آسیب‌شناسی عرصه تئاتر ایران در گفتگو با نصرالله قادری؛
کسانی که به‌اصطلاح نظریه‌پردازان تئاتر ما هستند، با مسئولین در ارتباط‌اند و در دانشگاه‌های ما حضور دارند، اساساً چیزی به‌عنوان تألیف را قبول ندارند و معتقدند که ما هنوز به آن مرحله نرسیده‌ایم که بتوانیم درباره تئاتر نظریه‌پردازی کنیم و همه‌چیز برمدار دایره ترجمه قرار می‌گیرد و همه آثار غربی‌ها را بدون کمترین ادراک ترجمه می‌کنند.

گروه فرهنگ و هنر «سدید»؛ ما در میز فرهنگی پرونده‌ای درباره «ضرورت بازسازی ساختار نهادهای فرهنگی و هنری» بازکرده‌ایم که پیرامون آن با صاحب‌نظران حوزه فرهنگ و هنر به گپ‌وگفت نشسته‌ایم. ناگفته نماند که قرار است در این پرونده به سراغ تک‌تک نهادهای فرهنگی برویم تا به‌صورت جزئی‌تر مسئله ساختارهای فرهنگی را موردبررسی قرار دهیم. صداوسیما، بخش فرهنگی سپاه پاسداران، سازمان تبلیغات، حوزه علمیه، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و باقی نهادهای فرهنگی؛ البته وزارت ارشاد که نهادهای زیرمجموعه آن به‌صورت محصول محور (سینما، هنرهای نمایشی، موسیقی، هنرهای تجسمی و...) اداره می‌شود موضوع اصلی و اساسی پرونده است و در حال حاضر به سراغ حوزه «تئاتر» و «گروه‌های هنرهای نمایشی»، رفته‌ایم و مشکلات و سیاست‌گذاری‌های درست و یا نادرست این چندساله را مرود کنکاش قرار داده‌ایم از همین رو پای صحبت‌های نصرالله قادری نشسته‌ایم.

قادری استاد دانشگاه و در حیطه ادبیات نمایشی صاحب‌نظر است و آثاری چون «آناتومی ساختار درام»، «مؤخره به‌سوی دمشق» و «قصه‌ی پلنگ سفید» را به تألیف درآورده است. مشروح گفتگو با نصرالله قادری در ادامه از منظر شما می‌گذرد:

 

تئاتر پس از انقلاب شرایط متفاوتی را تجربه کرد که به نظر می‌رسد امروز نیاز است که نقاط قوت و نقاط آسیب آن مورد ارزیابی قرار گیرد. از نظر شما مهم‌ترین چالش‌ها و یا آسیب‌های پیرامون تئاتر امروز چیست؟

قادری: اولین و مهمترین معضلی که در این رابطه وجود دارد ترجمه واژه theater به نمایش است. تئاتر با نمایش فرق دارد. ما یک آیین و مراسم آیینی داریم، یک تئاتر داریم، شو، واریته و همه این‌ها را نمایش عنوان می‌کنند، اما آیا از روز اول ما در ایران اصلا تئاتر داشته ایم یا نه؟ اساس و بنیان تئاتر بر دیالوگ است. درحالی که فرهنگ ما، فرهنگ متکلم الوحده بوده است. به همین دلیل در فرهنگ ما دیالوگ وجود ندارد و پذیرش آن هم سخت است.

نکته دوم دنیای تئاتر و تفاوت آن با نمایش و اینکه ما چه معضلی بنیادی با تئاتر داریم این است که در ایران دو دین تک خدایی حاکم بوده است؛ دین حضرت زرتشت و دین پیامبر اسلام. در ذات این دین‌ها نه، اما حاکمیت، اساسا تئاتر را برنمی‌تابد. اولین و مهمترین معضل ما ادراک تئاتر است؛ اینکه تئانر چیست؟ و نمایش چیست؟ در این راه مهمترین و اساسی‌ترین مشکل ما از گذشته تا به حال این است که جهان فلسفه ما با تئاتر قهر است. یعنی وقتی شما به آثار ابن سینا و فارابی و هر کسی از فلاسفه ما که Poetic را ترجمه کرده اند برخورد کنید، چون ادراکی از جهان تئاتر نداشتند و چون اسم کتاب ارسطو Poetic است و چون poem به معنای شعر است و فکر کرده اند که ارسطو درباره شعر حرف می‌زند و به همین دلیل به جای مثال‌هایی که او زده، شعر عربی جایگزین آن کرده اند.

اولین و مهمترین معظل ما ادراک تئاتر است؛ اینکه تئانر چیست؟ و نمایش چیست؟ در این راه مهمترین و اساسی‌ترین مشکل ما از گذشته تا به حال این است که جهان فلسفه ما با تئاتر قهر است

فلسفه ما از گذشته تا به امروز نه با تئاتر نسبتی دارد، نه ادراکی و نه حتی تعاملی؛ با آن قهر بوده است. در حالی که تئاتر از بدو پیدایش آن در یونان تا به امروز، در عقبه آن فلاسفه قدرتمندی برای تبیین آن بوده‌اند. افرادی مثل ارسطو، هگل، کانت که همگی به تبیین تئاتر پرداخته اند.

دومین گروه، مردم شناس‌ها هستند که این گروه در جامعه ما چیزی درباره تئاتر نمی‌دانند. اینجا مانند غرب نیست که افرادی مانند فریزر، اشتراوس، مالونوفسکی بیایند و درباره پیدایش تئاتر نظریه مطرح کنند. روانشناسان ما، جامعه شناسان ما و اهل دین ما نسبتی با تئاتر ندارند.

 

تعریف شما از تئاتر و تفاوت آن با نمایش دقیقا چیست که همه این گروه‌ها در ایران با آن قهر و بیگانه اند؟

قادری: هر آن چیزی که یک گروه مجری و یک مخاطب داشته باشد و قابل دیدن باشد، نمایش است و معادل غربی آن هم پرفورمنس است. از دعوای دو راننده تاکسی بگیرید که نمایش است تا معرکه گیری، قاب بازی، تیله بازی و حتی تا تعزیه که یک نمایش آیینی است که برخی می‌خواهند آن را به جای تئاتر غالب کنند. اما در دنیای نمایش شما با عناصر دراماتیک روبرو نیستید درحالی که اصلی‌ترین عنصر تئاتر، به کارگیری عناصر دراماتیک است و همه این عناصر هستند که به آن قابلیت می‌دهند. حالا همان خصیصه‌های نمایش را تئاتر هم دارد؛ یک مکان می‌خواهد، گروه مجری می‌خواهد؛ یک نمایش ممکن است حتی بدون تماشاگر برگزار شود، اما تئاتر بدون تماشاگر معنی ندارد. تئاتر تنها هنری است که رکن چهارم آن مخاطب است و بدون آن نام هنر را برای خود نمی‌گیرد.

در ادامه بحث قبل سومین گره، حکومت شاهان بوده است که شاه به عنوان سایه خدا بر روی زمین بوده و شما نمی‌توانستید به او انتقادی داشته باشید و تمام درام‌های دنیا ایستادگی انسان‌ها دربرابر خدایان است. شاه خود را سایه خدا بر روی زمین می‌خوانده و این ماجرا آنقدر دنباله دار بوده که حتی شما نمی‌توانستید به آژان محله چیزی بگویید و در این دایره، تئاتر، چون دیالوگ است و مخاطب کنشگر می‌خواهد و این به ضرر حکومتشان تمام می‌شده است، اصلا مانع اجرای آن می‌شدند.

این تئاتری که از غرب وارد ایران شده، از یک دهه خاصی تحت سیطره یک حزب خاصی به نام توده قرار گرفته است و این مهمترین معزل تئاتر ما در زمان شاه و حال حاضر است

مانع دیگر مربوط به ده‌های اخیر است؛ تئاتر اساسا از غرب وارد ایران شد و تمام کار‌های اولیه از کار‌های کمدی ترجمه شده تا تراژدی و درام؛ برای اینکه بتوانند مخاطب بیشتری جذب کنند. ما در مراسم‌های آیینی خود تعزیه را داریم، اما در دربار شاهی، تلخک و دلقک بیشتر مورد استفاده قرار می‌گرفتند. چون از طریق طنز و کمدی راحت‌تر می‌توانستند انتقاد کنند و این مساله آن‌ها بوده است. ولی این تئاتری که از غرب وارد ایران شده، از یک دهه خاصی تحت سیطره یک حزب خاصی به نام توده قرار گرفت و این مهمترین معضل تئاتر ما در زمان شاه و حال حاضر است.

حزب توده که مستاجران «خانه دایی یوسف» هستند، یک تعریفی از هنر داشتند که تعریف لنین است؛ «هنر ابزاری برای ابلاغ پیام است» و چون در ایدوِئولوژی مارکسیسم وسیله هدف را توجیه می‌کند، شما از هر وسیله‌ای می‌توانید استفاده کنید تا پیامتان را منتقل کنید و همین تئاتر را به یک ذلتی کشانده است و با یک نگاه سیاست زده اصولا تئاتر را بر حکومت می‌دیدند و نه در حکومت؛ و متاسفانه حتی به این نکته توجه نکردند که آثار نویسنده ای، چون برشت که مورد توجه آن‌ها بود، اساسا بر حکومت نبود و تمام نمایشنامه‌های اپیک او تبیین ایدئولوژی مارکسیسم است و برای حکومت این کار را می‌کند و این نگاه سیاست زده که اساسا تئاتر علیه حکومت است، همچنان ادامه دارد و این نگاه منجر به یک کار تبلیغاتی شده است با این عقیده که هر کس انگاره حزب توده را بپذیرد، می‌تواند فعالیت تئاتری داشته باشد و گرنه نابود خواهد شد و امروز هم همچنان این نگاه جریان دارد. برای نمونه تا وقتی جلال آل احمد در حزب توده است او را به عنوان غول ادبیات ایران معرفی می‌کنند و وقتی از حزب بیرون می‌آید، شما ببینید که چه بلایی سر او می‌آورند. خلیل ملکی، سهراب سپهری نمونه‌های دیگر این ماجرا هستند.

آن‌ها در تئاتر این عقیده را دارند که از یک حقیقت خوب، بد دفاع کنند تا آن را ویران کنند. چون بعد از انقلاب نمی‌توانند به صورت مستقیم به اسلام حمله کنند؛ به همین خاطر بوسیله تئاتر از اسلام بد دفاع می‌کنند تا آن حقیقت خوب را به لجن بکشانند و این نگاه سیاست زده این حزب نفتی در ذهن تمام تئاتری‌ها نفوذ کرده است.

این نگاه سیاست زده که اساسا تئاتر علیه حکومت است، همچنان ادامه دارد و این نگاه منجر به یک کار تبلیغاتی شده است با این عقیده که هر کس انگاره حزب توده را بپذیرد، می‌توند فعالیت تئاتری داشته باشد وگرنه نابود خواهد شد و امروز هم همچنان این نگاه جریان دارد

عامل دیگر این است که ما در زمینه تئاتر حتی به تعداد انگشتان دستمان هم نظریه پرداز نداریم؛ اما تا دلتان بخواهد افراد درباره موضوعات مختلف به اظهار نظر می‌پردازند. درست است که هر کسی حق دارد دیدگاه خود را ارائه دهد؛ اما این دیدگاه نظریه نیست. نظریه پرداز یک بنیان فکری دارد که سال‌ها درباره آن کار و تلاش کرده و صاحب ایده است. معمولا نظریه پرداز، چون نمی‌داند که هنوز نظریه اش مورد قبول قرار می‌گیرد یا نه، در سکوت فکر می‌کند و آرام آرام کار می‌کند، اما در این سال‌ها شاهد این بوده‌ايم که افراد سرشناسی تحت عنوان بیان معضلات تئاتر، هر آن چیزی را که به ذهنشان می‌آمده به عنوان نظریه عنوان کرده‌اند و دیگران نیز آن‌ها را به عنوان نظریه پردازی قبول می‌کنند و باز یکی از فعالیت‌های حزب توده این بوده که نظریه پردازان واقعی را در محاق قرار داده‌اند و نگذاشته‌اند که اظهار وجود کنند و بعد از انقلاب این پدیده پر رنگ‌تر شده است، چون کسانی که در حوزه پژوهش فعالیت می‌کنند، معمولا کمترین دستمزد را می‌گیرند.

یک عامل دیگر جشنواره زدگی است؛ شما می‌بینید که یک کار در تهران مجوز اجرا می‌گیرد و همان کار مثلا در مشهد نمی‌تواند به روی صحنه برود و وقتی که این اتفاق می‌افتد، تنها راه زنده ماندن تئاتر همین جشنواره‌ها می‌شود. در یک اتفاق دیگر دروغ بزرگی به نام جوان گرایی را مطرح کردند که جوان‌ها معجزه می‌کنند و با این شعار گل درشت انقطاع بین نسل‌ها را به وجود آوردند. پیش از این هر کسی نمی‌توانست در مجموعه تئاتر شهر و یا تالار وحدت نمایش اجرا کند؛ اما امروز براحتی شما با هر رزومه‌ای و با استفاده از پشتیبانی سیاسی و یا مادی می‌توانید در تالار وحدت نمایش خود را به روی صحنه ببرید.

امروزه اساس و ناموس تئاتر فرو ریخته و هر کسی ادعا می‌کند که نظریه پرداز و کارگردان تئاتر است و شما نمی‌توانید به او اعتراضی داشته باشید، چون امروزه شما جایی را ندارید که در آنجا یک کسی باشد که به شما یک حکم نهایی دهد. مثلا در دنیای ادبیات شما بزرگانی، چون دکتر کزازی و شفیعی کدکنی را دارید که به عنوان مرجع، حرف آخر را می‌زنند. اما در دنیای تئاتر همه برای خود مرجع هستند.

فاجعه بعدی که به نظر من عظیم‌ترین فاجعه تئاتر است، ماجرای نهضت ترجمه است؛ آن کسانی که به اصطلاح نظریه پردازان تئاتر ما هستند، با مسئولین در ارتباط اند و در دانشگاه‌های ما حضور دارند، اساسا چیزی به عنوان تالیف را قبول ندارند و معتقداند که ما هنوز به آن مرحله نرسیده‌ایم که بتوانیم درباره تئاتر نظریه پردازی کنیم و همه چیز بر مدار دایره ترجمه قرار می‌گیرد و همه آثار غربی‌ها را بدون کمترین ادراک ترجمه می‌کنند.

امروزه اساس و ناموس تئاتر فرو ریخته و هر کسی ادعا می‌کند که نظریه پرداز و کارگردان تئاتر است و شما نمی‌توانید به او اعتراضی داشته باشید، چون امروزه شما جایی را ندارید که در آنجا یک کسی باشد که به شما یک حکم نهایی دهد. مثلا در دنیای ادبیات شما بزرگانی، چون دکتر کزازی و شفیعی کدکنی را دارید که به عنوان مرجع، حرف آخر را می‌زنند. اما در دنیای تئاتر همه برای خود مرجع هستند

حتی شما اگر بخواهید آثار «برشت» را ترجمه کنید، چون این آثار بر پایه فلسفه و ایدوِئولوژی مارکسیسم پایه ریزی شده است و شکل و محتوا با هم همخوانی دارند، نمی‌توانید همان محتوا و آموزش را وارد دنیای اسلام وحدانی کنید، چون به ضد خودش بدل می‌شود. البته این بدان معنی نیست که من مخالف ترجمه باشم؛ اتفاقا، چون تئاتر از دنیای غرب آمده حتما باید آن را بشناسیم، باید با اصول آن آشنا شویم. باید بدانیم که چرا مثلا تعزیه ما هیچ تغییر و تحولی تا به امروز نداشته است و اوج تحول آن این بوده که مثلا شبه تعزیه در آن اجرا می‌شود. بماند که به عقیده من تعزیه اصلا تئاتر نیست (هرچند که ممکن است از منظر اجراکنندگان این نمایش آیینی، حرف من کفرآمیز تلقی شود) هیچ کدام از نشانه‌ها و نماد‌های تعزیه و حتی نمایش‌های سنتی ما مثل سیاه بازی جایی ثبت نشده است. به مانند کاتاگالی هند کتاب راهنمایی ندارد که تماشاگر با آن آشنا شود. در این شکل و شمایلی که نمایش سنتی را به جای تئاتر تمام معرفی می‌کنیم، این شکل و محتوا دیگر با دنیای امروز همخوانی ندارد. چرا تحولی در آن اتفاق نمی‌افتد؟ البته من معتقدم که باید آن شکل سنتی حفظ شود، ولی قطعا برای امروز، شما باید نسخه‌ای قابل ارائه برای مخاطب امروزتان داشته باشید. نهضت ترجمه به شما اجازه نمی‌دهد که درباره این موضوع نظریه داشته باشید. آیا تعزیه تا به امروز تحولی در اجرا و مضمون داشته است؟ آیا می‌توانید در تعزیه، یک نگاه امروزی به واقعه امام حسین (ع) داشته باشید؟ چرا تا به امروز لااقل جلوی خرافات بی شمار تعزیه گرفته نشده است؟

نمی‌شود حداقل از کتاب علامه فیلسوف مطهری استفاده شود و این خرافات تعزیه به دور انداخته شود؟ چرا در تعزیه ما زینب علی که اگر نبود عاشورا همان جا تمام شده بود، نقش یک گریه کن و بانوی ذلیلی را بازی می‌کند؟ بعد از چهل و اندی سال از انقلاب که دیگر می‌شود این خرافات را برداشت! این بلایی است که نهضت ترجه سر ما آورده است. شما نمی‌توانید با کتاب‌های نظریه پردازی اریک بنتلی، یان کات یا برشت تعزیه را تغییر دهید. باید اینجا نظریه پرداز بومی داشته باشید. من به علامه مطهری استناد می‌کنم که به دنیای دین و باور‌های من تسلط دارد. حتما باید تعاملی بین من و فیلسوف امروزی وجود داشته باشد اگر خواهان تحول باشیم.

 

چه کسانی در راس این نهضت ترجمه ایستاده اند؟ همان توده ای‌هایی که عنوان کردید؟

قادری: همان‌ها و پادو‌هایی که در جا‌های مختلف مشغول فعالیت اند؛ پادو‌هایی که عمله ظلمه هستند و نمی‌دانند که به صورت غیرمستقیم درحال فرمانبرداری از آن‌ها هستند. الان در دانشگاه‌ها حتی کتاب آقای بیضایی هم که بخش کمی از آن درباره تعزیه است، تدریس نمی‌شود و روی کتاب‌های ترجمه‌ای اقدام می‌کنند.

آیا تعزیه تا به امروز تحولی در اجرا و مضمون داشته است؟ آیا می‌توانید در تعزیه، یک نگاه امروزی به واقعه امام حسین (ع) داشته باشید؟ چرا تا به امروز لااقل جلوی خرافات بی شمار تعزیه گرفته نشده است؟

عامل دیگر سهل اندیشی است؛ به دلیل اینکه امروزه همه چیز از اجرا تا محتوا ارزان شده و، چون اساس تئاتر بعد از دیالوگ بر تفکر پایه ریزی شده، چون مخاطب کنشگر باید با آن فکر و ایده تئاتر درگیر شود تا بتواند آن را منتقل کند و وقتی سهل اندیشی شد، اصطلاحا سری دوزی می‌شود و این اتفاق می‌افتد که شما مجاز می‌شوید هر کاری را با هر کسی اجرا کنید. این اتفاق می‌افتد که شما ممکن است استاد دانشگاه باشد، همزمان کارگردان و یا حتی بازیگری کنید، بدون اینکه تخصص آن را داشته باشید.

نقد؛ عامل دیگری است که به تئاتر ما ضربه زده است. ما در این حوزه به ندرت منتقد داریم. عمده منتقدین ما فقط ادعانامه برای دادگاه درست می‌کنند. یعنی با دنیای سیاست سعی می‌کنند آن اثر را ویران کنند. ما منتقد تکنیکال نداریم. منتقد فیلسوف و نظریه پرداز نداریم. منتقد ما معمولا خلاصه‌ای از داستان را می‌گوید بدون اینکه چرایی آن را تحلیل کند. در داوری جشنواره‌های ما هم همین اتفاق می‌افتد و هیچ جا آن نظریه و تکنیک بر کار تسلط ندارد.

عامل دیگر بعد از زمان انقلاب، گسترده شدن بی رویه دانشگاه است. این همه فارغ التحصیل تئاتر به بازار کار نیاز دارد. آیا اصلا دانشگاه‌های شما برای این همه دانشجو، استاد دارد؟ آیا در مرحله قبل‌تر این شرح درس‌های شما اصول این کار را رعایت کرده است؟

همه این مجموعه عوامل دست به دست هم می‌دهند تا تئاتر امروزه مساله مردم نباشد. البته این تنها ضعف تئاتر نیست و عوامل بیرونی هم در آن تاثیرگذار است. امروزه اگر ارزان‌ترین قیمت بلیط تئاتر ۲۰ هزار تومان باشد، یک خانواده سه نفره برای دیدن یک نمایش با احتساب هزینه‌های رفت و آمد حدود ۲۰۰ هزارتومان باید هزینه کنند و با این اوضاع نابسمان اقتصادی، تئاتر جایی در سبد فرهنگی خانواده ندارد.

جامعه با تئاتر آشنا نیست؛ چون به او القا شده که تئاتر هنری مخصوص خواص است و هنر عوام نیست. قطعا اگر تماشاگر شما بیاید و «در انتظار گودو» ببیند، بعد از ۲۰ دقیقه سالن را ترک می‌کند، چون نسبتی با نیاز‌های خود و این نمایش نمی‌بیند. قطعا این تئاتر می‌تواند اجرای خاص داشته باشد، اما نمی‌تواند با عموم مردم ارتباط برقرار کند.

رسانه و تلویزیون نیز تئاتر را مساله و دغدغه مردم خود نکرده است. تا چیزی مساله کسی نباشد، برای آن وقت و هزینه نمی‌کند. مثل فرد مومنی که حتی اگر مریض باشد، به واجبات خود عمل می‌کند. در اروپا دیدن تئاتر جزئی از فرهنگ آن‌ها شده و یک فرد اروپایی به هر طریقی باید در ماه به دیدن یک تئاتر برود.

 

آیا برای آشتی مخاطب و جامعه با تئاتر می‌شود از جنبه سرگرمی، آن اجرا‌ها را به روی صحنه برد؟

قادری: ما در تئاتر یک شکل کیفی و کمی داریم. پروپاگاندا یک شکل کیفی تئاتر و سینماست. اثری که در جای خود و با رعایت اصول خود، می‌تواند کاملا مفید و درست باشد. شکل دوم آن ژورنالیستی و سرگرمی ساز است. بله؛ قطعا ما به تئاتر سرگرمی ساز نیاز داریم، چون همه اقشار جامعه که مخاطب کار‌های پیتر بروک نیستند. تئاتر‌های فلسفی، اجتماعی و آموزشی از دیگر انواع تئاتر است.

 

همان جنس از نمایش‌های سرگرمی سازی که از آن‌ها به تئاتر و یا نمایش آزاد نام برده می‌شود، عموما بلیط‌های گران تری نسبت به تئاتر‌های معمولی دارند، ولی مردم حاضراند برای دیدن این نمایش‌ها پول خرج کنند، ولی برای دیدن یک کار جدی در تئاتر شهر وقت و هزینه نمی‌کنند؛ یعنی گا‌ها مشکل ندیدن تئاتر به گران بودن بلیط و جنبه اقتصادی آن برنمی گردد.

قادری: چرا مردم حاضراند برای این نمایش‌هایی که معمولا آخر وقت برگزار می‌شود، بلیط ۱۰۰ هزارتومانی بدهند؟ تمام این کار‌هایی که اجرا می‌شود، کمیک است و تمام آن‌ها تابو شکن هستند؛ شکستن تابو‌های جامعه و ممنوعیت ها، رقص، شادی و خندیدن؛ آنجا برای مردم جایی برای تخلیه کردن فشار‌های روانی جمع شده در آنهاست. البته باید بررسی شود که واقعا چه قشری تماشاگران این نوع نمایش‌ها هستند؟ آیا کارگران کوره پزخانه ها، مردم خانی آباد و نازی آباد هم این کار‌ها را می‌بینند؟ جواب این سوال به پژوهش در این رابطه بستگی دارد. البته در این نوع کار‌ها هم ما چیپ‌ترین جنس سرگرمی سازی را اجرا می‌کنیم؛ چون در تئاتر‌های سرگرمی سازی هم معمولا فکر و اندیشه‌ای نهفته است.

این معضلاتی که ذکر کردم همه به خود تئاتر برمی‌گردند؛ اما یک عامل بیرونی به دولت برمی‌گردد؛ در کشور ما نیز وزارت ارشاد متولی هنر تئاتر است که اداره کل هنر‌های نمایشی زیرمجموعه این وزارتخانه قرار است برای این هنر برنامه ریزی کند. آیا ما در این بخش بعد از انقلاب مدیر فرهنگی داشته ایم؟ مدیریت خودش یک علم است و مدیر فرهنگی باید یک مقوله اضافی علاوه بر مدیر بودن بلد باشد. معمولا سیاست‌های ۵ ساله، ۱۰ ساله، ۲۰ ساله و چشم انداز‌های متفاوتی برای تئاتر نوشته شده است. آیا این سیاست‌های چندین ساله که نوشته شده، نسبتی با دنیای هنر داشته؟ آیا همان مدیر فرهنگی در طول زمان مدیریت خود به دنبال گرفتن آن بودجه تخصیصی است یا به دنبال سیاست گذاری این حوزه؟ آیا در این بخش تا به حال سیاست گذاری درستی اتفاق افتاده است؟ پیش از انقلاب نسبتا به این هدف رسیده بودند؛ برای اینکه مدیر، هدف و سیاست گذاری مشخص بود و هدف این بود که شما باید دنیای دینی این مردم را در همه شکل‌های آن از بین ببرید. اما بعد از انقلاب با وجود نوشتن سند ملی تئاتر که اتفاقا همین تئاتری‌ها هم آن را نوشتند، من در جلسه‌ای که قرار بود این سند را رونمایی کنند، با جدیت به آن‌ها اعتراض کردم و گفتم که سند آن‌ها بیشتر به یک شوخی شبیه است. آن‌ها اصلا تعریفی از سند نداشتند و همه آن چیزی که نوشته بودند، یک سری شعار‌های ظاهر پسندی برای تصویب در مجلس بود.

ما در زمینه مدیریت تئاتر در عین بودن سند‌ها و چشم انداز‌های چندین ساله، هیچ سیاست مدونی نداشته‌ایم. علاوه بر این مرکز ثابت سیاست گذاری و تصمیم گیری نیز وجود ندارد. در مملکت ما همه جا از حوزه، سپاه، سازمان تبلیغات، آموزش و پرورش و ... همه آن‌ها به صورت موازی کاری و با بودجه‌ها و سیاست‌های متفاوت، کار تئاتری می‌کنند و یک جای ثابت به عنون مرکز سیاست گذاری وجود ندارد تا هدف اصلی را مشخص کند و به سپاه بگوید که اگر می‌خواهی تئاتر کار کنی این هدف فرعی را دنبال کن که در راستای همان هدف اصلی من پایه ریزی شده است. در هر مرکز و ارگانی برای کار‌های تخصصی نیاز به یک مدرک و کار بلدی و گواهینامه و آموزش وجود دارد، اما در حوزه تئاتر شما صبح از خواب بیدار می‌شوید و می‌توانید یک کارگردان تئاتر باشید و فعالیت کنید و هیج جا از شما مدرکی طلب نمی‌کنند و این نشان از همان عدم سیاست گذاری‌های کلی دراین حوزه است.

اگر همین الان تئاتر در این مملکت تعطیل شود، مردم هیچ عکس العملی نشان نمی‌دهند و هیچ اعتراضی نمی‌کنند که چرا تئاتر تعطیل شده است! همان طور که اگر سینما هم تعطیل شود، هیچ اعتراضی نمی‌کنند، چون معضلات و مشکلات دیگری دارند و اساسا تئاتر و سینما مساله و دغدغه مردم نشده است

سالن‌های تئاتر امروزه فاقد شناسنامه هستند؛ پیش از انقلاب تئاتر مولوی، تئاتر شهر، سنگلج مشخصا مخصوص اجرا با موضوع‌های خاص و مشخص شده بود، اما حالا شما بر اساس سلیقه آن مدیر، می‌توانید هر اجرایی را در هر جایی به روی صحنه ببرید و، چون همه جا بر اساس عدم سیاست گذاری و صرفا سلیقه افراد جلو می‌رود، بار‌ها و بار‌ها افراد تئاتری گروه‌های مختلف تشکیل می‌دهند، سند می‌نویسند، به مجلس می‌برند، اما هیچ اتفاق مثبتی نمی‌افتد؛ اگر همین الان تئاتر در این مملکت تعطیل شود، مردم هیچ عکس العملی نشان نمی‌دهند و هیچ اعتراضی نمی‌کنند که چرا تئاتر تعطیل شده است! همان طور که اگر سینما هم تعطیل شود، هیچ اعتراضی نمی‌کنند، چون معضلات و مشکلات دیگری دارند و اساسا تئاتر و سینما مساله و دغدغه مردم نشده است و این بخشی است که به دولت مربوط می‌شود. غربی‌ها در یک تعریف جهانی می‌گویند: «کشوری که تئاتر ندارد، فرهنگ ندارد.»

جایی به نام شورای نظارت و ارزشیابی وجود دارد؛ کسی که باید ارزشیابی کند، باید دارای تخصص باشد. آیا چنین افراد متخصصی وجود دارند آیا اصلا آیین نامه‌ای تنظیم شده تا به کارگردان تئاتر ما بگوید که این موارد را نباید در نمایش خود بیاورید؟ آیا اگر شورا به این نتیجه رسید که تئاتری خوب نیست، آیا می‌تواند بدون جبر با آن کارگردان به یک تعاملی برای اصلاح برسد؟

مشکل دیگر این داستان نظارت، ورود سیاست و به تعبیر درست تری سیاست زدگی این ماجراست. همین شورای نظارت به یک اجرایی مجوز می‌دهد؛ این تئاتر به روی صحنه می‌رود و در اثر درگیری‌های سیاسی که جناح‌ها با یکدیگر دارند، آن کار، کارگردان، مدیر سالن همه توقیف می‌شوند و در مرحله‌ای بالاتر حتی مدیر مربوطه نیز از کار برکنار می‌شود و همه این‌ها برای اجرایی است که مجوز رسمی دارد و نتیجه این ممیزی‌های سلیقه‌ای و سیاسی، خود سانسوری کارگردان پیش از اجراست.

 

الان با همه این توصیفات این اوضاع بی سر و سامان تئاتر را چه کسی باید بزرگی و پدری کند؟

قادری: در همین رابطه خانه تئاتر بوجود آمد تا بخشی از این کار را انجام دهد. اما به مرور آنقدر این خانه شقه شقه شده که دیگر اثرگذاری خود را از دست داده است. نه سلطه گری دولت کمک کننده است و نه شکلی که الان در خانه تئاتر اداره می‌شود. در ابتدا ما خود تئاتری‌ها باید بپذیریم که اصلا تئاتر می‌خواهیم یا نه؟ چون تئاتر اصول و ضوابط خودش را دارد. دولت هم می‌تواند با تنظیم سیاست گذاری اصولی و مشخص تئاتر برای همه افراد این خانواده خط و مشی مشخص کند، آیین نامه و ظوابطی برای بازیگر، کارگردان و نویسنده مشخص کند. خود جامعه تئاتری هم اصطلاحا باید حرمت امامزاده را رعایت کنند و احترام پیشکسوتان را حفظ کنند. به جوان‌ها دروغ نگوییم که نابغه اند و یا از آن طرف به آن‌ها توهین نکنیم که اصلا حق کار کردن را ندارید!

تنها راه اینکه تئاتر تاثیر مثبتی بر روی مخاطب داشته باشد، باید ابتدا تعامل بین رشته‌ها بوجود بیاید. یعنی من تئاتری باید بتوانم با فیلسوف، جامعه شناس، روانشناس، عالم دینی، سیاستمدار در یک تعامل، به یک تعریفی برسیم و ببینیم پدیده‌ای که با آن روبرو هستیم چیست و باید چگونه با آن برخورد کرد. بعد از این تعامل باید قدرت اجرایی قانون گذاری داشته باشید یعنی همه این‌ها به قانون تبدیل شود و تخطی ناپذیر باشد و البته در کوتاه مدت هم این امر اصلاح نخواهد شد و شاید به یک زمان و دوره ۲۰ ساله نیاز داشته باشد تا شما به ابتدای این راه برسید.

/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha