به گزارش «سدید»؛ انسان با انواع و اقسام عبادتها از نماز، روزه، زکات، انفاقهای مالی، دستگیریها و کمکهای دیگر که در قالب احسان انجام میشود، یکایک نامها و اسمای حسنای الهی را در خود تحقق و فعلیت میبخشد و با این کار اندک اندک رنگ الهی میگیرد و شاکله و شخصیت خویش را خداگونه میکند.
چیستی تقرب
بیگمان سخن گفتن از قرب به خدا نمیتواند قرب مکانی باشد بلکه تنها قرب مکانت است که درباره هر موجودی نسبت به خداوند معنا و مفهوم درست مییابد چنانکه قرب زمانی نیز نسبت به خداوند بیمعناست؛ زیرا خداوند خود آفریدگار زمان و مکان و بیرون از دایره آنهاست و نمیتوان خداوند را به این دو محدود و مقید کرد از این رو هنگامی که از قرب و نزدیکی سخن گفته میشود به معنای قرب و نزدیکی زمانی و یا مکانی نیست، بلکه مراد قرب معنوی است که همان معنای دیگر مقام و منزلت معنوی میباشد.
بر این اساس هرگاه در آیات قرآن از قرب الهی سخن به میان میآید مراد آن است که نوعی ارتباط معنوی میان انسان و خداوند پدید میآید که به معنای نزدیکی به سوی اوست.
راغب اصفهانی برای تبیین اصطلاح قرب و تقرب الیالله که در آیات چندی از قرآن بیان شده است با توجه به مبانی و اصول اسلامی و توحیدی و همچنین واژهشناسی عربی بر این باور است که مراد از تقرب بنده به خداوند، نزدیکی روحانی بنده است که با اتصاف خود به صفات کمال و پاک کردن خویش از عیوب و نواقص حاصل میشود. (مفردات الفاظ القرآن الکریم، راغب اصفهانی، ص ۶۶۴ ذیل واژه قرب) وی بر این باور است که تقرب بنده به خدا تنها در صورتی تحقق مییابد که شخص نخست خود را از نواقص و کاستیها رهایی بخشد و به صفات کمالی متصف گرداند؛ لذا تخلیه از کاستیها در کنار تجلیه به کمالات، امری است که موجبات تقرب بنده به خدا را فراهم میآورد.
از نظر وی انسان نمیتواند بیرهایی از کاستیها خود را به خدا نزدیک سازد؛ زیرا نقص و کاستی خود عامل بازدارنده از تقرب است و وجود هر نقص و کاستی به معنای عدم امکان تقرب به خداوند میباشد. چنانکه برای دستیابی به تقرب اتصاف و تجلی به کمالات نیز امری ضروری و بایسته است.
در حقیقت زدودن موانع جدی در راه تقرب و ایجاد ابزارها و وسایل تقرب تنها با تخلیه و تجلیه امکانپذیر است. این بدان معناست که هرگونه اندیشه تقرب به خدا از راه دیگر آدمی را به مقصد و مقصود نمیرساند.
هرچند که برخیها تقرب را به معنای آهنگ و شتاب در منافع خود دانستهاند، ولی از آنجا که منفعتی جز در نزدیکی به خدا وجود ندارد میتوان گفت که هرگونه تقربی به غیر خدا دور شدن از منافع انسانی است. از این رو خداوند به طور مطلق فرمانگریز از غیر خویش را داده و میفرماید: ففروا الیالله؛ به سوی خداوند بگریزید. (ذاریات، آیه ۵۰)
در این آیه بیان نشده که از چه چیزی میبایست گریخت، ولی بصراحت بیان شده است که انسان لازم است تنها به سوی خداوند بگریزد. این بدان معنا خواهد بود که هر چیزی غیر از خداوند بایسته گریز است و تفاوتی میان چیزی با چیزی نیست؛ بنابراین هرگونه تقرب به منافع در زمانی شدنی است که تقرب به خداوند و فرار از غیر او به سوی او باشد.
از مطالب پیش گفته میتوان دریافت که هرگونه صفت کمالی تنها در صورت تقرب شخص به خداوند به دست میآید و هر نقصی در دوری از خداوند و تقرب به غیر او ایجاد میشود. از این رو کمالجویی و نقصگریزی تنها در تقرب الیالله و فرار از غیر خداوند معنا و مفهوم مییابد و هرکسی راهی غیر از این را بخواهد در خطر بزرگ گمراهی و بقای در نقص و یا ازدیاد آن قرار میگیرد و از خداوند و کمالات انسانی باز میماند.
با توجه به اینکه برای تقرب باید هریک از اسمای حسنای الهی را در خود فعلیت بخشید، هریک از عبادات نقش خاصی را برای تحققبخشی و فعلیتدهی ایفا میکند. از این رو تنوع احکام و آموزههای اسلامی براساس نقش هریک برای یاری بشر برای دستیابی به کمالات اسمایی است.
افزون بر این بقای هر نقصی در انسان و عدم فرار از آن به سوی کمالات اسمای الهی به معنای آن است که در آن بخش از وجود انسانی خویش، دارای نقطه ضعف میباشد که دشمن میتواند از آنجا نفوذ و عمل کند.
در حقیقت هریک از نواقص و بقای آنها در ذات شخص به معنای آن است که شخص هر دم ممکن است از آنجا به دام وسوسههای درونی غرایز و بیرونی شیاطین بیفتد.
قرآن با بیان نمونههای عینی از این مسئله کسانی را معرفی میکند که با تلاشهای بسیاری خود را به مقامات عالی تقرب اسمایی رسانده بودند، ولی به سبب بقای برخی از نواقص گرفتار وسوسههای درونی و بیرونی شدند و نتوانستند خود را از گرداب آن برهانند و در نهایت وجود یک نقص، آنان را به هلاکت کشانید.
در آیات ۱۷۵ و ۱۷۶ سوره اعراف از شخصی سخن به میان میآید که مفسران از وی به عنوان بلعم باعورا از دانشمندان و اهل بصیرت یهودی یاد کردهاند که در زمان حضرت موسی (ع) میزیسته است. این شخص با آنکه از طریق عبادتهای بسیار شمار بزرگی از اسمای کمالی خداوند را در خود فعلیت بخشیده و به مقام بصیرت دست یافته بود، ولی به سبب بقای نقص خودبرتربینی و تکبر و پیروی از شیطان در نهایت گرفتار خشم الهی شد و نیست گردید.
البته پیش از وی شخصی دیگر، از بلعم باعورا بسیار فراتر رفته و در اوج تقرب نشسته بود، ولی به سبب خودبرتربینی و کفر و تکبر از مقام خویش هبوط و بلکه سقوط میکند. خداوند در آیات ۱۱ تا ۱۸ سوره اعراف و نیز ۳۲ و ۳۴ سوره حجر بیان میکند که ابلیس با همه سوابق تقربی خود به پیشگاه خداوند، به سبب تکبر و کفر سقوط میکند و بقای نقصی در وی همه کمالات اسمایی به دست آورده را از میان میبرد. از این رو گفتهاند که اهل مقامات در خطر عظیم هستند و هر نقص ایشان میتواند تمامی کمالات را به ضد کمالات تبدیل کند؛ زیرا هر کمالی به انسان تواناییهایی میبخشد، ولی هر نقص در آدمی موجب میشود که آن کمالات در مسیر اصلی مورد بهرهبرداری قرار نگیرد و برای کارهای زشت و نابهنجار مورد استفاده قرار گیرد. در این راستا برخی از دارندگان کمالاتی، چون بصیرت و چشم برزخی و یا تصرفات در چیزها به سبب خودبرتربینی و تکبر و نواقصی از این دست، نه تنها خود را گرفتار میکنند بلکه با سوءاستفاده از قدرتهای معنوی همانند قدرتهای مادی موجب میشوند که دیگران نیز گمراه شده و به هلاکت بیفتند. هستند کسانی که از دانش و کمالات خویش به جای آنکه برای تکامل فردی و جمعی بشر بهره گیرند برای تخریب شخص و یا جامعه استفاده میکنند.
در حال حاضر ابلیس به سبب برخورداری از کمالاتی که در طول تاریخ عبودیت خویش به دست آورده بود میکوشد تا در مسیر کمالی انسان و جنیان قرار گیرد و آنان را گمراه سازد.
نشانههای تقرب کمال
با توجه به خطرات خطیری که برای اهل تقرب است انسان باید همواره متوجه نواقص درونی و وسوسههای بیرونی دشمن آشکار و سوگند خورده باشد؛ زیرا هر دم ممکن است که در دام افتد و از کمالات خویش در جهت ضدکمالی بهره برد.
حال سؤال این است که چگونه میتوان دریافت که کمالی در مسیر درست به کار میرود و امری کمالی برخلاف مسیر اصلی و سازنده خویش مورد سوءاستفاده قرار میگیرد؟ یا چگونه میتوان از درستی مسیر، احساس امنیت کرد؟ معیارهای تحلیل چیست؟
انسان تا زمانی که در دنیاست باید همواره از خطر دشمن هوشیارانه بیدار باشد و دمی نفس خویش را آسوده نبیند؛ زیرا در هر مقامی که نشسته باشد کوچکترین نقصی در انسان، بزرگترین دشمن اوست. هر روزنه کوچکی میتواند شکافی عظیم در دیوار محکم و استوار انسانیت وی پدید آورد؛ زیرا دشمن تنها به سبب محدودیتهایی که خداوند برای او قرار داده است ناتوان از تصرف در مخلصان (به فتح لام) است؛ زیرا آنان وجوه خاص الهی هستند که برای رهبری و هدایت امت انتخاب شدهاند و از عصمت کامل برخوردارند؛ چون اگر اینگونه نبود نمیتوانستیم به کسی در دریافت و حفظ و تبیین وحی اعتماد و اطمینان کنیم. وجود عصمت در دریافت وحی و حفظ آن و نیز تبیین و تاویل آیات وحیانی موجب میشود تا انسان بتواند وحی را به دیده درستی بنگرد و بدان عمل کرده و به کمالات تقربی دست یابد.
هرگونه احتمال خطا و اشتباه و یا ورود نقص در دریافت و حفظ و تبیین وحی میتواند ارزش و اعتبار آن را بکاهد و یا درستی و صدق آن را مورد تردید قرار دهد. عدم دسترسی ابلیس به مخلصان چنانکه خداوند خود استثنا کرده و ابلیس نیز بر آن مهر تایید زده و عدم توانایی و نفوذ خویش را درباره ایشان بیان داشته، خود به معنای استثنا شدن آنان از تصرفات ابلیسی است.
بر این اساس تنها برخی از اولیای خاص خداوند که از آنان به مخلصان (به فتح لام) یاد میشود کسانی هستند که خداوند آنان را برای خود و دین خویش ساخته و اجازه هرگونه تصرف ابلیسی را از ایشان سلب کرده است. اما غیر از ایشان همگی بشر و جن در معرض خطر وسوسههای درونی و بیرونی تا زمان مرگ هستند. تنها پس از مرگ است که انسان میتواند امیدوار باشد که از خطر رسته است؛ بنابراین تقرب به خداوند و تحقق هر کمالی به معنای آن نیست که انسان از خطر نجات یافته است. همچنین راه شناسایی کمال تقربی از کمال ضدتقربی نوع کارکردها و عملکردهای آن در بیرون و درون انسان است. بدین معنی که اگر هر کمالی موجب شود تا شخص متواضعتر از پیش شود. میبایست آن را کمالی دانست و در غیر این صورت اگر موحب تکبر و خودبرتربینی شخص شد باید در کمالی بودن آن امر تردید کرد.
خداوند دستیابی انسان به هر کمال تقربی را عامل مهم در خضوع و خشوع شخص در عبادت به خدا و ربوبیت او میشمارد. (اعراف آیه ۲۰۶ و نیز انبیاء آیه ۱۹) از این رو شخص در عبادتهای خویش پافشاری بیشتری میکند و اهل سجده و نماز بیش از پیش میشود (اعراف آیه ۲۰۶) و عبادت پرستشهای وی دوچندان میگردد و به جای آنکه کمال، او را از عبادت دور کند به خداوند و بندگی او نزدیکتر میسازد. (نساء آیه ۱۷۲ و اعراف آیه ۲۰۶ و فصلت آیات ۲۷ و ۳۸)
شخصی که به کمال تقربی دست یافته است در عمل اجتماعی رفتاری به دور از تکبر و خودبرتربینی و استکبار دارد (اعراف آیه ۲۰۶) و اهل احسان و نیکوکاری است و به هر طریقی میکوشد تا رضایت خداوندی را به دست آورد. (مائده آیه ۳۵)
بنابراین افزایش کمالات، وی را به سوی نهایت خضوع و خشوع در برابر خداوند و افزایش نقش ربوبی در برابر دیگران میکشاند. اینگونه است که عبادتهای محض و کمک به خلق خدا در وی افزایش مییابد و همواره در اندیشه آن است که به خلق یاری رساند.
چگونه تقرب بجوییم؟
هرچند که دانسته شد که تنها راه رسیدن به مقام تقرب به خداوند مسیر عبودیت و عبادت است، ولی در فرهنگ قرآنی عبادت تنها شامل نماز و روزه و مانند آنها که از آن به عبادت محض یاد میشود نمیباشد بلکه شامل هرگونه عملی است که لوجهالله و برای خداوند انجام میشود. از این رو بخش عمدهای از عبادات تقربزا، به حوزه عمل اجتماعی و کمکهای مالی و غیرمالی باز میگردد.
به عنوان نمونه در آیه ۱۱ سوره مجادله رعایت ادب و احترام در معاشرت با اهل ایمان را مایه نیل انسان به مقام قرب برمیشمارد که بیرون از دایره عبادتهای محض و کمکهای مالی است. انسان همواره در زندگی خویش رفتارهای برخاسته از انگیزههای نفسانی و یا وسوسههای ابلیسی انجام میدهد لذا باید دائم در استغفار باشد، تا در دیوار و دژ محکم استغفار از آثار و تبعات نقص خود یا وسوسههای ابلیس در امان ماند. از این رو استغفار به عنوان یکی از علل و عوامل تقربزا مورد تاکید در آیه ۶۱ سوره هود قرار گرفته است.
از جمله مهمترین علل تقربزا در حوزه عبادتهای محض میتوان به جهاد (هرچند که عمل اجتماعی و سیاسی است، ولی چون به انگیزه جانفشانی در راه دین و رضایت محض خداوند انجام میشود از عبادت خالص شمرده میشود) اشاره کرد که در آیه ۳۵ سوره مائده و نیز ۲۰ سوره توبه به آن توجه داده شده است.
اصولا انسان باید از هر وسیلهای که خداوند در آیات مختلف از آن به حسنات و معروف یاد کرده بهره گیرد؛ زیرا هر یک از این امور دارای نقش کمالیزا میباشد که میتواند آدمی را برای رنگ خدایی یافتن یاری رساند.
از این رو در آیه ۳۵ سوره مائده وسیلهجویی و در آیه ۱۶۲ و ۱۶۳ آلعمران جلب رضایت خداوند مطرح میشود؛ زیرا این آیات بیان میدارند که انسان میبایست هر آن چیزی را که موجبات رضایت خداوند را فراهم میآورد به عنوان وسیله تقرب دانسته و آن را به کار گیرد. از این تقوا (آل عمران آیه ۱۵ و مائده آیه ۲۷ و حجرات آیه ۱۳) و توبه (هود آیه ۶۱) و خوف و بیم از عذاب الهی (اسراء آیه ۵۷) در کنار دستور کلی پیروی از آیات خداوند (اعراف آیه ۱۷۵ و ۱۷۶)همراه با انفاق و کمکهای مالی و احسان (انفال آیات ۳ و ۴ و توبه آیه ۹۹) مطرح میشود.
در یک کلام راه تقرب به سوی خداوندی همان راه عبودیت است که در آیه ۶۱ سوره هود بدان به عنوان یک امر کلی اشاره شده است.
انتهای پیام/