به گزارش «سدید»؛ چشمم به نگاه خسته و غمگینش افتاد که در گوشه پیادهرو روى تکه کارتونى نشسته و چشم به آدمها دوخته بود. گویى چشمانتظار دست مهربان و دلسوزی بود تا شاید از او فال یا بستهاى دستمال کاغذى بخرند و این باعث شود در آن هواى سرد و خشک هم جسمش گرم شود هم دلش و هم دنیایش، چهره پاک و معصومى داشت. دلم مىخواست از او عکسى داشته باشم، از او پرسیدم مىتوانم از شما یک عکس بگیرم؟ جواب داد بله. لبخندی زد. انگار درخواستم به دلش نشسته بود پس استقبال گرمى کرد. کلاه و لباسش را مرتب کرد تا من بتوانم عکسى بگیرم بعد پرسید مىشود برایم یک چایى بخرى؟ دلش چایى مىخواست تا شاید به واسطه جرعهاى از چاى وجودش مقدارى گرم شود، از پسر چاىفروشى که در همان اطراف بود برایش یک لیوان چاى خریدم. خیلى خوشحال شد. خواسته زیادى نداشت ولى انگار در آن لحظه بزرگترین چیز را دریافت کرده بود و نه تنها وجودش بلکه دنیاى کودکانهاش نیز کمى گرمتر و روشنتر شد. خداحافظى کردم و همانطور که از او فاصله مىگرفتم و به راهم ادامه میدادم و دور مىشدم در مقابل انگار داشتم به موضوع انتخابىام نزدیک مىشدم. زهرا دخترک فالفروش و هزاران کودکان کار دیگر چقدر زود بزرگ شدند و نتوانستند از روزهاى ساده و شیرین کودکىشان نهایت لذت را ببرند. آنها به یکباره وارد دنیاى آدم بزرگها شدند. آنها چیزى به اسم دوران کودکى که حق مسلمشان است، نداشتهاند. آنها نتوانستهاند با هم سن و سالانشان بازى کنند. آنها اسباببازىهاى رنگارنگ نداشتند. آنها دستى که نوازشگرشان باشد هم نداشتند و چقدر زندگى نسبت به آنها بىرحم و بىانصاف بوده است.
کودکان کار به کودکانى گفته مىشود که به اجبار و به خاطر مشکلات خانوادگى باید در طى روز به کسب درآمد بپردازند، کودکانى که در خیابانها فال، دستمال کاغذى، آدامس و شکلات مىفروشند، کودکانى که در مترو فروشنده هستند، کودکانى که سرچهارراهها و پشت چراغ قرمز با شیشهشور و دستمالى در دست که دودههاى هزاران خودرو را مىشود روى آن مشاهده کرد، مشغول تمیزکردن شیشه ماشینها هستند، کودکان گلفروش و بادکنکفروش و واکسى، کودکانى که دستفروش هستند، کودکانى که در کارخانهها و کارگاهها مشغول هستند، کودکانى که در هواى سرد و گرم گونى بر دوش مشغول جمعآورى زباله از سطلهاى زباله هستند، کودکانى که در بازارها بار حمل مىکنند، کودکانى که در فعالیتهاى تولیدى و خدماتى مشغول فعالیت هستند یا کودکان روستایى و عشایر که در باغها و مزارع و دامدارى کار مىکنند که البته از نظر والدینشان نه تنها غلط نیست، بلکه یک امتیاز هم به حساب مىآید. اینها همه مصداقهایى از کودکان کار و خیابانى هستند؛ کودکانى که باید در محیطى سالم و در کانون گرم خانواده، در کنار پدر و مادر و زیر سایه مهر و محبت و توجه آنها قد بکشند و بزرگ شوند و رشد کنند و به موفقیت برسند، دنبال رؤیاها و آرزوهایشان بروند و آنها را به واقعیت تبدیل کنند به ناچار باید وارد بازار کار شوند و به فکر پول درآوردن و رزق و روزى و نانآور خانه باشند و شب با دست پر به خانه بروند، کودکانى که باید به مدرسه بروند و در کنار هم سن و سالان خود مشغول تحصیل، یادگیرى، رشد و تفریح باشند، اما کمکم حضور آنها در مدرسه کمرنگ مىشود و خاتمه پیدا مىکند و از آن زمان به بعد تمام واحدهاى درسىشان را در خیابانها، مترو، سرچهارراهها، کارگاهها، مزارع و... پاس مىکنند.
حالا سؤال اینجاست سرنوشت این کودکان چه مىشود؟ جوابش ساده است. قاعدتاً این کودکان سرنوشت مبهم و نامعلومی دارند. کودکى که از همان ابتداى تولد باید مورد توجه زیادى از نظر تربیتى و آموزشى قرار بگیرد. مرحله کودکى که براى هر شخصى مهمترین مرحله است و تمام رفتارها، باورها، ارزشها، علایق و خواستهها به واسطه همین مرحله از رشد در ذهن هر شخص شکل مىگیرد و پرورش مىیابد، اما این کودکان به دلیل اینکه از محیطى آشفته مىآیند و درحاشیه شهرها و مناطق محروم و کمبرخوردار و بافتهاى فرسوده زندگى مىکنند و همچنین به خاطر عواملى همانند فقر، از هم پاشیدگى خانواده، بىسوادى والدین، بیکارى، مصرف مواد و الکل از سوی والدین، بىسرپرستى یا بدسرپرستى، عدم حمایت والدین و سوءاستفاده آنها از کودکان خود باعث مىشود این کودکان از حقوق اولیه انسانىشان از حق آموزش و تحصیل و تعلیم و تربیت بازمانده و سرنوشتى نامعلوم در انتظارشان باشد و اثرى مخرب روى سلامت جسم و روان و زندگىشان داشته باشد و، اما برخی از شاخصترین آسیبهایى که کودکان کار از نظر روانى مىبینند به قرار زیر است:
* کودکان کار و خیابانى هنگام مواجه شدن با محیط و افراد و نگاه تحقیرآمیزى که بقیه نسبت به آنها دارند و همچنین کمتوجهى یا کلاً بىتوجهى، دچار این حس میشوند که داراى خودکارآمدى نیستند و جامعه و افراد آنها را نمىپذیرند پس در روابط بینفردى مهارتى به دست نمىآورند و اصولاً در روابطشان دچار شکست مىشوند و در نتیجه عزت نفس اجتماعى ضعیفى خواهند داشت و خود را عنصرى مفید براى جامعه نمىدانند.
* خشم نهفتهاى که به دلیل احساس حقارت در آنها به وجود مىآید، بسیار آسیبزننده است و منجر به رفتارهاى بزهکارانه و فعالیتهاى مجرمانه مىشود.
*چون خانواده و جامعه و محیط بستر مناسب و غنى براى شکلگیرى هویت او فراهم نکردهاند از این رو او به سمت بىهویتى یا شکلگیرى هویت ناقص و سردرگمى هویت سوق داده مىشود.
*مسلماً این کودکان تغذیه صحیح و مناسب و همین طور بهداشت ندارند، پس دچار بیمارىها و مشکلات جسمانى هم مىشوند.
*کودکان گونى به دوش هم که زباله جمعآورى مىکنند در معرض انواع بیمارىهای پرخطر و عفونتها قرار دارند.
*آنها به دلیل قرارگرفتن در محیط کار از همان دوران کودکى و نداشتن تحصیلات در آینده نیز در مشاغل سخت قرار مىگیرند. به رؤیاها و آرزوهایشان دست پیدا نمىکنند پس در نتیجه میزان امید به زندگى و رضایت از زندگى در آنها کاهش پیدا مىکند.
*کودکان کار، چون شیوههاى صحیح و سالم زندگى را نیاموختهاند در آینده نیز فرزندپرورى مثبت نخواهند داشت.
*هنگامى که کودک مورد تحقیر و سرکوب و بىمهرى و سوءاستفاده قرار مىگیرد و نمىتواند هیجاناتش را ابراز کند، احساس ناامنى کرده و خودش را کماهمیت و کمارزش تلقى مىکند و رشد اجتماعى و هیجانىاش دچار اختلال مىشود.
* این کودکان به خاطر فعالیت در خیابانها، پارکها و محیطهاى ناامن و جرمخیز مورد سوءاستفاده، آزار و اذیت و خشونت قرار مىگیرند. به طور کلى آنها در معرض اختلالاتى نظیر افسردگى، اضطراب، اعتیاد، اختلال و استرس پس از سانحه قرار دارند.
انتهای پیام/