به گزارش «سدید»؛ لجاجت و لجبازی نوعی کجخلقی در انسان است که گاه تنها به عنوان یک حالت رفتاری شناسایی میشود و گاه دیگر فراتر از آن باید بهعنوان یک بیماری روانی تحت درمان قرار گیرد. به این معنا که هر از گاهی انسانها به سبب نادانی و انگیزههای دیگر، لجاجت میورزند، ولی این رفتار در اینان دائمی نیست و یا تنها در باره یک موضوع و مسئله خاص است.
اما گاه این رفتار، دائمی و نسبت به هر چیزی انجام میگیرد. در این صورت یک بیماری بسیار خطرناک برای شخص و جامعه است و باید درمان شود. البته درمان لجاجت بهویژه در بزرگسالان مانند هر نابهنجاری رفتاری مرتبط با روحیات و روان، بسیار سخت و دشوار است.
قرآن یکی از مهمترین عوامل در حقستزی و مانع جدی در برابر حقپذیری را لجاجت دانسته است. از اینرو، شناخت این روحیه انسانی و بررسی علل وجودی و زمینههای آن در کنار راههای درمان میتواند به شخص و جامعه کمک کند تا با این معضل مهم برخورد درست و منطقی داشته و هنجارسازی رفتاری را در میان اعضای جامعه تثبیت کند. در مطلب حاضر نویسنده این موضوع را واکاوی کرده است.
لجاجت از اختلال رفتاری تا بیماری روانی
لجاجت و لجبازی در کودکان امری شناخته شده برای همگان است.
در کودکان لجبازی به عنوان یک نوع رفتار و واکنش نامطلوب شناخته میشود که به صورتهای مختلفی خود را نشان میدهد.
کودکان لجباز با آسیب رساندن به خود و دیگران، ناسزا گفتن، گریه کردن و فریاد کشیدن و شکستن وسایل، واکنش تندی را در برابر والدین و خواستههای آنان انجام میدهند.
روانشناسان عللی، چون پایین بودن اعتماد به نفس، فقدان خودباوری مثبت و عدم پذیرش خود واقعی را به عنوان عوامل ایجاد لجبازی در افراد میدانند.
برخی از روانشناسان رفتار والدین را ریشه لجبازی کودکانه میدانند. آنان بر این باورند که لجبازی از همان آغاز در برخی کودکان دیده میشود و در سن دو سالگی شدت میگیرد و در ۳ تا ۵ سالگی بیشتر میشود. این اختلالات رفتاری اگر درمان نشود تا بزرگسالی ادامه مییابد و پرخاشگری و خشونت را در افراد جامعه سبب میشود. البته خلق و خو در کودکان تحت تاثیر عوامل ژنتیکی و وراثتی هم قرار دارد. بعضی از کودکان ذاتا ناآرام هستند، بنابراین نمیتوان تنها رفتار والدین و اطرافیان را عامل لجبازی در کودکان دانست و انتظار داشت که با تغییر رفتار والدین لجبازی در کودکان درمان شود؛ هرچند که رفتار والدین در تشدید یا کاهش لجبازی نقش بسیار تاثیرگذاری دارد.
درباره علل لجبازی در کودکان گفتهاند که وقتی آنان درخواستی دارند و یا والدین آنها را مجبور به انجام عملی برخلاف میلشان میکنند کودکان لجباز میشوند.
گاهی توجه زیاد والدین به رفتارهای نامناسب کودکان سبب میشود که رفتارهای نادرست آنان تقویت شود، بهطوری که کودکان به: دلیل آوردن، جر و بحث کردن، نق زدن، مجادله کردن و درخواستهای مکرر متوسل میشوند.
گاهی نیز علت لجبازی کودکان آن است که والدین در برابر لجبازیهای آنان رفتار ثابتی ندارند؛ مثلا یک روز هیچ عکسالعملی در برابر لجبازی نشان نمیدهند و روز دیگر از آنان میخواهند مطابق با خواسته والدینشان رفتار کنند. اگر همیشه با کودکان رفتار ثابتی داشته باشیم، کمتر لجبازی میکنند.
گاهی ریشه لجبازی و دیگر رفتارهای ضد هنجاری در کودکان قدرتطلبی آنان است. کودکانی هستند که میخواهند خود را، چون بزرگترها درآورند.
پوشیدن کفش بزرگترها و رفتارهای دستوری به تقلید از بزرگترها در چارچوب نمادهای قدرتطلبی کودکان قابل تحلیل و تفسیر است.
به هر حال، لجاجت، ستیزهجویی، پافشاری و اصرار کردن و نپذیرفتن حرف منطقی و معقول که از آن به یکدندگی و خیرهسری یاد میشود، دارای مراتب و اشکال چندی است که از یک حالت موقت در برابر یک موضوع و مسئله شروع میشود و تابه عنوان یک بیماری روانی روحی ادامه مییابد. در حقیقت گاه لجاجت تنها یک اختلال رفتاری مقطعی نیست، بلکه یک اختلال با ریشههای روانی محسوب میشود که درمان آن بسیاردشوارتر از درمان اختلالات رفتاری است.
آثار بیماری لجاجت
آنچه در این مطلب مورد تحلیل و تبیین قرار گرفته، لجاجت و لجبازی به عنوان یک بیماری است؛ بنابراین آنچه درباره آثار لجبازی بیان میشود، در ارتباط با کسانی هستند که به بیماری روانی لجبازی دچار هستند.
از نظر قرآن، افراد لجوج دچار نوعی بیماری شناختی و تصویر نادرست از خود، موقعیت خود و دیگران در هستی هستند. ریشه این فقدان شناخت نیز بسته شدن ابزارهای شناختی و عدم دسترسی به منابع شناختی است.
بسیاری از مردم از ابزارهای حسی شناخت، چون چشم و گوش و بینی بهرهمند هستند، ولی از مهمترین ابزار شناختی یعنی عقل و قلب خود بیبهرهاند؛ زیرا آن را محدود ساخته یا بستهاند. از این رو تحلیل آنان از خود و یا جهان، مبتنی بر شناخت عقلانی و صحیحی نیست، بلکه مبتنی بر شناخت و همانی و تخیل است.
به سخن دیگر، گرفتار جهل مرکب هستندو نمیتوان آنان را به حقیقت آگاه کرد؛ زیرا نمیدانند که نمیدانند، بلکه بر این باورند که تنها آنان هستند که میدانند و دیگران گرفتار جهل بسیط یا مرکب هستند؛ چنین تصویر از خود و علم و معلومات خود موجب میشود تا خودرا حق و اهل حق دانسته و بر دانش خود اصرار و پافشاری کنند، در حالی که آنچه به عنوان دانش و علم از آن یاد میکنند، چیزی جز توهم نیست.
جالب اینکه افراد لجباز به سبب همان توهمات، اطلاعاتی که از مجراهای شناختی به دست میآورند توهم میشمارند و با دیدن دلایل روشن هر آنچه دیدهاند را منکر هستند و آن را به عنوان حقیقت روشن نمیپذیرند. نتیجه طبیعی این گونه اختلالات ادراکی، بسته و مهر شدن قلب آنان است. (اعراف، آیه ۱۰۱)
خداوند در آیات ۷۳ و ۷۴ سوره یس، به علل لجاجت اقوام در کفر خود و عدم پذیرش حق پس از روشن شدن آن اشاره میکند و میفرماید کافران با وجود دلایل روشن، چون معجزات، منکر حق میشوند و همین عناد و لجاجت آنان موجب میشود که کاملاً دریچه شناختیشان به سوی هستی بسته و مهر شود.
انسان لجوج به سبب این روحیه، یکی از مهمترین ویژگی انسانی خود رااز دست میدهد؛ زیرا کرامت انسانی به سبب داشتن عقل و قلبی است که توانایی تحلیل درست هستی را به او میبخشد.
انسانهای لجباز به سبب بسته شدن دریچه شناختی خود، انسانهای حقستیزی هستند؛ زیرا حق را چنانکه در هستی هست، نمیشناسند و هر آنچه از حق به آنان ارایه میشود با آن مخالفت میورزند و حتی به جنگ و ستیز آن به عنوان باطل میروند. در حقیقت جهل مرکب، آنان را به این سو میکشاند که حق را به عنوان باطل شناخته و با آن مبارزه کنند.
در همین چارچوب است که با دین به عنوان نماد راه حق مبارزه میکنند و تن به ایمان به خدا و راه مسقیم دین نمیدهند و حتی به مبارزه با دین و دینداری میپردازند. (بقره، آیات ۶ و ۷۵؛ غافر
آیات ۶۹ و ۷۰)
از دیگر آثار لجبازی، روحیه تجاوزگری و تعدی است؛ زیرا حق را نمیبینند و نمیشناسند. از اینرو به حق و به حقوق دیگران تعدی میکنند.
(یونس، آیه ۷۴)
هر نشانهای از حق از نظر لجباز، انکار میشود با آنکه در دل به حقانیت آن آگاه و شناخت دارد.
در حقیقت حتی اگر شناختی نسبت به حق به دست آورد، با علم به درستی آن، با آن مخالفت میکند و دل و جان در گرو باطل دارد و حق در دل او راهی ندارد. (نمل، آیات ۱۳ و ۱۴)
علل شکلگیری لجبازی.
اما درباره اینکه زمینههای لجبازی و علل و عوامل ایجادی آن چیست، خداوند در آیاتی چند به چرایی آن توجه میدهد که در اینجا به برخی از آنها اشاره میشود.
به گفته روانشناسان برخی از کودکان لجبازی را از والدین خود به ارث میبرند، اما نمیبایست از نقش تربیتی والدین بیتوجه گذشت؛ زیرا والدین از نظر کودکان الگوهای رفتاری هستند. تقلید کودکان از والدین موجب میشود تا رفتارهای آنان را سرمشق رفتاری خویش قرار دهند. والدین لجباز، کودکان لجباز تربیت میکنند. از این روست که در یک فرآیندی لجبازی کودکانه به لجبازی روانی تبدیل میشود و از شکل رفتارها و حالات هرازگاهی، به یک روحیه دائمی تغییر شکل میدهد.
والدین متکبر و قدرتطلب، تکبر و قدرتطلبی خویش را به کودکان منتقل میکنند. کودکانی که خود را بیش از دیگران قبول دارند و به خواستههای دیگران اعتنایی نمیکنن و همه چیز را برای خود میخواهند، روحیه لجبازی در آنان به سرعت شکل میگیرد. از این رو همین تکبر و خودبرتربینی به آنان اجازه نمیدهد تا در آینده در برابر کلام یا رفتار حق دیگران واکنش مثبت نشان دهند، بلکه به مقابله با آن پرداخته و حقستیزی پیشه میکنند. (حج، آیات ۸ و ۹؛ غافر، آیات ۳۴ و ۳۵؛ فصلت، آیات ۱۳ تا ۱۵)
خداوند غرور و خودخواهی را یکی از مهمترین علل در ایجاد روحیه لجاجت در افراد معرفی میکند و در آیات ۲۰ و ۲۱ سوره ملک میفرماید که زمینه بروز لجاجت در برخی از افراد ناباور به خدا، همین غرور بیجا و خودخواهی آنان است.
هواپرستی نیز در ایجاد زمینه لجاجت و افزایش روحیه حقستیزی و عدم پذیرش دلایل روشن و منطقی نقش بسیار مهمی را ایفا میکند.
بسیاری از انسانها حق را میشناسند، ولی چون مخالف خواستههای نفسانی آنان است، با آن مخالفت میکنند و تن به آن نمیدهند. این رفتار کودکانهای است که انسانهای بالغ از خود در برابر حق نشان میدهند. پیروی از خواستههای نفسانی و ارضای آن برای این افراد از هر چیز دیگری مهمتر است؛ لذا در پی خواستههای نفسانی رفته و هر آن چیزی که مانع در پیروی و ارضای نفسانیات باشد، با آن مبارزه و ستیز میکنند. در حقیقت اینان با حق به عنوان حق مبارزه نمیکنند، بلکه به عنوان مانع جدی در برابر خواستههای نفسانی است که به ستیزه با حق رو میآورند. (قمر، آیات ۲ و ۳)
اگر بخواهیم این افراد را در رده سنی دستهبندی کنیم میتوان آنان را بزرگسالان کودک بدانیم که عقلشان رشد نکرده است تا بر نفس و هواهای آن مسلط شود و مدیریت انسانیشان را به عهده گیرد.
تقلید از دیگران به ویژه والدین و نیاکان از مهمترین عوامل تاثیرگذار در رفتارهای شخص است. بسیاری از مردم به سبب آنکه به چیزی خو گرفته و عادت کردهاند نمیتوانند آن را رها کنند. قرآن یکی از مهمترین عوامل در حقناپذیری اقوام را تقلید آنان از نیاکان خود دانسته است.
در حقیقت شیوه رفتاری قوم و قبیله به شکل هنجارها و آداب و رسوم در شخص تاثیر میگذارد و اجازه نمیدهد تا عادت یا فکر یا رفتار تازهای را در پیش گیرد. این افراد هرچند که نسبت به حق ممکن است شناختی به دست آورند، ولی به سبب عادت به زندگی متعارف نمیتوانند آن را تغییر دهند. از این رو با حق ستیزه میکنند و راه لجاجت را در پیش میگیرند. (اعراف، آیه ۷۰؛ لقمان، آیات ۲۰ و ۲۱)
حقناپذیری راه را برای ظلم و ستم در افراد باز میکند. اینگونه است که انسانهای ظالم، انسانیهای حقستیز و لجبازی هستند و هرگز تن به قانون و عقل و حق نمیدهند و همواره با قانون و عقل و حق درستیزند. (انعام، آیات ۳۳ و ۳۴؛ کهف، آیات ۵۶ و ۵۷؛ نمل، آیات ۱۳ و ۱۴)
البته برخی از مردمان در مقام فردی رفتارهای لجاجتآمیزی ندارند، ولی هرگاه در جمع یا گروه قرار گیرند، تغییر رفتار میدهند. از نظر قرآن، گروههای اجتماعی نقش منفی در برخی از رفتارهای انسانی دارند. از جمله گروههای اجتماعی میتوان به احزاب اشاره کرد که جهت گیری افراد را تغییر داده و آنان را به سوی لجاجت سوق میدهد. خداوند یکی از علل رفتارهای لجاجتآمیز افراد را حضور در گروهها و احزاب برمیشمارد. قرآن در تحلیل علل لجاجت برخی از اقوام و افراد جامعه، به نقش حزب و گروهبندی اجتماعی توجه داده و مجادلهگریهای باطل و مقاومت در برابر حق و یا حقستیزی را مرتبط با حزبگرایی آنان میداند. (غافر، آیه ۵)
احزاب در این آیه گروههای انسانی هستند که یک هدف مشخص را دنبال میکنند. هر آنچه برخلاف هدفشان باشد مطرود میباشد و مقابله با آن حتی اگر حق باشد در دستور کار قرار میگیرد. (نگاه کنید: المیزان، ج ۱۷، ص ۳۰۶) در حقیقت، حق در این گروهها و احزاب فدای اهداف حزبی میشود. از اینرو در جوامع بشری بیشترین ستیزهگران نسبت به حق و قانون، گروههای اجتماعی تشکلیافته در قالب احزاب میباشند.
البته برخی دیگر از گروههای اجتماعی نیز چنین نقشی را در قبال حق و قانون ایفا میکنند. به عنوان نمونه گروه طبقاتی اشرافیت نیز از روحیه حقستیزی برخوردار است اصولا اشرافیت به سبب فرهنگ اشرافی گری، خود را برتر میداند و روحیه تکبر و استکبار و خودخواهی و غرور در آنان موج میزند. این مجموعه عوامل موجب میشود تا لجاجت در میان اشراف به عنوان یک فرهنگ و سنت خودنمایی کند. بسیاری از اشراف به سبب دارا بودن این روحیه در برابر حق و ایمان و اسلام تسلیم نیستند و با آن سرستیزه داشته و دارند. (یونس، آیات ۷۵ و ۷۶؛ زخرف، آیات ۴۶ تا ۴۸)
درمان این بیماری خطرناک زمانی ممکن است که مدیریت نفس و مبارزه با عوامل و زمینههای مربوط به آن در دستور کار قرار گیرد. با نگاهی به عوامل و زمینهها و مبارزه با آن میتوان امید داشت که لجبازی درمان شود.
انتهای پیام/