به گزارش «سدید»؛ از حافظ و حال و هوای او و هنر و ذوق شاعریاش بسیار گفتهاند و شنیدهایم. آرا و نظرات فراوانی درباره او ابراز شده است؛ اما هنوز هم به شعرش در بسیاری مقالهها و کتابها میپردازند.
روشن است که حافظ علاوه بر حافظ قرآن بودنش پیش از هر وصف دیگری منتقدی اجتماعی است که اوضاع سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، ریاکاری و فساد حاکمان عصر خویش را نقد کردهاست؛ از تخلص زیرکانه او گرفته تا استادیاش در گزینگویی و چندلایه بودن کلامش همگی از هوش اجتماعی این شاعر بلندآوازه روایت میکند؛ اما هنوز پرسشهایی هست که ذهن چند سده حافظخوانان را مشغول کرده است؛ نخست اینکه از این شاعر پرآوازه چه میدانیم؟ دیگر اینکه چه میشود که در خانه بیشتر ما ایرانیان اگر یک کتاب شعر باشد آن هم دیوان حافظ است؟ یا اینکه چگونه حافظ، حافظ شد و دیگر کسی حافظ نشد؟ دکتر الهام باقری، پژوهشگر و مدرس دانشگاه بر این باور است که حافظ اهل بازی و طنازی وَ نخستین ویراستار ایرانی است.
حافظ شاعر نام آشنا و محبوب پیر و جوان و عام و خاص و عارف و عاشق و ایرانی و غیر ایرانی کیست؟
شاعری که تا این اندازه برای ما آشناست تا آنجا که بیتها و غزلهایش را حتی دستفروشها هم میفروشند و مردم از هر طبقه اجتماعی با نیت فال و حال خوش آن را میخوانند و دیوانش در شمار معدود کتابهایی است که نهتنها همچنان هدیه داده میشود بلکه در خانه ایرانیان حتی دارنده دو کتاب پس از قرآن بیشک دیوان غزلیات لسانالغیب جا خوش کرده است درواقع زندگی مبهم و ناآشنایی دارد. درمورد تاریخ دقیق زندگیاش چند حدس نزدیک به یقین وجود دارد؛ درمورد شغلش همینطور. درمورد تحصیلاتش جز دانشی که در لابهلای ابیات میتوان کشف کرد چیز بیشتری نمیدانیم. اما نامش را میدانیم که شمسالدین محمد است و ملقب و متخلص به حافظ. دورهای را که میزیسته از روی بیتهای «اندر مدح...» پادشاهان دورانش دریافتهایم و میدانیم که موسیقی را به کمال میشناخته و صدای خوش هم داشته و شاید مانند رودکی سازی هم مینواخته؛ یعنی بازمانده خنیاگران باستان بوده است. شغلی که زمانی در ایران رواج داشته و شاعرانی مانند باربد و نکیسا و رودکی موسیقیدانانی بودند که هم مینواختند؛ هم میخواندند. گویا حافظ نیز از این دست شاعران بوده که افزون بر اینها خودش شعرش را کتابت میکرد. او در زمان حیاتش بسیار مشهور بود و آوازهاش تا هند و بغداد و تاجیکستان رفته است؛ البته این را هم از روی گفتگوهای شاعرانهاش با شاعران آن سرزمینها و دعوت شاه دکن از او که افتخار بدهد و به دربار او بیاید دانستهایم؛ درباره خواجه شیراز همچنین حدس تاریخ این است که اهل سفر نبوده؛ یا تا دریای هرمز رفته و ترسیده و برگشته است؛ اما به جای خود شعرش را به اطراف و اکناف فرستاده است:
شکرشکن شوند همه طوطیان هند
زین قند پارسی که به بنگاله میرود.
اما پس از درگذشت وی شعرش چهارسوی جهان را درنوردیده و به جای خودِ شاعر به سرزمینهای گوناگون رفته و به ۲۹ زبان جهان ترجمه شده و روی ذهن شاعران و اندیشهورزان جهانی مانند گوته (دیوان شرقی)، نیچه و آندره ژید و نوع اندیشهشان اثر گذاشته است.
چگونه حافظ، حافظ شد و دیگر کسی حافظ نشد؟
حافظ بیگمان نخستین ویراستار زبان فارسی بوده است؛ آنهم در شعر خودش؛ یعنی شعرهایش را پیوسته ویراسته است و پیراسته؛ و حالا کمابیش ۵۰۰ غزل از او باقی مانده که همین نخستین برگ برنده حافظ شدن حافظ است. باورنکردنی است که او در کل دوره شاعرانگیاش (شاید حدود ۵۰ سال) بهطور میانگین سالی ۱۰ غزل گفته باشد! از این رهگذر میتوان گفت خواجه شمسالدین محمد، ویراستاری کهنهکار است و دیوانش را بهگزین کرده. دیگر آنکه حافظ در سرشت شعریاش طنزپرداز و شوخیانداز است.
طنز حافظ چگونه طنزی است؟ و چه میزان از اشعارش دارای طنز است؟
برخی پژوهندگان معتقدند حدود ۵۰ غزل حافظ طنز دارد؛ اما به باور من کمتر غزلی در دیوان حافظ پیدا میشود که طنز نداشته باشد؛ جنس طنز حافظ، اما «طنز کشف» است! به قول استاد خرمشاهی طنز کمرنگ یا طنز پنهانی هم به آن گفته میشود؛ یعنی در شعر حافظ باید غور کرد تا با هر بار خواندن یک نکته طنازانه جدید کشف کرد.
حافظ از هر وسیلهای برای ایجاد طنز استفاده کرده است. طنز او آمیخته به بازیگوشی است. بازیگوشی در سطح زبان و معنا. در بین دلایل مختلف ماندگاری و بهروز بودن غزل حافظ، من معتقدم طنز حافظ از آنجا که از جنس بازی است، مانا و دلرباست.
ممکن است از این طنز بازیگوشانه نمونههایی برشمارید؟
یکی از بازیهای بچگی ما اسم-شهر-فامیل بود. با حرف ش با حرف چ یا حروف دیگر واژه مییافتیم؛ یعنی تکرار حرف. بازی دیگر مشاعره بود که باز هم تکرار حرف است. نوآوری حافظ این است که از این بازیها با تکرار حرف، هجا و واژه در سرودههایش بهره گرفته است. حال یک نمونه از این بازیها را در بیت بیهمتای زیر بررسی کنیم:
زاهد دهدم توبه ز روی تو، زهی روی / هیچش ز خدا شرم و ز روی تو حیا نیست!
در این بیت تکرار و بازی با حروف و واژگان «روی»، «تو»، «ز» و «هـ» از ظاهر کلام پیداست؛ اما این بازی و شیطنت در معنا کامل میشود وقتی جز تکرار حرف و واژه متوجه میشویم که «روی» دستکم ۹ معنا در این بیت دارد؛ به عبارتی واژه چند معنایی یا ایهامدار است. روی تو: چهره تو/ حضور تو/ اوضاع و احوال تو/ از طرف تو/ ریاکاری تو/ قصد و غرض تو/امید داشتن به تو.
«روی» دوم (زهی روی!) به معنای «آفرین به این رو؟!» است؛ اما کدام رو؟ روی زاهد ریاکار؟ که اگر منظورش این باشد ریشخند است و معنای نکوهش دارد نه تعریف؛ یعنی «زاهد عجب رویی دارد! چقدر پررواست!» همچنین میتواند منظور «روی معشوق» باشد؛ یعنی معشوق عجب چهره زیبایی دارد! آفرین به این همه زیبایی! اما «روی» سوم هم باز دو معنا را به ذهن متبادر میکند: ۱. حضور؛ ۲. چهره. خودتان بازیهای مفهومیای که با هر یک از این معناها میتوان ساخت بشمارید که چند معنا برای یک بیت پدید میآورد و آن را دارای لایههای درونی میکند. این نوع طنز گاهی به کمک نقد اجتماعی میآید و گاه صرف بازی با ذهن مخاطب و از سر بازیگوشی و دانایی و زیرکی است. بیت زیر نیز از شگفتیهای دیگر شعر حافظ است:
نه من ز بیعملی در جهان ملولم و بس / ملالتِ علما هم ز علم بیعمل است
که افزون بر نقد اجتماعی و بازیهای زبانی در سطح واژه، حرف، هجا، بازی جدیدی نیز اختراع کرده است: صدای «ع» در فارسی شبیه صدای «الف» است؛ یعنی در شنیدار فرقی ندارند. حال بیایید تکرار هجای «اَ» را بشمرید. میبینید کمابیش تمام واژگان اصلی صدای «اَ» را تکرار کردهاند. گویی تکرار صوت «اَ» اوج بیحوصلگی شاعر در یک خمیازه کشدار از اینهمه ملالت است!
چرا شاعران امروز و شعرشان با اینکه به زبان معیار و امروز سخن میگویند مانند حافظ محبوبیت نیافتهاند؟
شاعر امروز ژرفای سخن حافظ و بازی و طنازی او را ندارد و نمیتواند، چون خواجه شیراز با همه اقشار و تفکرات جامعه ارتباط برقرار کند. غزل حافظ به سبب همین چندلایه بودن، داشتن بازی و طنز، همچنین گیر کردن ذهن میان جدی و شوخی و بیان آگاهانه موسیقای سخن و بدون فخرفروشی دانش بیانتها دلنشین است ترانه و مَثَل میشود و هر انسانی در هر سطح اندیشه و آگاهی را با خود همراه میکند.
انتهای پیام/
منبع:روزنامه ایران