بچه‌ها را تا ۷ سالگی رها کنیم یعنی چه؟
ٖبا قاطعیت می‌گویم اگر مادری بتواند یک فرزند را به خوبی تربیت کند، قطعاً می‌تواند تربیت فرزندان بعدی را هم با همان کیفیت انجام دهد، زیرا تربیت فرزندان ارشد، الگویی برای فرزندان بعدی می‌شود. کسانی که کیفیت تربیت در خانواده‌های چندفرزندی را پایین‌تر از خانواده‌های تک فرزندی عنوان می‌کنند، بیش‌تر دنبال فرار از بار مسؤولیت هستند.

به گزارش «سدید»؛ پدر و مادر که می‌شویم همه دغدغه مان می‌شود تربیت درست فرزندانمان، اما گاهی حساسیت‌ها نسبت به فرزندپروری، آنقدر پررنگ می‌شود که تمام زندگی والدین را تحت الشعاع قرار می‌دهد و روند صحیح تربیت را دچار اختلال می‌کند، بنابراین رعایت تعادل در مباحث تربیتی، از ضرورت‌های فرزندپروری است و باعث می‌شود که از آن لب بام نیفتیم.

در این گفتگو قصد داریم بخشی از دغدغه‌های روز والدین در رابطه با فرزندپروری را همراه با «فرزانه شرف پور»؛ روانشناس و کارشناس ارشد مشاور خانواده مورد بررسی قرار دهیم تا بتوانیم با فراغ فکر بیشتری به تربیت فرزندانمان بپردازیم. این مشاور خانواده که اتفاقاً خودش هم مادر ۳ فرزند است، در قالب یک روانشناس و البته یک مادرجوان، توصیه‌هایی شنیدنی برایمان دارد و به سوالاتمان پاسخ می‌دهد.

فرزانه شرف پور»؛ روانشناس و کارشناس ارشد مشاور خانواده

* امروزه اکثر خانواده‌ها تلاش زیادی می‌کنند تا در زمینه فرزندپروری موفق شوند. به اعتقاد شما، مهم‌ترین قدمی که می‌تواند آن‌ها را به این موفقیت برساند، چیست؟
به اعتقاد من، می‌توان به جای واژه فرزندپروری از واژه والدگری استفاده کرد، زیرا مهم‌ترین و موثرترین عامل در تربیت فرزندان این است که بتوانیم در قدم اول، خودمان را اصلاح و تربیت کنیم، یعنی بتوانیم روی شناخت احساسات و نیاز‌های خود حتی قبل از بچه‌دارشدن، کارکرده و رفتار‌های خود را به سمت و سوی درستی هدایت کنیم. اگر چنین اتفاقی بیفتد مطمئن باشید که می‌توانیم فرزندان خوبی بپرورانیم. اینکه فقط نوک فلش رو به بچه‌ها باشد که چگونه باشند و چگونه نباشد، اصلاً جواب نمی‌دهد.

*مهم‌ترین قدم در تربیت فرزندان

*یعنی اعتقاد به همان جمله‌ای که همیشه می‌شنویم؟ "کودکان آینه والدین هستند"
بله. قطعاً بار‌ها و بار‌ها این جمله را شنیده‌ایم، اما واقعاً باید با دقت بیشتری به مفهوم آن توجه کنیم. والدین باید بدانند و باور داشته باشند که بچه‌ها آن چیزی هستند که می‌بینند، نه آن چیزی که ما می‌خواهیم باشند؛ یعنی تأثیر عملکرد ما خیلی بیشتر از تأثیر حرف‌های ماست و همین هم بچه‌ها را می‌سازد. باتوجه به این مساله، والدین هرکاری از بچه‌ها انتظار دارند، اول خودشان باید توانسته باشند آن کار را انجام دهند. مثل وقتی که من مادر سرکودکم فریاد می‌زنم و از طرفی از او می‌خواهم که چنین کاری را انجام ندهند که خب چنین خواسته‌ای امکان پذیر نیست. این نکته، آنقدر مهم است که به عنوان مهم‌ترین قدم در تربیت فرزندان مطرح می‌شود، بنابراین باید حواسمان باشد که هرآنچه می‌خواهیم به بچه بگوییم، یک انگشت اشاره به سمت او و ۴ انگشت دیگر به سمت خودمان باشد و ببینم که خودمان آن کار را چگونه انجام می‌دهیم.


*آقای پدر شما هم مسئولی!

*وقتی حرف از تربیت فرزندان به میان می‌آید، ذهن همه افراد ناخودآگاه به سمت مادر‌ها کشیده می‌شود، آیا واقعاً در بحث فرزندپروری چنین دیدگاهی درست است و می‌تواند والدین را به اهداف خود در این زمینه برساند؟
گرچه می‌بینیم که در خانواده‌ها، بار اصلی تربیت فرزندان بردوش مادرهاست، اما قرار نیست که پدر‌ها نسبت به این مساله بی تفاوت باشند، زیرا نقش پدر‌ها بسیارمهم است و آن‌ها می‌توانند تاثیرقابل توجهی در روند رشد و تربیت فرزندان خود داشته باشند، بنابراین همانقدر که مادر در تربیت فرزند نقش دارد، پدر هم نسبت به این موضوع مسئول است. شاید پدر‌ها زمان بیشتری بیرون از خانه باشند، اما در رابطه والد و فرزند، کیفیت رابطه بسیار مهم‌تر از طول و کمیت آن است. اگر پدر بتواند با هریک از فرزندان، یک رابطه دونفره برقرار کند و هر روز بعد از بازگشت به خانه، زمانی را به بازی با فرزندان اختصاص دهد و یا به هرشکلی برای آن‌ها وقت بگذارد، قطعاً اثرگذاری قابل توجهی را در تربیت فرزندان شاهد خواهیم بود.

*متاسفانه ارتباط عمیق پدر و فرزندی معمولاً کمتر دیده می‌شود.
خیلی وقت‌ها، مادر‌ها از همان بدو تولد فرزندانشان، کاری می‌کنند که منجر به کناره گیری پدر می‌شود. مثلاً کار‌های شخصی کودک را به پدر نمی‌سپارند، چون فکر می‌کنند که پدر‌ها نمی‌توانند از پس کار برآیند. حتی در دوران کودکی فرزند نیز همین روند را ادامه می‌دهند و حتی تمام امور تربیتی بچه را در دست می‌گیرند که شیوه درستی نیست. البته گاهی هم خود پدر‌ها به شکلی بزرگ شده‌اند که فکر می‌کنند تربیت بچه‌ها ربطی به آن‌ها ندارد یا مثلاً تمایل به کمک دارند، اما فکر می‌کنند نباید دخالت کنند که همه این تفکرات اشتباه است و پدر‌ها باید بدانند که یکی از ارکان اصلی تربیت فرزندانشان به شمار می‌روند.

در دام کنترل گری نیفتیم

* همانطور که می‌بینیم امروزه خانواده‌ها به نسبت گذشته دربحث فرزندپروری، حساسیت‌ها و دغدغه‌های بسیار بیشتری دارند، این میزان از حساسیت را چطور ارزیابی می‌کنید؟
بعضی وقت‌ها انگار خانواده‌ها از آن طرف بام می‌افتند و مدام درگیر هستند که الان با فلان رفتار بچه چه کنم و چه نکنم؟ این خانواده‌ها برای هرمساله‌ای که با کودکشان مواجه می‌شوند، دنبال یک تجویز و یک نسخه واحد می‌گردند، اما این شیوه واقعاً درست نیست. ما نباید آنچنان بچه را درمعرض دید و این مدل از توجه قرار دهیم که خود این حساسیت‌ها، عواقب مخرب دیگری همانند کنترل گری را به وجود آورد. متاسفانه خیلی وقت‌ها از روی محبت و اینکه می‌خواهیم فرزند خوبی تربیت کنیم، ناخودآگاه در دام کنترل گری می‌افتیم و خیلی محسوس و نامحسوس درحال انجام این کار هستیم که سرانجام خوبی به همراه ندارد. این شیوه در برخی از والدین انقدر شدید است که بچه‌ها را خسته و زده می‌کند و مسائل بعدی را به همراه می‌آورد، بنابراین ایجاد تعادل در حساسیت‌ها نسبت به تربیت فرزند بسیار بسیار مهم است و خانواده‌ها برای یک فرزندپروری مناسب، باید توجه ویژه‌ای به این مساله داشته باشند.

*چگونه می‌توان مانع از چنین اتفاقی شد؟
قطعاً همه پدر و مادر‌ها دلشان می‌خواهد بهترین والدین برای فرزندانشان باشند و تمام تلاششان را هم در این راستا می‌کنند، اما گاهی نیاز است که مهارت‌های فرزندپروری را حتی با حضور در دوره‌های آموزشی کسب کنند، زیرا این آموزش‌ها کمک می‌کنند تا آن‌ها از حس عذاب وجدان رها شوند و مدام دنبال نسخه نگردند که اگر فرزندم، فلان رفتار را کرد، چه کنم و چه نکنم. به واقع، آموزش‌های فرزندپروری یک سری کلید‌های کلی به والدین می‌دهد تا خیلی راحت‌تر و بدون اینکه مدام آن‌ها را تحت نظر داشته باشند، بتوانند با فرزندان در ارتباط بوده و نقش درستی را در زمینه فرزندپروری ایفاکنند.

بچه‌ها را تا ۷ سالگی رها کنیم یعنی چه؟!

* گرچه فرزندان از همان سال اول زندگی، چیز‌های بسیاری از والدین می‌آموزند، اما برخی‌ها معتقدند که تا سن ۶، ۷ سالگی باید بچه را رها کرد و تربیت را به بعد از آن سپرد! واقعاً داستان از چه قرار است؟
برخی‌ها در اصل مطلب دچار اشتباه هستند. منظور از آزادگذاشتن بچه‌ها این نیست که تربیت را به کلی رهاکنیم، منظور این است که بچه‌ها رها باشند، هرلحظه آن‌ها را در یک فضای محصور قرار ندهیم و بگذاریم آزادی عمل داشته باشند که برای این کار هم، باید محیط خانه را امن کنیم و تاحد امکان وسایل لوکس را از جلوی دست آن‌ها برداریم. برخی اعتقادی به این مساله ندارند و می‌گویند بچه‌ها باید ببینند و دست نزدن را یاد بگیرند، اما من می‌گویم واقعاً به چه قیمتی؟ به این قیمت که هرروز چیزی بشکند، مادر فریاد بزند و کودک تحقیر شود؟ بنابراین ایجاد یک محیط امن برای آزادی عمل به بچه‌ها کاملاً ضروری است. البته این صحبت‌ها همانطور که گفتم به معنای رهاکردن تربیت فرزندان و اینکه در مواقع اشتباه چیزی به بچه‌ها نگوییم، نیست.

*مرکز استدلال در ذهن کودکان

*اما به هرحال بچه‌ها در سنین پایین قدرت درک بالایی ندارند، درست است؟
دقیقاً نکته همین جاست و والدین باید در تربیت فرزندان و تکرار نکات پرورشی صبور باشند. تا قبل از ۵ و گاهی تا قبل از ۷ سالگی، کورتکس مغز بچه‌ها (مرکز استدلال و قضاوت) تشکیل نشده و ما بار‌ها ممکن است چیزی را برایشان تکرار کنیم، اما دوباره همان کار را حتی به فاصله ۱۰ دقیقه انجام دهند که خب این اصلاً دست خود آن‌ها نیست و والدین نباید عصبانی شده و این کار بچه‌ها را به حساب لج بازی بگذارند. به واقع در این سنین، کار والدین سخت است و باید صبوری کنند تا بتوانند به موفقیت در تربیت دست یابند.

*تربیت آسان‌تر در خانواده‌های چندفرزندی

*لطفاً کمی هم از تربیت در خانواده‌های چندفرزندی برایمان بگویید. برخی معتقدند که بنا به فضای خانه و خانواده، تربیت بچه‌ها در چنین خانواده‌هایی راحت‌تر است و برخی دیگر معتقدند که چندفرزندی می‌تواند بر سطح کیفی تربیت والدین اثرمنفی بگذارد. نظرتان در این باره چیست؟
با قاطعیت می‌گویم که اگر مادری بتواند یک فرزند را به خوبی تربیت کند، قطعاً می‌تواند تربیت فرزندان بعدی را هم با همان کیفیت انجام دهد. کسانی که کیفیت تربیت در خانواده‌های چندفرزندی را پایین‌تر از خانواده‌های تک فرزندی عنوان می‌کنند، بیشتر دنبال فرار از بارمسئولیت هستند. اتفاقاً در خانواده‌های چندفرزندی، روند تربیت فرزندان بسیار راحت‌تر می‌شود، زیرا تربیت فرزندان ارشد، الگویی برای فرزندان بعدی می‌شود و حتی مادر، فراغ بال بیشتری دارد و نیاز نیست که همان میزان انرژی که برای تربیت فرزند اول گذاشته را برای فرزندان بعدی بگذارد.

*خب این مساله به معنای تبعیض تربیتی میان فرزندان نیست؟
به هیچ وجه. این همان بحث عذاب وجدان بی دلیلی است که خیلی از مادر‌ها دوست دارند خودشان را در آن بیندازند که البته ثمره‌ای هم جز آسیب به مادر ندارد. به واقع، مادران چندفرزندی، برای تربیت فرزند اول وقت گذاشته و الگو ساخته‌اند، بنابراین حالا می‌توانند ثمره آن را ببینند. ضمن اینکه طبیعتاً فرزندان بعدی قرار نیست کل تربیت خود را از فرزندان قبلی بگیرند و قطعاً مادر‌ها برای تربیت آن‌ها نیز از هیچ تلاشی دریغ نمی‌کنند.

*یکی از مسائل خانواده‌ها که گاهی ممکن است به دلخوری‌های خانوادگی بینجامد، نگرانی والدین از تأثیر پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها در روند تربیتی فرزندانشان و دوگانگی تربیت است، آیا این نگرانی را به جا می‌دانید؟
جمعی که بچه‌ها بیشترین حضور و ارتباط را با آن دارند، به عنوان تاثیرگذارترین در تربیت فرزندان به شمار می‌رود، حالا باید ببینیم که فرزند ما بیشتر اوقات را کنار خود ماست و یا در کنار پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها؟ اگر فرزندمان بیشتر در کنار خود ما است و هفته‌ای چندبار و به مدت چندساعت، او را به خانواده می‌سپاریم، طبیعتاً نمی‌تواند تاثیرتربیتی داشته باشد. ما می‌بینیم که خیلی از مادر‌ها گله می‌کنند که مثلاً بچه‌ام را نزد پدر و مادرم گذاشته‌ام، اما آن‌ها فلان رفتار که مغایر با تربیت من است را داشته‌اند و حالا کل نقشه‌ها و زحمات من از بین می‌رود. اما واقعاً این چنین نیست و نگرانی مادر نیز بی جاست، زیرا همانطور که گفتم بچه‌ها بیشترین تأثیر را از محیطی می‌گیرند که اغلب اوقات در آن قرار دارند. ضمن اینکه بچه‌ها باید بدانند و یاد بگیرند که هرجایی قانون خاص خودش را دارد، بنابراین در چنین شرایطی مادر‌ها باید مقتدر بایستند و همان شیوه و روش موردنظر خود را ادامه دهند تا فرزندان، این مساله را یاد بگیرند.

*چرا گاهی تلاش هایمان بی ثمر می‌شود؟


*اما به عنوان یک مساله مهم، می‌خواهیم بدانیم که چرا امروزه به رغم تلاش مضاعف والدین برای تربیت فرزندان، بازهم بسیاری از خانواده‌ها با نتیجه‌ای عکس مواجه شده و فرزندانشان مسیری متفاوت از سبک زندگی خانواده را درپیش می‌گیرند؟
امروزه به شدت با این مساله مواجه هستیم و می‌بینییم که بچه‌هایی از خانواده‌های مذهبی به سمت و سوی دیگری می‌روند و حتی بچه‌هایی از خانواده‌های غیرمذهبی نیز مسیر متفاوتی را انتخاب می‌کنند. به واقع این مساله اغلب اوقات از کنترل گری بیش از حد والدین نشات می‌گیرد؛ یعنی بچه به سبب کنترل افراطی خانواده زده می‌شود و دقیقاً مدل متفاوت از والدین را انتخاب کرده و آن را بروز می‌دهد. این بچه‌ها وقتی به سن انتخاب و استقلال می‌رسند، برای هر مساله‌ای به تنهایی تصمیم می‌گیرند و بدین شکل برون ریزی دارند، بنابراین وقتی موضوع کنترل گری را از همان دوران کودکی مطرح می‌کنیم و نسبت به آن هشدار می‌دهیم، به آن سبب است که این مساله از همان کودکی تا نوجوانی می‌تواند روی فرزندان نتیجه عکس گذاشته و سرانجامش نیز بشود چیزی که اصلاً انتظارش را نداریم.


این جمله‌ها تیرخلاص است

*چطور می‌توان از آسیب‌های کنترل گری فاصله گرفت؟
والدین باید با فرزندانشان رفیق باشند، همدلی کنند و گوش شنوا داشته باشند. اینکه بتوانیم واقعاً با تمام وجود به بچه‌ها گوش بدهیم، مهم‌ترین قدم را برداشته‌ایم. خانواده‌هایی که می‌توانند امنیت لازم را به لحاظ ارتباطی برای فرزندانشان برقرار کنند و فرصت حرف زدن را به آن بدهند، در نوجوانی بچه‌های همسوتری دارند و بچه‌ها هروقت به مشکلی برمی خورند اول به سراغ خانواده می‌ایند، اما آنجایی که ما نمی‌شنویم یا فرزندانمان را تحقیر می‌کنیم و حتی خودمان را تحقیر کرده و به فرزندان می‌گوییم من چه کرده‌ام که تو اینچنین شده‌ای، عملاً تیرخلاص را زده‌ایم و بچه‌ها در مسیری قدم می‌گذارند که مطابق میل ما نیست.

* به عنوان آخرین سؤال بگویید که آیا این خانواده‌ها راهکاری هم برای هدایت فرزندان نوجوان خود دارند؟
اصلاح رابطه قطعاً اصلی‌ترین راهکار است. خانواده‌ها در چنین شرایطی، کار سختی پیش رو دارند و ممکن است زمان زیادی ببرد، چون احتمالااعتماد فرزند از دست رفته و او تغییر فرزندپروری والدین را باور نمی‌کند، بنابراین چنین خانواده‌هایی باید از صمیم قلب به فکر اصلاح رابطه باشند تا بتوانند به نتایج موردنظر دست یابند.

انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha
پرونده ها