و خودبزرگبینی را مانع اصلی فهم آیات و معارف الهی بر میشمارد.
جدال
از دیگر خصوصیاتی که قرآن برای اهل تکبر میشمارد، جدلگرایی آنان است. قرآن در آیه ۳۵ سوره غافر خصلت ستیزهجویی و جدلگرایی متکبران را به سبب مهر شدن دلهایشان نسبت به حقایق و ادله قطعی و یقینی حقایق میشمارد. از این رو با دین و آموزههای دینی و آیات الهی بهطور طبیعی مخالفت میکنند و حاضر به پذیرش آن نمیشوند و تسلیم در برابر آن را نادانی میشمارند.
خداوند در آیه ۵۶ سوره غافر میافزاید که مجادلهگرایی نسبت به آیات روشن خداوندی با ادله و برهانهای سست و ظنی به سبب آن است که دچار کبر و خودبزرگبینی هستند، این در حالی است که حقیقتا به این کبر و بزرگی که آرزو و امیدشان است هرگز نمیرسند و نمیتوانند انسانهای بزرگی شوند؛ زیرا راه رسیدن به بزرگی واقعی آن است که از راه ایمان به حقایق از جمله آیات الهی وارد شوند تا با بندگی به بزرگی عبودیت ربوبی دست یابند. از این رو کسی که بزرگی و کبر را در راه باطل و جدل مییابد هرگز به آن نمیرسد.
تضییع حقوق دیگران
تکبر موجب میشود که شخص، دیگری را خوار و پست و حقیر شمارد و بر اساس معیارهای خویش به سنجش رفتار خود نسبت به دیگری بپردازد و به سادگی حقوق طبیعی و اجتماعی دیگری را نادیده گرفته و تضییع کند.
خداوند در آیه ۷۵ سوره آلعمران روحیه تکبر و خودبرتربینی را عامل تضییع حقوق دیگران میشمارد و بیان میدارد که چگونه تفاوت معیارهای میان انسانهای غیرمتکبر و متکبر موجب میشود به سادگی حقوق مالی افراد از سوی متکبران تباه شود. در این آیات بیان شده است که برخی از یهود و اهل کتاب به سبب اینکه مومنان را از دایره انسانیت بیرون میدانند و به سبب انتساب به خداوند جایگاه و درجه برتری برای خود قائل میشوند، به راحتی در امانتهای مالی دیگران خیانت کرده و میگویند که برای مردم غیراهل کتاب حقی نیست تا مالشان را به خودشان بازگردانیم. بلوکه کردن اموال دیگران با معیارهای استکباری خود امری متداول است.
خیانت
چنانکه معلوم شد خیانت امری طبیعی از سوی متکبران با معیارهای باطل و نادرستی است که آنان دارند؛ زیرا کسی که برای دیگری شخصیتی و ارزشی قائل نیست، به سادگی نسبت به دیگری خیانت میکند و در امانتهایی که در نزدشان است تجاوز میکنند. (آلعمران آیه ۷۵)
گناه
قرآن بیان میدارد که انسانهای متکبر به سبب تفکر و بینش خودبرتربینی، در برابر دعوت به تقوا مقاومت میکنند و گرایش به نابهنجاریها پیدا میکنند و در رفتارها و نگرشهای خویش اصول هنجاری را به کناری مینهند.
بر اساس آیه ۲۰۶ سوره بقره، عزت تکبری و خود برتربینی (مفردات ص ۵۶۳ ذیل واژه عزت) موجب میشود تا برخی گرایش به گناه یابند و دوزخ را بهعنوان مقصد ناخواسته خویش بپذیرند.
اصولا رفتارهای انسانهای متکبر در دو حوزه دینی و غیردینی (گناه و جرم اجتماعی) خودنمایی میکند چنانکه در حوزه بینشی نیز دیدگاهها و نظریات مخالف و جدلانگیزی را مطرح میکنند.
گمراهی
با توجه به گرایش جدلگرایانه و تشکیک نسبت به حقایق از سوی متکبران، طبیعی است که آنان مردمانی گمراه باشند و خداوند آنان را بهعنوان انسانهای گمراه معرفی کند. (اعراف آیه ۱۴۶)
تهمت و افترا به خدا
تکبر موجب میشود تا متکبر، به سادگی نسبت به همهکس رفتاری دیگر در پیش گیرد و برای دستیابی به مقاصد و اهداف پست خویش حتی به آسانی به خداوند افترا بربندد و تهمت زند. چون ترسی از خدا و خلق خدا ندارد چسباندن اموری به خدا و نسبتهای ناروا به او دادن، برای متکبر، امری ساده و پیش پا افتاده است. این مسئلهای است که خداوند در آیه ۶۰ سوره زمر به آن اشاره میکند و یکی از ریشهها و علل افترا بستن به خداوند را روحیه تکبری افراد بر میشمارد.
ریاکاری
ریاکاری نیز بهعنوان امری طبیعی نسبت به متکبران بیان شده است؛ زیرا باورهای متکبران آن است که حقیقت در بینش و نگرش آنان است و هرگونه دعوت به تقوا و خیر و عمل صالح از سوی دیگران از نظر آنان نوعی دشنام و ناسزا در حق ایشان است. از این رو رفتارهای هنجاری آنانکه تحت فشار افکار عمومی انجام میشود رفتارهای طبیعی و بر اساس حقجویی و حقطلبی نیست.
خداوند در آیات ۳۶ و ۳۸ سوره نساء تبیین میکند که اندیشه خودبزرگبینی متکبران موجب میشود تا در اعمال خیر نیز ریاکاری را شیوه خویش سازند.
فخرفروشی
دیگر کردار نادرست برخاسته از تکبر را میتوان فخرفروشی و تفاخرجویی اهل کبر و خودبزرگبینی بر شمرد. آیات پیش گفته این معنا را نیز مورد تأکید و تبیین قرار میدهد و خاستگاه تفاخر را کبر و خودبزرگبینی انسانها میشمارد.
مانع احسان
چنانکه روشن شد اهل تکبر کسانی هستند که اگر به سوی حقیقت و کار خیری رو میآورند به سبب آن است که تحت فشار افکار عمومی قرار گرفتهاند. از این رو اصولا گرایش به احسان به دیگران ندارند؛ زیرا خویشتن را برتر و بزرگتر از این حرفها میدانند که گامی برای دیگری بردارند. اگر کمکی از سوی آنان میشود یا تحت فشار افکار عمومی و از روی ریاکاری است و یا اینکه نمیتوان عمل کمکی آنان را احسان بر شمرد؛ زیرا احسان، نیکی از روی قصد خیر و دستگیری دیگران است در حالی که اهل تکبر هرگز برای دیگری ارزشی قائل نیستند که برای خشنودی دلی گام بردارند. خداوند در آیه ۳۶ سوره نساء تکبر را خاستگاه گریز از احسان میشمارد و بیان میکند که خودبزرگبینی اشخاص مانع جدی در احسان کردن آنان به دیگران است.
خداوند در این آیه میکوشد تا مردمان را به سوی خیر و احسان بکشاند تا خلق و خوی تکبری در جانشان نفوذ نکرده و جایگزین تواضع و فروتنی نشود؛ زیرا با کمک و احسان به پدر و مادر و خویشاوندان و یتیمان و مساکین و همسایگان و انسانهای نیازمند و ناتوان است که آدمی میتواند ریشه و خاستگاه تکبر را بسوزاند و از شر آسیبها و آثار آن در امان بماند.
بخل
بر این اساس بخلورزی و نیز ترویج آن از سوی متکبران امری طبیعی است که آیات ۳۶ و ۳۷ سوره نساء بدان اشاره کرده است؛ زیرا در این آیه سخن از مختال و متکبری است (مجمعالبیان ج ۳ و ۴ ص ۷۱) که نه تنها خود بخل میورزد و اهل احسان و انفاق نیست بلکه دیگران را نیز از نیکی و احسان باز داشته و آنان را به بخل دعوت میکند.
اینگونه است که از چشم خدا و مردم میافتد و انسانی غیر محبوب میشود؛ زیرا هم ضد خیر است و هم خیرگرایان و احسانکنندگان را از احسان و خیر باز میدارد. (حدید آیات ۲۳ و ۲۴)
مانع ایمان و عبودیت و کمال
تکبر چنانکه از آیات قرآن به دست میآید عامل اصلی در گمراهی مردمان میشود. گام به گام آدمی را تا نیستی واقعی و هبوط و سقوط میکشاند. آیه ۱۴۶ سوره اعراف تکبر را مانع ایمان به آیات الهی شمرده و در آیه ۲۰۶ سوره بقره آن را مانع اصلاحپذیری و نصیحتپذیری دانسته و در نهایت در آیه ۳۶ سوره نساء تکبر را مانع واقعی و اصلی عبودیت و دستیابی به کمالات (اعراف آیه ۱۴۶) میشمارد که نمیگذارد انسان اسمای الهی سرشته در ذات خویش را به فعلیت رسانده و آن را ظهور و بروز دهد و در مقام خلافت طولی خداوند به عبودیت ربوبی و ربوبیت عبودی اشتغال ورزد.
اینگونه است که انسان خودبزرگ بین و متکبر از محبت و دوستی خداوند محروم میشود. (نساء آیه ۳۶ و لقمان آیه ۱۸ و حدید آیه ۲۳)
زمینههای تکبر
اکنون خوب است نگاهی به زمینههای ایجاد تکبر داشته باشیم؛ زیرا شناخت آنها موجب میشود تا از آن پرهیز کنیم و خود را از گرفتاری در دام تکبر و آثار مخرب آن در امان نگه داریم.
ابلیس و شیطان
به نظر میرسد که خلق و خوی استکباری و خودبرتربینی ابلیس یکی از علل و عوامل مهم بیرونی است که زمینه تکبر در انسان را سبب میشود. این دشمن سوگند خورده انسانی خود موجودی متکبر است و، چون از هیچ تلاشی برای گمراهی انسان دست بر نمیدارد به سوی انسان میآید و آنان را به وسوسههای گوناگون فریب میدهد تا خلق و خوی استکباری و تکبری در پیش گیرند.
خداوند در آیات ۳۶ و ۳۸ سوره نساء همراهی شیطان با آدمی را عامل گرفتاری او به کبر و خودبزرگ بینی بر میشمارد و به انسان هشدار میدهد که خود را از وسوسههای شیطانی در امان نگه دارد؛ زیرا شیطان همراه بدی است.
علم بییاد آخرت
علم و دانش دارای جایگاه بلندی در تفکر اسلامی و قرآنی است، اما علم غیرهدفمند به جای آنکه نور شود خود عامل ظلمت و گمراهی بشر میشود. این گونه است که در روایات اسلامی سخن از ظلمات نوری است. به این معنا که علم و دانش که از نور است خود حجاب و پرده جان آدمی میشود و اجازه نمیدهد تا انسان خود و جهان را بشناسد.
خداوند در آیات ۷۶ و ۷۸ سوره قصص علم بییاد آخرت را زمینهساز تکبر انسان بر میشمارد و از انسانها میخواهد تا در علم جویی، به آخرت جویی نیز توجه کنند؛ زیرا بسیاری از انسانها به سبب اینکه مغرور به علم خود هستند سقوط کردند و مدعیانه گفتند که هر چه داریم ناشی از عقل و علم و تلاش خودمان است.
غفلت از یاد خدا
از دیگر اموری که زمینهساز تکبر انسان میشود، غفلت از یاد خدا و آیات اوست. آیه ۱۴۶ سوره اعراف به این مطلب توجه میدهد که غفلت از آیات جمالی و جلالی خداوند موجب شده است که انسان گرفتار تکبر شود. اگر نگاهی به آیات جلالی خداوند و خشم و غضب آن میکردند میدانستند که جایی برای تکبر نیست؛ زیرا چنانکه آیات ۷۶ و ۷۸ سوره قصص بیان کرده است انسانها و جوامع بسیار متمدنتر و دانشمندتر و از نظر قدرت و ثروت قویتر را پیش از این نابود ساخته است.
اگر کسی تنها به آیات جلالی خداوند و تغییرات شگرف آب و هوایی و زلزله و مانند آن توجه میکرد درمییافت که جایی برای بازیگری انسان نیست تا خود را در جایگاهی بیابد که نسبت به خداوند سرکشی و تکبر ورزد.
تکذیب آیات خداوند
همین ندیدن و غفلت از آیات جلالی و جمالی الهی است که انسان را به تکذیب آیات میکشاند. بسیاری از مردم با امور هستی به عنوان پدیدهها برخورد میکنند و اگر آنها را به عنوان آفریدههای الهی برمیشمردند، شاید وضعیت چهره دیگری مییافت.
اصولا نگرش پدیدهنگری انسان است که مصیبتهای بزرگ را برای او رقم میزند و گرفتار خشم و غضب الهی میکند. پدیدهنگری به معنای آن است که هر چیز و یا رخدادی را به صرف پدیده بودن بنگریم و خدا را در پس و پیش و میان پدیدهها نبینیم. اما اگر به دیده آفریدههای الهی و امور منتسب به او میدیدیم آنگاه بود که هر یک معنا و مفهوم دیگری مییافت و همه هستی پر از نشانههای خداوندی میگشت. هریک از رخدادها به معنای هشداری و یا بشارتی معنا میشد و انسان از خودبزرگبینی بیرون میآمد. ولی علوم و دانش امروزی به بشر آموخته است که همه چیز را به عنوان پدیدههای صرف بنگرد و تحلیل و تبیین کند و در نهایت آن را در دایره اسباب و قوانین طبیعی قرار دهد، ولی هرگز به علتالعلل و خداوند توجه نکند که همه هستی را مدیریت و ربوبیت میکند.
این گونه است که انسانها در عمل با گرایش به پدیدهنگری به جای آفریدهنگری به تکذیب آیات الهی میپردازند و نشانههای بشارتی و انذاری آن را نمیبینند. این مطلبی است که گوشهای از آن در آیه ۱۴۶سوره اعراف به عنوان تکذیب آیات خدا زمینهساز تکبر بیان شده است.
برخورداری از امکانات و رفاه
برخی از آیات پیشین به این مهم توجه داده است که وجود امکانات فراوان و آسایش و رفاه موجب شده است که عدهای در دام تکبر بیفتند.
آیات ۱۰ سوره هود و ۳۲ تا ۳۵ سوره کهف و ۵۰ و ۵۱ سوره فصلت به تاثیر منفی آسایش و رفاه و امکانات اشاره میکند. به نظر میرسد که انسان موجودی است که هرگاه مستغی شد طغیان میکند. از این رو بسیاری از اقوامی که در گذشته هلاک شدهاند به سبب رفاه و آسایش بسیار و از یاد بردن خداوند و غفلت بوده است؛ زیرا انسانها هنگامی که از همه امکانات بهرهمند باشند و در رفاه قرار گیرند خدا را فراموش میکنند و آسایش و رفاه پردهای از غفلت بر دلهای آنان میافکند.
اعراض از خداوند پس از قرار گرفتن در رفاه امری است که بسیاری از مردمان در زندگی روزانه خویش با آن مواجه بوده و هستند. بسیارند کسانی که از هیچ به همه چیز رسیدهاند و از کوخها و بیغولهها به کاخها راه یافتهاند و شاهانه زندگی میکنند و اکنون راه مسجد و منبر را فراموش کردهاند و بر این باورند که هر چه دارند از علم و دانش و زیرکی و زحمت خودشان بوده است. به سخنی دیگر همانند خلیفه اموی است که زمانی در مسجد بیتوته میکرد و به قرآن خواندن مشغول بود، ولی هنگامی که خلافت یافت گفت: هذا فراق بینی و بین ذلک؛ اکنون زمان جدایی رسیده است. برخی افرادی که در رفاه و آسایش قرار میگیرند این گونه با خدا خداحافظی میکنند و قرآن و دین را بوسیده بر طاقچه فراموشی میگذارند. از این رو خداوند در آیه ۲۷ سوره هوداشرافیت را زمینهساز گرفتار شدن انسان به تکبر بر میشمارد و خود برتربینی را در انسانهای گرفتار اشرافیت امری خطرساز میداند. به این معنا که انسانهای اشرافی در شرایط مناسبی برای گرفتار شدن در دام تکبر هستند.
فراوانی مال و ثروت و فرزندان امری است که تکبر را در بسیاری برمیانگیزد و بسیاری از متکبران و مخالفان دین و توحید و حق کسانی بودند که در اشرافیت و رفاه بودند.
نژادپرستی
نژادپرستی از دیگر زمینهسازهای تکبر و خودبرتربینی است که در آیات ۳۲ و ۳۳حجر و نیز ۶۱ سوره اسراء و ۷۵ و ۷۶ سوره ص بدان اشاره شده است. هر چند که این مسئله به ابلیس نسبت داده شده است، ولی در جوامع انسانی نیز همین نژادپرستی تاکنون حمامهای خون راه انداخته است. از جمله میتوان به منطقه بالکان و کشورهای آفریقای و نسلکشیهای آنان و بویژه یهودیان صهیونیزم در فلسطین اشاره کرد.
راه رهایی از تکبر
با توجه به مطالب پیش گفته میتوان گفت برای پیشگیری از گرفتار شدن در دام تکبر میبایست زمینههای آن را کاست و یا از میان برد. بر این اساس لازم است از غفلت رهایی یافت و از اشرافیت تکبری پرهیز کرد. اما اگر کسی در دام آن افتاده و اهل تکبر شده است پیش از آنکه مهر بر دلش بخورد باید ایمان خویش را به آخرت تقویت کند و با یادکرد خداوند و قیامت و بازخواستهای آن روز، خود را از شر کبر و تکبر برهاند.
در حقیقت یاد کرد خدا و آخرت و رستاخیز مانع از تکبر و عاملی برای رهایی از بیماری تکبر است. (غافر آیه ۲۷)
بهرهمندی از تقوا به عنوان بازدارنده انسان از خودبرتربینی موضوعی است که در آیه ۲۰۶ سوره بقره به آن توجه داده شده است.
آیات ۷۵ و ۷۶ سوره بقره نیز این موضوع را تاکید کرده و ازمردمان میخواهد تا با بهرهگیری از اصول تقوا خود را از شر و آثار تکبر در امان نگهدارند. صبرپیشگی نیز عامل بازدارنده دیگری است که در آیه ۱۰ و ۱۱سوره هود به آن سفارش شده است تا از تکبر و آسیبهای آن در امان مانند. عمل صالح دستور دیگری است که خداوند در آیات پیش گفته بر آن سفارش میکند؛ زیرا عمل صالح و نیکوکاری موجب میشود تا انسان به دیگری توجه کرده و از خود فراتر رود. این نگرش دیگر دوستی و دیگرنگری، موجب میشود تا انسان از دام خود بزرگبینی رهایی یابد.
انتهای پیام/